نو سازی، دگربودگی و روند توسعه گرا
نو سازی در کشور دولت هایکه تازه از بحران بسوی رشد و آبادانی در حرکت می باشد، توام با چالش های اساسی مواجه می باشد که دستکم قابل جبران نیز نمی باشد.
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
نوسازی در همه جوامع مستلزم تکثر و تنوع نیروهای اجتماعی آن می باشد که در گروه بندی شغلی تخصصی و طبقاتی جامعه افزوده می شود. با آنکه ویژیگی گروه بندی نژادی خویشاوندی در سطح مذهب، رفتار های اجتماعی را با خود دارد لیکن نوسازی یک تغیر بنیادی و اساسی را چه در سطح رفتارهای جامعه و نگرش جامعه و مردم پدید می آرود که این رویکرد نو می تواند آثار فزاینده خود را در عملکرد های مردم، گفتمان فکری و اشتراک بیشتر شهروندان درپروسه های مختلف شغلی تبلور یابد وتغیرات عمده را در جامعه سبب گردد، و مردم را از حالت ایستا و غیر متحرک بودن آن در حالت همیشه سیال پویا تبدیل سازد. تا زمینه های مختلف توسعه و بالنده گی جامعه فراهم شود که در آن زمان است که که دست آورد ها، چیره بر آموزه های سنتی ایستا می شود و جامعه هرچه بیشتر بسوی ترقی، مدنی شدن، صنعتی شدن و دموکراتیزه کردن اقتصاد، زراعت و سیستم آموزش و تحصیلات می گردد و همچنان دست رسی همه مردم به وسایل ارتباطی جمعی مساعد می شود و عموم مردم از امکانات مستفید می گردند.
بنابرین، نو سازی در کشور دولت هایکه تازه از بحران بسوی رشد و آبادانی در حرکت می باشد، توام با چالش های اساسی مواجه می باشد که دستکم قابل جبران نیز نمی باشد. اما کارکرد نوسازی ارجح تر از آسیب های آن است که باید تحقق پذیرد. پس می توان گفت که نوسازی و توسعه، روند دگربودگی در جامعه را از اساس آن متغیر می سازد و به عنوان رکن عمده توسعه در جامعه محسوب می شود که باید الگوهای نو با موولفه های بکر خود را داشته باشد تا در ایدیولوژی و نظام اندیشوی جامعه قوام یابد.
معمولاً پروسه نوسازی و روند توسعه در جامعه ی صورت می گیرد که ارزیابی های اساسی چه ازلحاظ کمی وکیفی بربنیاد های ارزشی، قواعد مجاملاتی، تاریخی، و سایر متعدد عوامل اجتماعی و سیاسی آن انجام گرفته باشد. تا زمینه های فعلیت و پسگرد های عناصر تغیر را توام با برنامه های عملی آن پیش بین شد. نوسازی معمولاً در جامعه از دو جهت صورت می گیرد،1) ساختمان فکری روانی جامعه،2) ساختمان عینی و مادی جامعه.
آنچه تجربه ثابت ساخته است نوسازی عینی که بعضاً ظواهرفزیکی جامعه را نیز گویند. هیچگاه به ملاحظ نمی رسد، مگر اینکه نوسازی و بستر سازی در چشم داشت های مردم و جامعه، کار صورت نگیرد. یعنی یک دگرگونی بنیادی در ارزشها، رویکردها و چشم داشت ها در همه زمینه های اندیشه و فعالیت انسانی بوجود نیاید. نمی توان گفت نوسازی ساحه فعلیت خود را در جامعه پیدا نموده است.
همچنان نوسازی فکری یا ساختمان فکری جامعه را می توان در گسترش وسیع دامنه دانش انسان ها جستجو کرد و آنرا افزایش داد. درهمه مسایل اجتماعی و پراکنده گی این دانش را در کنش های فردی و جمعمی مردم استوار ساخت. تا از این رهگذر، افزایش روز افزون سواد و آموزش را در کشور بسط داد و پرادایم آن را در عمل تحقق بخشید. با چننین رویکرد جامعه، با نمونه نوسازی، توسعه اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی همراه شده و مردم آن پذیرای الگوهای جدید می گردند که قبلاً آن را بحیث عنصر ناشناخته و نفی شده تلقی می کردند و آنرا مخیل برای عرف جامعه دانسته ویکی از موانع عدم تحرک اجتماعی درتبعات اقتصادی، سیاسی و فرهنگی می شمردند که بعداً می توان تغیرات عینی و ظواهر فزیکی آن را در جامعه بوضوع مشاهده کرد. یعنی توسعه پروژه های عمرانی، رشد صنعت، میکانیزه شدن وسایل ارتباطی در پرادایم مدرن آن بشکل دیجیتالی و برقی لمس کرد.
الگو های نو و دگردستی را در جامعه می توان، تحرک اقتصادی، تحرک سیاسی، عقلایی کردن قدرت و تحرک فرهنگی برشمرد.
اول: تحرک اقتصادی یعنی رشد اقتصادی می باشد که زمینه های مدرنیزه شدن اقتصاد را فراهم می کند. جامعه ی که رشد بالا اقتصادی داشته باشد، جامعه پایدارتر وآرامتر است. زیرا فقر و نبود امکانات اقتصادی بلای جان هر جامعه می باشد فقرهمه زیرساخت های جامعه را متزلزل و نابود می سازد. بناً اقتصاد نقش حیاتی خود را در رشد و انکشاف جامعه دارد و یکی از زیربناهای اساسی جامعه مرفه پنداشته می شود. بدون رشد اقتصادی، نو سازی در جامعه ممکن نیست. زیرا اقتصاد در جامعه کنونی حرف نخست را در همه مسایل متعدد اساسی می زند. به قول" آلوین تافلر" اقتصاد مادر تمام راهکرد های اجتماعی می باشد. اقتصاد خوب یعنی سیاست خوب و اجتماع خوب، اقتصاد بد جامعه بد را می آفریند. پس اقتصاد همه ی قدرت های خورد و بزرگ جامعه را که نقش اساسی در تغیر و تحول دارد درانحصار خود دارد. در زبان دیگر اقتصاد قدرت انحصاری تمام پدیده های اجتماعی است. بدین جهت سیاست، دین، اخلاق، و همه هنجار های اجتماعی در اختیار قدرت اقتصادی قرار می گیرد. یگانه بازیگر اصلی در روابط اجتماعی میان مردم و در سطح بین المللی اقتصاد قرار می گیرد. از این لحاظ تغیرات اساسی و نوسازی را زمانی می توان در جامعه و در یک کشور مشاهده کرد که الگو های تازه اقتصادی در آن به حرکت افتاده باشد و تحرکات اساسی نیروی مولد اجتماع در کاروزار های اقتصادی به چرخش افتد در آن زمان است که نو سازی همرا با الگوهای بکر خود در جامعه ظاهر می شود.
دوم: تحرک سیاسی یکی دیگر از مولفه های اساسی نوسازی در یک کشور محسوب می شود. تحرک سیاسی در یک اجتماع بستگی به سطح اشتراک سیاسی آن دارد و رابط ی تلازم میان نهاد های سیاسی و مدنی و نیروهای اجتماعی و ترکیب کننده آن دارد و نقش نیروی تاثیر گذاری مردم در تعیین منش های سیاسی و استراتیژیک دولت برجسته می شود و مردم حق پیدا می کنند که در روند های مختلف فکری و سیاسی کشورش سهم گیرند و در معادلات و مبادرت سیاسی بدون هرنوع دریغ ورزی های هژمونیکی و دماگوژیک شرکت نمایند. جامعه سیاسی با تحرک سیاسی، جامعه زنده است که تحرک سیاسی در میان طبقات مختلف آن به حرکت افتد و برای پاسداری و پایداری رای مردم حکومت خود را مستلزم رعایت قانون و مکلفیت های بداند که قانون آن را مشروعیت بخشیده است. ودولت نیز در این راستا تلاش ورزد که زمینه های مختلف فکری و تنوع پروری ارزشها را لبیک گوید. تا مردم درکثرت پروسه ها زی حق خود را داند و به عنوان یک شهروند واقعی جغرافیا عمل نماید و دولت نیز مکلف است که تمام موانع را برای رفع این تعارض بکاربندد و هیچ نوع تلاش های خستگی ناپذیر دریغ نروزد. تا جامعه شاهد الگو های تازه کارامد و مولد گرایانه گردد. همچنان جامعه سیاسی باز نه تنها با مشارکت مردم در پروسه سیاسی پایان نمی یابد. بلکه کثرت نهاد های سیاسی و برهان های متعارض را نیز فرصت می دهد تا در تضارب میان هم بریکدیگر چیره گردد. یعنی رواداری باورهای مخالف را در روند رشد به عنوان سد نمی بینند. بلکه یکی از اعوامل تعیین کننده در مسیر پیشرفت های جامعه می پندارند. وجود چنین نهاد های سیاسی در یک جامعه یکی از لازمه های جامعه مدنی می باشد. برغم آنکه این نهاد ها اشتراک بیشتر شهروندان را در امور سیاسی و اجتماعی تشویق می کند. بل در عقلایی کردن قدرت و میزان نظارت مردم برحکومت را نیز افزایش می دهد.
سوم: تحرک فرهنگی از دیگر عناصر نوسازی در یک جامعه قلمداد می شود. رشد فرهنگی در حقیقت پویایی تنوع فکری و تلفیق ارزش های متضاد و بعضاً غیر قیاس را می رساند. جامعه با ثبات قطعاً جامعه می باشد که مولفه های فرهنگی در آن در موازی هم پیش می رود. جامعه ی که رشد فرهنگی در آن موجود باشد، استواری عقلایی، تسامح، بردباری سیاسی در آن جامعه دست کم قوام می یابد و باعث رشد فکری و نوزایی فکری و تحقق فرهنگ مدنی در جامعه می گردد، همچنان باید گفت رشد فرهنگی باعث بیداری وآگاهی مردم می گردد وسهم گیری در پروسه های اجتماعی و مسولیت پذیری در جامعه تحقق می پذیرد.
علی الرغم آنکه نوسازی در جامعه بعضی از الگوهای جدید و افق های نو را می آفریند که باعث رشد و توسعه می شود. اما یک سلسله ناهماهنگی و ناهنجاری ها را در جامعه نیز باعث می گردد که منجر به بی ثباتی، فساد و نارضایتی می گردد. نکته مهم اینکه نوسازی فقر پایداری را از بین می برد که شالوده که همه بدبختی ضمیمه ی ان می باشد.
منابع:
1- آلوین تافلر، جابجایی در قدرت: دانایی و ثروت و خشونت در آستانه قرن بیست و یکم ،شهین دخت خوارزمی (مترجم) نشر،علم 1386.
2- ساموئل هانتینگتون، سامان سیاسی در جوامع دستخوش دگرگونی، مترجم محسن ثلاثی نشرعلم 1386