معرفی یا نقد!
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
در افغانستان، نوشته هایی که زیر نام نقد نوشته می شوند، چندان ارتباطی با مکتب های نقد و با معیارهای شناحته شده نقد ندارد. این نوشته ها که به عنوان نقد عرضه می شوند بیشتر مانند معرفی کتاب، خاطره نویسی و جدل است.
من به دو نقد از مجیب الرحمان مهرداد اشاره می کنم: نقدی که بر گوشواره های عاشق، و نقدی که بر حاشیه دو نفری، نوشته اند، این نقدنماها شبیه معرفی کتاب است، در آغاز نوشته خیال می کنی که با معرفی کتاب رو به رو باشی اما کم کم متوجه می شوی که قصد نویسنده معرفی نه، بلکه نقد است.
چندی پیش، نوشته ای از روح الامین امینی را در باره شعرهای ابراهیم امینی، در روزنامه ماندگار خواندم. در این نقد از تمام کارهای ابراهیم امینی، فقط یک بیت آورده شده بود اما داوری، کلی صورت گرفته بود، دیگر تمام، روح الامین امینی از خودش گفته بود و از خاطراتش.
گاهی هم تعداد از نقد نویسان، به بررسی دستور زبان، در شعر می پردازند و منطق دستوری را می خواهند در مصرع های شعر، تطبیق بدهند. این چنین برخورد را با شعر بیشتر در نوشته های یاسین نگاه و در نوشته های عاصف حسینی، مشاهده می توان کرد.
نقدی که عاصف حسینی به شعرهای ابراهیم امینی نوشته بود، تمامی جنجالش بر این بود که شاعر چرا، در این شعر «بین» آورده، باید «ببین» می آورد. برای این نظرش، استدلال دستوری را پیش کشیده است. باید توجه کرد که شعر چه ارتباطی با زبان و با دستور زبان دارد! یعنی می شود منطقی که در زبان گفتار قابل رعایت است، در شعر هم باید رعایت کرد!
جنجال و جدلی که صادق عصیان و شایان فریور داشت، آنچه که در آن فراموش شده بود، شعر و نقد شعر بود.
آنچه را که با این یادآورهای کوتاه، می خواهم بیان کنم این است که: نقد را باید مهم دانست، حتا گاهی نقد مهم تر از پدیده ادبی (داستان و شعر) است یعنی نقد است که ارزش یک پدیده ادبی را مشخص می کند و رنسانس یک پدیده ادبی را به میان می آورد، یا گاهی، یک اثر ادبی ای فراموش شده را، نقد خوب، سر از نو به رنسانس می رساند.
نقد و نظری که در افغانستان صورت می گیرد، در آن متن هیچ جایگاهی ندارد، حتا می توان گفت: کسی که به عنوان منتقد، بر یک متن، نقد می نویسد، آن متن را نمی خواند.
در افغانستان، پدیده ادبی داریم اما نقد ادبی ای که بتواند به عنوان پدیده ثانوی ادبی، پدیده های ادبی را ارزش یابی کند، نداریم. نخست این که نظریه های ادبی هنوز در افغانستان ناشناخته است، و کسی را نمی توان یافت در عرصه هنر و ادبیات نظریه پرداز باشد یا لااقل، جدی به نظریه های ارایه شده هنری و ادبی، پرداخته باشد.
در افغانستان، همگی نسبی به عنوان تفنن و آماتور، نظریه ها را طوطی وار نقل می کنند، بی آن که آن نظریه را بدانند.
از این روی، نقد خوب، نمی تواند نسج بگیرد. زیرا دانش یک منتقد باید خیلی گسترده از کسانی باشد که پدیده های ادبی را خلق می کنند. برای این که پدیده خوب ادبی، بیشترین مایه اش را از دریافت های عاطفی و روانی بشر، می گیرد. می توان گفت خود آفرینشگر، موقعی که پدیده ادبی را می آفریند، تسلط کلی بر آفریده اش ندارد و در آفرینش آفریده اش از مبناهای متفاوتی، تاثیر می پذیرد. بنابراین، بر منتقد است تا این ناخودآگاهی ها را بگشاید، در ضمنی که تکنیک و ساختار پدیده ادبی را در نظر دارد. یا حتا می توان گفت پدیده ادبی را می شود فراتر از قاعده های زبان، تکنیک و ساختار به عنوان یک امر روانی بشر در نظر گرفت و از این مبنا به گشایش آن پرداخت. زیرا ارایه زبان، تکنیک و ساختار محض نمی تواند جوهر پدیده ادبی را بنیان گذارد. پدیده ادبی به عنوان جوهر روان انسان، مشخص کننده ارایه زبان، تکنیک و ساختار است یعنی در کل قالبش را همین جوهر روانی، شکل می بخشد. پس، بر منتقد است؛ مبنا های که یک پدیده ادبی را جان بخشیده است، بشناسد. می شود گفت که ما در افغانستان، منتقدی بزرگ تر از پدیدآورندگان پدیده ادبی نداریم، همین پدیدآوردگان پدیده های ادبی، هم می آفرینند و هم آفریده های شان را نقد می کنند.
منتقد های ما همه آماتور است و دانش بیشتر از آفرینشگران پدیده ادبی ندارند، و از سوی دیگر آفرینشگرانی که هم می آفرینند و هم به عنوان منتقد، کار می کنند، دانش منتقد را ندارند، تا به نقد بپردازند به کار ذوقی پرداخته اند. اینجا است که بازار نقد بدتر از بازار آفرینشگری است و امروزه، هر کس، هرچه دلش خواست به بازار عرضه می کند، بی آن که بداند، آنچه را که عرضه کرد، چی بود و چه ارزشی داشت!
پيامها
20 فبروری 2010, 10:41, توسط اپریل
هیرو !
اینجا افغانستان است , تمام چیز هایش با دنیای خارج فرق میکنه . اول اینکه نقد کدام سرحدات نمیشناسه و بعداء اگر نقد را در چوکات های ساخته شدهء که در ایران و یا در اروپا بفروش میرسانند قید کنید نقد نمیشود , میشود ثنا و صفت و حمد از باداران . همچنان از جایی که نقد را باید به نرخ بازار قیمت گذاری و یا معنی و یا برای شیر فهم ساختن خودت باید عرض نمود که نوشته میکتتد نه برای اینکه کدام جنبه تجسسی و یا ریسرچ را داشته باشد . نقد در افغانستان امروزی که کرزی منحیث دشمن شماره یک مردم افغانستان بر تخت بزور بمب های امریکایی نشسته است و هر چه دغل است در کشور میخواهند خود را جای کنند , منحیث توپ هژده پنء که افغانها برای از بین بردن انگریز ها بکار میبرد , بکار میبرند . گرچه این حرف ها پیش کله تو گفتنش بی فایده است , چرا که تو در افغانستانی که مردمش در خون خود غلطیده میروند میخواهی که نویسنده گانش و یا نقادانش خانه های سوختانده شده و سرک های خراب شده پارک های بی درخت را انچانان زیبا و پر رنگ و پر از خوشی نشان بدهند تا به مقیاس اصلی نقد نویسی جای برای خود در جامعه که برتولت برشت یک زمان هر چه مسخره بود در وسط برای شان استژی میزد تا همه را بخندانن . مردم شما افغانها رموز فهم هستند و با یک اشاره به اخر قضیه میرسند . اگر تو افغان هستی پس همین یک اشاره بس است .