روش های درست نویسی و درست گویی در زبان
زبان پارسی، بر بنیاد گسترده گی حوزه ی مفهومی اش در میان پارسی زبانان ، از ارزش ویژه یی برخوردار است ؛ برخورداری از این ارزش، زمانی دستیاب می شود که روند اثر گذاری و اثر پذیری این زبان را در فرایند دوسویه ی آن (مرحله ی دادوستد زبانی) مورد ژرف نگری قراربدهیم .
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
گپ نخست :
زبان پارسی، بر بنیاد گسترده گی حوزه ی مفهومی اش در میان پارسی زبانان ، از ارزش ویژه یی برخوردار است ؛ برخورداری از این ارزش، زمانی دستیاب می شود که روند اثر گذاری و اثر پذیری این زبان را در فرایند دوسویه ی آن (مرحله ی دادوستد زبانی) مورد ژرف نگری قراربدهیم .
با توجه به این ویژه گی، یکی ازمواردی که می تواند دررشد و گسترده گی حوزه ی مفهومی زبان پارسی، مدد رساند، کاربرد روش های درست نویسی و درست گویی واژه ها در زبان است.
افزون براین،به کارگیری روش های درست نویسی ودرست گویی واژه ها کمک می کند تا زبان را از آسیب های روزمره ولغزش های معنایی دورنگهداریم، و با عملی سازی این مهم، به پویایی آن بپردازیم .
چنانکه وچنانچه: این دو (چنانکه وچنانچه) دوترکیب مختلف با دومعنای متفاوت اند؛ زیرا "چنانکه" به مفهوم "آن طوری که"آمده و مهمترین برهان آن "آن چنانکه وهم چنانکه" است و دراین جاهم "آن طوری که" معنا می دهد.
"چنانچه" به معنای "اگرست" مانند: "چنانکه آگاهی دارید" ؛ یعنی آن طوری که آگاهی دارید و" چنانچه آمدید من نبودم" یعنی اگر آمدید،من نبودم. این دو ترکیب را بیشتر به جای هم می نویسند، و این اشتباه محض است. در کتاب های کهن، گاهی این نارسایی و اشتباه دیده می شود: اما به هر حال، از کاربرد "چنانچه " به جای "چنانکه " باید پرهیزشود.
بایستی، باید و بایست :" باید" فعل مضارع "بایستن" یعنی در برگیرنده ی زمان حال است . "بایست" و"می بایست" فعل ماضی و"بایستی" از منظر دستور زبان صیغه ی شرطی است.
در زمان حال(مضارع ) ،کاربرد و واژه ی "باید" درست است و نه "بایستی"؛ پس هنگامی که می گوییم"او بایستی این کار را بکند " نا درست است. به جای آن باید گفت : "اوباید این کاررا بکند"ویا" او باید برود"و" اوبایست برود" و"او بایستی برود" ویا "بایست رفته باشد" نیز نادرست است ؛ برای آن که این جافعل، مضارع و شرطی می آید. به همین گونه کاربرد جمله ی "باید آمده باشد" نیز درست نیست؛ برای آن که دراین جمله، فعل ماضی "باید" نمی توان آورد و به جای آن باید گفت و نوشت: "می بایست آمده باشد" .
عدم : از ترکیب هایی که امروز متاسفانه تا حد زیادی کاربرد نادرست دارد، ترکیب هایی مانند: عدم حضور، عدم قدرت و... است .
بربنیاد این، بسیاری از پارسی زبانان، واژه ی "عدم" عربی را درآغاز واژه ها می آورند و به همین گونه ترکیب هایی را به کار می برند؛در حالی که واژه ی"قدرت" برابر فارسی خوبی در زبان ما دارد وآن"توانایی" است و"عدم قدرت" هم "ناتوانی "، پس خوب است به جای "عدم قدرت" بگوییم و بنویسیم :"ناتوانی".
"عدم" در زبان عربی به معنای "نبود" و "نبودن" است و گاهی هم (نظر به نیاز مندی مفهومی در زبان نوشتاروگفتار) بهتر است به جای "عدم" بنویسم وبگوییم: "نبود" ویا"نبودن".
فقدان: این واژه ازنگاه مفهومی، به معنای "نیستی" و "نبودن" نیست . معنای اصلی "فقدان"، "گم کردن" ویا "گم شدن"
است. درزبان فارسی ، بهتر است به جای واژه ی "فقدان" ،"گم شدن" و"گم کردن" را به کارببریم.
دنیاء جدید یا دنیای جدید ؟ : برخی ها "دنیا " و"صحرا"را درجمله به دوگونه می نویسند:"دنیاءجدید"ویا هم"دنیای جدید"و"صحراءخشک"ویاهم"صحرای خشک" که نگارش و تلفظ "دنیاء جدید" و"صحراء خشک" نادرست و نگارش و
تلفظ "دنیای جدید " و"صحرای خشک " درست است ؛ زیرا گذاشتن نشانه ی همزه (ء) به جای (ی) به این دلیل نادرست است که هرواژه ی پارسی که در پایان آن الف ممدود است، در اصل "الف" و"یا" بوده مانند: جای و نه جاء، پای ونه پاء، ناپیدای ونه ناپیداء، رهنمای ونه رهنماء و...؛ زیرا "ی" را که به نشانه ی اختصار آمده، در هنگام اضافه دو باره آورده شده، واز همین سبب گفته و نوشته می شود: "جای خوب، پای شما، رهنمای بد و..."
بنابراین کاربرد "دنیای جدید و صحرای خشک" درست است و نه"دنیاءجدید وصحراء خشک"؛اما در برخی از کتاب های نوشته شده ی کهن" دنیاءجدید وصحراءخشک" نگاشته شده ؛ ولی آن چه در آن کتاب ها نگارش یافته همزه نیست ، بل این همزه به جای "ی" ویا هم"ی" نیمه تمام است وآن هم به خاطری است تا درمیان "ی" تمام ونیمه تمام، تفاوتی گذاشته شود.
پارینیان حتا در هنگام نوشتن نام های مشهورعربی به خط عربی، واژه هایی مانند: موسی وعیسی را در هنگام افزودن "ی"، بدل به الف نموده و"ی" افزوده را در پی آن می آوردند مانند: موسای کلیم الله ، عیسای روح الله ، مصطفای پیامبرو...(امروزنیز این روش پسندیده است.)
نهاریاناهار ؟ : نوشتن "نهار" با "ن"،" ھ"، "ا" و "ر" درست نیست؛ چون این واژه عربی وبه معنای "روز"است ونه "ناشتای روز". آن چه را که در میان روزمی خورند، "ناهار"است .این واژه فارسی است وبه مفهوم "ناشتا" وغذای چاشت است.
بنابراین کاربرد واژه ی "نهار" عربی که به معنای روز است به جای "ناهار" فارسی ؛ یعنی "روز خوردن " که مفهوم ناروایی را بیان می کند.
سفارشات ، گزارشات، فرمایشات: جمع بستن واژه های فارسی با"ات" عربی مانند: گزارشات ،سفارشات ، فرمایشات نگارشات و... بسیار ناروا است؛ زیرا واژه هایی مانند : گزارش ، نگارش ، سفارش، فرمایش و... .پارسی اند، و هیچ
نیازمندیی وجود ندارد تا این گونه واژه های پارسی را با "ات" عربی جمع ببندیم . به جای آن بهتر است این واژه ها را با "ها"در پارسی جمع بندیم ونه با"ات" عربی. هم چنان واژه ی "ده"را که پارسی است، نباید "دهات" بنویسیم ، بل به جای آن "ده ها" نوشته وواژه های رایج مغولی در زبان پارسی مانند: ییلاق ، قشلاق و باغ را نیز با"ات" عربی جمع نبندیم.
شیرینی جات، سبزی جات، میوه جات وترشی جات: جمع بستن واژه ها با "جات" مانند: شیرینی جات، سبزی جات، میوه جات، ترشی جات و ... نیز مجاز نیست ، بهتر است این گونه واژه ها را با "ها" جمع ببندیم و نه با "جات" ؛ این نادرستی زمانی به نقل از استاد" سعید نفیسی "به میان آمده که بسیاری به این قیاس که "در زبان عرب گاف نیست وهر کلمه ای را که گاف داشته در عربی گاف آن را به جیم بدل می کنند مانند: "نرگس " که در عربی از فارسی گرفته اند واز آن "نرجس" ساخته اند و پیش خودشان تصور کرده اند که اگر بخواهند می توانند واژه هایی مانند: شیرینی ، سبزی ، میوه ، ترشی و... را می توانند با"جات" جمع بنندند" که این نادرستی روشن در کار برد واژه ها درزبان پارسی است .
بنادرودهاقین: "بندر"واژه ی پارسی است وجمع بستن آن به"بنادر"درزبان پارسی درست نیست. این جمع را در زبان عربی باید به کاربرد؛ زیرا واژه ی بندر از زبان پارسی به زبان عربی رفته و در آن زبان به "بنادر " جمع بسته شده است . در زبان پارسی بهتر است"بندرها" بنویسیم ونه " بنادر" .هم چنان واژه ی "دهقان " را که اصل آن پارسی و"دهگان" بوده، نباید به گونه ی عربی شده ی آن "دهاقین"بنویسیم ، به جای آن خوب است بنویسیم دهقان ها وگاهی هم "دهقانان".
پیشنهادات واصله : پیشنهاد واژه ی پارسی است. افزون براین که جمع بستن آن با "ات" عربی ناروا است، درواژه های پارسی مانند زبان عربی ما مذکر ومونث نداریم؛ بنابراین نادرست است که برای اسم جمع در پارسی ، صفت مونث
بیاوریم وترکیب های بدریختی مانند: پیشنهاد های واصله ونامه های واصله را به کارببریم. به جای آن ها بهتراست "پیشنهادهای رسیده ونامه های وارده" گفت ونوشت.
نیاگان یا نیاکان؟ : مفرد این واژه دراصل "نیاگ" (به معنای نیا یا جد) است وجمع آن نیاگان است، نه "نیاک یا نیاکان" به کاف تازی . پس بهتر است مانند واژه های: "شایگان ورایگان " واژه ی "نیاکان" ،"نیاگان" نوشته وخوانده شود.
طپیدن ،غلطیدن : این واژه ها (طپیدن وغلطیدن ) را باید با"ت" فارسی (تپیدن و غلتیدن) نوشت ونه با "طای" عربی.
به همین سان، مشتقات این واژه ها مانند: تپش، غلت خوردن، غلت زدن ، غلتان و غلتک را نیزباید با"ت" نوشت ونه با"ط".
توفان یا طوفان؟: این ها دو واژه با دومعنای متفاوت اند. "توفان" به "ت"فارسی و"طوفان" به "ط"عربی است.
"طوفان"عربی با طای ماٴلف ، معناهای چندگانه دارد مانند : باران سخت، آب فراوان و سیل؛ اما واژه ی "توفان" فارسی با"ت" از فعل "توفیدن" گرفته شده وبه معنای "فریاد کردن به صدای بلند" "غرش" و "غریدن "است.
میادین یا میدان ها؟ : واژه ی "میدان" فارسی است واز پارسی به زبان عربی رفته وبه "میادین"جمع بسته شده، بنابراین جمع بستن آن به گونه ی عربی در زبان پارسی- و به شکل میادین- مجازنیست. خوب است به جای "میادین" "میدان ها" نوشته و خوانده شود.
وزرا یا وزیران؟: "وزیر" در اصل واژه ی پارسی بوده و به گونه ی "وچیر" یا"وچر" نیز در گذشته کاربرد داشته وعرب ها آن را از پارسی گرفته اند، بنابراین جمع بستن آن به گونه ی عربی یعنی "وزرا" و"اوزار" در زبان پارسی نادرست است. بهتر آن است که در فارسی جمع وزیر را "وزیران"بگوییم.
استادان یا اساتید؟: "استاد" نیز واژه ی پارسی است واصل آن "اوستاد" بوده است. دال واژه ی "استاد" در واقع مانند واژه های: خشنود، خشنوذ وخورشید، خورشیذ باذال بوده وعرب ها هنگامی که این واژه را از فارسی گرفته اند، بر بنیاد همان ساختار پارین، آن را "استاذ" تلفظ نموده و جمع آن را "اساتیذ واساتذه " نیز می گویند. پس از آن جایی که این واژه در اصل فارسی است، باید جمع این واژه را نیز در زبان پارسی "استادان"یا"استادها" بنویسیم، نه بر اقتضای عربی آن "اساتید،اساتیذ ویا هم اساتذه".
دکاکین و دکان ها : "دکان" واژه ی فارسی است وجمع بستن به گونه ی عربی (دکاکین ) درست نیست به جای آ ن باید نوشت :"دکا ن ها" .درپارسی دکان کوچک را " دکانچه و دکه " می گویند.
گزاردن وگذاردن: این دو واژه ازدوریشه با دومعنای متفاوت است.
"گذاشتن " با ذال به معنای "نهادن و قراردادن" است و"گزاردن" با"ز" به معنای "اداکردن وانجام دادن" . یکی را به جای دیگری به کارگرفتن، نادرستی محظ است.
اتاق یا اطاق؟: اصل این واژه ترکی است. درزبان ترکی مخرجی که به "ط" (طای مالف) تلفظ شود وجود ندارد؛ یعنی "ط" غلیظ مانند عربی نیست. پس هیچ عمدی وجود ندارد که ما در فارسی واژه ی "اتاق" را به "عربی و به شکل "اطاق" بنویسیم . بهتر است به جای آن،"اتاق" نوشته کنیم ونه "اطاق".
مدیره، رییسه، کمینه و جانبه : از آن جایی که درزبان پارسی مذکرومونث نیست، این تصور نادرست است که به اقتضای زبان عربی در فارسی- نیز- نشانه ی تاٴنیث آورده شود وبانوان مدیر و رییس را" مدیره"و"رییسه" بگویند وبنویسند.
"استاد سعید نفیسی" در این مورد می نگارد:" در زبان عربی هم برای این مقصود، چنین کلمه ای نیست و همین طور کلمه ی رییسه، یعنی زنی که ریاست بکند، در عربی نیامده است. مدیره، تنها مونث صفت مدیر ورییسه مونث صفت رییس است . در عربی گاهی برای صفت مذکری که به جای اسم استعمال می شود، کلمه ی مونث معمول است مثل شاعر که مونث آن شاعره آمده است،وحتی رقاصه هم درست نیست، مگر این که صفت باشد. در نتیجه ی همین اشتباهات، کلمه ی جانبه را هم جعل کرده اند. مردان برای اینکه من نگویند وننوسیند و من گفتن را بی جهت بی ادبی فرض کرده اند، در حق خودشان گفته اند: این جانب. در صورتی که جانب در اصل زبان تازی، به معنی پهلوست و در فارسی به معنی سو و جهت و طرف هم استعمال شده است.
با همه ای اینها دلیل نیست که زنان خودشان را جانبه بگویند؛ زیرا که نه تنها بر خلاف قاعده است؛ بلکه جنبه ی تحقیر و توهین هم دارد؛ زیرا که جانبه در لغت عرب، به معنی زن کوتاه قد وخواروذلیل است."
با توجه به این، کاربرد "کمینه " به جای مونث "کمین" (وبه خاطر بیان شکسته نفسی) درزبان فارسی نیز نادرست است.
ادامه دارد
پيامها
10 مارچ 2010, 08:09, توسط قاضی زاده
آقای فرهاد!
1- حرف هایی که شما نوشته اید حرف های خوبی است و البته هر کسی که آشنایی اندکی با زبان فارسی داشته باشد حتما این مسائل را در نوشتار خود مورد توجه قرار خواهد داد.
2- از این که زبان ما را به همان نام اصلی و جا افتاده اش یاد کرده اید ( زبان پارسی) بیان کننده این است که شما به اهمیت یکپارچگی فارسی زبانان به خوبی واقف هستید، به کوری چشم اشخاصی همانند سمیع رفیع و دار و دسته اش.
3- در جایی گفته اید که الف واژه "دنیا" الف ممدوده است در حالی که چنین نیست. الف واژه یاد شده، الف مقصوره است ( یعنی پس از الف، همزه ای وجود ندارد). از همین رو، کسانی که دنیا را "دنیاء" می نویسند (البته من هیچ جا ندیده ام که کسی این کار را کرده باشد) به کلی با واژه نا آشنا هستند جدای از این که به تنهایی آن را بنویسند یا در حالت اضافه آن به کلمه دیگر.
از آن گذشته، شما گفته اید که کلمه "دنیا" کلمه ای فارسی همانند واژه "جا". این را هر کسی آشنایی اندکی با زبان داشته باشد می داند که این واژه، واژه ای تازی است.
از شما بعید است که به این مسائل پیش پا افتاده آگاهی نداشته باشید.
ضمنا بهتر است آقای سمیع ساپی این گونه مقاله ها را که راجع به درست نویسی نوشته شده بخواند تا شاید بتواند با کمترین اشتباه املایی و نگارشی چیز بنویسد. این مقاله ها خیلی به درد ایشان می خورد.
10 مارچ 2010, 08:56, توسط tareq
aqaye farhad ra salam taqdeem ast, agar lotf koned wa begoyeed ke chand fesad kalemate shamele zabane farsi , arabi hastand, wa degar een ke agar kalemaye khodash arabi bashad dar jama bastane aan shewaye arabi ba kar gerefta shawad ya farsi, khoda jan ba hamrayat
ok
10 مارچ 2010, 21:59, توسط عصر
به گردانندهء محترم سایت کابلپرس، سلام!
چون پیشتر ازین نوشته های آقای سمیع رفیع اینجا نشر شده بود، اگر این نوشته را نیز به گونهء یک مقالهء مستقل روی صفحهء اصلی بگذارید، بهتر خواهد بود. البته کار مملکت خویش خسروان دانند، اصراری نیست.
حرمت
عصر دولتشاهی
دزد چراغ بدست
به دنبال پاسخنویسی های سر به هوای آقای سمیع رفیع به دو نوشته ازین قلم که در مورد دیدگاه ها و یکی از مقاله های شان آمده بود، ایشان در پیوند نا مستقیم به همان نوشته ها چیز دیگری نوشتند که تلاشی بود برای ثابت کردن همنوایی شان با به کارگیری واژه های سچهء فارسی. اما این تلاش، رسوایی دیگری برای شان بار آورده است که شرحش چنین است:
ایشان مقالهء "گره گشای" خود زیرعنوان "شناسایی واژه گان زبان دری" را چنین آغاز کرده اند:
"در این تازه گی ها، هم وطن ارجمندی از آسترلیا، ذریعه ی یک ایمل از این حقیر پرسیده:
" « من از شما که مانند من مدافع زبان دری هستید می پرسم که آیا کار برد واژگان دانشگاه و دانشکده توسط دری زبانان چه عیب دارد و چه گناهی دارد؟
چرا در کشور دری زبانان واژگان دری به دار زده می شوند و بر آن ها بر چسپ حلال و حرام کوبیده می شود؟"»
من، با این هم وطن عزیز خود هم نوا بوده، این نبشته را که در مورد واژه گان دری و کاربرد آن ها است، به وی و به ملت عزیز خود تقدیم می کنم. در این مقال، به یک قسمت محدودی از واژه گان تماس گرفته شده و با مثال از پیش کسوتان زبان دری، به صحت و طریق کاربرد آن در زبان، اشاره ها شده. با تاسف باید یادآور شوم که تلاش های مزورانه برای رنگ دادن زبان، سیاست های ناکام بوده که با رجوع به تاریخ زبان و ادبیات ما، به حقیقت آن ملتفت می شویم. زبان ما، زبان مولانا، سنایی، جامی، ناصر خسرو بلخی و بلخی های دیگر، نظامی، و بیدل و ... می باشد، و ما وارثین این زبان، استفاده و کاربرد این واژه گان را، حق مسلم خود می دانیم. از چندی بدین سو، استفاده ی بعضی از واژه گان جنجال برانگیز بوده و نزد بسیاری از هم وطنان عزیز ما تا هنوز گنگ مانده که امیدوارم این کوتاه نبشته، گره از کار فروبسته ی ما بگشاید، و اینک از واژه ی دانش آغاز می کنم:"
من به ساده اندیشی آن هموطن استرالیا نشین خود کاری ندارم که چرا آنهمه منابع و ماخذ های متعبر را گذاشته و از آقای سمیع رفیع در مورد درستی به کار بردن واژه های دانش و دانشگاه پرسیده اند. اما دلیل شگفتی ام درین جملهء آقای رفیع نهفته است که می گوید: . " از چندی بدین سو، استفاده ی بعضی از واژه گان جنجال برانگیز بوده و نزد بسیاری از هم وطنان عزیز ما تا هنوز گنگ مانده که امیدوارم این کوتاه نبشته، گره از کار فروبسته ی ما بگشاید..."
خواندهء بیخبر و آن که ایشان را نشناسد چنان خواهد انگارید که حالا آقای سمیع رفیع فرآوردهء کدام پژوهش تازهء شان را پیشکش میکنند تا "گره از کار فروبستهء ما" بگشایند. وقتی به "تشریحات" شان خیره میشوید، در گام نخست آفرین می گویید به اینهمه تحقیق و تتبع درین نوشته که رد پای واژگان در دیوان بزرگترین و حتی کمتر شناخته شده ترین شعرای زبان فارسی دری گرفته شده. اما یک فرهنگی آگاه و زیرک بیدرنگ می پرسد که آقای نویسنده، اینهمه معلومات را از کجا گرده آورده اید؟ یعنی به دنبال ماخذ نویسنده میگردد- چیزی که در هیچ کاری از سمیع رفیع نمیتوان یافت.
بنده، از چندی پیش میدانستم که فرهنگ دهخدا و معین را در یک سایت انترنتی به نشر رسانده اند. این سایت www.mibosearch.com نام دارد. اینرا هم میدانستم وبار ها آزموده بودم که هرگاه معنی واژه یی را کار داشته باشید، آنرا هم از فرهنگ دهخدا و هم از فرهنگ معین میتوان درین سایت یافت که یکی پس از دیگری فهرست شده است. به همین ترتیب اگر روی واژه در بخش "دهخدا" یی آن کلیک کنید، شما را به شرح مفصلی از واژه میبرد و نمونهء به کارگیری واژه در شعر و نثر پیشینیان را نیز می آورد. به همین گونه کاربرد دایره المعارفی واژه نیز درآنجا آمده و واژه هایی را در گونهء های اسمای خاص نیز توضیح کرده است. رحمت حق باد بر دهخدا.
واما وقتی توضیحات سمیع رفیع برواژه ها را در مقالهء شان خواندم میدانستم که ایشان از همان سایت برگرفته اند. اما هرگز تلاش نکردم درین مورد تحقیق کنم. تا این که مقالهء طنزی اقای حکیم فرحت، زیر عنوان "حکایتی که اندرگلستان نیامده- اندر باب ندانم کاری های یک دانشمند" را خواندم. درین طنز مسالهء استفاده از سایت یاد شده توسط سمیع رفیع، یاددهانی شده بود.
و زمانی که من واژه های توضیح شدهء آقای سمیع رفیع را با سایت یاد شده سردادم، دود از کله ام برآمد که چرا یک نویسنده و فرهنگی به این ناروا تن دردهد تا مگر برای اندک زمانی شهرت و احترامی کاذب نصیبش گردد. ایکاش آقای رفیع در پاسخ به آن هموطن باشندهء استرالیا سایت یاد شده را معرفی میکرد که این خود میتوانست یک کار فرهنگی سودمند برای همزبانان به شمار آید. ایکاش در پایان نوشته اش یادی ازین منبع می کرد تا هم حق معین و دهخدا به جا میماند و هم از اتهام دزدی ادبی میرهید. و با درد و دریغ که چنین نشده و به جایش در پایان نوشته اش می نگارد:
"امیدوارم که این نبشته ی مختصر اما مستحکم و وارد، تحقیقی و علمی، جوابگوی بسیاری از پرسش های در عرصه ی زبان و به خصوص کاربرد واژه گان در زبان دری باشد. اکنون دانستیم که واژه های نامبرده و به خصوص همان جنجال برانگیزها ، مربوط به زبان دری مردم افغانستان است که سه کشور از آن به عنوان زبان ادبی و کلاسیک خود استفاده می کنند. امیدوارم که هم وطنان عزیز ما به عظمت زبان دری خود ملتفت شده باشند.
گر خطا گفتیم اصلاحش تو کن .. مصلحی تو ای تو سلطان سُخن « مولانا»
عبدالسمیع رفیع صافی"
درینجا دیده می شود که دزدی در یک سو و سرتنبه گی در سوی دیگرِ این به اصطلاح موخرهء جناب شان موج می زند. او نوشتهء خویش را "مستحکم، وارد، تحقیقی، علمی و جوابگوی بسیاری از پرسش ها" میداند اما هرگز مستندش نمی خواند تا هرگونه گمان دزدی و برگرفته شدن از منبع دیگر را برطرف کند و چنان وابنماید که کار کار خودشان است. اینست تعمد در دزدی. همچنان بازهم می توان دریافت که سمیع رفیع میخواهد هنوز هم با سرتنبه گی این را که زبان دری یی به نام "دری افغانستان" وجود دارد به ما نشان بدهد. اما شگفت این که منبع معلوماتش دو فرهنگ معتبریست که در ایران امروزی و به همت دو شخصیت فرهنگی یی که در قلمرو سیاسی ایران امروزی زندگی کرده اند، نوشته و ترتیب گردیده است. اگر این زبان مربوط افغانستان است، پس چرا منبعش از زبانی آورده می شود که ایرانی ها آنرا از خود میدانند؟
سمیع رفیع را حتی شیوهء کار دهخدا و معین هم هدایت نکرده است که از دزدی و کاپی برداری ناقص و ابزاری جلوگیری کند و منابع مقاله اش را نشان بدهد. دهخدا منبع لغت های خود را می نویسند. منابعی چون "آنندراج، غیاث اللغات، برهان قاطع...." و همچنان کتاب هایی که نمونه های نثر آنها در فرهنگ درج شده است، به گونهء مرجع نشان داده شده اند.
البته هرکسی که امروز به کار تحقیق و پژوهش می پردازد خود را، برمبنا های قانونی و یا اخلاقی، تابع حق نسخه برداری میداند. این درست که در کشور ما هنوز قانون حق نسخه برداری (کاپی رایت) نافذ نشده است، اما اهل ادب و فرهنگ ما از گذشته های دور این عمل را دزدی ادبی یا "سرقت ادبی" خوانده اند. همگان میدانند که دزدی جرم است و زمانی که کسی دزد شناخته شود، برایش کیفر مشخصی وجود دارد.
هرنوشته یی حاصل فکر یک انسان است و حق مالکیت برآن را دارد. هیچکس حق ندارد آن را بدون اجازهء مالک دو باره به کار ببرد- مگراین که صاحبش آنرا برای استفادهء عامه بخشیده باشد.
سمیع رفیع صافی را میتوان یک مجرم متکرر خواند. ایشان ایمیل های شخصی مردم را که برایش فرستاده اند و گیرنده اش تنها خودش می باشد، در معرض تماشای مردم می گذارد. این کار نه از نگاه اخلاقی درست است و نه هم از نگاه قوانین مدنی امروز. اما برای سمیع رفیع "پروا نیست".
سطح دانش ودرک سمیع رفیع از ادبیات و فرهنگ را در نوشته هایی که درین اواخر برکارهایش برآمد میتوان تشخیص داد. بیحرمتی اش به اهل ادب و فرهنگ نیز ثابت گردید که به بهانه های واهی به پر و بال بزرگان می چسپد. اینهم از سرقت ادبی اش.
حالا اینهمه را یکسو بگذارید، و ادعاهای بلند بالایش در مورد ادبیات و عرفان را تماشا کنید!
11 مارچ 2010, 09:27, توسط ardalan
من اعتراض آقای رحيل دولتشاهی را موجه ميدانم. اتفاقا من اشخاصی مثل فرشته حضرتی، ثريا بهاء ، صبور رحيل ، وامثال اينان را قلم بدستان تنظيمی ميدانم، اينان آدم های مستقل نيستند تا نقد و پرخاش شان،مستقل باشد . با اين هم از دوجهت شهامت آقای رحيل ، ستودنی است . يکم ــ چون با نام اصلی اش مينويسد .دوم ــ به اين خاطر که اين بار نوشته او مستند است و بر يک معضل شگرف انگشت نهاده است. همان طور که آقای رحيل ميگويد ، من هم تاکيد دارم که سرقت مايحصل کار ديگران و« اقتباس خونسردانه » مطالب و فرآورده های علمی ـ فرهنگی ديگران ، هم افتضاح است و هم جرم است!
آقای سميع رفيع ، حتا بر مرده گان ، مرده گان معروف ، چون دهخدا و معين هم رحم نميکند و آثار آنان را به اسم خود نشر ميکند!
آقای رفيع حتا يک کلمه هم نميگويد که اين مستندات شعری، امثله شعری که پشت هم قطار کرده ، حاصل زحمت سی ساله و دود چراغ خوردن ايرانيان است که بی پروا و جسورانه از سوی يک قلمزن افغان ، به يغما ميرود!
آقای رفيع با اين ژست های محققانه و مرشدانه و دانشمند مآبانه (!)
که چند مريد کمسواد مثل ادريس بقايی و .... را فريب خواهد داد ،راه به جايی نمی بريد .احترام. نوا اردلان
11 مارچ 2010, 10:09, توسط behrooz
وقتی سميع رفيع ، نوشته و پژوهش ديگران را ( خونسردانه!) به نام خود نشر ميکند ، اين چراغ سبزی است به چند خانم تازه کار و شهرت طلب و چند مريد راه گم کرده ی ايشان که فردا ، بی پروا، يک غزل بيدل را به اسم خويشتن چاپ ميزنند!، حتا تخلص و القاب شعری بزرگان ادب را ميدزدند ، مثلا نام و شهرت عده ای از نوکاران عرصه قلم چنين است : صالحه سعدی . فضل الله حافظ. برهان بيدل .احمد نظامی و ...
متاسفانه عرصه ادب و قلم و انترنت، محل و جايگاه تمرينات بيسوادی و شهرت طلبی و لجام گسيختگی ، شده است . به يک نمونه اشاره ميکنم ، شخصيتی به اسم پروفيسور داکتر ظاهر حکمی ( گاه حاکمی، گاه حکيمی) که شايد داکتر طب (!) است ، سر پيری افتاده است درپی معرکه گيری ! به زبان پشتو که زبان مادريش است، چند تا کلمه شمع و پروانه ( وپتنگ) را کنار هم ميگذارد و به زعم خود ، بهترين غزل (!) ميگويد . تا اينجا که خير است، اما ايشان گويا مدتی است دريافته اند شعر گفتن به لسان دری (!) آسان تر است ، ايشان ، خزعبلاتی به زبان دری در سايت های گفتمان و فردا و آريايی و خاوران و ... اشاعه ميدهند که آدم از اين همه جسارت در ياوه سرايی ،حيرتزده ميشود .چرا آدم ها به کاری که استعداد ندارند، رو ميکنند ؟ اين را از سميع رفيع بايد پرسيد ! با تشکر.
11 مارچ 2010, 12:39, توسط monir
به سايقه کنجکاوی ، و معلوم کردن صحت و سقم انتقاد آقای بهروز،به برخی رسانه ها سر زدم و چيز های يافتم.
نقل اين شعر شاهکا ر(!) از داکتر صاحب برای فيض بخشی است ، من به سايت های گفتمان و فردا هم رفتم، در آرشيف آنجا ( بخصوص گفتمان) از همين بزرگوار، نظم های سخيف تر ازينهم وجود دارد ،اين ها نتيجه زحمات (!) جناب سميع رفيع وامثال ايشان است !!
عجيب است که نام ايشان در پيشانی شعر (!!) حاکمی اما درمقطع غزل، حکمی !!!
اقتباس از سايت آريايی
داکتر حاکمی
عواطف مهرش
بر گدایان عشق نیست لطف و عواطفی/
نبینند زکس نـــــی ثوا ب و عوا طفی/
نعمت عشق ومحبــــت ندارند درنصیب/
که ا ند با زیست دورزمــــهروعواطفی/
بهرکسب مهرا ند دراجـــتها دو تلاش/
ز مهجوری اند غرق حـزن و عواطفی/
ز یست پر ز شعف ر فتــــه ز ا نا ن/
انچه است اند محـــروم کرم و عواطفی/
لطف ایزد ز ا نان بر چــــید ه طبیعت/
رفته ز ایشان خوشی عشق و عواطفی/
دعای نجات ز مهــــجوری در عبادت/
اقتضایست ز ایزد بهرمــــهروعواطفی/
دبستان محبــــت درش بسته بررخ انان/
خویش بینند محروم زطرب وعواطفی/
نیست رهایی زاضرارزخـــم انچه مهر/
جز اقناع نیست حکم وعــــیدوعواطفی/
با مهجورزمهر چه توان کــــرد حکمی/
جزا لتجای ا ز بهـــر ارحام و عواطفی/