زنان در جامعه سنتیِ افغانستان
این سران مذهبی هر چند از سواد و دانش اندکی بهره مند هستند ولی سخنان آنان شنوندگان زیادی دارد و گفتمان غالب در جامعه را تشکیل می دهد. از همین رو، می توان گفت: هر چند حالا طالبان از حاکمیت برافتاده اند اما تفکر طالبانی به شدت بر فضای جامعه ما حکمروایی می کند.
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
هشتم مارچ هر سال مصادف است با روزی که از سوی سازمان ملل متحد به عنوان « روز زن» نام گذاری شده است. مردم، این روز را در گوشه و کنار جهان تجلیل می کنند و از دستاوردهای اقتصادی و سیاسی و اجتماعی زنان سخن می گویند و نیز از مشکلات و موانعی که بر سر راه دست یابی زنان به زندگی سعادت مند و با کرامت وجود دارد حرف می زنند.
من هم به این مناسبت می خواهم به چند مطلب در خصوص وضعیت زندگی زنان در افغانستان اشاره ای کنم:
یک - در کشور ما در حالی از این روز تجلیل می شود که هنوزاهنوز زنان به عنوان شهروندان درجه دوم به حساب می آیند و با مشکلات و محرومیت های گوناگونی دست و پنجه نرم می کنند و تبعیض جنسیتی را با گوشت و پوست خود لمس می کنند و هنوزاهنوز باید برای به دست آوردن حقوق پایه ای خود بجنگند و با واقعیت های حاکم در جامعه به شدت مرد سالار ما مبارزه کنند. بسیاری از زنان در جامعه ما از خدمات بهداشتی و آموزشی و قضایی محروم اند. بسیاری از آن ها صبورانه خشونت هایی را که از سوی مردان بر آن ها اعمال می شود تحمل می کنند و دم فرو می بندند و صدایی در نمی آورند. بسیاری از دختران در جامعه ما از دسترسی به آموزش، محروم اند. دخترانی هم که به مکتب می روند در برخی مناطق با مشکلات امنیتی مواجه اند. من در این جا نمی توانم به همه مشکلاتی که زنان در جامعه ما با آن روبرو اند اشاره کنم ولی همین قدر می توانم گفت که محرومیت قشر زنان جامعه ما در همه جهان، کم نظیر است. درست است که زنان در همه جامعه ها از جمله جامعه های غربی با مشکلاتی در زندگی خود مواجه اند و پدیده مردسالاری پدیده ای است جهانی و مختص به وطن ما نیست اما تفاوت در این است که در جامعه های غربی قوانینی که حمایت از زنان را بر عهده دارد وجود دارد و مجریان قانون هم با جدیت تمام با موارد نقض حقوق زنان برخورد می کنند. در کشور ما در برخی موارد، قانونی برای حمایت از زنان وجود ندارد ( مثلا در خصوص چندهمسری و حق طلاق برای زنان) و در مواردی هم که قوانینی وجود دارد مجریان قانون بسیار ضعیف عمل می کنند. دستگاه قضایی کشور ما غرق در فساد است و زورمندان و ثروتمندان می توانند هر جنایتی را مرتکب شوند بدون این که مورد بازخواست قرار بگیرند. بنده شخصا شاهد بوده ام که چه گونه افراد زورمند توانسته اند فجیع ترین جنایت ها را در حق زنان مرتکب شوند ولی مسئولان حکومتی واکنش خفیفی هم از خود نشان نداده اند و تجاهل کرده اند گویی هیچ اتفاقی نیفتاده است. از آن بالاتر، مسئولان حکومتی در مواردی شخصا در نقض حقوق بشر- از جمله حقوق زنان- دست دارند. از این رو، نباید از آن ها توقع این را داشت که ناقضین حقوق بشر را محاکمه کنند و به مجازات برسانند. از گرگ، انتظار چوپانی نباید داشت.
دو - درست است که در این چند سال پسین و پس از زوال حاکمیت زن ستیز طالبان براثر فشار و اصرار خارجی ها زنان به برخی از آزادی ها و حقوق خود دست یافته اند و به طور مثال اجازه یافته اند که به بیرون از خانه قدم بگذارند و اجازه یافته اند تحصیل کنند و یا به کار در نهادهای دولتی و غیر دولتی مشغول شوند و مجال این را یافته اند که در فعالیت های سیاسی سهم بگیرند و... اما مشکل کار در این است که این آزادی ها و حقوق براثر مجاهدت و تلاش جامعه زنان به دست نیامده است بلکه این آزادی ها و حقوق از سوی کشورهایی که خود را موظف به دفاع از حقوق بشر و حقوق زنان می دانند نصیب زنان کشور ما شده است. از همین رو، به نظر من وضعیت زندگی زنان در کشور ما حالت شکننده ای دارد چرا که آزادی های مربوط به زنان در جامعه ما نهادینه نشده و چیزی است که از سوی دیگران برای زنان ما به ارمغان آورده شده است.
در کشور ما جنبشی به نام جنبش زنان وجود خارجی ندارد. یک عده از کسانی که خود را مدافع حقوق زنان قلمداد می کنند به حدی گرفتار علایق قومی و قبیله ای خود هستند و به حدی ذهنیت قبیلوی بر روح و روان آن ها حاکم است که می توان گفت هیچ کاری به نفع نهادینه شدن حقوق زنان در جامعه نمی کنند و همیشه برای به دست آوردن اهداف قومی و قبیلوی خود می جنگند. از آن بالاتر، بسیاری از این زنان وابسته به حلقات و گروه های بدنام در بیرون از کشور هستند و در صدد پیاده کردن اهداف خاص این حلقات هستند و اگر احیانا این حلقات تصمیم بگیرند که حمایت خود را از آن ها قطع کنند بدون شک همانند حباب روی آب می ترکند و نابود می شوند. اگر کسانی هم در میان فعالان حقوق زن یافت شوند که از روی صدق و اخلاص در پی احقاق حقوق زنان هستند و به کسی وابستگی ندارند به دلیل سواد و دانش کم خود نمی توانند کاری از پیش ببرند.
به باور من، یکی از مسائلی که می تواند برای رسیدن زنان به حقوق خود سودمند واقع شود و آن ها را برای استیفای حقوق شان یاری رساند مشارکت فعال زنان در عرصه سیاست و به دست گرفتن مناصب تصمیم گیری در کشور است. ولی متاسفانه در عرصه سیاسی کشور خود شخصیت برجسته سیاسی در میان زنان نداریم. سمبل زنان آزادی خواه و شجاع در کشور ما کسی است به نام « ملالی جویا» که با سازمان راوا (جمعیت انقلابی زنان افغانستان) سروسری دارد و مسلما از سوی حلقات بیرون از کشور حمایت می شود. این شجاع ترین زن کشور ما تنها چیزی را که بلد است این است که جفنگ بگوید و ژاژخایی کند و شعارهای میان تهی سر دهد. از لحاظ اندیشگی به گونه ترحم آوری ناتوان و عاجز است و چیزی برای گفتن ندارد و به حدی کم سواد و کم مایه است که می توان گفت مایه شرمساری و ننگ جامعه زنان در افغانستان است؛ اما از آن جایی که از حمایت رسانه ای و اخلاقی و مادی و معنوی حلقات خارجی بهره مند است شهرتی به دست آورده و برای خود کسی شده است.
رشد آگاهی زنان، رسیدن آن ها به رفاه نسبی و استقلال اقتصادی از جمله عواملی اند که می توانند در شکل گرفتن جنبش برابری خواهانه زنان در کشور ما نقش تعیین کننده ایفا کنند. اما تا هنوز زنان به آگاهی در سطح بالا نرسیده اند و با فقر اقتصادی دست و پنجه نرم می کنند.
با این حساب، می توان گفت: تا هنوز ما در اول راهیم و برای رسیدن به وضعیت مطلوب و ایده آل برای زنان، راه درازی را در پیش داریم.
سه - مشکلاتی که دامن گیر قشر زنان در جامعه ماست محصول ساختارهای اجتماعی- فرهنگی موروثی و قبیلوی است. در این میان اما متاسفانه برخی از متدینان و سران مذهبی می خواهند برای مشروعیت بخشیدن به این ساختارهای غلط سنتی از نصوص دینی استمداد کنند. این سران مذهبی هر چند از سواد و دانش اندکی بهره مند هستند ولی سخنان آنان شنوندگان زیادی دارد و گفتمان غالب در جامعه را تشکیل می دهد. از همین رو، می توان گفت: هر چند حالا طالبان از حاکمیت برافتاده اند اما تفکر طالبانی به شدت بر فضای جامعه ما حکمروایی می کند.
از میان رفتن گروه طالبان ( البته اگر طالبان از میان رفتنی باشند که نیستند) هیچ کمکی برای بهبود وضعیت زندگی زنان در کشور ما نمی کند اگر اندیشه های طالبانی باز هم گفتمان غالب در جامعه ما را شکل دهد و تبعیض جنسیتی از سوی برخی از متدینان ما تئوریزه شود.
پاره ای از باورهای غیرانسانی در باره زنان هم اکنون در جامعه ما وجود دارد و از سوی برخی مذهبی ها ترویج می شود از جمله این که زنان انسان های درجه دوم و فرودست هستند و برای کام جویی مردان آفریده شده اند. آنان کرارا این نکته را یاد آور می شوند که زنان «ناقص العقل= تُنُک فهم» و «حبائل الشیطان= دام های شیطان» هستند. داستان هایی از مکر زنان تعریف می کنند و آنان را موجوداتی شرور و خطرناک توصیف می کنند که به هیچ وجه اعتماد کردن به آن ها روا نیست.
متدینان ما به این باور هستند که مرد حق دارد هر وقتی که دلش خواست زن خود را بزند ( از افرادی شنیده ام که گفته اند: زن یعنی بزن. اگر زن را نزنی پررو می شود و گرفتاری هایی برایت فراهم می کند!). این عده گاهی به آیه 34 سوره نساء استدلال می کنند و می گویند که قرآن فرموده:«واضربوهن». از این رو، مرد حق دارد زن خود را بزند و هیچ مسئولیت قانونی و شرعی در قبال این کار خود ندارد.
کسی نیست از آنان بپرسد که از کجا معلوم که «ضرب» که در آیه 34 سوره نساء آمده به معنای « زدن» باشد در حالی که برپایه آن چه متخصصان زبان عربی می گویند ضرب معانی متعددی دارد که بالغ به 18 معنا می شود؟ سیاق آیه نشان می دهد که «ضرب» در این جا به معنای قهر و بی اعتنایی کردن نسبت به زن است نه به معنای کتک زدن.
گذشته از آن، اگر بپذیریم که «ضرب» در آیه مزبور به معنای «زدن» است (البته پذیرفتن این مطلب، اشکالاتی دارد) و این آیه، کتک زدن زنان را مجاز دانسته آیا با این حساب، مردان حق دارند با بهانه های واهی زنان را بزنند؟ آیا قرآن کریم هیچ قید و شرطی برای این کار در نظر نگرفته است و برای مردان سلطه و اختیار مطلق داده که هر وقت دلشان خواست همسران خود را کتک کاری کنند؟
هرگاه به آیه مورد بحث مراجعه کنیم می بینیم که برای مردان اجازه داده شده که زنان را بزنند در صورتی که زنان «نشوز= نافرمانی وبرتری جویی» کنند. البته این «نشوز» شامل هر نشوزی نمی شود بلکه به قرینه سیاق ( حافظات للغیب بما حفظ الله...)، این آیه از مواردی سخن می گوید که زن پابند التزامات زناشوهری نباشد و به طور مثال در غیاب شوهر خود کارهایی کند که موجب آبروریزی خانواده شود و شالوده خانواده را سست بسازد ( مثلا روابط مشکوک با مردان بیگانه داشته باشد). می خواهم بگویم: حتا در صورتی که بپذیریم این آیه برای شوهر اجازه داده که همسر خود را بزند این اجازه دادن شامل موارد خیلی استثنایی و نادر می شود آن هم به عنوان آخرین راه حل برای حفظ کانون خانواده نه نخستین گزینه.
توجه داشته باشید که حضرت رسول کسانی را که زنان خود را می زنند اشخاصی «فرومایه و حقیر» خوانده است.
کسانی از متدینان باز هم همین آیه 34 سوره نساء را مستمسک خود قرار می دهند و می گویند زنان باید همیشه زیر دست مردان باشند چرا که خداوند گفته: الرجال قوامون علی النساء... این در حالی است که اگر ما بدون پیشداوری بخواهیم به این آیه نگاه کنیم متوجه خواهیم شد که به قرینه سیاق، سرپرستی مرد بر زن منحصر به محیط خانواده است و شامل موارد دیگر نمی شود. در بیرون از محیط خانواده هر کس به تناسب کفایت و شایستگی اش عهده دار کاری می شود نه به خاطر جنسیتش/ زن یا مرد بودنش.
زن ستیزی و تبعیض جنسیتی به حدی در جامعه ما ریشه دار است که احیانا باعث می شود برخی از کسانی که خود را سخن گوی دین می شمارند با اصول ثابت دینی به مقابله برخیزند. این اشخاص در هر مناسبتی روی این نکته تاکید می کنند که مرد نسبت به زن برتری دارد و سخنانی را برای تقویت گفته های خود سرهم می کنند. نمی دانم این افراد به آن فرموده قرآنی که می گوید:« ان اکرمکم عندالله اتقاکم» یا آن جا که خطاب به زنان و مردان مسلمان می گوید:« بعضکم من بعض» چه پاسخی می دهند. از نظر اسلام، ارزش و برتری هر شخص براساس تقوا و پارسایی وی سنجیده می شود نه بر پایه جنسیتش/ مرد یا زن بودنش.
در حالی که کلام مجید مردان و زنان مومن را دستور می دهد که در صحنه اجتماع، فعالانه و دوشادوش هم حاضر شوند و به وظیفه خطیر«امر به معروف و نهی از منکر» مبادرت کنند؛ متدینان کج اندیش و تنگ نظر اصرار می کنند که زنان باید از خانه بیرون نیایند و در خانه بمانند تا بپوسند.
کلام مجید در سوره نمل از زن فرزانه و مدبری سخن می گوید که رهبری سیاسی مردمان پرشماری را در سرزمین سبا برعهده داشت و شان و شوکت و ابهت حیرت انگیزی داشت. این زن توانست با کیاست و درایت خود، قوم خود را به راه صواب، هدایت کند. مسلما قرآن این داستان را برای سرگرمی تعریف نکرده بلکه خواسته با ذکر این داستان به ما بفهماند که چه بسا زنانی که خردمندانه تر و دوراندیشانه تر از بسیاری از مردان عمل می کنند و زنان هم می توانند- اگر مجال برایشان فراهم شود- عهده دار مناصب مهم حکومتی شوند و به خوبی از عهده مسئولیت های خود برآیند.
با این همه، در کشور ما کسان زیادی هستند که برای زنان این حق را نمی دهند که در موضوعات کوچک اظهار نظر کنند چه برسد به این که به آن ها این فرصت را بدهند که سکان قدرت را به دست گیرند و حکمروایی کنند و به امر و نهی بپردازند.
این نمونه هایی که آوردم نمونه هایی از خروار هست و به تفصیل وارد شدن به این موضوع مجال بیشتری می طلبد که اکنون برای من فراهم نیست.
چهار- بنده اگرچه طرفدار پر و پاقرص آزادی و حقوق زنان هستم و خیلی آرزو دارم که روزی زنان کشورم به همه حقوق و آزادی های خود دسترسی پیدا کنند و زندگی با کرامت و عاری از محرومیت و خشونت داشته باشند؛ اما در مورد ادعای غربی ها مبنی بر این که می خواهند زمینه را برای این فراهم می کنند که زنان در افغانستان زندگی با کرامت داشته باشند و در تصمیم گیری ها شریک باشند و حق انتخاب داشته باشند و از خدمات گوناگون بهره مند شوند بد گمان هستم.
به باور من، کشورهای غربی زیر نام «دفاع از حقوق زنان» می خواهند هنجارهای غربی را بر زنان ما تحمیل کنند و زنان افغانستانی را به سمت غربزده شدن سوق دهند. می خواهند با علم کردن موضوع نقض حقوق زنان در افغانستان، زنان ما را طوری بار بیاورند که همیشه به مدل و آرایش و دل انگیزی وسکسی بودن و سایر ارزش های جهان مدرن بیندیشند و با فرهنگ بومی خود به کلی قطع رابطه کنند. البته کشورهای غربی به دلیل پایین بودن سطح آگاهی در میان زنان جامعه ما، به آسانی می توانند به اهداف خود در این زمینه دست یابند.
بگذار با ذکر مثالی مراد خود را باز کنم: کشورها و نهادهای غربی همیشه در بوق و کرنا می کنند که آن ها می خواهند زنان در تعیین سرنوشت خود سهیم باشند و حق انتخاب و تصمیم گیری داشته باشند و آزادانه بیندیشند و از فضای خشونت و خفقان بیرون بیایند. ولی همین کشورها و نهادها وقتی که زنی مسلمان در غرب می خواهد از روی آگاهی و با انتخاب خودش حجاب اسلامی را رعایت کند متهمش می کنند به این که متاثر از اندیشه های قرون وسطایی است و هنوز هم رسوبات افکار کهنه در ذهنش باقی مانده است. به گونه مثال، در برخی کشورهای اروپایی، رسانه ها و حتا برخی شخصیت های نامدار سیاسی بر زن مسلمان به خاطر رعایت پوشش اسلامی پیوسته هجوم می کنند و به وی برچسب های زشت می زنند و تحقیرش می کنند. در فرانسه یک تن از زنان سیاست مدار (سگولن روایال) ضمن تشریح برنامه های دولت خود در صورت پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری فرانسه، اعلام می کند: من آمده ام تا زنانی را که مورد تجاوز جنسی قرار گرفته اند یا ختنه شده اند یا محجبه اند آگاهی دهم و نجات ببخشم. به نظر شما توهینی بالاتر از این برای زن مسلمان محجبه می توان سراغ کرد؟
در برخی از کشورهای غربی روز جهانی زن مناسبتی است برای هجوم بر زنان محجبه مسلمان. در این کشورها از پوشش اسلامی به عنوان نماد عقب ماندگی و نا آگاهی زنان یاد می شود.
این در حالی است که لیبرال دموکراسی بر بنیاد فردگرایی شکل گرفته است. لیبرالیسم می گوید هر کس حق دارد در زندگی شخصی خود هرکاری را انجام دهد در صورتی که ضرری به دیگران نداشته باشد. با این حساب، چرا لیبرالیست های غربی برای انتخاب زن مسلمان احترام نمی گذارند و او را برای این که پوشش خاصی را برگزیده است سرکوفت می زنند؟
چه طور زنی حق داشته باشد که لباس کوتاه بپوشد یا حتا با لباس زیر از خانه بیرون بیاید و کسی هم اعتراض نکند اما هرگاه زنی با پوشش اسلامی در جامعه حاضر شود اعتراض همه را برانگیزد و تهدیدی به ارزش های لیبرال دموکراسی تلقی شود؟ چه طور می توانند طرفداران لیبرالیسم غربی این تناقض را حل کنند؟
نمونه ای دیگر: مروه شربینی زن مسلمان مصری در آلمان با شوهر خود زندگی می کرد و زنی محجبه بود. یک بار وقتی که در پارک با کودک خود بازی می کرد شخصی به نام آلکس دبلیو به دلیل پوشیدن حجاب، وی را تروریست و فاحشه اسلامی لقب داد. شربینی به خاطر اهانت این مرد به دادگاه شکایت کرد. در هنگام برگزاری دادگاه تجدید نظر، مرد توهین کننده، مروه شربینی را در حضور قاضی با هجده ضربه چاقو به قتل می رساند.
مسلما این حادثه نمونه آشنایی از اسلام-هراسی در غرب است و نشان می دهد که نفرت از زنان محجبه تا چه حد در میان اروپاییان ریشه دار است و نشان می دهد کسانی که گلوی خود را در جار زدن برای آزادی و حقوق و انتخاب آزادانه زنان پاره می کنند، هنگامی که حجاب اسلامی را می بینند همه این ارزش ها یادشان می رود.
جالب این است که رسانه های گروهی در اروپا توجه چندانی به این حادثه نشان ندادند و آن را در حد یک خبر معمولی پوشش دادند. تصور کنید اگر این کار را فردی مسلمان انجام می داد چه طوفانی در غرب برپا می شد و چه واکنش هایی را بر می انگیخت.
مقصود این که غربیان تا جایی از حقوق و آزادی های زنان حمایت می کنند که با هنجارهای جهان مدرن غربی سازگار باشد. غربیان به بهانه دفاع از حقوق زنان در پی مصادره کردن ارزش های خود به کشورهای جهان سوم – از جمله کشور ما- هستند.
زنان ما باید بدانند که زن غربی با وجود این که پس از مبارزات طولانی و نفس گیر به بسیاری از حقوق خود دست یافته است و به جایگاه نسبتا مناسبی در جامعه رسیده است؛ هنوز هم با مشکلاتی روبروست و هنوزا هنوز نتوانسته مزه خوشبختی را بچشد. از این رو، نمی تواند الگوی مناسبی برای زنان مفلوک کشور ما باشد. زنان ما باید آگاهانه و برکنار از افراط و تفریط راه خود را به جلو باز کنند.
پيامها
11 مارچ 2010, 17:49, توسط کاوه غرجی
مهران عزیز سلام
در این مورد اینکه بعضی از کشورهای غربی در بعضی مسایل برخورد دوگانه دارد حرف شما درست است. این بر خورد دوگانه را نه تنها در مورد مساله حجاب بلکه در بسیاری از مسایل دیگر هم می شود دید. اما متاسفانه چیز دیگر هم است و ان اینکه ما شرقی ها از درک درست غرب تاکنون عاجز بوده ایم. ما نتوانسته ایم که ذهن خود را به روی دیگران و غیر از خود بگشایم. هر لباسی را که غربی ها بعد از استفاده و الوده کردن دور می اندازد ما ان را گرفته و چند تفسیر از قران می اوریم و اسلامی اش می سازیم. تفسیر ها هم که در اسلام کم نیست . شما از اداب دستشوی رفتن تا ... می توانید در کتاب های دینی و قران بیابید.
طرز زندگی غرب نه تنها برای شما بدگمانی ایجاد می کند بلکه برای اکثر شرقی ها به یک اسطوره اهریمنی تبدیل شده که این دید برمی گردد به عدم شناخت درست از غرب به عنوان یک فرهنگ پیچیده و چندگونه و چندگانه. غرب قدرت و قابلیت خود را از بازنگری و باز اندیشی به خود ونقد خود به دست اورده است اما ما متاسفانه از گپ زدن در مورد دین که یکی از دلایل این جنگ ها است و هزاران نفر قربانی می گیرد در هراس و محرومیم. در غرب نویسندگانی چون توماس مور در ارمانشهر خود و میشل دومونتین در گفتگوی با یک سرخپوست مسایل و خرده گیری هایش ار سیاست فرانسه و بدی های اروپا را نشان می دهد اما ما وقتی از قران حرف بزنیم ساده ترین عکس العمل ان حکم تکفیر و هزار دو ودشنام است.
نمی خواهم در مورد واژه ضرب در عربی حرف بزنم .چون به گفته خودتان 18 معنا دارد و تا جایی که من می بینم حتی دو مسلمانی درتمام جهان پیدا نخواهد شد که روی یک ایه قران توافق نظر داشته باشد. اما با مطالعه و یا مرور خبرهای دو روزه این 50 و چند کشور اسلامی و نگاهی به جنگ ها در طی این چند دهه و میزان رشد در راه دمکراسی و ازادی و حقوق بشر هر انسانی متوجه می شود که تفسیر های دینی دیگر جواب گوی نیاز های عصر کنونی در کشورهای اسلامی و جهان نیست . شما باور کنید که دمکراسی و ازادی مزایای بیشتری نسبت به شرایط کنونی دارد.
12 مارچ 2010, 11:19, توسط نسیم
هر کسی از ظن خود شد یار من / از درون من نجست اسرار من / سر من از ناله من دور نيست / ليك چشم و گوش را آن نور نيست (مولانای بلخ)
من نمیگویم که آن عالی جناب / هست پیغمبر ولی دارد کتاب / مثنوئ معنوئ مولوی / هست قرآن در زبان پهلوی / مثنوئ او چو قرآن است مدل / هادئ بعضی و بعضی را مضل (شیخ بهایی)
با تکیه بر آیه دوم از سورۀ بقره (اين است كتابى كه در حقانيت آن هيچ ترديدى نيست و مايه هدايت تقواپيشگان است) و اشعار فوق به این نتیجه میرسیم که دانستن قرآن و درک مفاهیم آن به شکل درست و حسابی، کار هر کس و ناکس نیست.
نخست باید خود را از آلودگی ها پاک کرد بعداً سراغ قرآن رفت تا هدایت شویم.
پس گله و شکایت از قرآن و اسلام و توصیف و تحسین فرهنگ و عادات غربی ها نشانه ی این است که شما آمادگئ لازم برای درک قرآن و هدایت شدن را ندارید و در عین حال چونکه غرب و فرهنگ غربی از زرق و برق ظاهری و بیشتری بهره مند است پس شما به آسانی جذب آن شده اید.
و این طبیعیست چرا که انسان ذاتاً راحت طلب و ظاهر پسند است. به عبارۀ دیگر اکثریت انسان ها مجذوب سراب ها میگردند تا آب واقعی.
دیموکراسی و حقوق بشر به شیوه ی غربی ها نیز سرابی بیش نیست. شما نه اولین شخص فریب خورده هستید و نه آخرین آنها.
در طول تاریخ بشر، این قابیل ها و مکر آنها بوده اند که بر سر هابیل های زمان ظالمانه حکم رانده اند. یکتعداد نیز سیاهی لشکر قابیل ها بوده و بدون کدام هدف و برنامه شکار مکر های بی پایان قابیل که در اصل همان ابلیس یا اهریمن است، شده اند.
شما و سایر اسلام ستیزان نیز مستثنا نمیباشید.