توهم در معضلات نا امنی ملی
همکاری های جامعه جهانی( نیروهای حافظ صلح و ناتو) بدون انگیزه های سیاسی و بدون کدام منافع استراتیژیک تاریخی و نظامی نمی باشد، هیچ کشور و ملت خواهان آن نیست که یک شهروند خود را بدون کدام دلیل منفعت جویانه ازدست دهد.
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
قسمیکه در اکثر کشور دولت ها بحث امنیت و ثبات سیاسی از جمله فکتور های اساسی بازگشت حاکمیت ملی و پرستیژ سیاسی محسوب می شود و کشوری که پرستیژ سیاسی بلند داشته باشد و دارای امنیت مستحکم تر و با ثبات تر سیاسی باشد، قطعاً از آسیب های اجتماعی و مداخلات دست های بیرونی در امان می باشد، وبطور اساسی به فعالیت های انکشافی ادامه داده و از بحران های هولناک ارهم و درهم اجتماعی و بحران مشروعیت و بی خانمانی قدرت بدور می باشد و درست بر مکلفیت های خود نیز فایق می آید. پس امنیت ملی در چنین کشورها همواره گسترده خواهد بود، و برای استواری قدرت حاکمه ملی و امنیت ملی سازوکار های اجتماعی خود به خود رنگ می گیرد و در برابر وقایع خواسته و ناخواسته سیاسی و تاریخی پروگرام های موثر را دولت در دست، تدوین وآماده می گرداند. تا این دستآورد های موثر در مواقع مهم و بحران زا، کمک شود. کشورهای که درست با چنین برنامه های کارامدی ملی همگام نباشد. نمی تواند، در عرصات مختلف سیاسی، خطرات بالقوه و بالفعل معضلات نا امنی ملی را خنثی و الترناتو را برای جبران این وضعیت، پیش بین و مهارگرداند. بناً افغانستان نیز از جمله همین کشور ها می باشد که همواره با گیرودار های بلا وقفه بحران و نبود یک پروگرام موثرملی مواجه بوده است و معضلات نا امنی ملی، تمام کرکتر های اجتماعی و سیاسی این کشور را ساقط ویا دچار توهم و سراسیمگی ملی ساخته است.
از این جهت اغلب مردم افغانستان نیز نبود امنیت را یک چالش اساسی می داند و امنیت را یک موضوع کلیدی و حلال معضلات نا امنی ملی می دانند، به باور این شهروندان یگانه چالش اساسی در روند زنده گی معمول مردم، نبود امنیت ملی و امنیت فردی در کشور می باشد. که حتی اعتماد و اطمینان ذات البینی مردم را بی اساس ساخته و مردم درست اطمینان ندارد، زمانیکه از خانه بیرون می روند دوباره سالم به خانه بر می گردند؟ بدین اساس نبود امنیت یک معضل بزرگ ملی در کشور می باشد، که سایر متعدد مشکلات چون فساد اداری، بحران اجتماعی، بی باوری مردم نسبت به دولت، گسترش فقر، بی سوادی و بحران ملی و سراسیمگی ملی را سبب گردیده است و این معضل ملی بستری گردیده است برای استفاده جوی های باند های مافیایی و گروپ های مختلف لمپن و سود جو. از این جهت مردم دیگر اعتماد نمی کنند که دولت بتواند بطور بایسته و شایسته ی آن بر مکلفیت های حقوقی خود فایق آید، و نا امنی های پایدار را از این کشور دور سازد و یک آرامش اجتماعی و امن عامه را در کشور برقرار گرداند، و بطور قانونی بر مسولیت های خود عمل نماید و اهداف قانون در جامعه برآورده سازد. بدبختانه این رویکرد دولت درست برعکس این اندیشه در کشور به پیش رفته و می رود و با ترفند های سیاسی چماق گونه افکار عمومی مردم را سرگرم می سازد، که این رویکرد خود یک بحران ومعضل ملی دیگر محسوب می شود، که بگونه ساده آن قابل جبران نخواهد بود؟
تعریف تهدید ملی ( دشمن)
آنچه مسلم است اینکه مردم و حکومت درست در این توهم ملی قرار دارند و تعریف مشخص از تهدید های ملی و فکتور های برهم زننده آن ندارد و هنوز دولت یک استراتیژی مشخص، برای نابودی فکتور های ناامنی ملی و مبارزه با دشمنان این مرز و بوم نداشته و ندارد. در زبان دیگر دولت افغانستان هنوز دشمن واقعی این کشور را بنام برادر و دوست خطاب می کند؟، تعریف واقعی و درست از دشمن ندارد، که کدام اشخاص و باندهای سیاسی باعث نا امنی ملی و بحران آفرینی در کشور گردیده و می شود. تا رفع این معضل تدابیر اساسی و برنامه های کارامد را در دست گیرد که بدبختانه حکومت افغانستان در این راستا هیچ گونه اقدامات موثر را انجام نداده و یا هم نتوانسته در زمینه باز شناسی موانع تهدید های ملی و ملاک سازی برای بازآوری امنیت و پروگرام های ملی، کار های بنیادی را انجام دهد و یا بشکل از اشکال در این امور با معاملات متعارض، باز دارنده شده است، تا نتواند در سیاست گذاری ملی و بین المللی خود از یک زبان مقتدر دپلوماتیک صحبت نمایند و برای دوست و دشمنان این سرزمین بفهماند که این کشور به عنوان یک دولت مستقل سیاسی دارای حاکمیت ملی، در سطح بین المللی از خود ارادیت و منش سیاسی منفرد گرایانه دارد و می تواند در گسترده روابط سیاسی و دپلوماتیک خود بطور آزاد و مستقل مراوده کرده و برهیچ نوع روابط دپلوماتیک میان کشوری و بین المللی، غیر مفید و نابکاره ظهور نکند.
بنابرین دولت افغانستان برای رفع این معضل نا امنی ملی باید اقدامات جدی و قاطع را در پیش گیرد و با جدیت تام بااین موانع برخورد نماید. تا فرصت باز اندیشی ملی فراهم شود و پروگرام حیات بخش ملی دوباره در افغانستان عودت نمایند و همه مردم افغانستان به زنده گی اجتماعی خود ادامه دهند و به رشد و آبادانی این کشور فعالیت نمایند و همگام با حکومت در راستای تامین منافع ملی تلاش ورزند که این اقدام ممکن نیست مگر اینکه در قدم نخست یک باز بینی و بازشناسی در استراتیژی ملی امنیتی کشور صورت گیرد. یعنی این گپ بدین مفهوم است که دولت افغانستان تغیرات در وضعیت دفاعی ملی خود، بوجود آورد و اولویت در دست یابی به اطلاعات موثر کارامدی امنیتی را افزایش دهد، و تلاش ورزد که فکتور های هشدار دهنده و برهم زننده امنیت ملی، در کشور چه می باشد؟ و در نهایت سعی کند که کدام کارنامه های پیشین دولت در مبارزه با دهشت افگنی و نا امنی های ملی موفق و کارامد نبوده است. تا برای باز سازی و تغیر آوردن در آن بطور اکادمیک و هشیارانه عمل نماید.
بدین جهت می توان گفت که ما در باز پروی ثبات سیاسی و پایداری صلح و آرامش اجتماعی اندک دست یافته ایم، و کشور ما دست کم در مسیر خود قرار گرفته است.
بحث دوم: اینکه، دولت افغانستان مستلزم تغیر و دگرگونی در دیدگاهای امنیتی و سیاسی خود می باشد که این عمل ممکن نیست که به یک باره گی بوجود آید، مگر اینکه یک تعریف درست از دشمن و دوست واقعی افغانستان نمایم، و درک نمایم که ما برای چه و در مقابل کی مبارزه و می کنیم و جنگ ما برای کدام منافع حیاتی این کشور است؟ اصلاً ملاک را برای فکتور های تامین کننده امنیت و باز دارنده آن بوجود آوریم و یا محک را قایل شویم، در تعریف و شناساسی دشمنان این کشور. تا مردم افغانستان و سربازان شجاع این کشور بدانند که به کدام آرمان برحق این جغرافیا خون خود را از دست می دهند و برای کدام حق، افغانستان آنها را مکلف گردانیده است. تا خون خود را از دست بدهند؟. با این اقدام است که می توان اندک از سراسیمگی ملی دور شد و چیره بر تمام ناکارامدی های آن شد، و بطور خستگی ناپذیر به پیکارشروع آن رفت و به شدت تمام عیار از این جغرافیای محکوم دفاع کرد. تا این کشور مسیر خودش را دریابد که همانا قانونیت، برابری، عدالت ونفی هر گونه تبعیض های تباری و مذهبی می باشد.
همانطوریکه در فوق تذکار یافت، محور بحث این بخش بازشناسی تعریف دشمن از دوست می باشد، که آیا دشمنان افغانستان همانا افراد اند که با تحریک های ضد انسانی وابسته اند مانند تروریستان( طالبان) و نظم اجتماعی این کشور را از بین می برد، و یا گروهای سیاسی جا طلب و مغرض می باشند که بنام های مختلف سیاسی در تصدی های بزرگ دولتی ایفاء وظیفه می کنند و سرمایه این کشور را به نفع شخصی و آیدیالوژیکی خود بکار گرفته و می گیرند؟، در زبان ساده تر آیا می توان تنها دشمنان افغانستان را افراد مغرض دانست که بصورت مسستقیم با دولت درگیر جنگ می باشند، آیا می توان در میان این افراد دهشت افگن، شخص میانه رو، فرد یاغی و باغی را از هم جدا کرد؟ و یا به این زبان حرف زد که دشمنان ما افراد وطن دوست نیز است که افغانستان را دوست دارند که بدبختانه ابزار قدرت های بازی گر شده است؟ پس چگونه می توان این رویکرد مغرضانه حکومت را معیار قرار داد، درجدای صفوف دشمن از دوست. در حقیقت دوگونه عمل کردن دولت، در مقابل عناصر فساد پیشه و دهشت زا، خود عامل دیگر در بی ثباتی و نا امنی ملی محسوب می شود، که فساد و بی قانونی را نهادینه ساخته است ویا اینکه دولت با این دو زبانه بودن خود می تواند. ذهنیت انزجار آمیز مردم را که نسبت به دولت و عناصر تنش زا(طالبان) دارد، تغیر دهد؟. پس تا زمانیکه دولت یک موضع مشخص و معین در قابل عناصر فساد پیشه و دهشت زا نگیرد، نمی توان گفت معضلات نا امنی ملی در کشور کاهش یافته است.
بحث سوم: اینکه دولت افغانستان به چه اندازه ازساحات امنیت ملی خود دفاع کرده می تواند؟، کشورهای یاری دهنده امنیت مانند، نیروهای ناتو و قوت های آیساف، آیا نقش این نیروهای بین المللی در تامین امنیت و ثبات سیاسی، یک نقش محوری است؟ ویا اینکه عملکردهای این نیرو مخیل برای بازآوری نظم و امنیت در کشور می باشد؟ جواب این پرسش باید روشن شود که این نیروهای بین المللی به چه اندازه صلاحیت قانونی و حقوقی خود را در موازی با قوانین نافذه کشور دارد، آیا عساکر این نیروها به همان اندازه پاسدار منافع ملی افغانستان و قوت ملی و حیثت دپلوماتیک این کشور می باشد که عساکر افغانستان به آن دست وپنجه نرم می کنند؟
اما تحقیقات و یافته های سیاست دانان و محققین به این نتایج منتج می شود که استراتیژی نیروهای بین المللی در بازآوری امنیت و صلح درافغانستان یک پروژه ناکام بوده است. زیرا ازمدت حضور این نیروها دراین کشور که برای یاری امنیت و تامین ثبات آمده اند، روز به روز شکننده و متزلزل ترگردیده است، که حتی می توان گفت که با حضور بیش از 100000 صد هزار قوت های المللی و 200000 دو صد هزار قوت های ملی افغانستان که شامل اردو، پولیس و استخبارات می شود، نمی تواند در چند قدمی دروازه های ارگ ریاست جمهوری، از امنیت و نظم عامه، حراست و پاسداری نمایند،این حالت نشان می دهد که بازی تروریستان و طالبان با نیروهای خارجی و نیروهای داخلی یک درامه تعریف ناشده است که هرجانب می تواند، قهرمان این درامه باشد، با آنکه شورشیان طالب این قهرمانی را به سینه می زنند. ولی با آنهم بصورت قطع نمی توان جان فشانی های نیروهای خارجی و داخلی را در این روند نادیده گرفت، بناً تامین امنیت و ثبات سیاسی در افغانستان یکی از بحث های محوری سیاست گذاران دولت افغانستان و جامعه بین المللی می باشد که بدون باز اندیشی در برنامه های طرفین، نمی توان چشم داشت ها را در باز آوری امنیت و صلح در کشور به یقین تبدیل کرد. چرا که عدم همکاری بیشتر از این می تواند دامنه معضلات نا امنی ملی را در کشور بسط دهد، و مردم را به تنگ آورد. از این جهت است که مردم ما نهایت نا خوشنود از عملکرد نیروهای خارجی و داخلی برای تامین امنیت در کشور می باشد و برحق است که مردم انتقاد نمایند. زیرا این نیروها برای یاری امنیت و تامین ثبات در افغانستان آمده است نه برای کشتن اطفال بی گناه و افراد ملکی این سرزمین؟ پس نیاز اساسی در پروسه باثبات سازی افغانستان این است که دولت افغانستان با جامعه بین الملل بر سر یک استراتیژی مبارزه با تروریسم و طالبان کنار بیایند وبرنامه هماهنگ را در مبارزه با نیروهای شورشی و عناصر دهشت زا در دست تدوین و اجرا گذارد. تا عملیات مشترک توام با حفظ منافع ملی افغانستان و حفظ جان مردم ملکی افغانستان اجرا شود.
اما این حقیقت دیگر را نیز باید پذیرفت که همکاری های جامعه جهانی( نیروهای حافظ صلح و ناتو) بدون انگیزه های سیاسی و بدون کدام منافع استراتیژیک تاریخی و نظامی نمی باشد، هیچ کشور و ملت خواهان آن نیست که یک شهروند خود را بدون کدام دلیل منفعت جویانه ازدست دهد. مگراینکه منافع ملی شان واهداف استراتیژیک سیاسی و نظامی شان چنین تقاضای را نکنند. پس برما افغان ها می باشد که چگونه بتوان از فرصت های و معاملات پیش رو برای منافع ملی افغانستان و پرستژ این کشور در سسطح منطقه و جهان استفاده کرد، باید سیاست گذاران و ارک نشینان حکومت افغانستان درک نمایند که با کدام بازهای بزرگ منطقه ی و استراتیژیک مواجه اند و با کدام رویکرد می تواند بهکرد را در سیاست گذاری های ملی برای تامین امنیت و حفظ حاکمیت ملی در پیش گیرد و از این معاملات بزرگ میان کشوری استراتیژیک در افغانستان استفاده کارا و مفید نمایند، و نیروهای خارجی را متقاعد سازند که شما واقعاً برای صلح و امنیت در این کشور آمده اید وفداکاری های شما برای مردم ما و حکومت ما قابل قدر است ولی استفاده سوء از اوضاع شکننده و ارهم درهم افغانستان به نفع اهداف استراتیژیک شان که باعث پایداری نا امنی ملی و افزایش فساد در کشور شود قابل تحمل نیست، و باید دولت افغانستان در این روند بطور جدی و قاطع عمل نمایند. تا افغانستان بتواند بار دیگر امنیت و حاکمیت ملی خود را باز پس صاحب گردد و افغانستان دو باره به یک کشور مقتدر ملی و باثبات سیاسی مستحکم برگشت نماید. دقیقاً برگشت افغانستان به یک کشور آزاد و دارای حاکمیت ملی و مردمی ممکن نیست. مگر اینکه دولت افغانستان وظیفه اصلی خود را باز شناسد و بر مکلفیت های خود درست عمل نماید و از سیاست های ترفند گرا و عوام فریب خود دوری گزیند و مردم خود را با خود داشته باشد و در تمام معضلات ملی در مشورت با مردم خود عمل نماید. تا حاکمیت ملی و ثبات سیاسی در این کشور باز گردد.
بحث چهارم: گفتمان عقلائی ملی است که کمتر مباحث سیاسی در افغانستان در این بخش صورت گرفته است، آنچه حقیقت مسلم است اینکه، تا زمانیکه این کشور منافع اساسی خود را درست تشخیص ندهد. نمی توان یک رویکرد روشن را در سیاست گذاری های دولت مشاهده کرد. اصولاً منافع ملی و ارزش های ملی می بایست درست تعریف و کالبد شکافی شود، تا این حریم مقدس ( منافع ملی) بصورت قطع مورد حمایت و فداکاری مردم و حکومت قرار گیرد. درست یکی از توهمات گمراه کننده در بحث تامین امنیت و ثبات سیاسی، همانا گنگ بودن ارزش های حیاتی در افغانستان می باشد که دامنه فساد و عدم تعهد مردم را نسبت به دولت افزایش داده است، این پیچیده گی و سراسیمگی ملی سبب شده است، افغانستان مورد عنایت دخالت کشورهای مغرض قرار گیرد. این کشور را وارد بازی های دراماتیک قدرت های بزرگ جهان و منطقه نماید. تا امنیت ملی و حاکمیت ملی در افغانستان برهم خورد، و مردم این سرزمین در آشوب و نا امنی های ملی زنده گی نمایند و جان اولاد خود را در انفجار، حملات تروریستی، بازی های میان گروهی افغانی و بازی های استراتیژیک کشورهای جهان و منطقه قرار گیرد.
بنابرین اگر ما خواسته باشیم که کشور ما از تمام این آسیب های خانمان سوز بدور باقی بماند، اینست که ما باید یک گفتمان عقلای ملی را آغاز نمایم، و همدیگر خود را بپذیریم که یک ملت هستیم با آنکه هنوز یک ملت واحد نیستیم و ملت نه شده ایم. احساس مشترک و همپذیری در مختلف بخش های سیاسی و اجتماعی پیدا ننموده ایم، تا از منافع ملی خود بصورت قطع پاسداری نمایم. پس نیاز است که گفتمان ملی را بمیان آوریم و حفاظت از ارزشهای تاریخی و کشوری را برای خود یک تکلیف بدانیم و از آن پاسداری و حمایت نمایم، این برما مردم افغانستان است که باید خود را به لحاظ تاریخی و موقعیت ژیواستراتیژیک در جهان و منطقه تعریف و تثبیت نمایم، که ماهم یک کشور آزاد و دارای حاکمیت ملی هستیم، منافع ملی برای این کشور هویت اش است، و پرستژ بین المللی آن است. هیچ کشور و احد نمی تواند بر منافع ملی و ارزشهای تاریخی این سرزمین دست درازی و سنگ اندازی نمایند. در ضمن برای کشورهای جهان این حقیقت را فهماند که افغانستان تنها کشور محوری در تولید مواد مخدر نیست. بلکه کشور است که دارای ارزشهای بلند تاریخی که اکنون بعضی ازکشور های مغرض و باند های منفعت جو مافیای اریکه قدرت را در افغانستان در دست گرفته است؟ بناً بحث گفتمان ملی درست بر می گردد، برتوافق بعضی از عناصر که می تواند سخت تنش زا و همچنان بحران آفرین در کشور باشد، تلفیق این عناصر غیر متجانس اینست که ما تا کدام مرز می توانیم برسر منافع کشوری خود به سرسازش برسیم. این را باید پذیرفت که ما تمام شهروند این سرزمین هستیم، قانون اساسی به عنوان وثیقه ی ملی ماست که تمام ارزش های حیاتی و تاریخی ما را در خود انعکاس می دهد، صرف نظر از اینکه تناقضات فحاش در قانون اساسی ما وجود دارد، و یا درست خط کشی نتوانسته است، امتیازات و مکلفیت ها را بین اقوام ساکن در افغانستان؟ بلکه این کشور نیازمند یک قدرت سیاسی می باشد که آنرا برحق اداره نماید، که بصورت دموکراتیک بوجود آمده باشد، این کشور بیشتر ازاین نمی تواند بی صاحب باشد، این مردم دیگر توان آنرا ندارد که اولاد خود را از دست بدهند. آن طفلان معصوم و بی گناه هرگز نخواسته است که پدر خود را در انفجار و حملات دهشت افگنی از دست بدهند، این کشور دیگر توان آنرا ندارد که شهروند آن را به نام طالب، ویا صد ها عناوین دیگر برعلیه یکدیگرانداخته شود و دشمن همدیگرشوند. پس ما هستیم که باید منافع ملی خود را تشخیص دهیم، آنهم بصورت گفتمان ملی که بتوان همدیگر را با تمام خصوصیات نژادی، مذهبی، زبانی و سمتی بپذیریم که ماهمه افغانستانی هستیم، در تذکره همه شهروندان افغانستان هویت افغانستانی نقش بسته است، همه ی ما در بیرون از کشور بنام افغان یاد می شویم. پس گفتمان ملی نیاز اساسی اش، پذیرش خصایص، تفاوت در نگرش های قیاس ناپذیر می باشد که باید در تراضی با اساسات قانون وارزش های بنیادی این کشور به جریان افتد و همدیگر را در آغوش گیریم و ازمنافع ملی خود دفاع نمایم.