خطاها و تناقضات قرآن - بخش چهارم
الله ، ملائک ، آدم وإبلیس
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
خطا ها و تناقضات قرآن
نوشتۀ عزیز یاسین
زیر این عنوان خواهیم کوشید تا باروشی متمدنانه ، منطقی و مستدل خطاها ولغزشهای لغوی و علمی و تناقضات منطقی موجود در قرآن را مورد بحث وبررسی قرار دهیم.لذا از آنانیکه خود رادرزمرۀ فقها ،علماء و مفسرین اسلام قلمداد مینمایند صمیمانه دعوت به عمل میآوریم تا در مباحثات با ما شرکت ورزیده نظرات و ملاحظات مارابه همان روشی که ما آنرا مطرح مینماییم به نقد بکشند البته نه با روشهای پرطمطراق واعظانه وتکیه خانه ئی وخانقاهی . ما این بحثهارا در بخشهایی جداگانه ودنباله دار إرائه خواهیم نمود.
بخش چهارم
الله ، ملائک ، آدم وإبلیس
در این بخش از بحثهای خویش میخواهیم پیرامون افسانۀ خلقت آدم ، مشورۀ الله با ملائک دراین زمینه ، اعتراض ملائک ،زدوبند الله با آدم ، ناکام شدن ملائک در امتحان آزمایش هوش ، سرکشی إبلیس از فرمان الله ، فریبکاری إبلیس ، نافرمانی آدم و حواء و رنجش الله از ایشان صحبتهایی داشته باشیم.
در آیۀ 30 سورۀ البقرة میخوانیم :
وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلاَئِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُواْ أَتَجْعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاء وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ ﴿30﴾
ترجمه :
به خاطر بياور هنگامى را كه پروردگارت به فرشتگان گفت: من در روى زمين، جانشينى قرار خواهم داد، فرشتگان گفتند: آيا كسى را در آن قرار مىدهى كه فساد و خونريزى كند؟! ما تسبيح و حمد تو را بجا مىآوريم، و تو را تقديس مىكنيم، پروردگارگفت: من آن چه را مىدانم كه شما نمىدانيد.
این آیت حاکی از آنست که خدا به ملائک خود اطلاع داد که میخواهد انسان را بیافریند و این پیشنهاد خدا به إعتراض ضمنی ملائک مواجه گردید وگفتند: آيا كسى را در آن قرار مىدهى كه فساد و خونريزى كند؟!
با اندک دقت روی فحوا ی این آیت، دو سؤال درذهن انسان إیجاد میشود:
1 – آیا این مشورت خواهی و اعتراض ملائک نشاندهندۀ ضعف و ناتوانی الله در إتخاذ تصامیم ونیازمندی وی به شریک ساختن دیگران در کارهایش نیست وآیا این امر باعث خدشه دارشدن توانایی مطلق الله و وحدانیت او نمیشود ؟
2 - ملائک از کجا میدانستند که انسان بعد از خلقت خویش به فساد و خونریزی اقدام خواهد کرد حال اینکه با در نظرداشت مدلول همین آیت، ساختن آدم کاملا یک تجربۀ تازه وبی سابقه بوده است؟
در پاسخ به پرسش نخست أغلب مفسرین و به خصوص طبری و إبن کثیر به ناچارروی مشورتخواهی الله از ملائک و إعتراض ضمنی آنان در رابطه به این پیشنهاد تأکید نموده اند. هر چند إبن کثیراین سؤال را إعتراض در برابر الله ویا حسدخوردن ملائک دربرابرآدم نی بلکه تمایل آنان به آگاهی یافتن وکشف حکمت خدایی تلقی مینماید وبه این باور است که ملائک میخواسته اندبگویند که: ای خدا درآفریدن هچو کسی چه حکمتی نهفته است ؟ اما در مورد اینکه این امر توانایی مطلق الله و وحدانیت او را زیر سؤال میبرد هیچکدام آنان چیزی ننوشته اند وسکوت را ترجیح داده اند.مگر اکنون زمان آن فرارسیده است تا آنانیکه إدعای فقیه بودن و مفسر بودن را دارند مانند دهها مورد دیگر مذبوحانه تلاش به خرج دهند تا این لکۀ ناتوانی و شرک را از روی پرودگارشان پاک نمایند، که مسلماً نخواهند توانست.
و اما در پاسخ به پرسش دوم إبن کثیربه نقل از قَتاده فرض را براین نهاده است که الله قبلاً ملائک را ازمفاسد و خونریزیهای انسان آگاه ساخته بوده است. و در تفسیر جلالین آمده است که ملائک انسان را در مقایسه با طائفۀ جن ، فاسد و خونریز پنداشته اند. طبری نیز بعد از طرح این پرسش به نقل از إبن عباس مینویسد که ملائک با در نظرداشت فساد پیشه گیها وخونریزی های جنیان ، انسان را فاسد و خونریز دانسته اند. وی همچنان از قول بِشربن مُعَاذ به نقل از قَتَاده مینویسد که ملائک آفرینش یک موجود عصیانگر از جانب الله را زشت پنداشتند وتعجب خویش را در زمینه إبراز نمودند و به همین سبب خدا به آنان گفت : من آنچه را میدانم که شما نمیدانید.
زمخشری که یک مفسر معتزلی است و با در نظرداشت باورهای اعتزالی خویش صدور شر ازجانب الله را نمی پذیرد، در تفسیر این آیت میگوید: جای تعجب است که خداوند حمکیم که جز خیر کاردیگری انجام نمیدهد و جز خیر چیز دیگری نمیخواهد ، أهل گناه و معصیت را جانشین أهل طاعت نماید.
قرطبی ضمن تأیید تفسیرهای فوق الذکر می افزاید که ملائک از کلمۀ خلیفه نیز استنباط کردند که نسل بشر دست به فساد خواهد زد. به همین ترتیب مفسرین دیگر نیزبه نوبۀ خویش کوشیده اند با إختراع دلائل و گمانه زنیهای عجیب و غریبی این آیت ناهنجاررا از تیغ نقد در امان نگهدارند و خواسته اند آفتاب را با دو انگشت پنهان نمایند.
إیرادی که میتوان به این تفسیر ها گرفت آنست که مفسرین در مجموع با عنوان کردن اینکه ملائک در مقایسه با جنیان گفته اند که انسانها نیز خون همدیگر را خواهند ریخت ، مگر این آقایان فراموش کرده اند که به گواهی همین قرآن ، الله که خود ایده یی بیش نیست ، آن موجودات خیالی را گویا از « مارجٍ من النَّار» یعنی از زبانۀ آتش آفریده است و جسم و خونی در کار نبوده است تا هنگام کشته شدن برزمین ریزد . پس باید از این مخترعین عاقبت نیندیش پرسید که مفکورۀ ریختن خون از کجا به ذهن ملائک إیجاد گردیده است؟!
در آیتهای 31 - 33 همین سوره جریان مکالمه میان خدا و ملائک در زمینۀ آفرینش انسان إدامه می یابد و حاکی از آن است که الله نامهای تمام آنچه راکه در جهان موجود است به آدم آموخت و آنگاه از ملائک خواست که هرگاه راستگوی اند آن چیزها را نام گیرند، آیتهای یاد شده عبارتند آز:
وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلاَئِكَةِ فَقَالَ أَنبِئُونِي بِأَسْمَاء هَؤُلاء إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ ﴿31﴾ قَالُواْ سُبْحَانَكَ لاَ عِلْمَ لَنَا إِلاَّ مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّكَ أَنتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ ﴿32﴾ قَالَ يَا آدَمُ أَنبِئْهُم بِأَسْمَآئِهِمْ فَلَمَّا أَنبَأَهُمْ بِأَسْمَآئِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا كُنتُمْ تَكْتُمُونَ ﴿33﴾
ترجمه :
و [خدا] همه نامها را به آدم آموزاند سپس آنها را بر فرشتگان عرضه نمود و گفت اگر راست گوي هستيد از اسامى اينها به من خبر دهيد 31 گفتند : منزهى تو ما را جز آنچه [خود] به ما آموختهاى هيچ دانشى نيست تويى داناى حكيم 32 [خدا] گفت : اى آدم ايشان را از اسامى آنان خبر ده و چون [آدم] ايشان را از نامهای آنها آگاه گردانید [خدا] گفت : آيا به شما نگفته ام كه من نهفتۀ آسمانها و زمين را مىدانم و آنچه را آشكار مىكنيد و آنچه را پنهان مى نمودیدمىدانم ؟! 33
با اندک تعمق روی مفهوم این آیتها ، در ذهن انسان پرسشی إیجاد میشود مبنی بر اینکه آیا داستان یاد دادن نامها برای آدم و آماده ساختن وی به پاسخ دهی و کشاندن ملائک به آزمونگاه ذهن آنهم درحالیکه الله خوب میدانست که آنها آن نامهارا نمیدانند ، لطمه یی بر نزاهت و پاکدامنی الله محسوب نمی شود ؟!
آری آن خدایی که خود را پاک و منزًّه ، دانا و حکیم و عالم الغیب والشهادة مینامد، چه نیازی به آنهمه بهانه جویی ها ، حیله گریها و زمینه سازیهابرای توجیه کارها و به کرسی نشاندن تصامیم خویش داشته است . آیا او نمیتوانسته است بدون آنهمه قیل و قال انسان را بیافریند و به ملائک بگوید که نامهای اشیاء را من خودم به او یاد داده ام بدون اینکه مخفیانه وفریبکارانه این کار را انجام دهد و ملائک را دربرابرانسان خوار وحقیر سازد.
نکتۀ قابل توجه دیگر اینکه در آیتهای یادشده نشانه یی به نظر نمی آید که ملائک إدعا کرده باشند که نسبت به انسان دانا تر و به جانشینی خدا در روی زمین مستحق تر از او هستند ، پس معلوم نیست که الله چرا به آنان گفته است : إن کُنتُم صادقین .
درآیت سی وچهارم این سوره به موضوع سجدۀ ملائک به آدم و سرکشی إبلیس از امر الله دراین زمینه ، پرداخته شده است که ذیلاً انرا بررسی مینماییم.
وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِكَةِ اسْجُدُواْ لآدَمَ فَسَجَدُواْ إِلاَّ إِبْلِيسَ أَبَى وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ ﴿34﴾
ترجمه:
و چون فرشتگان را فرموديم براى آدم سجده كنيد پس به جز ابليس كه سر باز زد و كبر ورزيد و از كافران شد [همه] به سجده درافتادند 34
پرواضح است که در روند افسانۀ آفرینش آدم ، این فرمایش به گونه یی ناگهانی مطرح گردیده است. و از آنجا که در ضمن آیتهای مربوط به این افسانه ، هدف و منظور از صدور فرمان سجده به آدم مشخص نگردیده است ، افسانه را غموض و سردرگمی یی فراگرفته است که نا هنجاریهای دوگانۀ زیرین را بار می آورد:
نخست اینکه صدور فرمان سجده به آدم نشاندهندۀ آنست که الله کس دیگری را غیر خودش نیز مستحق پرستش دانسته به پدیدۀ شرک مجال و مجوز میدهد زیرا سجده کردن عمده ترین نماد از مناسک عبادت به شمار می آید.
دوم اینکه به گواهی قرآن ، ملائک هیچگاه در برابر الله عصیان و نافرمان نمی کنند، چنانکه در آیت ششم سورۀ التَّحرِیم آمده است : .... لَا یَعْصُونَ اللَّهَ مَا اَمَرَهُمْ وَیَفْعَلُونَ مَا یُوْمَرُونَ . یعنی دربرابر امر خدا عصیان نمی کنند و آنچه را که به آن فرمان داده میشوند إجراء مینمایند ، پس چرا إبلیس از امر الله سر باززد و آنچه را که به او فرمان داده شده بود إجراء ننمود ، حال اینکه از متن آیت دانسته میشود که او نیز از طائفۀ ملائک بوده است، هرچندکه مفسرین قرآن هنگام تفسیر این آیات ومحمد شخصا در جاهای دیگری از قرآن وبه خصوص در آیت 50سورۀ الکهف بیهوده تلاش ورزیده اند تا او را شامل طائفۀ جنیان نموده روی این تناقض آشکار نیز پرده بیفگنند. مگرآنان با این تلاش خویش به تناقضات دیگری لغزیده اند که عندالموقع آنرا نیز مورد برسی قرار خواهیم داد.
در رد یابی اینکه محمدبن عبدالله رهبر مسلمانان جهان چرا و چگونه به این معضله گیر مانده است ، باید یاد آورشد که شواهد فراوانی وجود دارد که نامبرده افسانه هایی را از تورات وانجیل شیده و بدون اینکه پیرامون آن غور ودقت نماید ، آنرا به گونه یی ناقص در قرآن إنعکاس داده ا ست . چنانکه همین مفکورۀ سجدۀ ملائک به آدم ظاهراً ازدرک نادرست وی از آنچه در انجیل ( عهد جدید ) - عبرانیان – 1 – آیت 6 آمده است ، نشأت گرفته است ، چه در آنجا آمده است : ...هنگامی که فرزند ارشداوبه جهان می آمد، فرمود: « همه فرشتگان خدا اورا پرستش نمایند! » در اینجا موضوع سجده به آدم نی بلکه پرستش عیسااز جانب ملائک مطرح است و محمد همینکه اینرا شنیده است گمان برده است که پرستش شونده ویا سجده شونده آدم بوده است نه عیسا ، لذا بایک نسخه برداری ناقص و عجولانه آنرا وارد قرآن نموده است و غافل از این بوده است که این آمربه تناقضاتی خواهد انجامید که اساس دیانتش رابه لرزه در خواهد آورد.
در إدامۀ این داستان موضوع إجازه یافتن آدم وزوجه اش به زیستن در بهشت وسرکشی آن دو از فرمان خداو رنجش او از ایشان ، می آید که در آینهای سی و پنج و سی و شش این سوره به آن پرداخته شده است:
وَقُلْنَا يَا آدَمُ اسْكُنْ أَنتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ وَكُلاَ مِنْهَا رَغَداً حَيْثُ شِئْتُمَا وَلاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الْظَّالِمِينَ ﴿35﴾ فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا كَانَا فِيهِ وَقُلْنَا اهْبِطُواْ بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَكُمْ فِي الأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَى حِينٍ ﴿36﴾
ترجمه :
و گفتيم اى آدم تو و زوجه ات در اين باغ سكونت گير[يد] و از هر كجاى آن خواهيد فراوان بخوريد و[لى] به اين درخت نزديك نشويد كه از ستمكاران خواهيد بود35پس شيطان هر دو را از آن بلغزانيد و از آنچه در آن بودند ايشان را به درآورد و فرموديم فرود آييد شما دشمن همديگريد و براى شما در زمين قرارگاه و تا چندى برخوردارى خواهد بود 36
در پایان این مبحث با صرف نظر ازموارد سفسطه آمیز و خرافاتی و زن ستیزانۀ این افسانه در زمینه هایی چون موقعیت بهشت وچگونه گی آفرینش حواء و هدف از آفرینش او و نوعیت آن درختی که آدم وحواء ازنزدیک شدن به آن ممنوع بوده اند، دو نکته را قابل یاد آوری میدانیم که در واقع دو تناقض آشکار و غیر قابل پرده پوشی را تشکیل میدهد :
1 – الله در آیت 30 همین سوره ضمن إعلان برنامۀ آفرینش آدم ، دریک إجلاس مشورتی به ملائک خود میگوید که میخواهد آدم را برای جانشینی خودش در زمین خلق کند و اما در آیت 35 ناگهان برنامۀ از قبل إعلان شدۀ خویش را بی هیچ دلیلی تغییر داده آدم و حواء را در بهشت که مفسرین قرآن تا هنوز بر سرتعیین موقعیت آن که آیادر آسمان است یادرزمین، به توافق نرسیده اند سکنی میدهد و سر انجام آنان را به کیفر گناهشان و نه طبق پلان و برنامۀ قبلی به زمین پرتاب مینماید که این امر در ذات خود نه تنها سؤال بر انگیز بلکه بسیار خنده آورنیز است.
2 - درآیت سی وچهارم گفته میشود که إبلیس در نتیجۀ إمتناع از سجده به آدم به کفر مبتلا گردید واز دربارالله رانده شد و اما در آیت سی وششم سرو کله اش در بهشت پیدا گردیده با آزادی تمام حواء و آدم را فریب میدهد حال اینکه با در نظر داشت تعالیم و آموزه های اسلام ناب محمدی ورود کفار به بهشت جداً ممنوع است ، پس باید گفت که این امر نیز اگر خنده آور نباشد ، سؤال بر انگیز بودنش را نمیتوان نادیده گرفت.
پس باید از آقایان مفسرین و مبلغین اسلام پرسید که آیا این خبطها و تناقض گویی های بچه گانه ودفع الوقتهای عاقبت نیندیشانه ، کارکیست ؟ کارالله أکبر قوم قریش است و یا کار فرزند راستین آن قوم و سخنگو و قائم مقام الله أکبر آنان محمد بن عبدالله ؟!
پایان بخش چهارم
بحثها إدامه دارد
پيامها
17 جنوری 2011, 14:26, توسط Roshan
دکتر طریق السوادان آیاتی را در قرآن مجید پیدا کرده است که قید میکند موضوعی برابر با موضوعی دیگر است، مثلاً مرد برابر است با زن.
گرچه این مسئله از نظر صرفونحو دستوری بیاشکال است اما واقعیت اعجابآور این است که تعداد دفعاتی که کلمه مرد در قرآن دیده میشود 24 مرتبه و تعداد دفعاتی که کلمه زن در قرآن دیده میشود هم 24 مرتبه است، درنتیجه، نه تنها این عبارت از نظر دستوری صحیح است، بلکه از نظر ریاضیات نیز کاملاً بیاشکال است، یعنی 24=24.
با مطالعه بیشتر آیات مختلف، او کشف نمودهاست که این مسئله درمورد همه چیزهایی که در قرآن ذکر شده این با آن برابر است، صدق میکند. به کلماتی که دفعات بهکار بستن آن در قرآن ذکر شده، نگاه کنید:
دنیا 115 / آخرت 115
ملائک 88 / شیطان 88
زندگی 145 / مرگ 145
سود 50 / زیان 50
ملت (مردم) 50 / پیامبران 50
ابلیس 11 / پناه جستن از شر ابلیس 11
مصیبت 75 / شکر 75
صدقه ٧٣ / رضایت ٧٣
فریب خوردگان (گمراه شدگان) 17 / مردگان (مردم مرده) ١٧
مسلمین ۴١ / جهاد ۴١
طلا ۸ / زندگی راحت ٨
جادو ۶٠ / فتنه ۶٠
زکات ٣٢ / برکت ٣٢
ذهن ۴٩ / نور ۴٩
زبان ٢۵ / موعظه (گفتار، اندرز) ٢۵
آرزو ٨ / ترس ٨
آشکارا سخن گفتن (سخنرانی) ١٨ / تبلیغ کردن ١٨
سختی ١١۴ / صبر١١۴
محمد (صلوات الله علیه) ۴ / شریعت (آموزه های حضرت محمد (ص) ۴
مرد ٢۴ / زن ٢۴
همچنین جالب است که نگاهی به دفعات تکرار کلمات زیر در قرآن داشته باشیم:
نماز 5، ماه ١٢، روز ٣۶۵
دریا ٣٢، زمین (خشکی) ١٣
دریا + خشکی = 45=13+32
دریا = %1111111/71= 100 × 45/3
خشکی = % 88888889/28 = 100 × 45/13
دریا + خشکی = % 00/100
دانش بشری اخیراً اثبات نموده که آب 111/71% و خشکی 889/28 % از کره زمین را فراگرفته است.
آیا همه اینها اتفاقی است؟
سوال اینجاست که چه کسی به حضرت محمد (صلوات الله علیه) اینها را آموخته است؟ قرآن هم دقیقاً همین را بیان میکند.
17 جنوری 2011, 16:45, توسط southia
پس حضر محمد چرا خود را بی سواد نشان داده بود و در غار حرا به جواب خدا خاموشی گذیده بود و هر چه خدا چیغ میزد که ( اقرا ) محمد خوده به در جهالت زده خده بیهوش انداخته بود .
و در اخر در موقع وفاتش برای چه از حضرت عمر کاغذ و قلم خواسته بود و چه چیزی را برای اینده بشر میخواست بنویسد که حضرت عمر نگذاشته بود که محمد دست به چنین عملی بزند .
17 جنوری 2011, 17:12, توسط Roshan
سوتیا بیگم. شما بفرمایید که حضرت محمد که لعنت خدا بر دشمنانش باد در کدام یونورستی درس خوانده بود وفارغ التحصیل از کدام لیسه بود؟؟؟؟؟؟؟
18 جنوری 2011, 14:21, توسط باآمد تغییرنام اوغانستان به خراسان
سلام بی پایان خدمت نادر جان طندوست تقدیم میکنم. برادر محترم وعزیزم ! شاعری به سعدی صاحب میفرماید ،که به انسانهای فاشیزم و حسود وعقده ای تعلیم و عقل یاد ندهید بخاطری وقتیکه صاحب علم وکمال شدند . بعد علیه خودت توطئه ودسیسه میکند. چنانچه برادران پشتون ما از برکت مقام والای زبان غنای فارسی توانستند که سیمای زندگی وسطائی خودرا بشکل شهری آراسته و بخود شخصیت سالم مدنی قایل شوند وبحیث شخصیت های سیاسی وعلمی تبارز کنند. مگر چقدر زشت و نمک ناشناسی است که برخی از آنها ... انسانهای هستند که امروز برای ترور زبان فارسی کمر بسته اند . این را فکر نمیکنند که از برکت و مساعدت همین زبان فارسی بحیث یک انسان در جامعه مدنی معرفی شدند و سیمای آنها بکلی تغیر خورد . پس اینها را می توان کم زاد نام گذاشت ، که بااعمال خائنانه و بی شرمانه در صدد ترور وکمرنگ ساختن زبان فارسی در جامعه شدند. دیگر منظورم ملی « مولی» یعنی طرب است . هر گاه کسی پلو پخته کند همرای آن ملی را نمیخورند. ملی همراه شوربا خورده مشود. بهمین جهت طنز گویان گفته اند که اگر ملی « مولی» را با پلو همنشین سازی غرور پیدا میکند. در مورد اشخاص سفاک وفاشیزم همینطور اطلاق میشود که برهنه پای ها صاحب چوکی و مقام شدند. بنأ امیدوارم برادرم نادر جان حل مطلب کرده باشد.
http://ahmadshahmassoud-orodbo...
15 مارچ 2012, 18:24, توسط فراری غرب
باید چندین بار خوانده شود خیلی دلچسپ است خصوصا برای کسانیکه یک کمی در مورد اسلام معلومات داشته باشد
دستت درد نکند عزیز یاسین به اومید ادامه بیشتر .
25 آگوست 2012, 08:52, توسط خر خدا
در جواب روشن باید بگویم که اول تحقیق کن بعد مطلب بنویس در مورد صحت یک مطلب ابتدا آگاهی کسب کن بعد آگاهی بده به سایت زیر برو و ببین تعداد کلمات نماز پنج بار در قرآن تکرار نشده http://www.tebyan.net/newindex...