جناب داکتر اکرم عثمان و جنایتکاران
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
از مدتی به اینطرف داکتر اکرم عثمان نویسنده بزرگ و خوشنام افغانستان مورد هجوم یکعده از اعضای سابق حزب دیموکراتیک خلق افغانستان قرار گفته است. هر یکی بنا بر سلیقه های حزبی و فرکسیونی و اخلاقی خود از تهمت افتراء و یاوه سرایی دریغ نمیکنند.
شروع این غایله بعد از مرور رمان کوچۀ ما اثر داکتر اکرم عثمان توسط آقای نبی عظیمی سابق نظامی قدرتمند و یکی از مجرمین جنگی در زمان حکمروایی این حزب شروع شد. این جنرال نظامی رمان کوچه ما اثر داکتر اکرم عثمان را توهین به اعضای ح.د.خ.ا دانسته و اشاره های دارد به بعضی از افشاگری ها درین رمان؛ که قبلن این مردم در زمان حاکمیت خود مرتکب شده اند و شخصیت های درگیر درین جنایات از جمله ببرک کارمل و بعضی از دیگر اعضای این حزب رابسیار منفی معرفی کرده است.
هر چند اقای اکرم عثمان به حیث یک نویسنده اشارات غیر قابل انکار به اعمال اعضای این حرب از جمله به وطنفروشی و کرنش در مقابل کرملین نشینان ندارد و جریان این رمان تاریخی را بر فکت ها و اعمال اعضای برازنده این حزب نوشته است اما این آقایان و در راس شان نبی عظیمی خود را کاسه از آش داغتر نشان داده و بنا بر حسادت مفرطی که به اکرم عثمان دارد این مسله را بزرگ ساخته است .
هر کس دیگری به جای نبی عظیمی، غفار عریف، داکتر خاکستر ودیگر مستعار نویسان آتشین باشد باید سکوت را بر غوغا ترجیع داده و ازمردمی بودن شخصیت این مردم دم نزند.
از اولین هسته های حزب که به تحریک شوروی ها و به اصطلاح مارکسیست های هفت آتشه گذاشته شد تا آخرین روز هایکه اعضای آن فرار را بر قرار ترجیع دادند ویا چون نبی عظیمی، فرید مزدک، جنرال رفیع، شهنواز تنی، عبدالحق علومی، کبیر رنجبر، داکتر وکیل، گلابزوی، وطنجار و دیگر خرد و کوچک شان خود را چون کنه بر پوست جاسوسان آی اس آی پاکستانی چون برهان الدین، سیاف، حکمتیار، عبدالعلی مزاری، محقق و اکبری چسپاندند و باعث بدبختی های بزرگ برای مردم ما شدند تا به امروز همه میدانند که هیچگاهی نمیشود اشتباهات، خیانت ها و جنایت های این مردم را فراموش کرد. بلکه باید علیه ایشان در محکمه عدل اسلامی اقامه دعوا کرد.
شخصیت داکتر اکرم عثمان را هیچ کس نمیتواند با شخصیت نبی عظیمی، غفار عریف، داکتر خاکستر و یا دیگر بازماندگان حزب خلق مقایسه کند. گویا بگفتۀ نبی عظیمی خوش به حال آن دربار زاده ای که دستش به خون مردم بیچاره آلوده نشد. خوش به حال آن دربار زاده ایکه فرمان قتل دستجمعی خانواده های بیچاره را صادر نکرد و قبر های دستجمعی و سیاه چال های مخوف را برای حذف مخالفین خود بوجود نیاورد و بد بحال آن فرزند کارگری که به نام مارکسیزم و لینینیزم خون خورد، وطنفروش بود و کشت و ویران کرد.و حتی زحمتکشانی که در زندانهای مخوف کمونیست ها ناخونهایشان کشیده شد،دنده برقی ها فغان شانرا به ملکوت رساند و یا در حضور شان به ناموس شان تجاوز صورت گرفت... آن روشنفکر و آن تحصیلکرده ای که در پولیگون های پلچرخی، تپۀ مرنجان، چمتله و خلاصه در دشت و صحرای این وطن به فرمان عظیمی ها و عریف ها و خاکستر ها به جوخۀ اعدام سپرده شد هم حقی دارند که یک نویسنده اگر درباری باشد یا سرکاری باشد یادی از آنان در تاریخ بگذارد. چه فرقی میکند که سردار باشد یا خرکار.
در آخرین نوشته اش نبی عظیمی نوحه خوان روی مقبره شاه شجاع دوم ببرک کارمل؛ یا در حالت نیشئه و یا هم هذیان ناشی از تب، اقرار میکند از جنایات ح. د. خ . ا در مرگ هنرمندان، سیاستمداران، اساتید بزرگوار ، ژرنالسیت های موفق، مورخین و خلاصه وحشت و بربریت. گویا در نزد او دوران حفیظ الله امین و مرگ احمد ظاهر هنرمند، مهدی ظفر، نینواز و چند تای دیگر جدا از دوران ببرک کارمل بود که سوار بر ماشین های جنگی شوروی از حیرتان به کابل آمد و بعد از گذشت چند سال و کمایی نام شاه شجاع ثانی از کابل به حیرتان فرار نمود و در همانجا به خاک رفت و بعد استخوانهایش را هم مردم از خاک بر آورده و به دریای آمو انداختند.
من نمیدانم این کیش شخصیت پرستی به نام کارمل ، نجیب، تره کی و حفیظ الله امین کدام گره ای از مشکلات جنایتکاران جنگی و سپه سالاران مکتب کرملین را میگشاید.مگر همه کس نمیداند که این دست و پا زدن ها بخاطر کتمان قتل بیرویه یک ملیون انسان افغانستان توسط این مردم است. مگر آین جنرال نظامی از شکست اردگاه صلح و سوسیالیزم و افتادن دوباره ای آن جریان به دنبال
کپیتا لیزم بیخبر باقی مانده و هرگزنمیخواهد گذشته هایش را با همین نام فراموش گند. که مینویسد:
« نظریه تاریخی و ایدیولوژی دورانساز بود که هدف انسانی اش را توزیع عادلانه تولید یا دسترنج انسان زحمتکش تشکیل می داد و می دهد. اما کپیتالیزم و نیو کپیتالیزم به عنوان ایدیولوژی، پشتیبان نا برابری های درآمد و ثروت است. بنا بر این فقط اشراف زاده های بدلیی مانند تو و دکانداران و تیکه داران دین و مذهب و شیفته گان نظام خونخوار سرمایه داری می توانند مارکسیزم را که همین حالا ملیون ها پیرو از جان گذشته دارد، محکوم کنند..»
ازین آقا باید پرسید: مگر کدام نظریه دوران ساز مارکسیزم، کپیتالیزم، نیوکپیتالیزم برای اشاعه اندیشه هایش اردگاه های ستم و جبر ایدیولوژی را وارد سیستم های اندیشوی یک ملت نموده است. از نظر این آقای فیلسوف پس باید فایشیزم المان در اوایل قرن بیستم به خاطر بلعیدن همه اروپا به اضافۀ افریقا و وآسیا اندیشۀ پیشرو همان عصر میبود. اری در دوران هیتلر هم ملیون ها فریاد میزدند. زنده باد هیتلر. اتحاد شوروی که پس از لینن، استالین، خروشیف و اسلافش در امریکا، اروپا، اسیا و افریقا پایگاهای تسخیر ناپذیرداشت و انقلابهای برگشت ناپذیر را سازمان داده بود چرا در اواخر قرن بیستم به زوال محکوم گردید؟ و اشاره این فیلسوف بی بدیل به اردگاه سوسیالیزم و اندیشه های مارکسیزم در چین، کوریای شمالی ، ویتنام و کیوبا از چه وقت مورد تائید اش قرار گرفته. مگر همین او دوستانش نبودند که طی یک نیم دهه قدرت مارکسیستی شان هزاران کمونست ترند چین را به زندانها افکنده و یا نابود کردند؟ از طرف دیگر جنگهایکه به نفع سود و سرمایه براه انداخته شده و میشود چه ارتباطی برای کشاندن مبارزات آزدیخوانه ای ملت های در بند افریقا، آسیا، امریکای لاتین و حتی اسیای میانه مثل ازبکستان، تاجکستان ، ترکمنستان، قرغیزستان، قزاقستان ، منگولیا ، روسیه سفید، اوکراوین، ملداویا، چکسولواکیا و المان شرق که روزگاری بهره ای کار و مواد طبیعی شان به نفع ماسکو مصادره میشد دارد. مگر در ایران، عراق، مصر،تونیس، کمبودیا و در تمام مملک آسیای میانه و اروپای شرقی هم داکتراکرم عثمان بود که باعث شکست سیستم ها و یا حد اقل احزاب پیشتاز کارگری گردید؟ و این داکتر اکرم عثمان است که ندای مردم بیچاره ای این سرزمین ها را به گوش جهانیان میرساند.
آقای عظیمی اشاره دارد به اینکه گویا اکرم عثمان ( امین) نام قهرمان مرکزی کوچۀ ما را به نام خودش تعویض کرده و این همان حفیظ الله امین است که تا پایان دوره ای کارمل وقایع و حوادث را شاهد است. فراموش میکند که امین را با آمدن ببرک کارمل دوستان شوروی اش در قصر تاج بیک تیر باران کردند و به زندگی نکبت بار سیاسی اش پایان دادند وآنزمان نام او به حیث یک مرتد در کرملین و در حلسات حزب دیموکراتیک خلق از زبان کارمل بر سر زبان ها بود.
در بخشی از انتقاد ها و دشنامهایش جناب نبی عظیمی رژیم شاهی را نظام منفور قلمداد نموده و تعهد خود را بحیث حافظ این نظام در وقت تحلیف عسکری کتمان مینماید و مردانه وار میگوید که من هم در نظام شاهی به هم جمهوری داود خان و هم در نظام کمونیستی مورد علاقه ام، دروغ گفتم و به تحلیف و شرافت تعهد ام باور نداشتم. خوب اینکه در افغانستان به تحریک دوستان شوروی آقای عظیمی باید نظام شاهی به جمهوری و جمهوری به نظام کمونیستی تعویض میشد اظهر من الشمس است. زیرا نسلی که امروز در افغانستان زنده اند به چشم و سر دیده اند که وقایع کاملن دراماتیک بود. روزگاری کودتای خونین هفت ثور انقلاب برگشت ناپذیر ثور تبلیغ میشد و حالا همان مبلغین آتشین آنرا کودتای خونین میگویند. این حزب واحد دیموکراتیک خلق به ده ها پارچه و بدنه تقسیم شده است. دوستان ترکی جدا، حفیظالله امین جدا، ببرک کارمل جدا و داکتر نجیب الله جدا اداء در میاورند. چیزیکه از انکار بدور است همین اعضای خائین و بیوجدان این حزب بود که اگر جنرال بود، اگر دکتور بود، اگر اکادمیسین بود از میان هزار فرد افغان در دوران حکومت شاهی آموزش دیده و به مدارج علمی رسیده بودند. واما همین عده سر به آستان دوستان انترناسیونالست!؟ خود یعنی شوروی ها گذاشتند و در نزد شان همه مقدسات شان مقبره ای لنین و قصر کرملین بود. و در نتیجه افعی های در بند را به جان مردم بیچاره آزاد ساختند که تا امروز بعد از گذشت سه و نیم دهه همه سیستم های فرسوده ارتجاعی طالبی و برمقررات ما حاکم و وطن زیر اشغال بیگانگان است.
به آقای نبی عظیمی میخواهم دوستانه بگویم که کشیدن مسایل انتقادی به باور های مذهبی هر دو طرف کاری زشت و دور از معیار های انسانی است. گفته اند دهن قپان خداست... پیاله های ده منه شراب را سر کشیدن و سر دادن شعار ها و دشنامهای رکیک به هر مسلمان و اسلام و نشانی پاتوق های اراذیل و اوباش وشرابخانه ها نمیتواند شخصیت طرف مقابل شما را زیر سوال قرار دهد زیرا همه میدانند و خود شما هم اقرار میکنید که یک مارکسیست و یک بیخدا هستید حالا اگر میخواهید چرک های خود را به دستمال دیگران پاک کنید نه تنها قضاوت من، بلکه از هر خواننده ای بیطرف ملامت هستید.
شما اکرم عثمان را به پایبوسی رهبران جهادی متهم میکنید ولی نمیتوانید تصویری و یا ویدوی از او به نمایش بگذارید در حالیکه صد ها ویدو کلیپ شما با احمدشاه مسعود، ربانی، عبدالله و دوستان دیگر شما با کلبدین حکمتیار در انترنت موجود است. حتی در یک تصویر شما با مسعود مشغول نشانی گذاری به نقطه های حساس نظامی شهر کابل به خاطر تخریب آن از طرف شورای نظار هستید.
و اما در مورد داکتر خاکستر! پس بهتر است اقرار کنید که او نه دوست شما بلکه یکی از دشمنان شماست. داکتر خاکستر باید معطل باشد تا کسی چیزی در مورد نجیب الله احمدزایی بنویسد و از همین سبب در انتقادات اش از داکتر اکرم عثمان اشاره های دارد به اینکه رد رو های ببرک کارمل موذیانه برای بزرگنمایی آن کوشش دارند. داکتر خاکستر نه از یاران کارمل خائین و وطنفروش بلکه از طرفداران نجیب الله احمد زایی است که حد اقل روس ها را قانع ساخت که بودن شان در افغانستان باعث نابودی حتی کرملین میشود. اری داکتر نجیب الله که مردانه وار سرش را فدای این عقیده اش ساخت کرملین را از واژگون شدن برای مدتی نجات داد. اما نه شما و نه هم رهبر خردمند شما ببرک کارمل خائین به خط مردم قرار داشت. شاید شما زیادتر از قضاوت دیگران روی شخصیت خود به واهمه های زمینی که ارزش یک بار خواندن را هم ندارد و به اردو و سیاست که تزس جنرالی شما در کشتار مردم به حیث سپه سالار و قلع وقم کردن اشرار بیفرهنگ !! بود افتخار میفروشید هر چند در بهای یک پر کاه خود را به آنان فروختید. اما اگر چنین باشد من میگویم. غرت... کور خوانده اید. خیال میکنید که محمد زایی که شد لاجرم بی شعور، بی خاصیت، مجرم و خائین ملی است. نامخدا به این تحقیقات مجلسی شما. سردار در واقع یک کنیه است به خانوداه های محمد زایی چون آنان دولت را طی اضافه از صد در دست داشتند و بنا بر آن سردار را میشود به خود اقای عظیمی هم اطلاق کرد. زیرا او بدتر از اردلی ها , شاطرها، جوخه های کشتار شب گرد امیر عبدالرحمن خان با هلیکوپتر، مگ بیست یک، توپ و اوان و کلیشنکف در شب وروز میکشت و اوامر اش بلاتشبه آیت قران بود.
قرار احصایه های معتبر در زمان ترکی و حفیظ الله امین سیصد هزار انسان افغانستان و در زمان ببرک کارمل چهارصد و سی هزار انسان افغانستان کشته ویا معلول شدند و درین مدت در حدود دو ونیم ملیون انسان به مهاجرت مجبور شدند. در راس این همه بدبختی های مردم کارمل و یاران نظامی اش از جمله نبی عظیمی، عبدالحق علومی، جنرال رفیع،شهنواز تنی، اسدالله سروری، وطنجار، گلابزوی و خود جناب داکتر نجیب الله احمدزی قرار داشت.
جناب سپه سالار عظیمی اگر نصیحت این هیچمدان و خیلی کوچکتر از خود را میپذیری. دستت را ازین غار به غار نکن. حتی اگر از عرش مجید فرمان آید که نبی عظیمی پاک است اگر به دست مردم بیفتی روزت شب است. باور کن که هر توته از نعش کثیف ات طعمه صد سگ دیوانه خواهد شد.
مرگ بر جنایتکاران جنگی
پيامها
11 فبروری 2011, 07:51, توسط khan
سلام .
بلی فریدون خان این حقیقت دارد که عثمان خان نویسنده توانا کشور است باید قبول برفرمائید که دشنام گو و بله بین توانا نیز ...
جناب شان پرچمی واز حلقه شیطانان بزرگ ما که با هر حاکم حتا هر جلاد خروبش داشتند چون علامه نالایق بارق و طارق ... که همه با شاگرد وفادارامین خان تا روز زوال اش یکجا بودند , میباشند همین اکنون جناب شان با همان حلقات قوم گرا ادم کش...همنوا و هم صدا شده اند همچنان با تلویزیون داران بدنام قبیله و عارف عباسی دشنام دان بی مانند دوست اسبق اش که او نیز صریحا عشمان خان را پرچمی معرفی نموده اند نکات چند در باره کار فعالیت اش به نفع حزب سخن گفته است ..
فریدون خان باید حقیقت یکتعداد فرصت طلبان به همگان اشکار شود که بنرخ روز چیز های را بخور مردم میدهند .. این عثمان خان شما که لب ودندانش در باره امین و امینی ها و کرزی و کرزیها طالبان فراز و نشیب دهه های اخیر کشور ... گویی دوخته شده است!!جناب شان دیروز کجا بودند در ان زمان چرا چنین نمی نوشت در ان زمان چرا عزم یکجا شدن با حلقه اوغانی و ظاهرشاهی نمی کرد که اینک جرٍت و فرت اش تا کنیسه های یهودان هرات بلند شده است !!!
بگونه مثال سفیر و دیپلومات نظام کرملنی(بنا بر باور خودت) مکرویان نشین ستیم سوسیالستی لادا سوار ان زمان اینک مجاهد تر از سیاف و گلبدین جان ....شده است !!! بایددر برابر این دوریه گی جناب شان حقیقت ذاتی او بر ملا شود حتا اگر که امینی ها و نجیبی ها نادری ها ...... ایشان را چون عروسک برای دقایقی بدستان شان نوازش بدهند .
پدر جناب شان از جانب سقا زاده اعدام و خوداش از جانب خلقی ها مورد اثابت چند فیر تقنگچه قرار گرفت استا شان جناب خیبر صاحب هم از جانب گلبدین و شاید امین و داوود خان به قتل رسید .... ............... باید در این بازار گرم اتهام اقامه دعوا عجیب و غریب با انانیکه از قدرت کنونی در کابل بدور مانده اند یکجا !!! وانتقام این همه را از پرچمی ها بگیرند تا نادری ها امینی ها طالبان و مجاهدین واصحاب نجیب ومحمد زایی ها..............
11 فبروری 2011, 15:41, توسط Bina
اقاى فريون از شخصى بنام اكرم ع بت تراشيده و شروع به برستش كرده است.اين بت برست كه سراسر به جفنك و هزيان برداخته است,از هميج نوع دروغ دريغ نكرده است .تنها هدفش سياه ساختن هريفان سياسى.
دران زمانكه امين تركى به كشتار مردوم برداخته بود و كشتار به شدت جريان داشت.حاضرا زده بود غير حاضر يك غار را ميباليد.اكر جند شيردل و جند بردل با شهامت بود همه در زنجير در زندان بودند و انتظار مرك را ميكشيدند.دربين مردوم متل شده بود كه با يك دست دهن خود را محكم بكير با دست ديكر ك و ن خودرا.
سوال من اينست كه ايا بيدون از كار مل كسى ديكرى اين توان را داشت كه امين را نا بود كند؟ امين كفته بود كه از 16 مليون كه يك مليون زنده بماند درست است,كافى است.اكر رزيم امينى ها و خلقى هاى شبشى خوستى و بكتيا وال طول ميكشيد,به مليونها قتل ميشد.بدين سبب من كه برجمى نيستم و از بعضى برجمى ها هم خوشم نمايد.كار مل را محكوم نميكنم.او امد به صدها هزار نفر را از مرك نجات داد.او سبب نجات من بنده حقير هم شد .فرا موش نميكنم در هر جا نزد هركه ميكويم.به ان بزركمرد تاريخ درود ميفرستم كه هرجه كرد امين و امينى هارا نا بود كرد و مردوم را از مرك نجات داد.تو برادر از ديد كاه جند شعله يي احمق حرف ميزنى .من كه در ليليه مركز بودم با جند شعله يي در يك اوطاق بودم.يكروز يك شعله يي كلان شان امد براى رفقاى خود كفت كه شما بايد روزانه 40 بار با خشت به سر و بدن خود بزنيد.من برايش به خنده كفتم كه جرا؟او كفت كه بايد بوست انها قوى باشد و تحمل جوب زدن را داشته باشند.من برايش كفتم براى اين كار بايد داخل شانرا قوى بسازى كه ايمان قوى داشته باشند....اكر اين خر هاى دجال انقدر به سر و بدن خود بزنند از انها حيوان جور خواهد شد.عجب نيست كه اين طور افراد در نوشته هاى مزخرف خود در جوكى قضا نشسته و يك عده انسانهايراكه مردوم را نجات داده,محكوم ميكنند. و از يك عده شل و شد ,بيكاره بت براى برستش ميتراشد.منتظر جواب هستم اقاى فريدون. من يك سول را مطرح كرده ام.
12 فبروری 2011, 16:01, توسط Majeed
جناب بینا!
من یقین دارم که شما یک پیام نویس اماتور هستید نه یک دیدگاه خاص و نه هم یک اندیشه ای خاص سیاسی دارید. کار شما و هنر شما نوشتن چرند و پرند با همین نام مستعار است. گاهی اخوانی و طرفدار شورای نظار، گاهی کمونیست و از سلاله ای ببرک خان کارمل، نجیب الله و گاهی هم برای خودمییدرنگانید. شما را قسم میدهم به وجدان شما که از کارمل وطنفروش و شاه شجاع دوم چه دیده اید که برای طرفداری از او باز سینۀ خود سپر کرده اید. اگر افغانستان از روشنفکرانی قماش شما را قبول میداشت دیگر حاجت به این همه جنگ و ویرانی نمیبود و همه خوب بودند هر چند همین دوستان اخوانی و کمونیست شما که در هر پیام هر یکی گلو پاره میکنید این مردم را به مدارج عالی ترقی میرساندند. ولی افسوس است که همه مثل شما ماش واری لول میخورند و دهن شان برای خوردن هر حلال و حرامی باز است. از شما مثلن میپرسم جناب فریدون را چطور شناختید که شعله ای است؟ چرا نگفتید شاید از دوستان پرچمی شما باشد که حالا هم بگور شما و هم کارمل مرتد شاشه میکنند. چرا نگفتید شاید یکی از اعضای شورای نظار است که شراب را به کاسۀ سر شما مینوشند. چرا نگفتید که یک فایشست افغان ملتی است که امشب به خانه شما عیش دارد و فردا میرود به لاهور پندی عیش میکند.. مردم میگویند مرگ به امین مرگ به کارمل، مرگ به نجیب و مرگ به همه مسلمان نما و فایشست ها. همه شان نوکر بیگانگان و وطنفرشان بی ننگ و عار اند. من در حالیکه شما را خوب هم میشنتسم اما نمیگویم که در المان عیش خود را بکنید و اینقدر به نویسندگان و هنر مندان غمخوار وطن بد نگوید. اگر دوباره به همین مستعار چتیات نوشتید نام اصلی شما ومحل بودباش شما را در المان برای مردم مینویسم. باخبر باشید نابینای عزیز.
12 فبروری 2011, 19:41, توسط Bina
اقاى مجيد شما به جاى اينكه به سوال من جواب بدهيد,مرا تهديد كرده ايد.كوتاه برايت عرض كنم كه اكر مرد هستى توب و تانك دارى برا به ميدان.در برابر منطق مزخرفت همين جواب را مطابقت دانستم.راستى خودت اقرار كردى كه من يك بنده ازاد هستم از خوبيهاى افراد ياد كرده ام صرف نظر از تعلقات انها.مجيد جان كله ات را باز كنم.من با هيج سازمانى و حزبى ارتباط ندارم زيرا انسان مانند اسب كادى ميشود.من ازاد مبارزه ميكنم.از قوم و تبار خود هم دفاع ميكنم.اكر يك شخص به ناحق البته به نظر بنده مورد تاخت و تاز و تجاوز قرار بكيرد و اكر من خوب يي ازان شخص ديده و يا شنيده باشم ,از او دفاع ميكنم.كفتى جرا از كارمل عزيز؟كفتم كه او سبب نجات شخص بنده و به لكها همجومن شد.من حق دارم كه يك نظر داشته باشم و يا نه؟ از خودت سوال ميكنم.خانه من در كجايي كه باشد دست هيج مزخرفى به ان نميرسد. ايا انقدر بى منطق و زليل هستى كه به شخصيات مردوم كار دارى و خانه هاى مردوم را ميبالى.تو از خلقى هم يك قدم فراتر رفته يي.خاص از يك نظر ترسيدى.ازهمينجا معلوم است كه تر سو هم هستى.با درود هاى فراوان به ان نجابخش كارمل عزيز,مسعود عزيز و بابه مزارى محبوب القلوب و جنرال صاحب دوستم.
12 فبروری 2011, 20:15, توسط Majeed
بینا جان واقعا تو یک دیوانه هستی که کارمل، مسعود، مزاری و حکمتیار را پهلوی هم میگذاری . قسم میخورم که تو یکی از خویشاوندان کارمل وطنفروش هستی و نجات تو توسط کارمل اینبوده که به بهانۀ شرکت در جنازه ای مردارش از مزارشریف به مسکو آمدی و بعد از چندی به المان سفر کردی. نام های مستعار تو مثل کناراب، بدر رفت، تشناب، موال، صد هاست. تو نام های عجیب و غریبی داری . با وصف اینکه سواد کافی نداری اما در زمان آن ملعون به چوکی بلند تربیه کدر های حزبی مشغول بودی. پرسیده ای من حق نظر ندارم. من میگویم اگر نظر ات این باشد که از نبی عظیمی این جنایت کار تاریخ و کارمل دفاع کنی در صف جنایتکاران قرار داری و معلومدار که یک جنایتکار نمیتواند در مورد سرنوشت مردم نظر بدهد.
خیال میکنم حالا قبول ات شده باشد که ترا خوب میشناسم و هر چند تهدید کردن راه حل نیست اما من نه تهدید بلکه نصیحت ات میکنم که شعله ات را بخور و پرده ات را کن. بگذار دیگر تو و نبی عظیمی و دیگر جنایتکاران را همه مردم شناخته اند. بهتر است خپ تو و چپ ما باشد.
12 فبروری 2011, 21:54, توسط Bina
ببين مجيد جان كمى از خر جهالت بايين شدى.قسم را به نا حق خوردى.من علتش را نوشتم كه جرا به كارمل خدا بيمورز اخلاص دارم در حاليكه در برابر يك عده زياد برجمى ها حساسيت دارم. رهايي من از زير ساطور امين و خلقى هاى خوستى و بكتياوال. زيرا من باور داشتم كه به جز از خداى بزرك تنها كارمل قادر بود كه به يك طريقى دولت ادم كش خلقى هارا نابود كند.او جام زهر را نوشيد و ولى به لكها نفر را از مرك حتمى نجات داد.باز هم باور دارم كه شما خودرا دربين خقلى ها زده بوديد تو حق دارى از جاى كرم كب بزنى.شايد تو ما نند ماهى در اب بودى.
بازهم اكر عالم هستى به همان سوال من جواب بدهى خوش ميشوم.
راستى در مورد من تمام حدس و كمانت غلط است.ببين بى اساس كسيرا نشانه كرفته يي كه همين همان بينا نام است .باور كو كه حدس و كمان را اساس قرار دادن و كسيرا مورد تجاوز قراردادن,خيره سريستز او بيجاره نداند كه جه اسمان در زمين اوفتيد تو جه ميكويي او نميداند.به ان ميماند كه با بدست اوردن يك نقطه ,دايره رسم كنى.اى برادر من خو جيزى نيستم توهم جندان نيستى.
شيخى به زن فاحشه كفتا مستى
هر لهظه به دامى ديكرى با بستى
كفتا شيخا هرانجه كويي ,هستم
اما تو جنانكه مينمايي ,هستى
12 فبروری 2011, 22:03, توسط Bina
راستى در زمان خلقى ها هم بعضى ها ميكفتند كه شعله ات را بخور برده ات را بكن.بعضى ها ميكفتند كه با يك دست دهن خودرا محكم بكير با دست ديكر ك و ن خود را. بس درين شرايط كى امين را سقوط ميداد.بيدون از كار مل .اكر امين زنده ميماند تا امروز جقدر را ميكشت.خودت كفتى كه سه صد هزار در سه ماه و سه صد هزار در زندان انتظار مرك.ويا تو جوان سره به ميدان ميبرامدى.يا دربين خلقى ها بودى و يا در غارى نان بيننكى را خورده كردن كرده بودى.
12 فبروری 2011, 22:13, توسط Bina
در نوشته اغلاط زياد وجودارد,باعرض بوزش.شعله خروده نميشود منظورم از شوله است.شايد منظور جناب مجيد جان هم همين بوده باشد.
12 فبروری 2011, 22:54, توسط Majeed
بینا جان اتفاقا من هم نظر ترا تائید میکنم که کارمل با طیارات مگ 21 روسی و تانگ های غول پیکر و صد هزار نفر ارتش سرخ از ماسکو به افغانستان آمد البته قبل از او کماندو های روس کار حفیطالله امین را یکسره کرده بودند. ولی اینکه تو میگویی ببرک کارمل امین را کشت خجالت بکش. اگر ارتش سرخ به دنبال کارغل نمیبود حتی از حیران بسوی افغانستان نگاه هم کرده نمیتوانست. وقدرت او و تمام حزب خلق اش در مقابل هجوم نیرو های مجاهدین یک روز هم مقاومت نمیتوانست. خیال میکنم سوال ات حل شد.
اما به سوال من که تو چطور کارمل، مسعود، ربانی، مزاری و حکمتیار را قبولداری؟ و چطور ترا کارمل از مرگ حتمی نجات داد جواب ندادی. تو گاهی در ضدیت با پشتون ها هم قرار داری و اینکارت را حتا با نام مستعار دیگری با همین ادبیات ادامه میدهی... سخن آخرم برایت ایست که هر خویشاوندی که با کارمل داری مثل نبی عظیمی کتمان نکن و مردانه وار بگو مامای، کاکای، پیشوای من این راه مردی است.
12 فبروری 2011, 23:35, توسط Bina
اينه مجيد جان انالى فهميدى كار مل هم درميك و هم در تانك هم در هوا وهم در زمين و يا از جها طرف مهم نيست كه جطور .جاره يي سنجيد سيطره جلادان فبيله را ازبين برد و از زندانها مردوم رهايي يافتند هركه به خانه و كاشانه خود نزد عزيزان خود بركشتند.در ان مردوم كه عزيزان شانرا زنده يافته بودند به روسها كل ميدادند.كار مل يكانه رهبر بزرك در افغانستان بود كه به ان نام و نشان كسى ديكرى نبود.اكر تو ميدانى تو بكو كه بود؟روسها از اتوريته و نام ونشان و محبوبيت كارمل هم استفاده كردند.كارمل خودش يك خزنده را هم نكشته.مجيد عزيز از دروغ خوشم نمايد .دروغ نكو نام حكمتيارا خودت علاوه كردى.ببين يكان بسته ات را تير ميكنى.بيش كله خر ياسين خواندن.اى برادر تو حافظه هم ندارى.يكبار از سر بخوان و خودرا خر فام كو.راستى در فهم از خر هم كم عقل هستى .اينكه كسى بر عليه فاشيزم قبيله و جنايات زن فروش ها و قتل عامهاى جباران و فاسدان فبيله و او غان ملتى هاى فاشيست مااب جيزى بنويسد و يااز يك حقيقت تلخ ياد كند,تو اورا ضد قوم برادر بشتون بدانى,نهايت خركريست.همين امروز در كابل برس بخوان اقاى ميمنكى صاحب جه نوشته است.خيلى تكاندهنده است اورا هم دوشمن قوم بشتون ميدانى؟قوم برادر بشتون ببين جه زندكى بدى دارد همه از سبب سياست هاى غلط تفوق طلبى و فاشيستى يك عده او غان ملتى هاست.او غان ملتى ها قدرت ميخواهند تنها بخاطر اينكه بكشند و غارت كنند.بشتون يكى باكستانى است ديكر بشتون او غانستانى است.بشتونها با كستانى بر كشور ما باربار تجاوزات و بينا موسى ها كرده اند و بشتونهاى ما مورد تجاوز ان بشتونها ان طرف ديورند قراردارند.ميكشد,انفجار ميدهد و تيزاب بر روى دختركان معصوم بشتون ما ميباشد و فرار ميكند به كشور درانجا به امن بسر ميبرد.حالا يك كمى كله ات باز شد.از خود و بيكانه را شناختى ؟كمى به هوش بيا.
13 فبروری 2011, 05:05, توسط southia
یبنا !
در نوشته اغلاط زياد وجودارد,باعرض بوزش.شعله خروده نميشود منظورم از شوله است.شايد منظور جناب مجيد جان هم همين بوده باشد.
مردم افغانستان اصلاء ( شوله ) نمیخورند . . بلکه شعله میخورند .
در این نوشته تان اغلاطی که موجود است =
1/ بوزش = پوزش
2/ خروده = خورده
3/ شوله = شله بالای ش " شله " یک " پیش " است .
4/ شوما = شما
5/ برچیی = پرچمی
6/ استید = هستید
7/ یسیار = بسیار
8/ بف = پف
9/ایکنید = میکنید .
13 فبروری 2011, 08:16, توسط Majeed
بینا جان
واقعا تو با سوادی تره صد مره هیچ معطل حکومت عدالت پسند و مردمی هستیم تاهم پرچمی و هم یاران جهادی اترا بخیر بر سر دار ببینم.
13 فبروری 2011, 09:26, توسط Bina
مجيد عزيز تنها همين يك ارزو در زندكى دارى؟
اكر تشنه به خون هستى در همين سايت كابل برس تو جه كو سنكسار و سر بريدن طالبهاراببين شايد تشنكى ات رفع شود و بعد بكويي ,نى بس است.ما خو مغز كله خر را نخورده ايم كه تا اخرين نفر بجنكيم.بس است,خاندان خاندان تباه و برباد شديم. به كزشته سياه خود جه مراجعه كنيم؟ ازان بيشترش هم جيزى خوبىيي نداشتيم.اين كشت و خون در بين قبيله از 260 سال است.ميترسم كه اين ارزويت را خود به ابديت نبرى.
يك فكاهى بود كه يك امريكايي نزد خداى باك كريه ميكند كه او خدا ما جه وقت به مريخ ميرويم.خدا وند در جوابش ميكويد كه بعد 100 سال .امريكايي ميكريد كه شايد من تا ان زمان زنده نباشم.
بعد او غان نزد خداى باك رجوع ميكند كه اى خداى باك در كشور ما جه وقت يك دولت عدالت بسند خواهد امد؟ بعد خداى باك را كريه ميكيرد كه ميتر سم دران زمان من نخواهد بودم.
مجيد عزيز همين ارزوى من حقير هم است.ولى نميدانم كه كى اين كا را كرده ميتواند؟بالاى زاغ بودنه كرفته نميشود.
خرمن مالى كار هر نامرد نيست
كاو نر ميخواهد و مر كهن
كه هر دويش را نداريم.
13 فبروری 2011, 14:30, توسط صالح
خاله بینا
چون ببرک کارغل یا کارملوف را خیلی دوست داری اجازه بده قدری در مورد او و اینکه چگونه یک کشمیری جت به اوغان مبدل شد برایت نوشته کنم. خاطر نشان میکنم که من فامیل کارملوف را از نزدیک از زمانهای زندگی ما در کمری کابل میشناسم
پدرکلان کارملوف با فامیل خود و صد ها نفر دیگر از کشمیر هند به کابل مهاجرت کرده و در منطقه کمری بگرامی کابل سکونت اختیار کرد. جنرال حسین خان پدر کارملوف در مکتب حربی و بعدا در حربی پوهنحی آنوقت تحصیل کرده و نسبت خوش خدمتی پدر به مقامات دولتی، خیلی زود به مدارج عالی افسری نایل آمد. در دوران تحصیل در حربی پوهنحی او به نام هندو بچه مشهور بود چون نسبت به محصلین دیگر سیاه چهره بود. اما او ( محمد حسین هاشمی یا جنرال حسین خان) بر اساس مشوره پدر خود را پشتون معرفی میکرد.
جنرال حسین خان بعد از فراغت با مادر کارملوف عروسی کرد که خانم اول او بود و ثمره این ازدواج سه پسر است سلطان حسن ( ببرک ) سلطان محمود( بریالی) و توریالی ( مشهور به تور دیوانه).
سلطان حسن یا ببرک در جریان تحصیل در فاکولته حقوق و آشنایی با اعضای ویش زلمیان به خاطر پنهان کردن کامل رشته های کشمیری اش تخلص کارمل را انتخاب کرد و کلمه سلطان حسن را کاملا از نام خویش دور ساخت.
در مورد دیگر مسایل مربوط به زندگی او و چهار فرزند او و برادرانش در پیام های بعدی خواهم نوشت ولی از همه جالبتر مسله قومیت او است که میخواهم برای شما خاله بینا جان قدری معلومات دهم
بعد از شش جدی 1358 که روسها کارملوف را به اریکه قدرت رساندند به مسایل قومی توجه خیلی زیاد معطوف کردند این مسله در راستای همان سیاست های دراز مدت آنها برای تفرقه انداز حکومت کن روی دست گرفته شده بود
قومیت کارملوف در سند راجستر حزب تاجیک ثبت شده و در روزنامه حقیقت انقلاب ثور هم به چاپ رسید که این مسله زمزمه های را در کابل بخصوص درمنطقه کمری کابل و دوستان پدرش جنرال حسین خان به میان آورد.
کارملوف با اطلاع از این زمزمه ها برادر خود سلطان محمود ( بریالی ) را که مدیر مسولیت انقلاب ثور را به عهده داشت مورد نکوهش قرار داده و بدنبال آن چند روز بعد سندی دیگری در مورد رئیس و اعضای شورای انقلابی در همان روزنامه نشر گردید که قومیت کارملوف را به حیث رئیس شورای انقلابی اوغانستان، پشتون نشان میداد
کارملوف به این هم بسنده نکرده برای تقویت نظریه پشتونیت خود دختر بیچاره اش اناهیتا را فدای مسایل سیاسی کرده و او را با آنکه اصلا کلمه ی به پشتو صحبت نمیکرد با یک پختون آنطرف خط دیورند به نام صوفی که کلمه ی دری صحبت نمیکرد نامزد ساخت
خاله بینا
طوریکه میبینید به این شکل یک جت کشمیری مهاجر به یک پشتون یا طوریکه شما میگویید یک اوغان خر مبدل شد
ادامه دارد
14 فبروری 2011, 01:38, توسط مزاری
محترم آقای صالح ! زنده یاد کارمل هرچی بود ، هرکی بود ، یک انسان حقیقی بود . شخصیتی بود وطنپرست ، خوشباور ، هدفمند و انساندوست که زنده گی خود را وقف پایه گذاری ارزشهای انسانی کرد . خوشباور بدین ملحوظ که او به رسالت و پیکار طبقه زحمتکش و کارگر بی منتها ایمان داشت . آنهنگامی که شما شاید دبستان میرفتید او در قلب هزاران هواخواه اش جا گرفته بود که امروز بعد چندین سال پدرودش بهترین شخصیت های با دانش و انساندوست سرزمین ما به مقام انسانی اش احترام دارند .
وطنفروشی زنده یاد کارمل تبلیغ دروغ دشمنان ایدیالوژیکی وی است . لشکر شوروی رادر اوغانستان کمک رسان انترناسیونالست میدانست و اینکه کمپ سوسیالیزم نسبت نداشتن رهبری سالم فرو افتید قصور از کارمل و ایدالش نبود . فکر میکنم بینش ، دیدگاه و اندیشه سوسیالیزم هیچگاهی نخواهد مرد و بلآخره پیروزی از آن زحمتکشان خواهد بود .
اگر شما صد ها بار دیگر کارمل را با اوف بنویسید و مسعود را بزک ، نتیجۀ مثبتی برای شما و همفکران تان نخواهد داشت ، زیرا مهر شکوه شخصیت های ایشان بدلهای هواخوانشان چنان جا گرفته است که بعد مرگ شان هم بدفاع از ایشان قلم و رقم میزنند . من روستا زادۀ حقیر هم به اساس سیاست مردمی و انسانی این شخصیت بی بدیل ، خلاف تمام پرنسیپ های قبول شده دربار شاهی و حکومتی به اساس لیاقت و امتحان کانکور به بورس تحصیلی عازم شدم که در قسمت فرا گیری دانش مسلکی ، خود را مدیون کارمل بزرگ میدانم . (گرچی حزبی و سازمانی نبودم ونیستم )
وستوک فرزند کارمل در شهرمینسک با ناداری و غربت دست و پنجه نرم میکند ، باید پول وطنفروشی کارمل آنقدر بی نهایت میبود که سرمایه هفت پشتش را کفاف میکرد .
اگر بدین متر ها گز نمائیم حکمرانان اوغانستان در دوصد و پنجاه سال وطنفروش بوده اند . آیا بیطرفانه خواهد بود که بمعیار دلخواه یکی را قهرمان و دیگری را وطنفروش داوری نمائیم ؟
14 فبروری 2011, 06:21, توسط Majeed
گوش کر بفروش گوش خر بخر
گوش خر بهتر بود از گوش کر
اگر گوشت شنوایی میداشت حتما صدای های مرده باد کارمل و کارملیان طی سه دهه از طرف مردم ببلند بود و هنوز هم بلند است را میشنیدی.
14 فبروری 2011, 09:47, توسط مزاری
درین سه دهه آیا کسی سخن مردم را شنیده است ؟
و تا هنوز به شمای گوش خردار ، کسی صلاحیت صدای مردم را نداده است !
14 فبروری 2011, 11:47, توسط صالح
مزاری خان
به حرف های شما باور ندارم . اگر بر اساس آنچه شما تا حالا در این کابل پرس? نوشته اید قضاوت کنم کاملا واضح است که شما میخواهید از نام کارملوف و بزک پنجشیر مانند بک تعداد دیگر استفاده کرده مقاصد دیگر خود را پنهان کنید.
اگر در جهان جایزه ی برای تنبل ترین ، دایم الخمر ترین ، غلام ترین ، احمق ترین ، زن باره ترین وطنفروش ترین رهبر در نظر گرفته میشد کارملوف به حق اولین کس میبود که آنرا بدست میاورد .
http://www.youtube.com/watch?v...
معلومات شما در مورد فامیل کارملوف خیلی کم است. وستوک پسر او از همان زمان قدرت کارملوف دایم الخمر ، شخص نهایت تنبل و بی تفاوت در مقابل مردم و فامیل است و تا حالا که تقریبا پنجاه ساله شده است ، ازدواج نکرده است. باید گفت که وستوک کلمه روسی و شرق معنی میدهد.
پسر دیگر کارملوف کاوه در دنمارک است که نسبت پوست خیلی سیاه به سریلانکایی در آنجا معروف است. زنش از او جدا شده و رفقای حزبی اش به نسبت حرف های کارملوف مابانه که فقط کلمات کلیشه ای و تکراری اش است و همچنان اعصاب خرابی همیشگی او را تنها گذاشته اند.
دختر کلانش اناهیتا به زور بدون در نظر داشت کوچکترین احترام به حق یک زن و فقط به خاطر اینکه مهر کشمیری بودن از جبین او زدوده شود به عقد یک افغان قبایلی درآورده شده و دختر کوچکش ویدا بعد از شوخی های زیاد با دیگران به امر سلطان محمود ( بریالی ) به عقد یک سادات در آورده شده است که زیر دست او در روابط بین المللی حزب کار میکرد.
برادر کوچک کارملوف توریالی که از طفلیت به تکلیف روانی مبتلا است بعد از شش جدی بعد از تداوی های زیاد در مسکو در سفارت افغانستان در مسکو بدون اینکه معلوم باشد چه وظیفه ای دارد مقرر شد . او که از تکلیف مزمن روحی رنج میبرد هر روز که به سفارت میامد از سفیر تا پیاده را توهین کرده پدرلعنت ، کوسمادر ، بچه خر و غیره صدا میکرد. این فامیل کثیف به این هم بسنده نکرده یک معلم را به نام نیپتون که همه میدانند سالها در محافل شراب خوری بریالی شرکت میکرد و خواهر فیاض نجیمی است، برای او عروسی کردند که خود قضاوت کنید آن بدبخت در کنار تور دیوانه چه روز های سیاه را سپری کرده باشد.
کارملوف نه تنها بوسیله افغانها بلکه حتی روسها به نام شخص دایم الخمر ، زنباره ، فاقد تحلیل سیاسی ، جبون و عقده ای معرفی شده است.
دستگیر پنجشیری در مصاحبه با ظاهر طنین ( از آن مصاحبه کتابی هم آماده شده ) گفته است که وقتی بعد از هفت ثور اختلافاتی بین امین و کارمل ظهور کرد در یکی از جلسات روز های اول بعد از هفت ثور کارملوف میخواست جلسه را ترک کند ولی وقتی در کنار دروازه گلابزوی را با چشمان خشمگین مشاهده کرد دوباره به جای خود نشسته و هیچ مخالفتی نکرد.
این جبون واقعا مظهر پست ترین شخص بود که حتی روسها او را دیگر نمیتوانستند تحمل کنند
ادامه دارد
14 فبروری 2011, 14:31, توسط مزاری
محترم آقای صالح ! بالمقابل من هم به حرف های شما باور ندارم ! مشاورین روسی که با خلقی ها وظیفه داشتند ، خلقی شده بودند و مشاورین که با پرچمی ها ارتباط داشتند ، پرچمی ! استناد جستن به نظریات روسهای پله بین داوری ما را خدشه دار میسازد و همچنان شراب خوری آنقدر زشت و نفرت انگیز نیست نسبت به خون خوری . شراب را خادم حرمین هم میخورد ، چرا کسانی که از شراب نفرت دارند خاموش اند ؟ ببینید :
http://www.youtube.com/watch?v...
آیا درین تصاویر زنده ، خادم حرمین شریفین دایم الخمر معلوم نمیشود ؟
برعکس ، روسهای قدرتمند کمونست تنبل ترین ، دایم الخمر ترین ، غلام ترین ، احمق ترین ، زن باره ترین ، نامردترین ، پول دوست ترین طبقۀ جامعه شوروی سابق بودند که زنده یاد کارمل صرف بخاطر راه و ارمان مشترک و کمک های نام نهاد انترناسیونالستی ، برایشان اضافه از حد معین احترام و ارزش قایل شده بود . این یگانه خبط و اشتباه بزرگ هم کارمل و هم امین بود که بالاتر از انتظار به رفقای شوروی شان اعتبار و باور داشتند .
14 فبروری 2011, 15:59, توسط شبیر "کاکر"
محترم صالح سلام!
ازسبک نوشتهء تان وازمعلومات وافریکه درمورد ببرک کارمل تاکنون درسایت کابل پرس? ازشما خوانده ام حیف است که این معلومات مهم ودست اول را ازخواننده گان عزیز این سایت دریغ نموده وآنرا درحافظهء خویش نگاه دارید.
شما نباید به حرفهای مزاری وغیر مزاری توجه کنید آنچه که دارید باید آنرا برشتهء تحریر در آورید تا دیگران ازین معلومات مفید شما استفاده کنند وبرای شما هم دعای خیر نمایند. امیدوارم که همچنان به این سلسله ادامه دهید.
15 فبروری 2011, 10:05, توسط khan
روبا مکار دم خود را شاید میکشد!!
صالح ناصالح بابر نابابر اصیل کابلی و چند خمیه نشین دیگر همه یک اندیشه رادر روح وروان شان پرورش میدهند گاهی هم بمثل فلان اذیان گوی قبلی کم و تم انگلسی مینویسد !!! چرندیات خود را خود تائید میکند !!!!!
همانا !!!بر تری جویی قبیله اش , تذویر حقایق گذشته به نفع غژدی نشینان ناقل , دفاع از انتحاری های و میزبانان انان , دفاع از تریاک کاران و ماهرین بیگانه پروری ..
به خودپرستی لعنت باد
13 فبروری 2011, 05:07, توسط southia
اصلاء عنوان این نوشته باید میبود ( اکرم عثمانی جنایتکار ) که در اخر عمر همه را دشمن خود ساخت . گرچه همه میدانستیند که پای بوس ظاهر خان است . ادم های بی مایه اخر مانند کاسه چینی صدا میکنند برای خود را شناساندن . احمق پالانی .
13 فبروری 2011, 06:00, توسط Bina
ديوانه برو كه مست امد.
13 فبروری 2011, 06:37, توسط southia
بینا . . تو دختر هستی ؟ یا بچه ؟
اکرم عثمان ده اخر عمر دیوانه شده . ادم بی سوادی بوده ورنه به احزاب سیاسی و روشنفکر ها تاخت و تاز نباید میکرد در کتاب کوچه ما . اکثر نویسنده های ما سواد کامل اجتماعی ندارند . منظور نه تحصیل یافته هستند و یک نوع در دست بوسی اسلامی و پای پوسی مانند پای بوسی شعرای زمانه های همایون پادشاه که شاعر ها را گشنه نگاه میکرد که از اثر شکم خالی شعر گفتن شان بیایه . . اول با شکم گرسنه شعر میگفتن باز نان میدادی شان . این اکرم عثمان از همو فضلاه است . ویا رحمن بابا که قبرشه همرای پاروی حیوانی ( دای امونیم فاسفیت ) . . حالی نگوین که شعرای پشتون ها را به گوهی گاو بمبارد کده و شاعر های خودشاتن بعد از هر شعر چاپلوسی دهانشانه همرای طلاه پر میکردند . بهر حال گرو گوبیندر, رحمن بابا را مجبور ساخته بود که شعری را جع به هر غذای که خوشش میایه بگویه باز برایش همان غذا را خواهند داد . ورنه اگر شعر نگوید باید گرسنه بیمیرد .. از گرسنه گی شعر که به جای خودش باشد , , رخمن بابا نام خوده فراموش کرده بود . نزدیکی های نماز شام ناگهان شعری به مخ رحمن بابا امده بود که چنین است :
منم قهرمان سری دیگ آش - کنم لشکر پشه را پاش پاش .