په کابل کی د افشار د سيمی يوه منظره
عکس از نسيم فکرت
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
يک منظره از ساحه رهايشی افشار در شهر کابل
اشاره: اين عکس با اجازه ی رسمی نمايندگی دفتر سازمان ملل در افغانستان، در کابل پرس? نشر شده است و تمام حقوق آن متعلق به اين نهاد می باشد.
پيامها
22 نوامبر 2007, 02:13, توسط شکیلا خوشی
دولت اسلامی از طریق وزیر دفاع احمد شاه مسعود و رهبر متحدین حزبی، عبدالرسول سیاف نیروهای نظامی ذیل را به شرکت در عملیات افشار فرستادند.
قوماندانهای جمعیت اسلامی و قطعات
محمد قسیم فهیم، رییس استخبارات، مسوول عملیاتهای نظامی ویژه در حمایت از تعرضها و حملات و شریک در برنامهریزی عملیات میباشد.
انور دنگر، قوماندان فرقهای از مجاهدین از شکر دره شمالی که توسط شاهدان متعددی به عنوان رهبر نیروهای نظامی که در دو روز اول عملیات تجاوزات را مرتکب شده اند، نام برده شده است.
ملا عزت، قوماندان فرقهای از مجاهدین از پغمان که توسط شاهدان عینی متعددی به عنوان رهبر نظامیان که در دو روز اول تجاوزات را مرتکب شده اند، نام برده شده است.
محمد اسحاق پنجشیری، قوماندان لوایی از مجاهدین که طبق شاهدان در حملات شرکت داشت.
حاجی بهلول پنجشیری، قوماندان لوا که به گفته شاهدان در حملات شرکت داشت.
بابه جلندر پنجشیری، قوماندان لوا که در عملیات شرکت داشت.
خانجر آخوند پنجشیری قوماندان کندک (غند) که در حمله شرکت داشت.
مشتاق لالی، قوماندان کندک در حمله شرکت داشت.
باز محمد احمدی بدخشانی، قوماندان فرقه که در حمله شرکت و از قرغه حمله کرد.
قوماندانهای اتحاد اسلامی و قطعات شرکتکننده در عملیات
حاجی شیرعلم، قوماندان فرقه وابسته به سیاف از پغمان توسط شاهدان عینی متعددی به عنوان رهبری نظامیان در افشار در طی دو روز اول زمانی که تجاوزات به وقوع پیوسته، نام برده شده است.
زلمی طوفان، قوماندان لوای 597 توسط شاهدان عینی متعدد به عنوان رهبری نظامیان در افشار طی دو روز اول، زمانی که تجاوزات به وقوع پیوسته، نام برده شده است. (لوای 597 قبل از سقوط دولت نجیب الله وجود داشت و لوای تانک مرادات نامیده میشد.) این لوا در منطقه کمپنی در غرب کابل موقعیت داشت.
داکتر عبدالله، قوماندان در سطح کندک (غند) لوای 597 توسط چندین شهود به عنوان رهبری نظامیان در افشار در روز اول و دوم که تجاوزات انجام یافته، معرفی شده است.
جکرن نعیم، قوماندان در سطح کندک (غند) لوای 597 نیروهایش را در روز دوم عملیات مستقر کرد.
ملا تاج محمد شریک در پلانگذاری عملیات معرفی شده است.
عبدالله شاه توسط چندین شاهد به عنوان رهبری نظامیان در افشار و مسوول در دستگیریهای خودسرانه، آدمربایی و دیگر تجاوزات نام برده شده است.
خنجر که نیروهای نظامی را در روز دوم عملیات در افشار مستقر کرده است.
عبدالمنان دیوانه، قوماندان در سطح کندک (غند) توسط شاهدان به عنوان کسی که نظامیان را در روز دوم عملیات مستقر کرده، نام برده شده است.
امان الله کوچی، قوماندان در سطح کندک (غند) نظامیان را در روز دوم عملیات در افشار مستقر کرده بود.
شیرین، قوماندان در سطح کندک (غند) در روز دوم عملیات، نظامیان را در افشار مستقر کرده بود.
مشتاق لالی، قوماندان در سطح کندک (غند) نظامیان را در روز دوم عملیات در افشار مستقر کرده بود.
ملا کج کول در روز دوم عملیات نظامیان را در افشار مستقر کرده بود.
در روز دوم عملیات، 12 فبروری احمد شاه مسعود جلسهای را در هوتل انترکانتیننتال با تعویق تشکیل داده و در مورد ترتیبات برای امنیت مناطق تصرف شده جدید گفتگو کردند. در این جلسه قوماندانهای ارشد دولت اسلامی و اشخاص سیاسی به شمول ربانی، سیاف، آیت الله محسنی، آیت الله فاضل و جنرال فهیم حضور یافته بودند.
آنلاین : برگرفته از «پروژه عدالت افغانستان»
26 مارچ 2008, 01:00, توسط محمد
بعد از هجده سال اين اولين بار است که در کابل از شهادت دلير مرد جهاد "مشتاق شهيد", با برگزاري مراسم و پخش و انتشار عکس هاي وي تجليل ميشود.
بدون شک مشتاق قهرمان يکي از پاکبازترين و دليرترين فرماندهاني بود که با ايثار و فداکاري بي نظير خويش سنگرهاي داغ جهاد عليه اشغالگران متجاوز را گرم نگه مي داشت و امروزه آزادي افغانستان, مرهون و مديون جانفشاني هاي همچون مردان سلحشور مي باشد.
متاسفانه امروز آن قدر در افغانستان آنارشيزم, بيقيدي و بيبند و باري اوج گرفته که جلاد خود را وارث شهيد و قاتل خود را خونخواه مقتول قلمداد مي کند. اما اين از سنت تغيير ناپذير تاريخ است كه خون ناحق تا ابد پوشيده نميماند و به يقين مي دانيم که خونهاي بناحق ريخته شدة مجاهد مرداني چون شهيد مشتاق, شهيد استاد امين, شهيد استاد مبشر و ديگر شهداي قهرمان ما که قربانی جاه طلبیها و توطئههای خائنانة چهرههای معلوم الحال درون حزبی گرديدند، روزي دامن اين قاتلان خيانتپيشه را خواهند گرفت.
ما امروز بايد بدانيم که چه كسي قتل مشتاق را برنامهريزي كرد و چه اشخاصي عامل آن بود؟ چرا عامدانه در تداوي وي تأخير صورت گرفت که بالاخره به شهادت آنمجاهد قهرمان منجر شد؟
اين يک واقعيت تلخ و دردناک است كه دستور سرّی حذف فزيکي مشتاق از سوي آيت الله محسني رهبر آن روز حركت اسلامي افغانستان به شرطه الخميس صادر و سرانجام با توطيه و برنامه ريزي عمال و اجيران وي که امروز زنده و در پست هاي بلند دولتي کار مي کند، اجرا شد.
همه ميدانند كه حرمت شکني و دست اندازي به حريم خانوادة مشتاق از سوي شخص آيت الله محسني, مشتاق را به شدّت ناراحت و قلبش را جريحه دار ساخته بود. او در جمع همرزمان نزديکش, بارها تنفر عميق خويش را از اين شهوتراني آقاي محسني ابراز ميكرد و ميگفت که اين ناجوانمردي و خيانت بيشرمانه در حريم خانواده اش را بيجواب نخواهد گذاشت. اما متاسفانه, آيت الله محسني پيشدستي کرد و به عُمّال خود وظيفه داد تا قبل از اينكه بازي به بازار بكشد مشتاق را به قتل برساند و ديديم كه چنين شد و يك مجاهد صادق، مؤمن, وارسته و فداکار را از ما گرفت.
اگر روزي يك محکمه عدل همچون قتلهاي مرموز و مكتوم را مورد تعقيب عدلي قرار دهد، خواهيم ديد كه چه اسناد موثقي عليه قاتلين اين شهداي مظلوم ارائه خواهد شد! ما در اين مورد و موارد مشابه ديگر, گفتنيهاي زيادي داريم که بياري خداوند با شما مردم متدين و شهيد پرور در ميان خواهيم گذاشت.
از طرف همرزمان و همسنگران شهيد مشتاق
26 مارچ 2008, 18:55
گزارش که لینک داده شده است درمورد افشار بصورت خاص بحث ندارد محترمه خانم شکیلا خواسته است که ازآن بهره برداری خاص درمورد افشار نماید متن انگلیسی با نوشته خانم فرق دارد .
22 نوامبر 2007, 02:16, توسط شکیلا خوشی
از گزارش «پروژه عدالت افغانستان»:
تجاوز جنسی توسط نیروهای اتحاد
در جریان عملیات افشار، قوای اتحاد اسلامی سیاف برای بیرون راندن مردم غیرنظامی از منطقه از تجاوز جنسی و دیگر حملات علیه غیر نظامیان استفاده کردند. پروژه عدالت افغانستان همراه تعدادی از شاهدانی که شرح واقعات تجاوز جنسی توسط قوای اتحاد در جریان عملیات افشار را داده اند، مصاحبه کرده است. شاهدی بنام م. از دست و پایش زخمی شد زمانی که نظامیان اتحاد به پسرش فیر کردند. وی بیان داشت: «در حالیکه هنوز از من خون میرفت، آنها به من تجاوز کردند.» وی اظهار داشت که سه عسکر وی را پایین نگهداشته در حالیکه چهارمی وی را در زیر زمینی خانه خودش تجاوز جنسی کردند. چندین زن دیگر نیز به خانه م. پناه آورده بودند: یک همسایه بنام ز. و دو دخترش و یک زن دیگر بنام ر. نظامیان اتحاد به دو دختر ز. که 14 ساله و 16 ساله بودند و زنی بنام ر. را تجاوز کردند. عساکر به نوبت آنان را به زیرزمینی بردند. یکی از دختران ز. توسط برچه زخمی شد وقتی که وی کوشش برای مقاومت مینمود.
یکی دیگر از شاهدان زن بنام س. بیان داشت که مردان مسلح به خانهاش در افشار سیلو در روز دوم عملیات افشار هجوم آورده بودند. آنها وی را لت و کوب کرده و خودش و خواهرش را در خانه شان تجاوز کرده و داراییهای شان را به یغما بردند.
یک شاهد زن بنام ش. بیان داشت که بعد از تصرف افشار، نیروهای اتحاد اسلامی به زور ساعت 7 صبح وارد خانهاش شدند. آنها به چهار دختر به شمول ش. خواهرش که 14 ساله بود، و دو تن دیگردر محوطه خانه مسکونی شان تجاوز کردند.
گزارشات زیاد دیگری از تجاوز جنسی وجود دارد. شمار زنان تجاوز شده نامعلوم است. ساکنان افشار تا سال 2001 برنگشتند. در اواسط سال 2005 منطقه اکثراً هموار باقی مانده، گرچه برخی باشندگان اسبق به مخروبههای خانههای سابق خویش باز گشتهاند.
آنلاین : پروژه عدالت افغانستان
22 نوامبر 2007, 16:06, توسط حسین
خوب معلوم است که این پروژهء عدالت ادامهءجنگ روانی یک بخشی از هزاره های متعصب و راوایی ها بر علیه مثلاً دشمنانش است. این کار شما در قومی کردن موضوع حقوق بشر و چسپاندن پسوند پنجشیری و بدخشانی به نام های رسمی اشخاص در حالیکه آنها چنان تخلصی ندارند، بی طرفی پروژهء شما را نشان می دهد!
فکر میکنید این کارهای شما و دروغهای شاخدارتان و ناله و گریه های دروغین شما برای سازمانهای حقوق بشر نتایج خیری برای این کشور دارد؟ در ثانی تمام پروژهء عدالت انتقالی بر خلاف مواد قانون اساسی و بر خلاف منافع ملی کشور و در جهت تفرقه انداختن و انتقام کشیدن زیر نام حقوق بشر توسط بخشی از مشمولین جنگهای داخلی تدارک دیده شده است. حالا مهم نیست قسیم اخگر در جمع شما باشد و یا سپنتا و یا راوایی-وحدتی خانم سیما ثمر.
امروز در مقالهء می خواندم که چگونه یک دانشجوی عراقی که به آلمان پناهندهء سیاسی می شود برای اینکه بتواند پناهندگی بگیرد با دادن اطلاعات دروغ در مورد پروژه های مخفی اتمی عراق، که اصلا وجود نداشته است، موجب می شود سازمانهای اطلاعاتی آلمان و سی آی ای بر اساس آن اظهارات، که گاهاً متناقض هم بوده است،طرح حمله بر عراق را می چینند. اکنون رسالت آن دانشجوی عراقی برای گرفتن امتیاز وبه زانونشاندن مثلاً حریف را شما در پیش گرفته اید.
من آدمی قومگرا نیستم، اما وقتی پروژه های زیرکانهء شما را می بینم، به این فکر می افتم که چه سو استفاده های از مرده و زندهء افغانستان صورت نمی گیرد. من مطمئنم این پروژه ها برای مردم افغانستان نیست. برای فلان و بهمان سازمان سیاسی و یا دستگاه استخباراتی است.
23 نوامبر 2007, 02:52, توسط کریم بهروزی
آقای حسین درست میفرمایند! نامهایی که به مثابه "دژخیمان قتل عام افشار" معرفی شده اند همه فرشته های نجات دهنده کشور ما هستند. هرکدام شان و مخصوصا شخص قسیم فهیم و سیاف و شیرعلم داستانهای بینظیری از خود گذری و خدمت به مردم را در تاریخ خود حک دارند!! اگر باور ندارید همین حالا ببینید که آقای فهیم پولهایی را که در طول جهاد مقدس جمعاوری کرده بود همه را بخاطر خدمت (!!!) به مردم بیچاره افغانستان بکار بست و چندین بلند منزل و کمپنی گاز گروپ را برایشان ساخته!!!!!!!! سیاف هم در پغمان یک مهمانخانه حتی برای مخالفانش ساخته که هرکدام را برای مدتی در آن مهمانی میدهد اما تعدادی دشمنان مردم افغانستان نام این مهمانخانه اش را "زندان شخصی" گذاشته اند!!!! و دیگر خبر ندارید که چطور این محترمین بودند که خانه های فقیرانه و بدریخت شیرپور کابل را به بلندنگ های لوکس و عصری مبدل ساختند تا خدمتی به این کشور کرده باشند؟؟!!! آقای کرزی که نمیخواهد افغانستان رشد کند علیه این حرکت وطنپرستانه و از خودگذرانه آنان سخن راند و آنرا محکوم کرد، آیا از این جنایت بدتر در تاریخ میتواند وجود داشته باشد؟!!!!!
درست است که در فبروری 1993 اینان وارد افشار شدند تا حزب جنایتکار وحدت را جزا دهند اما به مردم کاری نداشتند!! همه دیدیم که بین مردم دسته های گل تقسیم کردند و برای شان ادویه و غذا و وسایل مورد نیاز شانرا رسانیدند!!! اگر به چند زن و دختری تجاوز هم صورت گرفته و بعد به قتل رسیده باشند، باید به فامیل های شان جای افتخار باشد چون این رسم رژیم ولایت فقیه ایران هم است که نباید گذاشت دختران باکره از دنیا بروند!!!!!!!!!! و ثانیا همخوابه شدن با یک مجاهد راه اسلام عزیز برکت الهی است!!!!!!!!
اینست منطق جمعیتی - شورای نظاری - وحدتی - طالبی - گلبدینی - دوستمی و....
اینان از همه مردم میخواهند که بخاطر تامین "وحدت ملی" (چیزی که خود بدترین خیانت ها را در حقش کرده اند) به این لحن و به این منطق سخن گفت تا تاپه "راوایی"، "شعلهای"، "کمونیستی"، "مائوئیستی" و .... را نخورند!! زهی حماقت!
23 نوامبر 2007, 06:33, توسط حسین
من به نامهای اشاره ای نکردم به تخلص های زورکی که پسوند نامها شده است اشاره نمودم. این گونه دسته بندی کردن اطلاعات تا نشان داده باشند که مثلاً در جایی پنجشیری ها و یا بامیانی ها و یا... چنان کاری را کرده اند خود از منطق و روان نژاد باوری نشأت می گیرد و ربطی به حوادث آن ساحات و آن دوره ندارد. منطقهء افشار یک منطقهء جنگی بود و متاسفانه بعضی نیروهای خود سر از احزاب گوناگون دست به اعمال شنیع زده اند که ربطی به کل تشکیلات و یا قوم های خاصی ندارد. اکنون هم نیروهای امریکایی و افغان در بعضی نقاط دجار چنین مشکلاتی می گردند آیا کار آنها هم جنایت علیه بشریت و نسل کشی قلمداد می شود؟ ببینید در افشار در یک جنگ بسیار وسیع مثلاً 500 نفر کشته شده اند، در کابل 60000 نفر به طور تخمینی ا بین رفته است. اما عقلک های سیاسی در کمیسیون حقوق بشر افشار را چسپیده و گاهی برای دلخوشی نام حب وحدت را هم در ردیف دیگران قطار می کنند. من می گویم زمان این خر رنگ کردنها گذشته است عزیزان. من به بلدینگ های سیاف و فهیم کاری ندارم و اگر هم آنها کدام بلدینگ اعمار کرده اند از پول قتل عام افشار نبوده است و کدام جنایتی هم با این کار مرتکب نشده اند. حالا شما می خواهید نام مهمانخانه را زندان سیاف یا قصر سیاف بگذارید هیچ فرقی نمی کند. در هر دو صورت آن ساختمانها متعلق به همین افراد زورمند است و می باید در حیطهء قانون به کار آنها رسید÷ی شود. وقتی قانوناً محکوم شدند من هم با شما هستم.
24 نوامبر 2007, 17:43, توسط عبدالله
این حسین هم از همان کسانی است که در روز سقوط وقتل عام شدن افشار پیام تبریک بین هم رد وبدل می کردند.از همان رجاله های کثیف دین شعار که همه چیز را زیر عنوان نژاد باوری می خواهند پرده پوشی کنند واتهام بزنند.
نژاد باور سگ هرزه وخوک کثیفی چون محسنی دجال است که باخون مجاهد مردان هزاره به نام ونان ورهبری رسید.وعاقبت به این مردم از پشت خنجر زد که از خنجر سیاف ومسعود کرده کاری تر وکشنده تر بود.
چون در همان روزی که بعضی قومندان های نسبتا با وجدان حزب حرکت می خواستند به کمک مردم بی دفاع خویش بشتابند این خوک های کثیف مانند محسنی وفاضل وجاوید وهادی هادی بودند ،که شیطان صفتانه در گوش این جوانان از دنیا وسیاست بی خبر نجوا می کردند که سیاف ومسعود وبه اصطلاح دولت با مزاری جنگ دارند ونه با هزاره ها.
ولی امروز می بینیم که همه این راز ها از پرده بیرون افتاده وخباثت وشیطان صفتی کسانی چون محسنی دجال ووبی هویت رذل وجاوید این نژاد پرست شیطان زاده وخوک صفت از پرده بیرون افتاده.آقای حسین!وجدان انسانی ات کجا است حیف از نام مقدسی که داری.آیا ویرانه های افشار هنوز حکایت از جنایت عاملانش نمی کند.آیا سندی گویا تر از ویرانی وبر بادی وچور وچپاول این منطقه می خواهید.
در سایت های مزدور وپلیدی که این حسین ها در آن قلم می زنند مانند سایت به اصطلاح(خبر گزاری افغان)که از طرف شیطان های نژاد پرست ایرانی ورژیم پلید ولایت فقیه اکمال واداره میشود این جنایت کاران از مسعود دزد وجنایت کار مزدور روس وایران یک قهرمان ساخته اند واز کوچک ترین مراسم ها در باره این دزد گزارش وخبر تهیه می کنند.واین جنایت کار را به عنوان قهرمان ملی مطرح می کنند.چون این سیاست رسمی اربابانکثیف ونژاد پرست شان است که در افغانستان از جناح مسعود ربانی حمایت کند.ومی بینیم که کسانی چون کاظمی وعالمی ببخی ودیگر خیلی از مزدوران به دستور رژیمپلید ولایت فقیه همکار دزدان شورای نظاری شده اند.آقای حسین افشای جنایت این جنایت کاران چرا شما را ناراحت می کند؟
26 نوامبر 2007, 13:59, توسط حسین
آقای عبدالله!
از ناسزاهای شما می گذرم، فقط یک سوال از شما دارم. آیا بودن با حزب وحدت و مرحوم مزاری خدمت به مردم است و نبودن با حزب وحدت و یا آن مرحوم خیانت؟! از کجا به این نتیجهء وارونه رسیده اید؟ دولت ربانی با حزب وحدت اختلافاتی داشتند و بعضاً درگیری هایی بین طرفین روی می داد و اصلاً از جانب دو طرف کدام پلان پاکسازی نژادی و یا جنگ قومی روی دست نبود که امروزه افرادی مثل شما سعی دارند آن دوره را چنان تصویر نمایند. برای همین است کمیسیون قومی حقوق بشر افغانستان نمی تواند بی طرفی خود را حفظ کند و مدعای من از محتویات آن گزارش معلوم و هویداست. واقعیت را نمی شود وارونه کرد و از آن یک تراژدی سیاسی ساخت و با اتکا به آن به پاکسازی قومی دست یازید. آن روز اگر همین تندروهای قومی عامل جنگ و بحران با توپ و تفنگ می شدند امروز در کمیسیون حقوق بشر پروژهء خود را پیش می برند.
23 نوامبر 2007, 05:20, توسط اسد بودا
نسیم گرامی سلام
من چندی پیش در وبلاگ ساعت 13 یک مطلب نوشته بودم تحت عنوان نسل کشی و منظره.
که عین همان مطلب را این جا می اورم. خوشحالم که شما تصویریی را منشتتر کرده اید که من در باره ان چیزی نوشته بودم. پرسشم این بود که آیا منظره ها فاجعه های انسانی را به خاطر دارند؟
ا
نسل کشیی و منظره
اسد بودا
امروز من و «سارا» به تماشاي نمايشگاه نقاشيِ رفتيم كه در «موزه هنرهاي معاصرِتهران(فرحپهلوي)» برگزار شده است. من از نقاشي چندان چيزي نميفهمم، اما سارا عاشق نقاشيهاي انتزاعي است و چيزهاي زيادي در باره نقاشي ميداند. او تقريبا همه مكانهاي فرهنگي و هنري پاريس را ديده است، از جمله «موزه سالوادور دالي» را كه با شگفتي و حيرت تمام از آن ياد ميكند. حق با اوست، زيرا دالي يكي از چهرههاي بزرگ دنياي نقاشي است و تا آنجا كه من ميدانم موضوع نقاشيهاي او معمولا به صورت مستقيم يا غير مستقيم با «خاطره» ارتباط دارند: هذيانجزئي(۱۹۳۱)، گاريخيالي(۱۹۳۳)، داروساز آمپوردان در جستجويِ هيچ مطلق، زوجي كه ابر درسر دارند و شهر جنونزده(۱۹۳۶)، تنهايي جنونزده(۱۹۳۵)، انعكاس قوها به صورت فيل درآب و آدمخواري در پاييز(۱۹۳۷) و... هركدام به نحوي آشفتگي و سرگردانيِ روحي و رواني انسانِ مدرنرا به تصوير كشيده و از جدالِ انسان و خاطره حكايت دارند. در جستجويِ هيچ مطلق در واقع فرار از خاطره است، اما از آنجا كه فرار از خاطره بازگشت به خاطره و سفر در اعماق آن است، خاطرهي گذشته، سوار برگاريخيالي در چهرهاي جنگ و آدمخواري درپاييز، اين دو خاطرة باستانيِ آدمي، از درون ناخودآگاه انسان مدرن سر بركشيده و همچون لشكريانِارواح به قلمرو زندگي او هجوم ميآورند. هيچ چيزي روشنتر از اين نقاشيهاي بيريخت و عجيب و غريب نميتواند «خودِ» انسان تنها و جنونزدهاي عصر جديد را بازنمايي نموده و آشفتگيهاي روحي و رواني او را قابل فهم سازد. شايد به اين دليل كه هنر به جاي يك كاسهـكوزهكردن واقعيت در قالب مفاهيم و كلياتِ جعلي، واقعيترا تكه تكه همانگونه كه هست و در عينحال يك كل مرتبط، به صورت وحدت در كثرت نشان داده و دركِ كاملي را فراهم ميسازد. سارا به لحاظ شخصيتي ساده و صميمي و «مهربان» است، فرهيخته و بسيار هم باهوش؛ اهل مطالعه و كتابخواني و نوشتن؛ به نقاشيهاي انتزاعي علاقه دارد و در عين حال عاشق ظرافت نقاشيهاي «ژاپني» نيز هست. او خويشتنِ ايرانياش را در نقاشيهاي مدرن فراموش ميكند تا با فراموشي اين خويشتن، خود جديدـاش را در اين تابلوهاي انتزاعي كه هيچ چيز نيستند و همه چيز هستند، بازآفريند. شايد اين علايق متضاد، نشانهي تضاد شخصيتي اوست، به اين معنا كه او از يكسو دلبستهاي هويت مدرن است كه در آشفتگيها و بيقاعدگيها و بيريختيهايي كاملا انتزاعيِ دالي و پيكاسو و ديگران روايت شده است، و از سوي ديگر روح شرقي او در نقاشيهاي ژاپني جلوه بر ميافروزد كه حتي «هراس» در آنها با كمال دقت و ظرافت با قلمموهاي جادويي و با رنگهاي متنوع و شاد و تقريبا تخيلِ متافيزيكي به تصوير كشيده شدهاند. اين تعلق دوگانه او به دو نوع نقاشي مبين دوگانگيِ ساختار وجودي او است؛ او در واقع در اين ساحتِ دوگانهي شرقي و غربيِهنر، بيرونگستري وجوديِ خويش را باز مييابد. اگر علاقه او با اين نقاشيهاي خاص را با پروژهاي فكري او كه عبارت از «سياليتِامر مذهبي» است در كنارهم قرار دهيم شخصيتِ او را بهتر خواهيم فهميد، او چنانكه خودش ميگويد:«هيچگاه تجربهي مذهبي نداشته است»، اما اينكه از ميان بيشمار موضوع هنوز به سراغ مذهب ميرود، به اين معنا است كه مذهب وجود او را مسئلهدار ساخته است و او با تاكيد بر سياليتِ امر مذهبي تلاش ميكند خود را از اين مسئله برهاند، چيزي كه به نظرم ناممكن است، زيرا مذهب بخش ناخودآگاه و همان خاطرهاي گذشتهي اوست كه حتي اگر سارا در قلمرو آن همچون داروسازآمپوردان، تا جستجويِ هيچ مطلق پيش برود، بازهم سوار بر گاري خيالي در چهرهاي جنگ و آدمخواري در پاييز، در هستيِ وامانده و تنهايي جنونزدهاي او، همچون شبحي ظاهر خواهد شد. او با پروژهي سياليتِ امر مذهبي در حقيقت مذهب را نفي ميكند، اما مقاومتِ مذهب به صورت يك امر پروبلماتيك دليلي است بر اينكه او بيش از هركسي ديگري دغدغهي امر مذهبي دارد.
باوجود آنکه او با شور و هیجان بسیاری تابلوها را تفسیر می کرد، من از آن ازنقاشيهاي انتزاعي چيزي سر در نميآوردم، شايد اين گسستگي و بيگانگي با دنياي هنر به معناي آن باشد كه من در دنياي امروز جايگاهي تعريف شدهاي ندارم و از معادلهي هستي به كلي كنار گذاشته شدهام. البته تعبير «سردرنياوردن» چندان درست نيست، زيرا نقاشي آزمون «رورشاخي» است كه هركسي در آن تجربياتِ خوب و بد زندگياش را مييابد؛ آيينهي جهان نمايي كه هرانساني در برابر آن بايستد چهرهاش را ميبيند و حتي اگر به اسرار و رازهاي نقاشي پي نبرد، باز هم «از ظن خوديار» آن خواهد بود و تابلوهاي همان جامِمي جمشيدي است كه هر كسي ميتواند به اندازهاي قدر تشنگياش از آن بنوشد. همانگونه در صدايِ موسيقيِ حرفهاي دل خود را ميگوييم در نقاشي تقدير روايت شدهاي خويش را ميخوانيم.
در بخشي از نمايشگاه به صورت اتفاقي به مجموعه عكسهاي هنري «دوجبيسلي» برخورديم كه موضوع آن «نسلكشي و منظره» بود، يعني منظره به مثابهي شاهد خاموش قتل عام و جنايتها كه پس از گذشت سالها همه چيز را به خاطر دارد. با آنكه اين مجموعه از حيثِ هنري ارزش چنداني ندارند، اما براي من بيش از آثار هنري ديگر معنا داشت، شايد به اين دليل كه «عكاسي» چنانكه پيربورديو جامعهشناس فرانسوي ميگويد:«هنر فروماندگان است» و من به عنوان فرد متعلق به گروه فرومانده ميتوانم با آن بيشتر ارتباط بر قرار كنم، اما اين توجيه چندان درست نيست، زيرا عكسهاي هنري زيادي را در آنجا ديدم كه هرگز برايم جالب نبودند. به نظر ميآيد دليل اصلي جاذبهاي نسلكشي و منظرهاي دوج بيسلي براي من آن بود كه روايتِ سرگذشتِ تاريخي من است و همچنين با مسئلهي ذهني كه من با آن درگير هستم، يعني نسلكشي و خاطره يا خاطره سكوت عميقا ارتباط دارد. من عاشق تحقيق در اين موضوع هستم و از آنجا كه «درساحتِ عشق همهچيز قادر به تكلم است» هر آنچه به اين موضوع ارتباط پيدا ميكند با من سخن ميگويد و از اين رو من ميتوانستم صداي فاجعه و كشتار را از اين مجموعه بشنوم. سايههاي روي يخ كه عنوان يكي از اين عكسها بود همان ارواح سرگردان و نالنده در برهوتِ قربانيان است كه در ميان اين جنگلزار اوراح پيكرهاي تكه تكهشده و زخمي و خاكستر تنهاي به آتش سوختهي شان را جستجو ميكنند. دوج بيسلي از سر مسئوليت و به هدفِ فريادكشيدن نداي خاموش قربانيان، از اين منطقهي قتل عام و حزنانگيز، از اين منطقهي كه سربازان آمريكايي در ميان درختان زنان و كودكان بومي را كه ساكنانِاصلي اين سر زمين بودهاند شكار ميكردهاند تا آخرين بقاياي مردمان بومي اين سر زمين را كه همان زنان و كودكان است نابود كنند، عكس گرفته است تا نسلكشي كه در آنجا اتفاق افتاده از يادها نرود و در خاطرهها جاودان بماند. آيا منظره به عنوان يك شاهد صادق خاطرهها را حفظ ميكند؟ شايد آري، چنانكه منظرهاي افشار در غرب كابل تا هنوز خاطرهي كشتار و نسلكشي را به ياد دارد و شايد هم نه، همانگونه كه ارزگان و دايه و فولاد، و دهراود فاجعهها را در كيفِ دود غليظ ترياك و نشئگي چرس و حشيش فراموش كردهاند و شايد هم بستگي به ما دارد كه يا همچون دوجبيسلي در چشمانداز منظره، فاجعهها را با نگاه خيرهاي اوليس تا قعر كشتار ونسلكشي دنبال ميكينم يا پا جا پاي جنايتكاران گذاشته و خاطرههاي قتلعام را، مكرر در مكرر قتل عام نماييم. آنچه اين مجموعه به من آموخت فهم ريشهكني بوميان توسط سربازان آمريكايي بود و البته مهمتر از آن اينكه اگر بصيرتِ كافي داشته باشيم ميتوانيم در آيينهي منظرهها، نسلكشي و فاجعههاي انساني را ببينيم. كافي است به ويرانههاي دشتِبرچي و افشار نگاهي بياندازيم، منظرههاي كه به زبان قتلعام و گورهاي دستهجمعي سخن ميگويند. در دقايق آخر به عكسهنريِ از «جان وربرگ» بر خورديم كه عنوانش «خبرهايي از افغانستان» بود. عكسي نه چندان پيچيده اما در بر دارندة يك پيام بسار مهم و آن اينكه جهانيان، حتي روشنفكرترين آدمهاي امروز، افغانستان را از طريق روزنامههاي خبري ميشاسند و تصوير افغانستان در ذهن جهانيان، نه تصوير واقعي آن بلكه همان است كه ژورناليستها آفريدهاند. به نظر ميرسد اين شهود هنرمندانة وربرگ تا حد زيادي حقيقت دارد؛ افغانستان براي جهانيان همان است كه روزنامهها ميگويند: محل كشتِ خشخاش و بهشتِآسماني تروريستها، در حاليكه واقعيت افغانستان بسي پيچيدهتر از آن است كه در روزنامههاي خبري بازتاب يافته است. آه! يادم نرود، هنگام خروج، در تالار پخشِ فيلم كه خيلي هم تاريك و رعبآور بود نارسيسيس را ديديم كه شيفتهاي تصوير خويشتن شده بود و مجنونوار تصوير ليليگونهاش را در ميان درياچه در آغوش گرفت و مرد.
به هر حال يك روز به يادماندني بود. سارا در نقاشيهاي انتزاعي در جستجوي هيچ مطلق بود و در قلم موهاي ژاپني به دنبال روح شراقياش و من در متن جنونزدگي و هذيانجزئي خويش روي سايههاي يخي، خاطراتِ نسلكشي را در منظره دنبال ميكردم. وقتي دالي «ساعت زنگدار نرم» را كه در حقيقت نشانهي دوام خاطره است خلق كرد از گالا پرسيد آيا پس از ديدن اين تابلو تا سه سال ميتواني آنرا فراموش كني؟ گالا پاسخ داد هيچ كس از لحظهاي كه آنرا ميبيند تا آخر عمر فراموش نخواهد كرد! من نيز اين روز به يادماندنيرا به خاطر خواهم داشت، مخصوصا منظره و نسلكشي دوج بيسلي را هرگز نميشود فراموش كرد. بايد از سارا تشكر كنم كه سبب شد به اين نمايشگاه برويم، وقتي سوار ماشينش شديم به من گفته بود تابلوهاي نقاشي خصلتِ تداعيكنندگي دارد چيزهاي زياديرا به باد ما ميآورد. آري! او درست گفته است، ديدنِ اين نمايشگاه خاطراتِ گذشته را در دلم زنده كرد و سبب شد آنها را سر از نو مرور كنم.
26 مارچ 2008, 01:02, توسط محمد
بعد از هجده سال اين اولين بار است که در کابل از شهادت دلير مرد جهاد "مشتاق شهيد", با برگزاري مراسم و پخش و انتشار عکس هاي وي تجليل ميشود.
بدون شک مشتاق قهرمان يکي از پاکبازترين و دليرترين فرماندهاني بود که با ايثار و فداکاري بي نظير خويش سنگرهاي داغ جهاد عليه اشغالگران متجاوز را گرم نگه مي داشت و امروزه آزادي افغانستان, مرهون و مديون جانفشاني هاي همچون مردان سلحشور مي باشد.
متاسفانه امروز آن قدر در افغانستان آنارشيزم, بيقيدي و بيبند و باري اوج گرفته که جلاد خود را وارث شهيد و قاتل خود را خونخواه مقتول قلمداد مي کند. اما اين از سنت تغيير ناپذير تاريخ است كه خون ناحق تا ابد پوشيده نميماند و به يقين مي دانيم که خونهاي بناحق ريخته شدة مجاهد مرداني چون شهيد مشتاق, شهيد استاد امين, شهيد استاد مبشر و ديگر شهداي قهرمان ما که قربانی جاه طلبیها و توطئههای خائنانة چهرههای معلوم الحال درون حزبی گرديدند، روزي دامن اين قاتلان خيانتپيشه را خواهند گرفت.
ما امروز بايد بدانيم که چه كسي قتل مشتاق را برنامهريزي كرد و چه اشخاصي عامل آن بود؟ چرا عامدانه در تداوي وي تأخير صورت گرفت که بالاخره به شهادت آنمجاهد قهرمان منجر شد؟
اين يک واقعيت تلخ و دردناک است كه دستور سرّی حذف فزيکي مشتاق از سوي آيت الله محسني رهبر آن روز حركت اسلامي افغانستان به شرطه الخميس صادر و سرانجام با توطيه و برنامه ريزي عمال و اجيران وي که امروز زنده و در پست هاي بلند دولتي کار مي کند، اجرا شد.
همه ميدانند كه حرمت شکني و دست اندازي به حريم خانوادة مشتاق از سوي شخص آيت الله محسني, مشتاق را به شدّت ناراحت و قلبش را جريحه دار ساخته بود. او در جمع همرزمان نزديکش, بارها تنفر عميق خويش را از اين شهوتراني آقاي محسني ابراز ميكرد و ميگفت که اين ناجوانمردي و خيانت بيشرمانه در حريم خانواده اش را بيجواب نخواهد گذاشت. اما متاسفانه, آيت الله محسني پيشدستي کرد و به عُمّال خود وظيفه داد تا قبل از اينكه بازي به بازار بكشد مشتاق را به قتل برساند و ديديم كه چنين شد و يك مجاهد صادق، مؤمن, وارسته و فداکار را از ما گرفت.
اگر روزي يك محکمه عدل همچون قتلهاي مرموز و مكتوم را مورد تعقيب عدلي قرار دهد، خواهيم ديد كه چه اسناد موثقي عليه قاتلين اين شهداي مظلوم ارائه خواهد شد! ما در اين مورد و موارد مشابه ديگر, گفتنيهاي زيادي داريم که بياري خداوند با شما مردم متدين و شهيد پرور در ميان خواهيم گذاشت.
از طرف همرزمان و همسنگران شهيد مشتاق