صفحه نخست > دیدگاه > ضرورت یاد گیری و بکارگیری مارکسیزم

ضرورت یاد گیری و بکارگیری مارکسیزم

اهدا به دوست خوبم مزاری
فرید
شنبه 16 آپریل 2011

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

مقاله جالبی تحت عنوان تذکره الکترونیکی در کابل پرس? نشر شد و در بحثی با محترم مزاری ایشان پرسیدند که مشوره شما چیست؟ آیا در برابر ظلم و فاشیزم باید سکوت کرد؟

جواب اینجانب یقینا نه بود. ولی اینکه چه باید کرد پیشنهاد میکنم ایشان و دوستان دیگری که علاقمند باشند این مقاله را بخوانند تا خود بدانند که چه میتوانیم.

مارکسیزم بهترین پدیده ای است که در سطح نظری و عملی در طول ۲۰۰ سال اخیر برای مردم جهان رخ داده است. آنان که این حقیقت را انکار می کنند و مارکسیزم را مسئول روی کار آمدن مثلا استالین در شوروی، مائو در چین و سوسیال دموکراسی در اروپا می دانند یا در این موارد ناآگاهند یا آگاهانه می خواهند مارکسیزم را بی اعتبار جلوه دهند. مارکسیزم علم جامعه است. درکی است علمی متکی به تجربه ی مبارزاتی ۲۰۰ سال گذشته. مارکسیزم راهگشای بشریت بوده است. پیش از آن دانش های اجتماعی حاصل تنها تجربه ی عملی بوده و هیچ گونه بهایی برای علوم اجتماعی قایل نبودند. اهمیت تاریخی سوسیالیزم که در مارکسیزم به آشکارترین شکلی تجلی می یابد، در این است که تلاش می کند شرایطی بیافریند که در آن گرایشات سازنده ی انسان ها بیش از تمایلات مخربشان رشد کند. مارکسیست ها دعوی بیشتری ندارند. اما آنچه می طلبند اهمیت تاریخی و حیاتی دارد. امروز توانایی های مخرب سرمایه داری ابعاد غول آسایی پیدا کرده است. تنها کافی است به تولید جنگ افزارها، نابودی محیط زیست و ۱۶ میلیون کودکی که هر سال در جهان سوم از گرسنگی، به خاطر بیماری های درمان پذیر می میرند و خطرات ناشی از قحطی های واگیر، مواد غذایی مسموم، اعتیاد و به ویژه جنگ افروزی دولت آمریکا در هیروشیما، ویتنام و امروز در عراق و افغانستان بیاندیشیم.

بشریت دیگر نمی تواند اجازه دهد که نیروهای مخرب و سازنده ی تمایلات غیرعقلانی که همواره ظاهری عقلانی دارند در کنار گرایشات خردمندانه به خودی خود رشد کنند. این دو در تناقض با یکدیگرند. اگر بشریت در خلال چند دهه ی آینده نتواند چنان شرایط اجتماعی مناسبی پدید آورد که رشد نیروهای مخرب، خودپرستی کوته بینانه و نبرد همه علیه همه را متوقف سازد، پس متاسفانه باید نابودی بشریت را حتمی دانست. در واقع پیام اصلی مارکسیزم چنین است: در جامعه ای که بر رقابت فردی و ثروت اندوزی متکی است و منافع شخصی به خدمت تولید گازهای سمی در آمده است و نمی توان توانایی های ویرانگر انسان ها را مهار نمود، ضرورت دارد که ساختار اجتماعی و اقتصادی دگرگون شود و بر پایه ی ارزش های همیاری و همبستگی قوام یابد. برای تحقق این امر باید مناسبات تولیدی و ارتباطی تازه ای به وجود آید که این ارزش های اساسی را تعالی بخشد. این امر یعنی مبارزه برای جامعه ی جهانی سوسیالیستی.

سوال می شود که آیا در مارکسیزم نوعی قیم مآبی وجود ندارد که بر آن است که انسان ها را برخلاف میل خودشان به سعادت برساند؟

به اعتقاد من به هیچ وجه. آنچه سوسیالیزم مارکسیستی را آشکارا از انواع ایده های سوسیالیستی پیشین متمایز می کند، انکار دعوی قیومیت در مبارزه ی رهایی بخش است. در تزهای مارکس درباره ی فویرباخ روشن و آشکار آمده است؛ مربیان باید اول خودشان تربیت شوند. سراسر مارکسیزم بر پایه ی پیکار توده های انبوه کارگران استوار است. مارکسیزم اعتقاد دارد که آزادی طبقه ی کارگر تنها می تواند به دست خود کارگران صورت گیرد نه توسط کارشناسان، دانشمندان، فیلسوفان، دولتها، حکومتها، پارلمانها و حتی احزاب کمونیست. هرچند که اینها می توانند به عنوان ابزارهای مبارزاتی مفید واقع شوند.

آنانی که غیر مسئولانه برخورد می کنند و به این حقایق توجه ندارند، یا آنان که این ابزار عظیم فهم و درک حقایق جهان را نادیده گرفته و به جای آن صرفا بر مفاهیم تردید برانگیز، نامعقول، مرموز و ماوراء الطبیعی که هیچ هدف مثبتی را تامین نمی کند، متکی هستند، از برداشت علمی و واقعی به دور هستند. همان اندازه که مارکسیزم از جنبه ی علمی حائز اهمیت است، جنبه ی دیگری هم از مارکسیزم وجود دارد که به همان اندازه مهم است و آن جنبه ی معنوی یا اخلاقی سیاسی آن است. مارکس این موضوع را به صورت بسیار رادیکال از جوانی خود تا هنگام مرگ فرموله کرد و به کار برد و هرگز از مفهوم اصلی آن منحرف نگشت و آن مبارزه علیه هرگونه شرایطی بوده که تحت آن انسان ها منفور گشته، از خود بیگانه شده، استثمار و ستم شدند و یا به انسانها توهین شده است. دلیل بی حرمتی به شخصیت انسان ها هرچه باشد و هر اندازه توجیه علمی داشته باشد در مارکسیزم موجه نبوده و با آن مبارزه می شود.

مارکس به این امر واقف بود که در زندگی هیچ چیزی لذت بخش تر از مبارزه در راه دفاع از حقوق بشر نیست. دفاع از استثمارشدگان، سرکوب گشتگان و استعمار شدگان. هیچ راه بهتری از گذاشتن زندگی خود در این راه شریف و بزرگ برای انسان در این دنیا وجود ندارد. این مفهوم اخلاقی سیاسی مارکسیزم است.

اما مارکسیزم بیش از اینها پاسخ گوی بحران کنونی سرمایه داری است. اگر سرمایه داری به بحران بشریت پاسخ مثبت می داد، دیگر نیازی به مارکسیزم نمی بود. آن وقت مارکسیزم هم مانند هر نظریه ای که زمان آن سپری شده است به کتابخانه ها تعلق می داشت. اما واقعیت چنین نیست. در قرن ۲۰ و ۲۱ بحران سرمایه داری نه تنها کاهش نیافته که افزایش نیز داشته است و تشدید شده است.

علم شناخت و مبارزه با این نابرابری ها کماکان ضروری و در دستور روز قرار دارد. در دهه ی ۱۹۹۰ با فروپاشی نظام های حاکم بر شوروی و اروپای شرقی و تغییر تناسب قوا به نفع سرمایه داری جهانی، وعده و وعیدهای بسیاری از سوی نظام سرمایه داری به مردم جهان داده شد مبنی بر این که گویا شوروی یا به زعم انها کمونیسم مسبب تمام بحران های سیاسی و اقتصادی و جنگ افروزی ها در چند دهه ی قبل بوده است. آنان ادعا کردند که پس از فروپاشی شوروی زمان صلح و آرامش و شکوفایی اقتصادی فرا رسیده است. متعاقب این تبلیغات گرایشاتی در اپوزیسون ایران دیده شدند که با وجود اختلافات نظری میان خود، همه در یک نکته توافق نظر داشتند که گویا مارکسیزم کهنه و عتیقه شده و با وضعیت کنونی خوانایی نداشته و باید در جستجوی راه حل های نوین بود و یا این که در عصر گلوبالیزاسیون و نئولیبرالیسم و تحولات نوین تکنولوژیک، مارکسیزم از اعتبار افتاده و باید در واقع به دیدگاه های نو روی آورد. امروز در آستانه ی قرن ۲۱ام بیش از هر زمان دیگری ضرورت مارکسیزم برای مقابله با اجحافات نظام سرمایه داری احساس می شود. بر خلاف ادعاهای نظریه پردازان نظام سرمایه داری وضعیت اقتصادی جهان سرمایه داری حتی در کشورهای متروپل نه تنها بهبود نیافته که روز به روز وخیم تر گشته است. تنها به چند نمونه اکتفا می کنیم، متکی به آمار سازمان های بین المللی:
بر اساس آمار سازمان بهداشت جهانی، عظیم ترین منبع مرگ و میر در جهان نه ناشی از سرطان است و نه ناشی از بیماری های قلبی. بلکه نتیجه ی فقر مضاعف و ریشه ای در جامعه ی سرمایه داری ست. فقری که گریبانگیر میلیون ها انسان در جهان شده است. فقری که نتیجه ی سیاست های مستقیم سرمایه داری بوده است. این فقر بر خلاف نظر مدافعان سرمایه داری صرفا شامل کشورهای جهان سوم نیست. برای نمونه در ایالات متحده یکی از غنی ترین کشورهای جهان، در اوج شکوفایی اقتصادی ۱۹۸۸ بیش از ۳۲ ملیون نفر زیر خط فقر زندگی می کردند. امروز با تشدید بحران اقتصادی این رقم به مراتب بیشتر شده است. اضافه بر اینها فشارهای روانی و روحی بر کارگران و کارمندان این جوامع چنان افزایش یافته که در قرن اخیر بی سابقه بوده است.
گزارش تایمز مالی: در آمریکا دستمزدهای مطلق کارگران و کارمندان طی ۲۰ سال گذشته کاهش یافته است.
گزارش لس آنجلس تایمز: در فاصله سال های ۱۹۸۰ تا ۱۹۹۶ که دوران شکوفایی اقتصادی آمریکا بود نسبت سهم درآمد ۵% از ثروتمندترین خانواده های آمریکایی از ۱۵ % به ۲۰ % افزایش یافت. در صورتی که سهم ۶۰% از فقیرترین خانواده ها از ۳۴ % به ۳۰ % کاهش یافت.

روزنامه ایندیپندنت: کشورهای پیشرفته سرمایه داری، اروپای غربی و آمریکای شمالی، امروز بیش از ۳۰ میلیون بیکار و ۱۵ میلیون اشتغال به کارهای موقت و نیمه وقت دارند.

گزارش سازمان برای توسعه و همکاری اقتصادی: در جهان به اصطلاح مهد آزادی غربی همانند دیگر کشورهای جهان، بیماری های قرون وسطایی مانند وبا و طاعون مشاهده شده است. اینها همه در دوره ای اتفاق می افتد که بازدهی اقتصادی کل جهان در حدود ۵ برابر نیم‌قرن پیش بوده است. در صورتی که فقر، گرسنگی و قحطی تفاوت چندانی با نیم‌قرن پیش نکرده است.

گزارشات توسعه ی انسانی ملل متحد: تقریبا در ۹۰ کشور جهان درصد درآمد سرانه به آنچه کمتر از ۱۰ سال پیش بود، رسیده است. در ۱۹ کشور که شامل روواندا، لیبی، سودان، هایتی و ... می شود، درآمد سرانه به کمتر از آنچه در سال ۱۹۶۰ (۴۵ سال پیش) بود، رسیده است. اما همه ی مردم جهان فقیر نشدند بلکه اقلیتی وضعیت بهتری پیدا کردند. در حال حاضر ۵% از ثروتمندترین افراد جهان ۱۱۴ مرتبه بیشتر از ۵% فقیرترین انسان ها درآمد دارند. ۵۰۰ نفر از ثروتمندترین مردم جهان ۱/۵۴ تریلیون دلار یعنی بیشتر از کل درآمد ناخالص ملی قاره ی آفریقا و یا مجموع درآمد سالیانه ی نیمی از انسان های فقیر در کره ی زمین را دارا می باشند.
پس چگونه می توان ادعا کرد که مارکسیزم بی اعتبار گشته است؟ امروز در آستانه ی قرن ۲۱ام، پیش بینی کارل مارکس مبنی بر وجود دو راه در مقابل بشریت یعنی بربریت یا سوسیالیسم درست می‌باشد. چنانچه بار دیگر وضعیتی ایجاد شود که فاشیزم همانند دهه ی ۱۹۳۰ رشد کند و بر مصدر قدرت قرار گیرد، فاجعه ی نابودی بشریت بخصوص با در دست داشتن انواع سلاح های اتمی و شیمیایی به مراتب بیشتر از اوایل قرن ۲۰ام خواهد بود. کلیه ی این فجایع ریشه در شکست نظام سرمایه داری دارد که نتوانسته حداقل زمینه ای برای زندگی عادی اکثریت مردم جهان فراهم آورد. تضادهای طبقاتی بین اکثریت مردم و یک اقلیت مرفه همواره بیشتر شده است.

خوشبختانه بدیل واقعی در برابر این بربریت نظام سرمایه داری وجود دارد و آن هم سوسیالیزم است. مردم زحمتکش کلیه ی جوامع جهان می توانند با اتکا به نیروی خود، سرنوشت خود را تعیین کرده و برای نسل آتی ثروت تولید کنند. لزومی ندارد که کنترل زندگی مردم به دست شمار قلیلی سرمایه دار و متکی بر بازار کور و هرج و مرج ساز سپرده شود. تکنولوژی امروزی در دست نمایندگان واقعی مردم می تواند به بهترین نحوی برای خدمت به زحمتکشان جامعه به کار گرفته شود. ماشین آلات اتوماتیک می توانند کارهای مشقت بار را از انسان ها گرفته و وقت آزاد برای رفاه و ارتقای فرهنگ مردم ایجاد کنند. با استفاده ی صحیح از کامپیوتر می توان اطلاعات لازم برای منابع ضروری نیازهای مردمی را به کار گرفت. اما این بدیل از بطن نظام موجود سرمایه داری پدید نمی آید. رقابت کور و انباشت بی رویه ی سرمایه توسط تعداد معدودی از افراد جامعه و بکارگیری هرچه بیشتر وقت زحمتکشان این اجازه را نمی دهد که جوامع کنونی سرمایه داری به فرهنگی بالاتر دست یابند.
تنها راه نجات بشریت از شر نظام سرمایه داری مبارزه با آن و نه اصلاح آن یا تسلیم به آن است. جلوه ی تئوری و نظری این مبارزه نیز در مارکسیزم نهفته است.

بی تردید جامعه ی آتی سوسیالیستی بی نقص نخواهد بود. اما تنها جامعه ای در تاریخ است که اکثریت مردم جامعه آگاهانه بر سرنوشت خود حاکم خواهند شد.


خلاصه کنیم:
به طور کلی مارکسیزم به بشریت راه اصلی توفیق را نشان می دهد. شناخت پدیده ی سرمایه داری و خصلت واقعی آن و ریشه یابی استثمار کارگران و یافتن راه برون رفت از آن را مدیون مارکسیزم هستیم.
ما می باید با اطمینان و اعتماد به نفس آن را بیاموزیم و از آن دفاع کنیم. بر آن باور داشته باشیم و آن را در عمل به اجرا در آوریم.
این کار برای نسل جوان امروزی ضروری است. بنابراین مطالعه ی مارکسیزم، یک آموزش آکادمیک صرف نیست بلکه ضرورتی است برای مقابله با نابرابری های اجتماعی موجود.

آنلاین :
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

  • دوست ارجمند فرید جان ! نهایت سپاسگذارم و ممنون از توجه و مهربانی شما ! میدانم دوستانی که راه و روش خردمندانه و عقلانی برون رفت از ناهنجاری های ملی و طبقاتی جامعۀ ما را سراغ دارند و در پی یک چارۀ همه پسند اند ، به سر انگشتان شماریده میشوند .

    نگاشتۀ شما واقعأ علمی ، همه جانبه و سزاوار تأمل برای آنانی است که تفکر و اندیشه انسانی ، انساندوستی و انسانپرستی دارند و آنانیکه خود و زنده گی خود را در بهای رسیدن به بلندی های پیروزی زحمتکشان کوخ نشین فدا و قربانی نموده اند شایستۀ ارجگذاری . کارل مارکس هم جز همان اندیشمندان وارسته از یوغ ستم و ستمگاران است که فرآورد اندیشه تابناک و جاودان خود را در کاپیتالش گرد آورد و ثمرۀ زندگی پربارش را تقدیم به بشریت گمراه نموده است .

    تفکروایده مارکس که همان سوسیالیزم و فاز پایانی اش کمونیزم است به جوامعی امکان عضمش میرود که از سه دوره تاریخی کمون اولیه ، برده داری و فیودالیزم گذشته باشند . تنها درجوامع سرمایه داری که بخش بزرگ تولید کننده گان یا پرولیتاریا در سرنوشت تدریجی اجتماع خود رول اساسی و تعین کننده دارند میتوانند با پیاده نمودن انقلاب کارگری سیتم سوسیالیزم را پیاده نمایند . جامعه اوغانی ما تا هنوز در فاز نیمه برده داری و نیمه فیودالی بوده از کار ، کارگر ، تولید و بلاخره سواد و دانش سراسری به فرسخ ها فاصله دارد .

    به هر راه ، روش و پدیده های علمی و تاریخی که ما برای رسیدن به آن همت گماریم رنگ و بوی اوغانی بخود گرفته ما را مانع رسیدن به آغازش میشود چی رسد اینکه آغازش نمائیم . مارکسیست های اوغانی را که دیدیم ، ایشان میخواستند با کودتاهی ، یکشبه از سه دوره تاریخی خیز بزنند ، با سرخ نمودن در و دیوار میخواستند به ضم خود تجربه منگولان را پیاده نمایند و با دهل و اتن تهداب کمونیزم گذارند . وقتی اسلام آمد رنگ اوغانی گرفت ، وقتی کودتاهی حزبی شد رنگ اوغانی گرفت و وقتی دموکراسی هم آمد رنگ اوغانی بخود گرفته است . با چنین مردمی که تا هنوز نمی توانند بفهمند زمین کروی است ، آیا امکان فراگیری دانش مارکسیزم میرود ؟ با کمونستانی دو روزه یی که تا هنوز فرق میان سیستم کمونیستی و فلسفه ماتریالیستی یا اته ایستی نمیتوانند ، میشود فاز اول سوسیالیزم را تبلیغ کرد ؟ پیاده نمودنش را بگذارید که بوی خون میدهد !

    کجاست حزب مصمم و استوار با اعضای دانشور و دانشمند ؟ کجاست کار وکارگری که زمام امور مدیریت سالم اداره دولت سوسیالیستی بدست گیرد و دیکتاتوری پرولیتاریا براه اندازد ؟ کجاست بنیاد های مادی و معنوی انقلاب مردمی ؟

    ماما جان ! فاکتها و شرایطی که یک زمامدار مسلکی ، وطندوست و با درایت (فرق نمی کند از قوم و قبیله باشد) امکان دارد اوغانستان شکسته و ریخته را ازین منجلاب و گمراهی بکشد به نظر این حقیر به دو مرحله باید تقسیم کار نماید :
    مرحله نخست :1

    1- سوادآموزی جبری بالای تمام اوغانستانی ها الی سن شصت ساله .( بهمان شرایطی که پختوتولنه عملی میکرد )

    2- برداشتن نخستین گامهای عملی بمنظور جدا سازی دین از سیاست . ( تجربه ترکیه باید مطالعه نماید )

    3-سرشماری دقیق نفوس . ( بخاطر رفع سؤتفاهمات اکثریت و اقلیت )

    4-کادر وظرفیت سازی برای تمام ادارات دولتی به شمول ادارات قانونگذاری و نظامی . ( بدون در نظرداشت ارتباطات قومی ، سیاسی و گذشته کاری )

    5-اشتراک دولت در تمام موسسات اقتصادی و زیرزمینی بخاطر رقابت با سکتور خصوصی. ( تجربه چین را باید مطالعه نماید)

    6- بخاطر ارتقای بودجه باید تمام معادن وذخایر دولتی بکار انداخته شده زمین های بایر و لامزروع آبیاری شوند .

    مرحله دوم :

    دیـــــــــــکــتـاتـــوری قــــــــــــــــــــــــانـــــــــــــون !

    ماما جان عزیزم ! ما را چنان زهر انقلاب کارگری ، مکتب کمونیزم و ایدال مارکسیزم خورانده اند که حتی نسل های آینده ما را توانایی نخواهد بود در بین مردم خود را لاحقل سوسیالیست معرفی نمایند چی رسد به کمونیست و مارکسیست ! امید آزرده نشده باشید . ارادتمند شما مزاری

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس