صفحه نخست > دیدگاه > روشنفکریی شبیر کاکر و احساسات هزارگی

روشنفکریی شبیر کاکر و احساسات هزارگی

همایون محمد
شنبه 23 آپریل 2011

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

از نظریاتی روشنفکرانه ات که زیر مقاله ام (رژیم آخوندی ایران و هزاره ها) نوشته بودی، بسیار ممنون. اما هرچی کوشیدی خودت را بی طرف و باز نظر جلوه دهی، بد بختانه نتیجه یی حاصل نکردی. اگر چی ابراز حقیقت بسیار تلخ و جانکاه است، اما من به عنوان یک هم میهن نظر خودم را ارائه می کنم. من در این مورد دو نظر دارم:

1- از این که فقط زبان انتقاد را باز کرده یی و هیچ دلیل مستند و بجا ارائه نکردی، فکر می کنم به گروهی از روشنفکران تعلق می گیری که از روشنفکری فقط مذهب زدایی را آموخته اند و حتی یک لحظه به خودش زحمت نداده لای کتابی را باز کرده باشد تا بداند که غرور ملی و حقیقت یابی چی ارزش ملکوتیی دارد. با کلمات فاشیزم و خرافات پرستی فکر نکنم آشنایی دقیقی داشته باشی. زیرا یک روشنفکر هرگز این کلمه‌ زشت را به این زودی به کسی وارد نمی کند، مگر این که دلایل درست و مستند داشته باشد. در مورد دوم باید بگویم که مذهب شیعه با تقیه سروکار ندارد و این فهم ناقص را فکر کنم فقط از زبان کدام ملای بی سواد شنیده باشی. من کسی را می شناسم که از یک مولویی پشتون پرسیده بود: ”شما چی اندازه تحصیل کرده اید“؟ مولوی صاحب با افتخار جواب داد: ”من یوسف ذلیخا خوانده ام.“ این مولوی ”جامع الکمالات“ در بین مردم پشتون در مورد مذهب شیعه حکم تکفیر صادر می کند! ! !

2- یا فکر کنم که خودت یکی از نوکران زر خرید آخوند های پارسی هستی و می خواهی ذهر نفاق بین ملیت های موجود در افغانستان، که اگر چی رابطه‌ دوستانه یی بخصوصی هم ندارند، پاش دهی.

من با به اصطلاح روشنفکران افغانی، به جز از هزاره ها، بسیار بحث نموده ام. از همه به خصوص جالب تر برایم روشنفکرانی که خود شان را چپ معرفی می کنند، بود. اگر چی معمای مذهب فراتر از دانش آنروزیی متفکرین اروپایی بوده، با آنهم پیشوایان جنبش های سوسیالیستی با درک عمیقی که از ساختار های جامعه‌ سرمایداری داشته اند، یگانه عاملی را که در برپایی و دوام جوامع طبقاتی مسئول می دانستند، مذهب بود. آنان مذهب را به عنوان سلاحی در دست طبقات حاکمه می بینند که با آن طبقات محکوم را از مبارزه و رشد شعوری باز می دارند. این نتیجه گیری تاریخ درازی دارد که باید پا به پای رشد تاریخی، اجتماعی و اقتصادیی مورد شناخت قرار گرفته است.

جمله معروفی که می گوید: ”مذهب افیون توده هاست“، یک شبه شکل نگرفته است. برای درک این جمله، دانستن پس زمینه های فلسفی، اقتصادی و اجتماعی آن خیلی ضروری است. نه آن تاریخی که هدف آن واقعه نگاری است، بلکه آن تاریخ علمیی که سیر تکاملیی تاریخ را محصول مبارزات تولیدی و اجتماعی، جوامع بشری می دانند. این شکلی از تاریخ علمی را من در بین کتب تحصیلیی موسسات عالی و مسلکیی دانشکده تاریخ و فلسفه، دانشگاه کابل دیده ام. اما هرگز تا حال نشنیده ام که یکی از این به اصطلاح چپی ها از وجود آن اطلاعی داشته باشند و یادی از آن نموده باشند. بنا برین بدگویی از مذهب در نزد این به اصطلاح روشنفکران هیچ پایه علمی و تحقیقی ندارد.

محض حرف زدن از روشنفکری، بازی کردن با کلمات انقلاب، خون، طوفان و آتش؛ این ها دانش کسی را مکمل نمی سازد. در افغانستان روابط بین فامیلی بسیار گرم و گاه هم صادقانه است، و این شکلی از فامیلداری بر مبنا های بسیار مستحکم سنت های اجتماعی و عرفی و اخلاقی استوار است. از آن جمله است اصول سنتیی قتل های ناموسی، زندانی نمودن زن ها در خانه ها، زن را به عنوان جزئی از شان مردانگی دانستن و غیره است. از این رو هر فردی در چنین جامعه یی سخت به عواطف و احساسات دوستانه و فامیلی ارج می گذارد. بروز دادن این عواطف و احساسات و بر پا نگه داشتن شان بسیار زمان گیر است و تمرکز شبانه روزی ضرورت دارد. از این روست که در جوامعی مثل مردم افغانستان که جامعه فامیل مرکزی می باشند، وقتی زیادی برای تحصیل دانش باقی نمی ماند. درس خواندن فقط برای گذشتاندن امتحانات مکتب و دانشگاهی است و بس. به درس و دانش به عنوان یک عامل ترقی و تغییر جامعه نگاه نمی شود، بلکه فقط رشد میکانیکیی سویه تحصیلی مد نظر است. در پهلوی این نواقص، عاملی دوم وضعیت نیمه استعماریی کشور است. مثلا در زمان حاضر همه روشنفکران ما فقط در NGO ها جذب می شوند و هر چی این NGO ها خرابکارتر باشند، عایدات بیشتر می رسانند.

مسئله بعدی حاکمیت فرهنگ زدای 300 سال اخیر می باشد که تا حال توانسته اند به شکلی بسیار واضح و موفقانه، سطح دانش و فرهنگ مردم شان را به قهقرا های تاریکی سقوط داده که حد اقل یک قرن دیگر ضرورت است تا بتوان این نقص را جبران نمود. زبان دری به عنوان یک زبان اقلیت محسوب می شود و کوشش های زیادی صورت گرفته تا زبان پشتو را به جای آن بر افرازند. اما بد بختانه زبان پشتو، در حال حاضر در قطار زبان های مرده جهان به شمار می رود و به این صورت در کشور ما به طور محسوس نه دری رسمی را می توان دید و نه پشتوی جا نشین را. از آن جایی که زبان فرهنگی و تاریخیی کشور افغانستان که سابق خراسان نامیده می شد و قسمت های غیر دری را نداشت، دری بوده و بدبختانه در عدم تقویت این زبان فرهنگ پرور و تاریخی، صحنه فرهنگیی کشور پا در هوا قرار گرفته است. نشانیی مستند آن مشکلات املایی و انشایی است که در نوشتن مواد درسیی مکاتب کشور هویدا شده که جناب عزیز ”رویش“ به عنوان اولین کس به آن انگشت گذاشت، ورنه شاید این ویرایش جدیدی از زبان دری رسمی می شد و در واقعیت ما شاهد شکل گیریی یک زبان کابلی می شدیم که از شعبات زبان دری محسوب می شد و از پذیرفتن هر شکلی از چوکات بندیی انشایی، صرفی و نحوی سر باز می زد. زیرا در حال حاضر هیچ امیدی هم نیست که کسی خودش را به آموختن علمیی این زبان زحمت بدهد. آموختن کامل یک زبان ضرورت به مطالعه و نوشتن دارد که در محیط گرم فامیلی از اهمیت درجه دوم برخوردار می باشد.

در حال حاضر افغانستان به کشوری می ماند که همه افراد آن به سواد آموزی ضرورت دارند. ما در کشور مان به دیدگاه جدیدی در قبال مسئله علم و تاریخ و فرهنگ ضرورت داریم. در برآوردن این امر، اولین اقدام ضروری گفتگوی بین ملت هاست. مسئله پذیرفتن همه ملت های افغانستان به عنوان جز تفکیک ناپذیر این جامعه و این کشور. هر ملیت و قومی در افغانستان ضرورت به شناسایی هویت فرهنگی و تاریخی شان هستند و این امر حل نخواهد شد مگر این که مسئله انحصار قومی و ملیتی زیر سوال برده نشود. به تاریخ کشور مان نگاه کنیم و ببنیم که مسئله پیروزیی ملت های آن در گذشته چی چیزی بوده و با چی سلاحی و چی دیدگاهی، آزادیی سرزمین و خلق های آن را تامین نموده اند. به گفته معروف: ”اگر ملتی تاریخ خودش را خود ترسیم نکند، این کار را دیگران برایشان تهیه خواهند نمود.“ تاریخی که بدست بیگانه ترسیم شده باشد، از اهداف و آمال روشن و قهرمانی های آن ملت ها چیزی نخواهند نوشت.

اگر چی احیای هویت کهنه کاری درستی به شمار نمی رود، اما بیاد بیاوریم که قبل از پنج قرن اخیر، در مراکز فرهنگیی اسلام قبل از استعمار به طور مثال در غزنه، غور، بلخ، سیستان و زابل و غیره دانش عملی و فلسفی، عرفان و ادبیات و فرهنگ چی رشد چشم گیر داشت در حالیکه در عین زمان در اروپای آن روز چی فاجعه های عظیم انسانی و فرهنگی و تاریخی رخ داده است که مو بر تن آدمی راست می شود. جنبش تفتیش عقاید چی مراکز فرهنگی و علمی را سوختانده اند که یاد آن در عصر حاضر، نهایت وحشی گری های روحانیون مسیحی را در آن زمان می نمایاند. در آن زمان اما، در قلمرو خراسان آن روز، ابن سینای بلخی دانش طب را کشف نموده بود و علایم امراض و راه های علاج آن و خواص گیاه ها و برگ های طبیعی را توضیح داده بود. توران زمین آن روز مهدِ تپشِ نبضِ فرهنگِ جهانی قرار گرفته بود. در مراکز علمی و فرهنگی توران زمین هم زمان، بیشتر از صد ها دانشمند و ادیب دست اندر کار دانش پروری بودند. بسیار کتب چی ادبی و چی تاریخی و فرهنگی به زبان دری برگردان شده بود. آیا راه احیای دوباره آن جهان بینی و تفکر دیگر بین ما ممکن نیست؟

امروز ملت های درون این خطه سیاسی که افغانستان نامیده می شود، در چنان شرایط ناهنجاری بسر می برند که گویی هیچ زمینه اعتماد و باور شکل نخواهد گرفت. این از تقسیم بندیی اجتماعیی ملت های درون افغانستان سر چشمه می گیرد. امروز وقتی جناب شبیر کاکر و امثال او به همدردیی روشنفکرانه در قبال هزاره ها همت می گمارند، این تصور و فکر را در سر دارند که به ملتی که سال ها جوالی بوده اند و به جز از گدایی به هر کار دیگری تن می داده اند، احساس همدردی می کنند. منظور او این نیست که این ملیت آن چنان رشد نماید که هم سطح موقف اجتماعیی وی گردد. او به یک جوالی درد دل می کند و برایش در این موقف پایین آرزوی رسیدن به حقوق مناسب می نماید. زیرا پشتون ها بیشتر از فرهنگ و مذهب، در خط اول مسئله پشتونولی را قرار می دهند و افتخار های کهنه شان و سنت های پدریی شان را از همه ترجیح می دهند.

من هرگز این فکر به خاطرم خطور نمی کند که زمانی یک پشتون در لابلای آثار تاریخیی این خطه موقف و موقعیت ملت های دیگر را به رسمیت بشناسد. صدیق فرهنگ در کتابش ”افغانستان در پنج قرن اخیر“ می فرماید: روزی در دربار شاه امان الله خان، شخصی بنام معلم شفیق بر می خیزد و می گوید: من ثبوت نموده ام که ما قوم بنی اسراییل نه بلکه آریایی هستیم. چنین ادعایی یک پس زمینه عمیق تحقیقی می خواهد ولی این ثبوت آریایی بودن هیچ گاه، حتی یک بار یاد هم نمی شود. علت اساسیی آن این بود که در این زمان نظریه یی شکل گرفته بود که امکان وجود یک نژاد آریایی را ممکن می دانست. برای تصدیق این مدعا تمام کتب تاریخی و فرهنگی اقوام، در اکثریت کشور های آسیایی از سر نوشته شد. اگر چنین حقیقتی ثبوت می شد، بیشترین نفع را کشور های استعماری می برد و نه ملت های آسیایی و ثبوت این مسئله به نوشتن یک مقاله جدیدی ضرورت دارد.

بیایید ببینیم که چرا هزاره ها در مقابل به این همدردی حساسیت نشان می دهند؟ چنانچه پشتون ها از ما تصویر یک جوالی و فقیر را در ذهن دارند، در عین زمان هزاره ها از پشتون یک تصویر کاملاً متناقضی دارد. ما وقتی با پشتونی، که فرض کنیم حد متوسط، برابر می شویم، خلقی را بیاد می آوریم که در زیر غژدی دور هم جمع شده اند و با چهار پایان شان زیر یک خیمه زندگی می کنند. این مردان خیمه نشین خطوط و منحنی های عجیب و غریبی درساختمان صورت شان دارند که هیچ گونه احساسی نزدیکی و همدلی را بر نمی انگیزند. در حالیکه چهره های اشخاص به یک حد بسیار زیاد خصوصیات روانی و اخلاقیی آن شخص را ظاهر می سازد، در مورد پشتون ها در تصویر ذهنیی مان، هیچ گونه تشخیص مشخصی از آن خطوط و منحنی ها بدست نمی دهد. وقتی یک فردی از این قومیت و ملیت با ما وارد بحث شده و احساس همدردی می کند و آن همه ضد و نقیض ارائه می دهد، در حقیقت در ذهن ما، یک احساسی عجیبی رخ می دهد و ما را در موقعیت همدردی از سوی یک چادر نشین قرار می دهد که خودش را بادار فکر می کند و این یک اندازه دردناک احساس می شود.

چنانچه در حقیقت هم آن ها خود شان را مستقل از مردم ما حس می کنند، در عین زمان در ما نیز در این برخورد حس استقلال زنده می شود. این برخوردی ناجوانمردانه از هر دو سو با هم راه ثواب را اختیار نمی کند. ما فقط زمانی این احساس غریبه را به نظر من از دست خواهیم داد که ببینیم تمام پشتون ها به این فکر بیافتند که در این کشور کسانی دیگری هم زندگی می کنند و حق زندگی و آزادی را دارند. آزادی نه تنها در سکونت محض، بلکه آزادیی بیان، آزادیی سیاسی، آزادیی حقوقی، آزادیی قومی و غیره. اما تصور رسیدن قومیت ها و ملیت های این کشور به این مرحله به نظرم خیلی دور و امکان ناپذیر می نماید.

این ناجوریی تاریخی و فرهنگی پس زمینه استعماری هم دارد: کشور های استعماری از قومیت هایی حمایت می کند که بتوانند بسیار زود و آسان در برآوردن خواست های استعماریی این کشور ها مورد استفاده قرار بگیرند. خواست های کشور های استعماری فقط و فقط برآوردن اهداف سیاسی نه، بلکه برآوردن اهداف اقتصادی و فرهنگی نیز می باشد. زمانی که انگلیسی های سود سالار وارد آسیا شدند و قصد تسخیر سیاسی و نظامیی آسیا را داشتند، در اوایل با مقاومت های سرسختانه راجاهای هند مواجه شدند. بعد از سقوط نادرشاه افشار، کمپانیی هند شرقی توانست در آن زمان احمد شاه ابدالی را والیی خراسان مقرر کند. جلسه تاج گذاریی او 9 روز دوام یافت، زیرا قومیت های دیگر پشتون از نگاه موقف اجتماعی و اقتصادی در برتری قرار داشتند، اما سود سالاران انگلیس فقط ویژگیی جنگیی احمدشاه ابدالی را ضرورت داشتند و در روز نهم شخصی بنام نادر شاه کابلی که خود را پیر می دانست تاج را بر سر احمد گذاشت و او را والیی خراسان خواند. هویت این پیر ها هرگز مشخصا آشکار نشده و آنان به جز از جاسوسان انگلیسی دیگر کسی بوده نمی تواند. از آن به بعد احمد شاه چندین بار به هندوستان لشکر کشید و بدون هیچ گونه طمع سیاسی و اقتصادی به ولایتش برگشت. اما در عوض راجا ها در جنگ های احمد شاه ضعیف شدند و مغلوب کمپانیی هند شرقی گردیدند.

از همان زمان انگلیس ها متوجه سرسختیی استقلال طلبانه هزاره ها گردیدند و نام هزاره را بر این خلق نهادند و به کشیدن شان به انزوای سیاسی کوشیدند. اگر نه آنها متوجه درایت نظامیی این قوم به خصوص در گرفتن استقلال پاکستان بودند و می دانستند که با داشتن آن ها در پهلوی شان به همه اهداف شان می رسیدند، ولی فقط با قبول سیطره سیاسی انگلیسی ها این امر ممکن بود. فقط توسط حاکمان پشتون و حرص کوچی های شان بود که به این هدف رسیدند. اگر در تاریخ ببینیم حرکت احمدشاه ابدالی، عبدالرحمان جابر و غیره از سوی قومیت های کوچی حمایت می شد. وقتی کوچی ها در اثر خشکسالی ها و زیاد شدن مواشیی شان به سرزمین بیشتر ضرورت داشتند دست به حمله می زدند و کشور های استعماری از این تحرک آن ها بواسطه عُمال سیاسیی شان در درون حکومت مرکزیی افغانستان سو استفاده می نمودند. اگر چی در تاریخ ولایت خراسان و بعد افغانستان شدن آن، دقیق نگاه کنیم، همه حاکمان اعضای یک قومیت خاص بوده اند و چیزی جز جنگ و برادر کشی در سر نداشتند. اما در عین زمان این برادر کشی توسط کشور های استعماری مورد استفاده قرار می گرفت.

اگر درست ببینیم این جنگ های بی هدف در بین برادران در قشر حاکمیت این کشور در جهت های دیگر خوب کار داده اند. من هرگز گمان نمی کنم که این خاندان حکومتی حتی یک روز یک هدف سیاسیی دراز مدت انتخاب نموده باشند و حتی یک بار درایت سیاسی مستقل از خود نشان داده باشند. مثلاً تسلسل این جنگ ها در بین کشور، گاه گاه دامنه بزرگی اختیار نموده است و پای اقوام دیگر را نیز در میان کشیده است. وباز هم به طور مثال در اواخر زندگیی نظام شوروی آن زمان، انگلیس ها و امریکایی ها همیشه اقوامی را حمایت می کردند که در اطراف قندهار زندگی می کردند ولی روس ها اقوامی را حمایت می کردند که بیشتر در پکتیا و اطراف آن مرکزیت داشتند. در طول این حاکمیت حدودا سه صد ساله نیز هر گاه اقوامی دیگری شورش گری می کردند به مناطق شمال انتقال داده می شدند و بنام ناقلین شناخته می شدند. هدف انگلیس ها از این سیاست، جای گزینیی اقوام دیگر افغانستان توسط پشتون ها بودند. آن ثبوت معلم شفیق در دربار امان الله خان در همین زمینه مایه خدمت قرار گرفته است. و پشتون ها که هدفی دیگری جز بدست آوردن مراتع بیشتری برای حیوانات شان نداشتند، در این بهبوهه کاری دیگری نکرده اند و نا خواسته، فقط و فقط اهداف استعمارگران انگلیسی را برآورده ساخته اند.
همواره قوانین جدید ارضی طرح می شد که محصول فکریی قومیت حاکم نبود، بلکه حرکات نظامیی کوچی ها به این نتایج سوق می یافتند. مثلاً قانون خریداریی مستند سرزمین هزاره ها توسط کوچی ها. مثلاً کشتار جمعیی هزاره ها بنام رافضی و غیره و فروش شان به عنوان برده و غیره. این ها اعراض و علایم جانبیی آن نسخه های استعماری بودند. اگر هزاره ها در آن زمان به این زودی مورد استفاده قرار می گرفتند، هرگز این همه سرگردان نمی شدند؛ هرگز این همه حاشیه گزین نمی شدند و صاحبان زمین و دارایی خود شان می بودند زیرا توانایی نظامیی هزاره ها در آن زمان بسیار زبانزد بود. مثلاً جَرنَیل موسی اولین هزاره بود که در ایالت بلوچستان پاکستان عنوان والی یافت. او از ضیا الحق زعیم آن زمان در پاکستان، سندی را گرفته است که مطابق آن هر هزاره یی که وارد پاکستان می شود بیگانه تلقی نشود. زیر بار نرفتن او وضعیت ملتش را تغییر داد. در پایین می بینیم که انگلیسی ها از هزاره ها چی تصویری در ذهن دارند.

استعمارگران برای راکد ساختن رشد فرهنگی و اقتصادیی جهان اسلام که در آن زمان بسیار سرعت سریع داشت، مذهب وهابیت را در عربستان اختراع کردند. در آن زمان عبدالوهاب شخص بسیار برجسته یی در بین جامعه مسلمین بود. انگلیس ها فردی را در نزدیکیی بارگاه عبدالوهاب جابجا ساختند و او شش سال مکمل برای آموختن یک حرفه در آن جا شاگردی نمود. بعد زنی دیگری که همدست این جاسوس بود با عبداوهاب هم بستر شد، و آن دو عبدالوهاب را در سر دوراهی قرار دادند: یا او باید مذهب وهابیت را ابداع کند و رشد بدهد و گر نه آن دو او را بی آبرو خواهند ساخت. عبدالوهاب شروع کرد به شکستن همه قبر ها و به اصطلاح خواست عبادت مردگان را ممنوع سازد. او در ظرف زمانی کمی توانست در دربار شاهنشاهیی عربستان سعودی راه بیابد و مذهب وهابیت را رسمیت ببخشد. درست از همین زمان بود که رشد فرهنگی و علمی جهان اسلام کاملاً مسدود شد و این امر تا حال هم ادامه داشته و همواره وسعت می یابد.

در اقدامات بعدی وهابیت وارد پاکستان شد. از همان زمان اول فقط سنی ها حق ورود به این مذهب را داشت. برای رشد این مذهب به هر کسی که در مسجد آنان نماز می خواند 300 کلدار پاکستانی داده می شد. هر گاهی که هزاره ها می خواستند در این نماز های فروشی شرکت کنند، با این جمله عجیب روبرو می شدند که نظر استعمارگران انگلیس را در رابطه با هزاره ها نمایان می ساخت: ”نه شیر سگ مایه می شود و نه مردم هزاره“. بر علاوه شعاری ذیل در تمام مناطق پشتون نشین بر روی دیوار ها شکل گرفت که می گفت: ”کافر کافر! شیعه کافر!“

پی جی میتلند که منفورترین در تاریخ مردم هزاره باید انگاشته شود، در اثر تاریخی اش ”گزارش سرحدی افغان انگلیس“، هم خودش و هم عُمالش را وادار می ساخت تا سرزمین پر رمز و راز هزاره ها را تحقیق و جستجو نماید و او خود تمام راه ها و جاده های سرزمین هزارجات را . او تمام ولسوالی های هزاره نشین را قبض شده معرفی می کند و می گوید که هزاره ها فقط در دو ولسوالی، لعل و سرجنگل سکونت اساسی دارند و سایر مناطق را از چنگ پشتون ها ربوده اند. من با دوستی پشتونم بحث داشتم که فارغ دانشکده تاریخ و فلسفه افغانستان بود، که به شکل سرسری و بدون ذکر دلایل و مستندات می انگاشت: که زمانی مردم آن ها که اقوام آریایی باشند از آسیای وسطی به بلخ و بعد به غور و غزنه سرازیر شده اند و بعد کوه های سلیمان را مسکن اصلیی خود گزیدند. اما مطالعه تاریخی نشان می دهد که تمام امپراتوری ها و سلطنت های قرون وسطایی افغانستان امروز، یک وظیفه اساسی داشتند و آن تامین امنیت جاده ابریشم بوده است. و به حاشیه کشیدن اقوام پشتون در آن زمان به همین علت صورت گرفته است.

در آن زمان همه کشور هایی که در این جاده پر برکت سهیم بودند به حفظ امنیت این راه بسیار توجه جدی داشتند و هر گونه شورشگریی اخلال گرانه را سرکوب می کردند. در طول این راه کاروان سرا های زیادی وجود داشت که شهر های آن زمان محسوب می شده و جریان داد و گرفت در این کاروان سراها ثروت های هنگفتی ببار می آورده است. مثلا اروپایی ها همیشه سفیرانی در امپراتوری ها و سلطنت های قرار گرفته در این مسیر داشته اند و به همکاری های سیاسی دوجانبه برای حفظ این کاروان راه های پر برکت می پرداختند. بخصوص در مراکز قدرت توران زمین آن زمان: در بلخ، غور، غزنه، سیستان و زابل همه اقوام سرکش و بی حساب را در گوشه های بسیار دور و در بین کوه ها می رانده اند و به سرکوب آنان می پرداختند.

این ها همه پس زمینه های استعماری، فرهنگی، تاریخی، اقتصادی و غیره است که تا هنوز آتش کینه را در بین اقوام همسایه این خطه دامن می زند. این دشمنی های فرهنگی و تاریخی سینه به سینه در بین این اقوام بیدار مانده است و با عث این جنگ های قومی و مردمی امروزین می گردد. این داغ ها چنان دردناک است که فکر نمی شود بدون جراحی التیام بیابند. این خصومت ها فقط باید در نزد هر کدام از این اقوام هضم گردد تا دیگر نباید بار بار به اسفتراق بیانجامد. اما من خودم به نزدیک بودن این روز تاریخی هیچ امیدی ندارم. این مسئله بخصوص در نزد قومیت حاکم باید حل شود ور نه تا این دیدگاه از بالا به پایین، به یک دیدگاه پهلوی هم مبدل نگردد زمینه آرامش مهیا نخواهد گردید.

کاش برادران پشتون ما گنجینه های تاریخی و فرهنگیی شان را روشن بسازند و نشان دهند که همسایگی با سایر اقوام در افغانستان فعلی، چی تاثیر های مثبتی روی هم داشته اند. آنان ادعا زیاد دارند که اولین شعر پشتو باید حدود هزار سال قبل نوشته شده باشد، اما به جز از ”پته خزانه“، دیگر در هیچ جا از این اثر تاریخی یادی نشده است. اولین جنبش فرهنگیی پشتون ها که در تاریخ ثبت شده است، بنیاد فرهنگیی ”پشتو تولنه“ بود که با جدیت می کوشید دست و پایی به زبان پشتو بدهد. اما وجود افرادی چون عبدالرحیم ”هاتف“ و برادر زاده اش، دکتور صادق فطرت ”ناشناس“ آوازخوان معروف کشور و دیگران، این اولین بنیاد فرهنگی سمت و سوی فاشیستی به خود گرفت. چنانچه دکتور ”ناشناس“ در آخرین آهنگش که در پشاور سروده، به همنظرانش چنین پیشنهاد می کند:

ای خورو ورو ملگرو، ای همفکرو هم سنگرو سره یو شی وخت د ننگ دی، د تاریخ وروستنی حثنگ دی
. . . دا جهاد در قدرت ندی، د تاریخ او د فرهنگ دی

ترجمه فارسیی آن: ”آهای هم فکران و هم سنگران، از اقوام کوچک و بزرگ پشتون، متحد شوید چون امروز وقت ننگ است، این آخرین نقطه تاریخ است، . . . . این جهاد قدرت نیست، جهاد تاریخ و فرهنگ است“.

ناگفته نباید گذاشت که دکتور صاحب ناشناس، دکتورای زبان پشتو را از مسکو بدست آورده و بسیار با عجله به پردازش کتاب ”پته خزانه“ پرداخته بود. وقتی پشتو شناسان مسکو، که او را درس زبان داده بود، خواستند بدانند این کتاب از نگاه لغت شناسی به کدام دورۀ تاریخ پشتو ارتباط دارد، تازه آن زمان جناب داکتر صاحب متوجه اشتباهش شد و روی این اثر تاریخی خاک انداختند. این کتاب می کوشد تمام تاریخی را که از زمان هرودوت شروع شده بود و بعد ها تورانیانِ توران زمینِ خراسان آن را باز نویسی نموده بودند و بعد اعراب که شاهد عینیی واقعات بودند و با تمام وضاحت آن را در آثار شان انعکاس داده بودند، همه را نفی کند و دانشمندان ساکن کوه سلیمان را یگانه قهرمانان تاریخ در سراسر آسیا بداند. چون این اولین تجربه فرهنگی یک جمعیت باسواد بود، نواقصی در بر داشت که بد بختانه آن را جناب کاکر فراموش می کند و در امتداد همان تلاش های فرهنگیی ناکام می کوشد تاریخ را باز ورق بزند. باید به او یاد آوری کنیم که در عصر که او آن را عصر کمپیوتر و انترنت می داند، دیگر زور گویی نه، بلکه فرهنگ و منش انسانی برندگان اصلیی میدان هست. یک چیز دردناک را من متوجه شده ام که در هیچ یکی از این آثار از انسان به مفهوم ”اشرف مخلوقات“ یاد نشده است. انسان ”کاکرزاده“ با خود خداوند جهان زورنمایی می کند. وقتی با خدا زور گفت، مخلوقات او که دیگر هیچ حیثیت مشخصی ندارد. مخلوقات آن خدا همه فاشیست ها، بت های بیجان، دشمنان خلق ”کاکر“، ”غلزایی ها“ و غیره اند.

ببین انگلیس ها به هزاره ها به چی نگاهی می بیند. آیا آنها هرگز نخواهند کوشید در دین کاکری ها، جای خدایان و خلفا را بگیرد و توطئه یی سر دهد که هزاره ها بر سر مردم میخ می زنند؟ اگر شبیر خان مردمش را سرزور می نامد، پس چرا همین مردمش سرزمینش را به دو حصه تقسیم می کند. دیورند که فقط یک سیاست مدار بود، اما پدر تو که یک شاه بود که به هیچ کسی سر تسلیم نباید خم می کرد، اما کرد. . .

آنلاین :
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

  • زما گرانه وروره همایون جانه دیر دیر سلامونه!
    از روی تصادف امروز چشمانم به مقاله طویل وعریض شما که نام بنده را درسر عنوان آورده بودید خورد که باعث خوشی مسرت وافتخار بنده گردید که شما آن پیام موجز وکوتاه بنده را مرور کرده اید وخواسته اید آنرا نقد کنید. مگر هموطن عزیز!
    این قدر آسمان را با ریسمان بافته اید که با اصل مطلب من که خدمت شما نوشته بودم هیچ ارتباط وتسلسل منطقی ندارد. بسیاری موضوعات بحدی اضافی وخارج ازموضوع است که پرداختن به یکایک آن ضیاع وقت است. صرف به عنوان نمونه ازنظرتاریخی:
    ورود کمپنی هند شرقی ووهمزمان با آن مقررشدن احمد شاه بابا بحیث والی خراسان آنهم توسط کمپینی انگلیسی هند شرقی چیزی بود که ازقلم جناب عالی آنرا برای بار اول خواندم.
    موضوع دوم ظهور وپیدایش وهابیت درعربستان سعودی نیز با این تصویریکه شما ارائه کرده اید به هیچ صورتی نمیتواند واقعیت داشته باشد. این فقط داستان سرائی وخیال پردازی است.

    درین شکی نیست که بعداز سقوط خلافت عثمانی ها شبه حزیره عربستان به همکاری انگلیس به تاسیس دولت مستقل سعودی پرداخت اما وهابیت را بعنوان یک فکرهرگز باشما نمیتوان موافق باشم که قبل ازمحمد بن عبدالوهاب این فکر وجود نداشته است. حتی در داخل شیعه امروز فکر سلفی گری ومبارزه برضد تقلید ازیک مرجع دینی وجود دارد. شما مذهب اخباریه را دربین برادران تشیع ازنظر بدور انداخته اید که افکار مشابه وهابی ها را دارا بوده وجز قرآن واخباریکه به تواتبر ازطریق اهل بیت به پیامبر میرسد دیگر هیچ آیة الله وامامی را سزاوار تقلید نمیدانند. فکر وهابی گری نیز قبل ازمحمد بن عبدالوهاب در وجود اشخاصی چون ابن تیمیه نیز به چشم میخورد. درحقیقت محمد بن عبدالوهاب چیز جدیدی را نیفزده بلکه همان افکار ابن تیمیه را به زور نظامی آل سعود به منصهء اجرا در آورده است. بنده بحیث یک مسلمان سنی مذهب با تحجر فکری وتعصب کور مذهبی وهابی ها که خودرا سلفی مینامند هرگز توافق فکری ومزاجی ندارم اما تحریف تاریخی شما را وبرداشت غلط شمارا در مورد ظهور وهابیت وهمبستر شدن دختر انگلیس با محمد ابن عبدالوهاب وغیره چیزهای یت که شما آنرا بدون ذکر مدارک موثق ارائه داشته اید ونمیتوانم کورکورانه آنرا بپذیریم.
    اینکه جنرال موسی خان بحیث یک هزاره توانسته است تعداد زیادی ازهمنژادان هزارهء افغانی خویش را به داشتن تابعیت پاکستان مفتخر سازد کار خوبی کرده است من نیز این عمل وی را تقدیر میکنم.
    درمورد تفسیر تان دربارهء شعر هنرمند پر آوازه وادیب پرافتخار و بی بدیل کشور ما جناب دکتور صادق فطرت هم به بیراهه رفته اید. آنچا ایشان تمام اقوام را مخاطب قرار داده ومیگوید که این جهاد نه بخاطر قدرت بلکه برای فرهنگ وتاریخ ومیهن است. طبعا مخاطب این شعر والا تنها پشتونها نه بلکه تمام اقوام ساکن درین خطه را دربرمیگیرند
    شما نوشته اید که تصویر ذهبنی تان از پشتونها مردمان چنین وچنان است ولی جواب من به شما این است که کوشش کنید که این خطای ذهنی خویش را اصلاح کنید با پشتونهای تماس بگیرید که قیافه های شان برای تان احساس همدلی ایجاد کند.
    اصل مهم در نقد یک پیام ویا مضمون این است که شما باید جملاتی را ازمن روایت میکردید تا دیده میشد که شما درچه نقاطی بامن اختلاف دارید ودرچه نقاطی باهم همسان فکر میکنیم. بسیاری موضوعات نوشته شده درین مضمون طوریکه دربالا گفته ام با پیام قبلی ام هیچ همخوانی منطقی ندارد بناء من همان گفته های خودرا بصورت ایجاز تکرار میکنم:
    هزاره سازی مذهب شیعه یک پروژه ایست که جوانان روشنفکر واروپا دیدهء هزاره میخواهند آنرا ترویج دهند. این پروژه توسط اشخاص مثل جنابعالی که اکنون چشمان مبارک تان به تمدن غرب روشن شده است میخواهید که هزاره هارا ازتقلید نمودن علمای قم رهانیده وبدور علمای خودی سوق دهید. این کار شما با اخباریون شیعه فرق فاحش دارد زیرا اخباریون طرح فرا قومی دارند درمجموع تمام شیعه های جهان را ازتقلید مراجع تقلید میخواهند آزاد سازند ولی طرح شما این است که هزاره هارا ازیک گند خرافات کشیده به گند دیگری بیفگنید.
    بقیه مسایل چون سوسیالیزم ودین افیون جامعه وغیره اصلا با متن بحث من کاملا فرق دارد وشما درین باره نباید چیزهای اضافی بنویسید که هم سبب ضاع وقت خودتان میشود وهم ازخواننده ها.
    آرزوی من این است که هزاره ها بعدازین نه جوالی وحمال بلکه مانند کامران میرهزار وداکتررمضان بشردوست وعزیز رویش ژورنالیست وکیل منتخب مردم ومعلم وغیره باشند. نه اینکه آله ها و وسیله های تطبیق پلانهای بیگانه ها خصوصا ایرانیها گردند. من با این احساس شما که هزاره هارا باید ازچنبره استبداد رژیم آخوندی بیرون آورد کاملا موافق میباشم. ولی راه حل را درین نمی بینم که از غلامی یک آخوند رهائی میبخشید وبه دام آخوند دیگر می افگنید.
    ستاسو ورور شبیر کاکر
    گران اوغانستان /کابل

    • کاکر خان بیشک ههههههههههههههههههههههه

      دوستان هزاره را خواسته اید به زمین و زمان بکوبید یکبار مذهب شانرا توهین تعقیر گویا از یک .. جا خارج در ..جای دیگر سقوط کرده اید ..

      باز درجای دیگر تمنا دارید که هزاره دیگر نباید جوالی وحمال باشند .. کاش براشان مینوشتی که که ما هم دیگر دست از شادی بازی و موش خرما جنگ دادن و مداری گری و اسپندی و چوری فروشی و مسلی گیری و خون گیری نایی بودن و میترالام بازی بمثل انوالحق احدی و اشرف غنی حبیاله رفیع دست بر داشته به شامپو و صابون بازی خواهم پرداخت ...

    • در جای هم از ساکن شدن هزاره ها بوسلیه کدام جنرال هزاره پاکستانی اتن و کاکل می اندازید گویا خوش و موافق استید ..

      کاکر خان خوشی تو برای این است که جمعیت هزاره ها کمتر شوند در حالیکه در گذشته و حال هزاره های مظلوم از مظالم شما خیمه نشینان فاسد از خانه و کاشانه شان بیگانه شده است اگر که ان جنرال اقدام به چنین کار نموده باشد خیانت بزرگی در حق این مردم نمود تا خدمت به انان .

    • خان خادیست!
      توهین کردن مذهب با نقد مذهب را قاتی نساز. اگر تو وهمفکران بی دین ولامذهب وحقیرت مانند فریاد وفرید و بابک وغیره این قدر طرفداران احترام بمقدسات مسلمانان می بودید نه باید توهین های اشخاصی مثل راوش وبابک عزیز یاسین وغیره را نقد تلقی میکردید. شما منافقان عصر پیامبرهستید. هرجا که منافع قومی وزبانی تان درخطر باشد ازمولانا وعرفان وزبان وفرهنگ فارسی می لافید ولی جائیکه دانستید که اصل اسلام وقرآن را میتوانید ضربه بزنید شدید ترین توهین ها وتحقیر ها را با مستهجن ترین کلمات علیه مقدسات مسلمانان نوشته اید ومی نویسید. اما برداشت من ازشخص خودت این است که : چون میدانم که یک خادیست از دین ومذهب همان قدر معلومات دارد تا مردم عوام را بفریبد ولی من درین رشته تحصیل کرده ام وخوب میدانم که چه بنویسم. ما هزاره های سنی هم داریم . هزاره های اسمعیلی هم داریم. تاجیک های اسمعیلی هم داریم قزلباش های شیعه هم داریم که خودت آنهارا میشناسی. من زمانیکه ازمذهب اخباریه اینجا نوشته ام خود هموطنان عزیز هزاره آنها را میشناسند این گروه، مانند وهابی ها خودرا مقید به تقلید از کدام شخص نمیدانند وتنها قرآن ونهج البلاغه منبع تشریع آنها میباشد. سلفی ها نیز تقلید ازائمه را شرک وبدعت می پندارند. برعلاوه اینکه آنها به زیارت قبور وغیره نیز اعتقاد ندارند. من به همایون جان نوشته ام که هزاره سازی شیعه خودش مصیبت ایست برمصایب دیگر. کسانی هم درتاریخ شیعه های افغانستان گذشته اند که خود افکار کمونستی داشته اند ولی روزهای عاشورا بمردم وعظ ونصیحت میکرد مانند اسمعیل مبلغ. میتوانی به سایت پیام آفتاب سری بزنی وتاریخ علمای شیعه افغانستان وسوابق فکری شانرا مرور کنی. این گروه ازعلمای شیعه فقط انقلابیگری امام حسین را تائید میکردند ومقاومت حسین دربرابر مظالم یزید وخاندان بنی امیه برای شان الهام بخش بود. باقی مسایل شیعه گری را آنها قبول نداشتند. پیر ومرشد خودت ببرک کارمل هم با اسمعیل مبلغ در روزهای عاشورا درتکایا میرفت ومردم را به مقاومت علیه بیداد گری دعوت میکرد. این مسایل نیست که ازدید محققان پنهان بماند.
      جنگهای ذات البینی که درزمان جهاد میان بعضی ازین تنظیم ها شیعه مذهب رخ داده یک تعداد آن همین اختلافافت دیدگاهی درنفس خود تشیع نیز میباشد. این بمعنای تبرئه دادن روحانیون ایرانی نیست که اینهارا به جان هم انداخته بودند. هدف من این است که هزاره ها مانند سایر اقوام این سرزمین حق مشارکت درقدرت سیاسی را دارند اما نه بحیث یک هزاره بلکه بحیث یک افغان. کسی که بحیث افغان خودرا کاندید میکند وکسیکه مانند پدرام بحیث تاجیک خودرا کاندید کند فرقش اززمین تا آسمان است.
      من میخواهم داکتربشردوست رئیس جمهور باشد. اونه تنها برهزاره ها بلکه برکل افغانستان باید حکومت کند چرا این حق را باید ازوی سلب کنیم؟
      اما افراد مریضی مثل تو وچند تا کافر ملحد دیگر مانند فرید وفریاد ومزاری( وتیرت ولعت) میخواهید که هرکس در دایرهء تنگ زبان وقوم خویش محدود بماند

      ببین که تفاوت ره ازکجاست تا بکجا

    • بت پرست گله یی کاکربارک!! من کجا به مقدسات مردم بلخصوص دین مبین اسلام توهین کرده ام ؟؟

      من جسارت توهین و تعقیر هیچ قومی مذهبی نژادی سمتی را در خود نمی بینم به عقیده مردم به عرف و عادات و رسم رواج باور شان احترام دارم .

      تنها روزگار مرا مجبور کرده است تا در باره جانور ای بنام خوک عربی ان(خینزیر ) زیاد تحقیقات داشته باشم که چه میخورد کجا میخوابد در چه زمانی قوله میکشد رویش کدام طرف دم اش کدام طرف خانه بویناک اش کجاست چرا و چطور در محیط انسان ها ظاهر و نیمه اهلی شده است کجا یش خطر ناک است اگر که تماس پیدا شود تور میخورد ....

      کاکر خان بت پرست تو ودین بزرگ اسلام فرسخ ها فاصله دارید اسلام امد اولین کار اش از بین بردن قبیله و قوم گرایی بود بت ها و گله ها را شکست سه صد و شصت بت از هر گله و طایفه در خانه کعبه وجود داشت اسلام همه را تخریب کرد تا بر تری جوی وجود نداشته باشد همه یکسان باشند همه را در یک ردیف قرار داد سیاه وسفید دارا و نادرا غلام و بادار ...

      حال اگر تو مسلمان هستی این بت پهلوی نامت چیست ؟؟ چرا خود را از دیگران بر تر و خوبتر و بیشتر میپنداری کجایی اسلام از قوم گرایی گفته است ؟؟؟

      سر تا پای چرندیات ات از دایره اسلام و انسانیت خارج است ملیت نژاد قوم مذهب مردم را همیش توهین و به باد ناسزا گرفته یی نمیدانم در کدام غژدی و خیمه در جوار کدام شتر و الاغ متولد شده یی که اینقدر عقده یی نا مسلمان و لا مذهب تشریف دارید ؟؟؟

      بار ها تاجک ازبک هزاره ... اسماعیله شعیه ... را توهین نموده یی اینک تمام علما اهل تشیع را باور و افکار شانرا مذهب شانرا نادرست بیان داشته و انان را جاسوسس کمونست .... خطاب داده یی .

      من اسماعیل "مبلغ" را نمی شناسم شاید مرامت شهید سید اسماعیل بلخی ان عالم با عمل شیعه مذهب که تبار هزارگی هم نداشت باشد بلی کارمل بزرگ او را پیر دئین میگفت در پای منبر اش مینشست ساعت ها در بیرون از مسجد و تکیه خانه به دوپا منتظر پایان موعظه هایش میبود تا با او ملاقات های داشته باشد چونکه میدانست با ان عالم و شاعر بزرگ ان علامه روزگار درد مشترک دارد او که مبارز جسور ضد قبیله گرایی و سلطه جویی اوغان بلخصوص محمد زایی ها وخاندان سلطنتی شرابی عیاش بود حتا ریس پولیس ظاهر شاهی مرید اش شده بود او چون کارمل بزرگ شیعه و سنی تاجک و ازبک و هزاره حتا اوغان را بدورش جمع و پلان مبارزه گرم را طرح نموده بود که باز هم در یک سرخمی اوغانی فلان وردک خان (بی ناموس تان !! گفتن بی ناموس بخاطریست که به بعد ها عروس اش تجاوز و از جانب پسر یا شوهر عروس اش به جهنم متوسل شد ) پلان حلقه مبارزان را افشا و همه را سالها کوته قلفی دیمزنگ ساخت حتا موجب شهادتش را فراهم کرد کارمل بزرگ هرگز چون او در داخل مسجد بالای منبر نرفته است بلکه شنونده اش بوده است .

      کارمل فرق اش با دیگران در این بود که در فامیل بزرگ و با ادب و انسان و انساندوست رشد نموده بود وطن مردم تاریخ عنعنات اش را خوب میشاخت از تعصب مبرا بود حاکمیت اش اثبات کننده ادعا ماست توازن قومی را رعایت میکرد با کسی با قومی با مذهبی خصومت نمیکرد هزاره ازبک هندو بلوچ قزلباش ترکمن ... را در حاکمیت شریک و احترام میکرد بر ضد گله و ایل قرار داشت نه اینکه بمانند امین و تر ه کی , خلقی ها و گروه های اوغانی اخوانی با همه دشمنی و خصومت میکرد در یک حرف منافع ملی و مردمی عدالت برابرای برادری ترقی برایش اولویت داشت تا تبار گرایی و بت پرستی , همچنان کارمل از عمق اجتماع از گذر و محله و بقول خودت از مسجد و تکیه خانه خانقاه از داخل کشور مبارزات
      اش را اغاز نمود اما از شما !! تر ه کی و امین هر دو از امریکا و از دزدی و دست برد خوردن و دفع کردن !!و مرغ بریان شروع نمودند کتاب جنرال عمرزی شب های کابل را بخوان ...حتا سیاف وهابی تان رونده امریکا بود ..

      در جای گفته بودی که من از مزاری مسعود و دوستم دفاع کرده ام بت پرست فاشیست من گفته و نوشته ام که در چور و چپاول و بی عزتی ها و کشتار کابل گروه های مزاری خان مسعود خان گلبدین جان سیاف وهابی دوستم خان عاملین درجه اول اند معاونین انان گروه های پیر گیلانی حضرت مجددی خالص شیخ اصف محسنی میباشند و کسی از این واقعیت چشم پوشی کرده نمی توانند مگر گله یی های اوغانی .

      اما در بین این گروه ها ظالم ترین شان گروه سیاف مزاری گلبدین و دوستم بودند .

      ر ولایات بلخصوص ولایات اوغان نشین در جا های که این گروه ها وجود نداشت وضعیت , کشتار چور چپاول دارایی ملت و عامه تجاوز به زن دختر و پسران مردم از کابل بد تر بود که گله یی ها از ان یاد نمی کنند . من هرگز سیاه را سفید حق را ناحق جلوه نداده ام منافع قومی نژدادی مذهبی سمتی برایم ارزش نداشته است سینه و قلم من سپر مظلوم خواهد بود نه ازظالم من از موقف مظلومیت هندو سک از موقف شیعه و اسماعیله از موقف ازبک هزاره و ترکمن و تاجک فارس بلوچ...... که زیر ساطور قصابان بی رحم خورد وخمیر شده اند دفاع کرده ام . این رسم کارملی هاست این رسم کابلی هاست !! من اگر در باره قبیله چیز های میگویم و مینویسم همه چون روز روشن است اگر که فکر میکنید که دورغ وافترا روا داشته ام مهربانی کنید برایم بنویسد که کدام جمله ام در باره اوغان نادرست بوده است ؟؟؟ اگر من بگویم اوغان انا خود را میفروشد از زبان علی ارغنداوی, سعادت صافی .. فاشیستان لندنی تان نقل قول کرده ام زمانی انان بگویند خاموش اید وقیکه من انرا مثال بزنم فشار تان بلند میرود اگر من قبیله را زن فروش گفته ام به راپور تاژ ملالی شینواری خودتان اتکا کرده ام ....

      ببینید در همین چرندیات حاضرتان تمام علما شیعه را افکار شان .. نادرست غلط خطاب کرده و حتا همه را جاسوس و گمراه و .. خطاب داده اید !!در گذشته ها تاجک ها ازبک ها ترکمن ها هزاره ها ... را دها و صدها بار به باد دشنام ناسزا گرفته اید .

      این منافقان عصر پیامبر چه معنا دارد ؟؟ چه کسی را در کرسی پیامبر سترگ اسلام قرار داده یی ملا عمر ملا کرزی ملا نجیب ملا ظاهر شاه .... کدام یک یا خودت را ؟؟؟

      من فکر میکنم اب ایران و پاکستان را نوشیده اید چونکه از قاتی و پاتی سخن میگوید یا شاید هم از راه دوستان هزاره ما چون مارکوپولو راهی اروپا شده باشید.. .. و ملا گری یا سلفی گری را بعد متواطن شدن تان حین کودتا ملا تنی در پاکستان فرا گرفته اید چونکه در موقف دفاع از محمد عبدالوهاب و ابن تیمه نیز بر امده کتاب همفر جاسوسس انگلیسی که در سایت ها از جمله سایت اصالت موجود است را رد میکنید از سوس هم در این پیام و یک پیام دیگر تان متوجه شدم که در پهلوی نام عبدالرحمان خان و یک فاشیست دیگر تان به بسیار احترام ولی النعمه و علیه السلام را بکار برده بود اما بر عکس در همان و پیام و این پیام اسم حضرت امام حسین را تنها حسن بدون احترام و حرمت "رض " اورده و ماهیت اوغانی و وهابی گری تان را بیان داشته بودید بمثل ان مولوی وهابی شده تان در کنر که بعد تغیر مذهب دادنش اسم اش ازمحمدحسین به شمس الرحمان یا فضل الرحمان یا چون سیاف از عبدالرسول به عبدالرب ...

      یا بمانند ملا نجیب تان مسیر تان را به ظاهر عوض و از زیر چپن اخوند مولوی و چلی سخن رانی میفرماید شنیده ام که چاکر و یاور ملا نجیب تان ودان و توخی گوش فلک را کر نموده اند که گویا ملا نجیب به درجه چلی و مولانا چون پدر بزگوارش ارتقا و ختم های قران را در مرغانچه ملل متحد صورت میداد !! ساده خان این یخچال نه بلکه تلویزیون است!! انان دورغ گفته اند چونکه زمان بدار اویختنش بوسله ای اس ای و جواسیسس شان طالب جان کمی تنبان شهید اکبر تان را شل کرده بودن تا " یال " ها و زیر ناف نتراشیده اش را مردم ببینند که از مسلمان نشدنش و بی نظافت بودنش همه مطلع گردنند .

    • کاکړ صاحب بیا سلام۰

      ګوره وروره ما درته و ویل چه له چلوانو سره جوړیدای نشی مګر ته زما مشوری نه منی او اوس دی زه فکر کوم که ډیری بیکاری حیواناتو سره هم د منطق جنګ شروع کړی۰ څه موده مخکی ما په عینی او نقلی دلایلو ثبوت کړه چه ستا حریف تر حیوان نه هم بد تر دی خو ته اوس راغلی بیا د انسان ارزښت ورکوی۰ آخر ولی؟ آیا د انسان پر نوم دی دومره توهین پیرزو دی؟

      بله دا چه په تیر پیغام کی دی لیکلی و چه بعضی چلو فیلسوفان دی تښتولی۰ زه ستا دا خبره هم نه منم۰ زه تا ته ډاډ در کوم چه که هرڅه ورته ولیکی۰ و وایی۰ په منطق یی مات کړی او حتی په عام مظهر کی ګوتی هم ورکړی که دوی یا وشرمی او یا وتښتی۰ ته محترم ورور باید پوه شی چه کله کله یوڅوک د خپل عزت له ډاره تښتی لکه بایانی صاحب۰ جلال آبادی صاحب یا بل او بل۰ اما که ته فکر کوی چه چلوان یا حیوانات آبرو او عزت لری یا یی پیژنی نو بیا اشتبا کوی۰

      زه مطمین یم چه چلوان او حیوانات ډوله کسان به تر آخره خپلو لقه و پقه دلایلو سره له تکو سپینو سترګو سره ولاړ وی۰

    • اوخادیستک!
      گفته ایی که من چرا تخلص کاکر را انتخاب کرده ام جواب من این است که انتخاب نمودن تخلص ها ویا متعلق بودن به فامیل ها و قبایل وشعوب وملل ونحل هرگز بمعنای بت پرستی نیست.
      خواسته ایی که اکنون خویشتن را مسلمان جلوه دهی من نیز ترا تشویق میکنم وبه هیچ صورت با سخنان حق با تو معارضه ندارم. درست! بحق که دین اسلام همهء بت های اعراب جاهلیت را شکستناند وتوحید را جاگزین ساخت خدا خیرت بدهد که امروز تو نیز به این حقیقت پی برده ایی. اما این را ندانسته ایی که موجودیت اقوام وقبایل در بطن جوامع انسانی یک اصل پذیرفته شده است وخداوند انسانها را به اقوام وملل مختلف آفریده تا یکدیگرخویش را بشناسند. اما چیزیکه با اصل اسلام منافات دارد وتونیز آنرا ذکر کرده ایی برتری جوئی وتفوق طلبی است.
      تو خودت مرا متهم ساخته ایی که من برتری طلب هستم اما دشنام وتوهین ها وتحقیر ها وسخنان بد وزشت خود را علیه قوم پشتون چه توجیه میکنی؟ تو خودت نظربه اعتراف خودت که رگ ورشته هم با پشتونها داری چگونه سخنان حقارت بار خویش را پیش خدا ومخلوق او توجیه میکنی؟
      فرموده ایی کارمل که ساعتها در بیرون تکیه خانه ایستاده به سخنان علامه بلخی گوش میداد. اما خودت تاهنوز فرق بین اسمعیل مبلغ واسمعیل بلخی را هنوز نکرده ایی.
      اینکه کارمل ساعتها درتکایا پای سخنرانی سخنرانان شیعه می نشست بخاطر چی بود؟ مگر او مسلمان بود؟ او شیعه بود؟ چه انگیزه ای وی را وا دار ساخته بود که به تکایا رفته وسخنرانی های مذهبی مردم را بشنود یا خودش نیز درمنبر موعظه سردهد؟ ای بی خبر!
      کارمل مثل ویس ناصری معتقد بود که ازبرای رسیدن به هدف باید کون خرراهم لیسید. اما خودت مرا متهم به توهین مذهب تشیع کرده ایی. درحالیکه هرکسی که شیعه حقیقی باشد سخنان مرا درک کرده ومیداند که من از تاریخ وسند صحبت کرده ام. خود سیدعلی خامنه ایی بحیث رهبر انقلاب فعلی ایران فتوای را مبنی تحریم زنجیر زنی وقمه صادر کرده واعمال شبیه سازی وغیره را که درفرهنگ شیعه درآمده است حرام قرار داده آیا او نیز وهابی است؟
      مبارزه با خرافات که اصل ومنشأ دینی نداشته باشد محدود به شیعه وسنی نیست. درسنی ها هم خرافات وجود دارد که هیچ کسی منکر آن شده نمیتواند. اما شیعه ایزم به نحوی ازانحاء با بازیهای سیاسی روز گره خورده است که باید علت وانگیزه هایکه بعضی ازنویسنده ها منجمله خود این آقا همایون جان ازنوشتن اینگونه مضامین درنظر دارند باید روشن شود. ومن نیز نظر خویش را ابراز کرده ام حالا نیز تاکید دارم دلیل داری بسم الله
      نکته ایکه میخواستم دربارهء منافق بودن خودت به تفصیل بنویسم که نوشته ای اگر ما منافقین عصر پیامبر هستیم پس پیامبر کی است؟ از طرز نوشتار شما برایم معلوم شد که لا اقل منافق بودن خویش وشرکای خویش را پذیرفتید اما سوال این است که پیامبرکی است؟
      جواب: من نه خود ادعای پیامبری دارم ونه هم کس دیگری را بحیث پیامبر بالای شما تحمیل می نمایم. من نوشته ام که شما مانند منافقین عصر یامبر اسلام هستید. اینجا ازنظر نوشتاری خودت کلمه "مانند" که از آدات تشبیه است کاملا ازنظر بدور انداخته ایی. وفکرکرده ایی که( مشبه ومشبه به) هردو یکی اند. نخیر داشتن اخلاق وکرکترهای منافقانه وماکیاولیستی تنها به یک عصر وزمان محدود نمی شود ولازمی نیست که که هرجا منافق باشد پیامبر هم باید درمقابل آن قرارداشه باشد. منافقان تنها دربرابر پیامبر اکرم قرار نداشتند منافقان تا قام قیامت علیه حق وپرتو افشانی انوار حق سنگ اندازی میکنند.
      خودت مثل اینکه حالا ازگروه چارکلاه های مزاری، فرید وفریاد بریده ایی ورنه درجای فرید جان خودش برایت نوشت که من درتمام افتخارات حزبی خودرا با تو شریک میدانم. وبعد برای یافتن راه حل مشکلات کشور آموزه های مارکس را راه حل پرابلم کشور دانست که ازطرف خواهرزاده اش مزاری رد شد. مزاری نه بخاطر اینکه مامایش مارکسیست است وخودش مسلمان، بلکه خواهرزده اش تاگلو درقعر وگنداب فاشیسم قومی غرق است
      به نظرمن شما چارکلاه ها که یک تان ماما ودیگرتان خواهرزاده وغیره خودرا معرفی میکنید درضدیت تان با دین ومقدسات دینی همه یکی استید شما ازهیچ نوع تحقیر وتوهین علیه مقدسات مسلمانان وحتی کتاب برحق مسلمین یعنی قرآن رو گردان نیتسید بناء با وجودیکه با سخنان اسلامی ات موافق استم شک دارم که چنین نظریاتی از حسن نیت منشا گرفته باشد. چون جماعتی که باتو همنظر وهمفکر است وباهم به تبادل اخوانیات می پردازید همه ضد اسلام وقرآن ومعتقدات مذهبی تشریف دارند پس چه شد که تو تنها حالا از بین آنها راه را جدا کرده ایی؟
      وازهمه مسخره تر اینکه مرا نیز درجمله سلفی ها قرار داده ایی من که شخصا خودرا مقلد وپیرو امام ابوحینیفه نعمان رحمة الله علیه می دانم مثل اینکه همان داستان کهنه ای ومسخره ای را تکرار میکنی که یک ملای نادان بمردم گفته بود که از دوکان فلان هندو مال نخرید که وی وهابی شده است!!!!

    • گنداب و فاشیزم قومی عبارت از :

      • خصوصیات ایتنالوژی داشتن ،
      • غیرت پختونوالی داشتن ،
      • دعوای اکثریت داشتن ،
      • دعوای ملی و ملی سازی کردن ،
      • دزدان ، آدمکشان و وطنفروشان را بابا و نیکه خطاب کردن ،

      و طالب وحشی بی فرهنگ را جنبش رهایی بخش خواندن می باشد !!!!!!!!!!!!!!

    • یک غول این ولی و یکی غول کاکر است
      این از قماش چلو، آن دگر خر است
      اینش به غف غف و آنش به هنگ هنگ
      مشغول پاسداری غول های دیگر است

    • یاره ولی جانه وبخښه کله کله ستاسو دمشورو څخه یو څه سرغړونه کیږي
      خو اصلی خبره داده چه دغې سرغړونې عمدی او قصدی ندي کله چه وخت دیر ولرم پخپلو ګوتو باندی کنترول له لاسه ورکوم . خو بیاهم تاسوته وعده درکوم چه کوشش به وکم چه ستاسو د نیکو مشورو پراساس به عمل وکړم

  • یک زمانی در سرتاسر اوغانستان فقط یک رادیو بود بنام " رادیو اوغانستان "و باشنده گان این افغانگاه و واویلا سرای روی مجبوریت از بام تا شام به چرندیات این رادیو که نیمش را می فهمیدند و نیمش را نی گوش فرا میدادند و لحظات خوش و ناخوش زنده گی رقت بار خود را در پهلوی آن می گذراندند . ماجی ملایی در همسایه گی ما ، کودکان گذر و کوچۀ ما را آموزش قاعده بغدادی و رسالۀ یوسف ذلیخا می داد و همیش به رادیو گوش فرا داده انتظار آهنگ نازی جان همدم من دلبر من استاد نتو را میکشید .

    در تابستان یک سال که صنف چهارم مکتب متوسطه سلطان غیاث الدین را به پایان رسانیده بودم ، رخصتی تابستانی داشتیم و صبحگاه وقت به آموزش قرآن رفته بودم که در رادیوی ماجی ملای ما پروگرام ( کورني ژوند ) پخش میشد . در میان این پروگرام پارچه های تمثیلی نیز گنجانیده شده بود که یکروز به زبان پارتی دری و یک روز هم به زبان پختو ممثلین پارچه را به شنونده گان رادیو تقدیم میکردند . همان روز پارچه تمثیلی به زبان پختو بود و ماجی ملایم که زن مهربان و شیرین زبانی بود که خدایش بیآمرزدا ، از من حقیر که مکتب بچه بودم آهسته پرسید :

    بچیم خلیل جان ، ای دیگه کدام زبان اس که امی بیشرمانه گفته میره ، گوره خوری ، گوره خوری ؟ من حقیر که تازه واژه های زبان پختو را در مکتب آموخته بودم با احترام خدمت شان عرض کردم که این گوره خوری در زبان پختومعنایش ( ببین خواهر) است نه حکم بر گوه خوردن شنونده گان ! با نیم نگاه معنا دار بسویم نگریستند و با نیشخند فرمودند : بچیم گلاب برویت ، گوه گوه اس ده هر زبانی که باشه !!

    بواقعیت که بزبان پارتی دری غول غول است نه خواهر میشود و نه هم برادر !

  • ولی جان سلام

    در مورد این شبیر که خود را کاکر معرفی میکند هم توجه داشته باشید که کسی دیگری جز از همان "چلو" های شناخته شده کسی دیگری نیست

    فقط اگر زیر یک نام از کارملوف دفاع میکند و زیر نام دیگر کارملوف را محکوم میکند به این معنی نیست که حتما افغان است و به افغانستان و منافع آن دلبستگی دارد

    کدام پشتون وطنپرست هزاره ، شیعه و دیگر اقوام برادر کشور را توهین میکند ، جز از یک فروخته شده ؟

    کدام پشتون وطنپرست عنعنات کشور ما را 24 ساعت توهین میکند به جز از یک فروخته شده چون خان مزاری زیر نام کاکر ؟

    کدام پشتون وطنپرست به حرف های بازاری و هذیان های شخصی فروخته شده مریض چون مزاری خان توجه میدارد جز خود او زیر نام کاکر ؟

    از این رو من از شما میخواهم که فکر نکنید هر که در انترنیت خود را مزاری معرفی کرد واقعا مزاری است و هر کس خود را کاکر معرفی کرد کاکر است

    په در ناوی

    صالح محمد برفکوچ

    • برفکوچ عزیز! سلام! امیدوارم سرحال باشید متاسفم که به حیث یک مؤرخ برجسته وپژوهشگر خوب کشورما دربرابر سیل تبلیغات دشمنان وطن تاب مقاومت را نیاورده اید وشکست خورده اید. تاجائیکه حتی دوست ودشمن را هم حالا به یک نظر می بنید. یعنی اینکه من و ده ها نفر مخالفانم همه یک نفر هستیم . پس اگر من هم ادعا کنم که خدای نخواسته خودتان نیز یکی از همین افراد هستید چگونه ثابت میکنید که نیستید. ولی من این کار را نمی کنم زیرا چشمانم به تخنیک و تکنالوژی انترنتیی آشناست و میدانم یکنفر، به بیست نفر تقسیم نمیشود که دریک لحظه وانلاین و در آن واحد ده پیغام متضاد را ازطریق کابل پرس? به نشر سپارد. از آن گذشته این کابل پرس هم ازخود یک مدیر وسرپرست دارد ونمرات آی پی کامپیوترها نزدش معلوم میشود تاکنون بیش از صد پیام ، من در کابل نوشته ام اما جز شما درکابل پرس، دیگرکسی این اتهام ناروا را برمن روا نداشت که هم مدافع کارمل شده ام وهم مخالف وی . طنز هم اینگونه نوشته نمی شود. ولی بازهم به شما موفقیت وکامگاری آرزو میکنم وامیدوارم که روزی فرا برسد که سوء ظن شما برطرف گردد
      با احترام
      شبیر کاکړ

    • خان شبیر خان ! حال که من و شما را جناب مؤرخ بی بدیل و پژوهشگر کوه های بی برف برفکوچ خیال ، یکی دانسته اند ، یک تبصره گک کوچک دارم به همین ادعای پژوهش مأبانۀ شان .

      قصه ازینقرار است که دل نازک تنویر خان ببخشید جناب مؤرخ بی همتا !؟ صالح خان برفکوچ خیال ، از خشک سالی های زیاد بی قرار است . هرطرف تقلا و چنکوک دارند تا ابری را از دامنه های تاریخ خود ساخته و پرداختۀ خیال شان به آسمان پندار شان آشنا سازند که ترقیَ شود و پرقیَ و چند دانه برف به صخره های خشکیده و گرما کشتۀ کوه های نشیمنگاه شان فرو ریزد ، تا چیغسک بلند نمایند که فردا برفکوچ خواهم شد .

      به تمنای چنان روز فرخنده و خجسته چنان مست ومدهوش اند و همای بلند پرواز خیال شان به کجاهای بلندی های وجود شان رسیده که از آن افق ها و تپه زاران جنگل نشان شان ، من حقیر و شمای اکادمیسن را یکی دانسته و یکی پنداشته اند . شما با قبیلۀ ایتنالوژی نشان خود و من حقیر روستایی بی قبیله ، دشمن جناب مؤرخ بی همتا !؟ صالح خان برفکوچ خیال شده ایم و تنها ایشان اند که با غزل سرایی و شعر خوانی ترکی و ازبکی سنگ وطنپرستی به سینه میکوبند که اینهم به من حقیر نیکو و مبارک است . ایشان چنان مستغرق پنجابی های چتل و بویناک چتلستان و پوقانه دروغ نامه های قلبک نشاندار خود بودند و هستند ، که نمی توانند و توانایی آنرا نیز ندارند فرق میان شکل و محتوای نوشتار نویسنده گان و پیامگذاران کابل پرس? را نمایند .

      هر نوشته و هر نگارشی مانند نشان انگشت ، ویژه گی ها و خورده گی های نویسنده را در خود پنهان دارد که به چرچر چرچرکی بهاربهشتگاه ، نرگاوی نمیشود ، زمستان از اسفندی ماهی گیر نشده و از هر خشک کوهی ، بهمنی بوجود نمی آید . نویسنده ها را فقط و فقط از روینامه نوشتار شان میشود جدا ساخت که هستند یک دوست بسیار عزیز و دانشمند من حقیر که درین حصه شهکار دارند و با بسیار ظرافت و شکیبایی خطوط دست نویسنده ها میخوانند و از روی ادب و احترام برخ شان نمی کشند .

      در اخیر فقط همینقدر زیاد مینمایم که : کل اگر طبیب است سر خود مداوا کند !!

    • حالا به این هذیان های بازاری یک مریض چون محترم خان مزاری = پنجابی فقط یک کاکر ساختگی توجه خواهد کرد .

      یک کاکر واقعی باید آنرا مانند یک باد کثیف هم اهمیت ندهد.

  • خان خادیستک فرموده اند ازاینکه کارمل سرازتکیه خانه برافراشته وحفیظ الله امین ازامریکا بناء کارمل نسبت به او ترحیح دارد. درحالیکه واقعیتهای تاریخی خلاف ادعاهای خان وامثال اورا ثابت میکند. قبل ازکودتای کمونستی افغانستان درمیان سایر کشورها وملل جهان بصورت نورمال حرکت خویش را بطرف ترقی وپیشرفت آغازکرده بود. وحالا نیز میتوان گفت که :
    افغانستان کشوری است که ترکیب چند زبانی دارد و در این کشور همۀ مردم تحت نام افغان قرنها باهم به محبت و وحدت زندگی کرده اند. حتی به اندازۀ که به ملت افغان فرقی بین لعل بدخشان و سنگچلهای نیمروز وجود ندارد و به همۀ خاک این کشور به یک نظر دیده میشود.
    این ملت در طول تاریخ باهم شانه به شانه بدون در نظرداشت تنوع لسانی از این کشور دفاع نموده است و بخاطر به دست آوردن حریت و آزادی این کشور حتی جانهایشان را قربانی کرده است.
    زبان در این کشور اساس نیست و هیچکدام برتری وتفوق لسانی درینجا وجود ندارد، دو زبان پشتو و دری زبانهای رسمی افغانستان اند که همۀ افغانها به این دو زبان آشنایی دارند و به این زبان در هر کنج وکنار افغانستان صحبت میشود و در دفاتر رسمی همۀ مشکلات به این دو زبان حل وفصل میشود.
    اشغالگران همه وقت میکوشند در کشور مطلوب به در میان انداختن اختلافات مذهبی یا لسانی و یاهم... به اهداف خویش برسند، بطور مثال اشغال امریکایی در عراق ملت مظلوم و مسلمان عراقی را در اختلافات بین اهل تشیع و اهل سنت درگیر نمودند و امروز ما شاهد هستیم که اشغالگران به اهداف شوم خویش رسیدند و مقاومت مقدس عراقی را از بین بردند و اگر وجود هم دارد بسیار ضعیف است که نه میتواند با اشغالگران جهاد کند و اینها را از کشورشان خارج سازد.
    ولی بفضل خداوند ج در افغانستان چنین نقطۀ ضعف وجود ندارد که اشغالگران بتواند از این راه افغانها را بهم درگیر ساخته حکومت کنند، ولی باز هم اشغالگران کوشش میکنند چنین اختلافاتی را بمیان آورده مردم را از آزادی کشورشان دست بسر کنند، یکی از این اختلافات اختلافات لسانی است، ولی الحمدلله ملت افغان به چنین اختلافات هیچ باور ندارد مگر در مقابل دشمن ایشان و دسایس شوم ایشان را بهتر شناخته اند.
    زمانیکه اتحاد جماهیر شوروی بالای کشور عزیز ما افغانستان حمله کرد و آزادی افغانستان را سلب کرد، از همان زمان آنها به این فکر بودند که در اینجا بین افغانها اختلافات را بمیان بیاورد تا بتوانند در افغانستان که تاریخ واضح مقاومت با مخالفین ایشان را دارد در اینجا به آرامی کامل حکومت کنند و از منابع افغانستان استفاده کرده بتواند.
    آنها اختلافات را از بین حزب مقلد کور کورانۀ فکر کمونیستی (حزب دیموکراتیک خلق افغانستان) شروع کرده و آنها را به دو شاخۀ خلق و پرچم منشعب کرد که بطور عموم جناح خلق عبارت از پشتونها و پرچم از دری زبانان بود، اما واضحا اینطور نبود بعضی از پشتونها در شاخۀ پرچم و بعضی دری زبانان در شاخۀ خلق هم وجود داشتند اما این تقسیم به صراحت اعلان نه میکرد که بکدام زبان مشخص ربط دارد و یا بکدام سمت مشخص اما در عموم اینطور بود.
    بعداً این اختلافات گسترده تر شده و احزاب بنام های سازا وسفزا وکجا وسپکجا نیز از بین کمونستها برخاستند که واضحا و به صراحت کامل به اختلافات لسانی معتقد بودند و میخواستند زبان ایشان متفوق از زبانهای دیگر باشد، همینجاست که مردم افغانستان برای اولین بار با اینطور احزابیکه افکار متعصب و فاشیستی داشتند روبرو شدند. ولی مردم افغانستان از همان روزهای ابتداء این بلا و مصیبت با اینطور افکار بی معنی، متعصب و پوچ هیچ باور نداشتند، و برخلاف اینها به همۀ کسانیکه با این احزاب کمک میکردند وبه داشتن عضویت در چنین احزاب متهم بودند؛ ازیشان نفرت داشته و اینها را ضد منافع ملی و وطنفروشان میدانستند.
    بعد از اینکه سلطۀ دولت افغانستان از جناح خلق گرفته و با ریاست کارمل بجناح پرچم سپرده شد، و بعد از پایان دورۀ ببرک کارمل سلطۀ حکومت به داکتر نجیب که عضو فعال و پشتون جناح پرچم حزب دیموکراتیک خلق افغانستان بود سپرده شد، درینوقت هواخواهان ببرک کارمل که از طرف برادر ببرک کارمل محمود بریالی کنترول میشدند، به طرف مقابل ایستادند و میخواستند در حکومت درزهای را بمیان بیاورند.
    این اختلافات گسترده تر شد، تا اینکه حکومت داکتر نجیب هم بپایان رسیده و کمونستهای خلق و پرچم به روس و امریکا فرار کردند حتی بعضی از ایشان با استفاده از موقف قبلی ایشان در کابل به اجازۀ مجاهدنماهای متعصب ماندند و کسی نتوانست به آنها صدمۀ برساند. وقتیکه کمونستان شکست خورده به خارج از کشور فرار کردند، آنها در آنجا هم این تعصبات لسانی را باهم داشته فعالیت خویش را متوقف نه ساختند، از آنجا اختلافات گسترده تر میگردید تا این که افغانستان از طرف غرب بریاست امریکا اشغال شد، بعدا این کمونستان به افغانستان برگشتند که حالا هم همان اختلافات لسانی خویش را باهم داشته باز میخواهند در کشور عزیز ما افغانستان این اختلافات را روح جدید داده فعالیت کنند.
    بارهاست که اینها منافع ملی را پایمال کرده سخن میگویند و فعالیت میکنند، اینها همیشه میخواهند در زبان (دری) که دارای تاریخ دراز میباشد اصطلاحات ایرانی را استعمال کنند و یا هم میخواهند از تابعیت ملی افغان اجتناب نمایند، و میخواهند از این راه اختلاف بزرگ ملی را بمیان بیاورند. یکی از این شخصیتها عبداللطیف پدرام میباشد که بمثابۀ شاگردی از محمود بریالی است در اینجا افکار کمونستی ناکام ایشان را عقب گذاشته تعصبات لسانی را پیش کرده میخواهد وحدت تاریخی ملی مان را از بین ببرد.
    ستمی هائیکه در جامۀ جدید در عصر جدید ظاهر شدند، کسانی جدید با فکر جدید نیستند، بلکه اینها نهالهایی هستند که به دست کمونستان شکست خورده تربیت شده اند و شاگردان اصیل فکر ناکام آنها هستند و در ثوب جدید دست به کار شدند و نمیخواهند بنام و اصلیکه اینها دارند شناخته شود، زیرا ملت افغانستان بخاطر سیاستهای وطنفروشانۀ اینها دونیم ملیون انسان را فدا کرده است و نه میخواهد بار دوم این فدا کاری با ارزش را متحمل شود مگر از اینها نفرت دارند و انها هم این حقیقت را درک کرده نه میخواهند نامهای ایشان در پهلوی کمونستان یاد شوند اما در حقیقت همان کسانی هستند که ملت افغانستان را یکبار بالای روس فروخته و بار دوم در خدمت اشغال امریکایی فعالیتهای زهر آگین ایشان را پیش میبرد که ملت افغانستان باید از خطر اینها باخبر باشد و نباید بار دوم این آزموده شده ها را باز بیازمایند

    • کاکر خان باز هم دروغ نوشتید ، افتراع و تقلب در حقیقت کردید !

      شبیر خان ، تعصبات لسانی ومذهبی امروز رسوبهای باقیمانده ازدوران عبدالرحمن وپختو تولنه است ، چرا در جان کمونستان خلقی و پرچمی افتیدید ؟ خلقی ها با خلاق خلق و شاگرد خلاق خلق شان ذغال آتش ناشدۀ تعصبات لسانی ومذهبی را شعله زدند و پکه پکه کردند . پرچمی ها نخست گریختند و بعد بقدرت رسیدن بوی بد معده خلقی ها را با چارزانو نشستن چاره نتوانستند . پروژه ناقلین را کی به معرض اجرا قرار داد ؟ پختو تولنه را کی بنیاد گذاشت ؟ دروازه مدارس حربی و دپلوماسی را کی بروی جوانان غیر پختون بست ؟ اکثریت و اقلیت جعلی را کی برخ دیگران کشید ؟ کی مردمان بومی این سرزمین را رسمأ ناقل خطاب میکند ؟ کی دویمه سقاوی مینویسد ؟ کی واژۀ دانشگاه را غیرملی و غیر اسلامی میخواند ؟ کی وطن همگان را باربار فروخته و میفروشد ؟ و و و !!!

      کورخواندید آقای کاکر ! داستان الف لیلی (الفة الیل و لیل) وحدت جعلی و دروغین ملی را که شما تا حال خواب دیده و به امید یوسف کنعانی ، بمنظور تعبیرش نشسته اید ، به آب روان دریای بازار بورد پیشاور قصه کنید که ماهیانش هم تخم دهند و هم چوچه ! در کابل پرس? جایش نیست !!

    • مزاری صاحب سلام عرض میدارم
      مطالعه نوشته کاکر صاحب مرا به یاد دوست دوران خدمت سربازی انداخت:
      روزی در یکی از معاملات روزمره گول خورده بود وخصارت مالی قابل ملاحظه یی برایش رسیده بود.آمده بمن گفت: ماما جان میدانی که من خر مشهدم. با تعجب پرسیدم که خر مشهد چه نوعی از خرهاست؟ گفت: خر مشهد خر خران است.یعنی خرتر از خر..
      از روزی میترسم که ضعیفه یی از ترس تبادله با قاطر یا خری از غژدی فرار کند و کاکر صاحب اینرا هم به گردن کمونیستان بینوا بیاندازد که گویا اینها بودند که او را انسان شمرده و با حقوق زن اشنایش ساختند..
      یاهو
      ماما فرید

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس