چند درصد شعر؟
دو نوشته از لطيف ناظمی در فضای باز
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
از خوانندگان و نيز از علاقمندان می خواهم در بحث های اين چنينی کابل پرس? شرکت کنند. تصميم گرفته ام در کابل پرس در کنار مسايل اجتماعی و سياسی، مسايل مربوط به ادبيات و هنر هم بصورت جدی تر دنبال شود. چرا که معتقدم داعيه داران شعر و ادبيات امروز افغانستان بايد آثارشان را در فضای باز قرار دهند و در گوشه ای نخزيده و آثارشان را بدون يک نقد و محک جدی، بر ادبيات تحميل نکنند.
من از خوانندگان می خواهم بدون در نظر گرفتن اينکه دو نوشته ی زير از آقای لطيف ناظمی ست، ديدگاه های خود را درباره ی آن بيان کنند. بگويند که در اين دو کار چه چيز تازه ای نهفته شده که قبلا به مراتب بهتر از آن در شعر و ادبيات فارسی، توسط بزرگان آن، سروده نشده است. در کجاهای اين دو کار تقليد صورت گرفته؛ از چه چيزهايی تقليد شده و چرا؟
اميدوارم حالا شاعران به درست يا نادرست " نامدار افغانستان" ، از اين مساله نرنجند و اين مساله را يک برخورد جدی به ادبيات بپندارند و نه برخوردی شخصی.
حريق سرخ
ای باغ در غم تو چه تنها گريستم
کوهم، ز دوری تو چو دريا گريستم
آنجا گرفت دامن جانت حريق سرخ
چون ابر نوبهار من اينجا گريستم
هر چند در شبان شبيخون نديدمت
بر ياد هر درخت تو اما گريستم
وقتی که در حريم تو تازيد باد شب
بر غارت بکارت گلها گريستم
در سوگ خشکسالی و قحط بهار تان
ای باغ، ای درخت چه تنها گريستم
اگر به خانهء من ميروی
اگر به خانهء من ميروی بهار بياور
سبد سبد گل نارنج از آن ديار بياور
هزار کوچه لبالب ز خوشه خوشهء خورشيد
هزار باغ پر از سايهء چنار بياور
چمن چمن پر از آواز سبز سبز قناری
و برکه برکه نسيمم ز رودبار بياور
دريچه ها پر از آن آبی مشبک من کن
ستاره های فروزنده بيشمار بياور
هوای تازه و نمناک دره دره وحشی
سکوت سنگی و معصوم کوهسار بياور
چو آفتاب نشيند به شانه های هريوا
از آن غروب به شبهای انتظار بياور
شبی بدزد شميم تمام تاکبنان را
گل بهار ز دامان گلبهار بياور
طنين شکوه خيل کبوتران خدا را
ز پشت گنبد مولا علی نثار بياور
سلام من برسان بر اسير درهء يمگان
ز شهر زلزله ها، لعل آبدار بياور
چهار خمکده از باده های تلخ نرون را
دو مهر ماه انارم ز قندهار بياور
عبير و عنبر و عود و سپند و مشک و قناويز
گلاب و صندل و ريحان جويبار بياور
ز کوچه باغ پر از ياد خاطرات قديمی
شبانه بگذر و يکدسته بوی يار بياور
شعر از سايت فردا و عکس از سايت آسمايی
پيامها
13 دسامبر 2007, 18:30, توسط Sima
Not more than 20 percent
14 دسامبر 2007, 02:44, توسط ابو مدینه
این اشعار خیلی عادی وبدور ازهرگونه تخلیقات ادبی است مثل اینکه یکنفر صحبت عادی کند این چیز را برایم بیاور خیلی خسته هستم یعنی امشب دلم انار قندهار میخواهد میخواهم آنرا نوش جان کنم.
من هیچ چیز نو وتازه درین اشعار نمی بینم.
باتشکر از سایت وزین کابل پرس? که خیلی آزاد این موضوعات ادبی را مطرح ساخته است.
طوریکه یک برادر درباره کوهدامنی هم یک نظر جالب داده بود که درکشور ما متأسفانه روابط برضوابط ترجیج دارد.
هرقدر که باشاعران نامدار قرابت ویاخویشاوندی داشته باشی بهمان اندازه نامت بلند است ولو اینکه چرندیات هم بگویی.
خدا رحمت کند استاد خلیل الله خلیلی را که باداشتن اولادها ونواسه های زیاد نخواست هرکدامش را بدون درنظرگرفتن کدام معیار یاضابطه برسکوی بلند شعر فارسی بنشاند ورنه باآن تعداد زیاد اولادها شاید برای دیگر کس مجال پیداهم نمیشد که برسکوی بلند ادبیات فارسی بنشیند.
بهرترتیب من معتقد هستم که فرهنگ نقد ادبیات درکشور سنت زده ما بمعنی دشمنی تلقی میشود هرکس که نام پیداکرد باید هر چرند که بگوید مورد قبول عام قرارمیگیرد.
14 دسامبر 2007, 04:36, توسط کریم
دزدی از این شعر فروغ فرخزاد:
اگر به خانهی من آمدی برای من ای مهربان چراغ بیاور
و یک دریچه که از آن
به ازدحام کوچهی خوشبخت بنگرم
6 مارچ 2008, 01:56, توسط شادی
چرا دزدی ؟ اینرا میگویند تاثیر پذیری نه درذی. یا شاید به استقبال شعر فروغ رفتن که به خودی خود چیز بدی نیست.
شاد باش و دیر زی دوست عزیز.
14 دسامبر 2007, 03:34, توسط کبير
منفی 15 در صد.همهش کاپی کاپی کاپی تا منفی 15 درصد دو شعر را پايين آورده
14 دسامبر 2007, 04:18, توسط پرتو
قبل از اینکه روی شعر و هر کار ادبی آقای ناظمی حرفی بزنیم باید آنان را معیار سیاسی دید و چلیپای بر پیشانی این ارجمندی زد چون در سالهایی که افغانستان در آتش تجاوز و جنایت خلقی ها و پرچمی ما میسوخت این آقا برای رژیم پوشالی قلمزنی کرد و در خدمت آنان قرار داشت و تا امروز هم کاری برای مردم افغانستان انجام نداده.
شعر و هنر و ادبیات در مجموع را نمیتوان در ورای سیاست دید، کار هنرمندی ولو از نظر ادبی بسیار غنی و بیمانند باشد اما در میدان سیاست مدافع خاینان و جانیان باشد، بیارزش و بدرد نخور است.
من با ادوارد سعید موافقم که میگوید:
"سياست در همه جا هست و نمي توان با پناه جستن به قلمرو هنر و تفکر ناب از آن گريخت . و نه حتي با گريز به عينيت گرايي بي طرفانه و يا نظريه هاي متعالي. روشنفکران در زمان خود، درگله اي از آدمها قرار گرفته اند که توسط سياست تحميل تصويرهاي عمومي که صنعت خبررساني و رسانه هاي ارتباط جمعي مظهر آن است، هدايت مي شوند؛ و نمي توانند در مقابل اين امر مقاومت کنند مگر با اعتراض به تصاوير، گزارش هاي رسمي و نيز توجيهاتي که از جانب قدرت حاکم صورت مي گيرد و توسط رسانه هاي خبري با شدت روز افزون شان، توزيع و اشاعه مي شود.(و نه تنها به وسيله رسانه ها بلکه از طريق جريانات فکري وسيعي که اجماع و اتفاق نظررا در باره اخبار روز بر اساس منظري قابل قبول، حفظ وپاسداري مي کنند). براي نيل به آن ، روشنفکر مي بايستي به چيزي که « رايت ميلس» آنرا « نقاب از چهره بر کشيدن» مي نامد، عمل کند و يا از خلال روايت هاي جايگزيني که ارائه مي دهد با همه توانايي اش در جهت بيان حقيقت بکوشد (..)"
14 دسامبر 2007, 04:27, توسط سهار
استادان تقلبی شعر نمی توانند خود را از ديد واقعی مردم پنهان کنند. اين دو شعر نوشته هايی خنثی و بی ريشه اند که شعر گفته نمی شوند.
14 دسامبر 2007, 10:29, توسط solayman
جناب مير هزار. اتفاقا يادداشت جالب وابتکاری ستودنی از خويش بروز داده ايد . همانطور که توجه فرموده ايد ، محترم ناظمی در زمينه خلاقيت ادبی و شاعری ، دچار افول و انحطاط شده اند . نمونه ديگر و چشمگير تر اين بيچارگی و درماندی ايشان در عرصه آفرينش ، شعر گونه « مرگ سبز » است که در نظر من « مانيفيست » مرگ ادبی خودا يشان نيز ميباشد . اين نظمگونه که چنين شروع ميشود ودر کابل ناتها منتشر شده :
اگر درخت بميرد ، ستاده می ميرد
به پای بسته ودست گشاده می ميرد
درخت می رود و ريشه هاش می ماند
گمان مبر که بلا استفاده می ميرد!
تو مرگ سبز نديدی به بستر باران
چه عاشقانه چه زيبا چه ساده می ميرد
در واقع ، نه پيام تازه ای دارد نه استعاره يا ديد نوی. شما ميدانيد که ارونقی کرمانی کتابی دارد زير نام « درخت ها ايستاده ميميرند » .
جناب واصف باختری با اقتبس همين ضمون قبلا فرموده بودند : « که نخل های بلند ايستاده ميميرند _ شعر....و آفتاب نمی ميرد»
خوب ، ناظمی صاحب هيچ حرف تازه ای از خويش بر اين مقوله نيفزوده .
ازان که بگذريم ، کاربرد ترکيب دلخراش « بلا استفاده » نيز خواننده مسلکی را از منظومه مرگ سبز ، بيزار ميسازد.
در گوشه يگر که آقای ناظمی فرموده اند : « چه عاشقانه ، چه زيبا ، چه ساده ميميرد !» بازهم سخن خود ايشان نيست ، هرچند که اگر می بود ، هم چندان ، دلپسند نبود !، بهادر يگانه سروده است :
عقاب پير که آن سوی جاده می ميرد
چه بی گلايه و زيبا و ساده می ميرد
عيب ديگر اين نظم گونه ، ترکيب ناهنجار و نامانوس « کشته نگرديد » است . در متون ادبی ما ،« کشته شدن» ، آمده نه کشته گرديدن !
بهر حال مبحث گشوده شده در کابل پرس? را به فال نيک می گيرم . سليمان تابش
آنلاین : latif nazemi
14 دسامبر 2007, 11:01, توسط abdulah
نوشته مستدل و خواندنی جناب آقای سليمان را تاييد ميکنم . من گمان ميبرم که دوران نقد های محفلی و خانوادگی که ناظمی صاحب از ان کام گرفته اند ، ديگر گذشته است . مقوله ايست که گويد « هرکس بار اول زلف يار را به شب ، تشبيه کرد شاعر بود ، اما آن کس که بار دوم اين کار را کرد ، احمق بود !»
ناظمی صاحب را وقتی رييس راديو افغانستان بودند و نوشته های ديگران را به نفع نظام کمونيستی ، سانسور ميکردند ، همه به ياد دارند.
نميدانم ، يک شاعر بايد در کنار مردم باشد يا در آغوش قدرت حاکمه ؟
مبحث بازشده بسيار سود مند است . عبدالله
14 دسامبر 2007, 16:08, توسط خضنفر
ناظمی و امثالش دیگر از استفاده افتاده اند و عمر ادبی و سیاسی شان خاتمه پذیرفته. شیره جان اینان را تا وقتی دولت مزدور روس سرکار بود کشید، بعد هم در رکاب امیران تنظیمی و طالبی قرار گرفتند، اینان دیگر کدام چیزی ندارند که عرضه کنند.
آقای میرهزار اگر میخواهی بحث های ادبی را مطرح کنی، خوبست که از نسل نو و مخصوصا از کسانی مثل کاظم کاظمی آغاز کنی که در قم شریف و تحت نظر استادان آخوندی و در "واواک" رژیم ولایت فقیه تعلیم دیده اند و تازه وارد کارزار شده اند که منحیث جاسوسان آن رژیم کار و افاده فروشی کنند و حالا هم میدان خالی ادبی در کشور را در اشغال کرده اند.
به خودت معمولا دیده شده که اتهام جاسوس ایران بودم هم وارد شده، یکی از راه هایی که بتوانی این اتهامات را خنثی کنی و بیعتبار بساز همین است که به یکچنین جاسوسان و لشکر فرهنگی رژیم ایران بپردازی و آنان را بیپرده و رسوا سازی.
و یا مثلا جای پرداختن به فلم هایی نظیر "ساعت 5 عصر"، "قندهار" و غیره در این ویب سایت کاملا خالیست و هیچگاهی به فلم های شوونیستی و مملو از توهین و تحقیر نسبت به مردم افغانستان بوسیله مخملباف پرداخته نشده است. چه خوب خواهد بود که در نقد این دو فلم و دیگرانی که ممکن باشند اما من با آنها آشنایی ندارم پرداخته شود. باید اشک تمساح ریختن مخملباف به مردم افغانستان در چشمان خودش خشکانیده شود که دیگر جرئت نکند به ملت ما اینچنین توهین آمیز برخورد کند.
14 دسامبر 2007, 16:25, توسط javanah Daneshyar
عبد اله جان قند . من هم نظر بسيار منطقی جناب سليمان را می پسندم . شما گفته ايد شاعر بايد حامی مردم باشد يا در آغوش حاکمان قدرت ؟ اما محترم ناظمی خودش « حکومتگر » بوده !
ايشان وقتی بر سر پست و مقام با داکتر نجيب در افتاد و به آلمان رفت ، يکباره يادش آمد که کشور اشغال شده ! گويا چکامه عجيب ا لخلقه « وطنا ، کشته افتاده به هامون وطنا » را سرود واز خارج به داخل کشور روانه کرد ، اين نظم در اخبار هفته به مسووليت ظاهر طنين ، اشاعه يافت.
گويا ايشان برای هرات ( مولد خويش ) نيز مرثيه گفت و شروع کرد به خاک پاشيدن روی مرداری سابق ! وتطهير گناهان پارينه!
ايشان برای دههاشاعر نوکار و نويسنده تازهکار ، تظريظ و تشويق و مقدمه نگاشت ، وبا همدستی استاد واصف باختری ، خود را ، رضای براهنی افغانستان جا زد ، الان اگر از باختری بپرسی ، منتقد شماره اول افغانستان کيست ، ميگويد : ناظمی .
اگر از ناظمی بپرسی اشعر شعرای معاصر کيست ، ميگويد : واصف باختری.
خوب ، اينک، برای دهها قلم بدستی که پس از دو ، سه دهه از پاکستان و بخصوص ايران به کشور برگشته اند ، و اين آقايان را و آثار و گذشته نا ميمون شانرا بدرستی نمی شناسند، اينان « تابو » گرديده اند که نمونه های ازين طرز فکر انحرافی را در همين ابراز نظر ها نيز ميتوان بخوبی دريافت .
بايد جناب مير هزار را کمک کنيم تا با طرح اين مسايل ، تنديس های کاغذی
، شکسته شوند و ادبيات مردمی و هنری بر پا خيزد .
14 دسامبر 2007, 17:59, توسط کامران ميرهزار
اتفاقا بسيار لازم است که برای گسترش اين بحث ادبی در کابل پرس?، جريان های مختلف و نسل های مختلف را بررسی کرد. اين کار لازم است و در بخش تازه ای که با نام " در فضای باز" در کابل پرس ايجاد کرده ام، به اين موارد خواهيم پرداخت و شعرهای آقای " کاظم کاظمی" هم در فهرست قرار دارد؛ اطمينان داشته باشيد. و اما کوتاه بگويم که من شعر کاظمی را به عنوانی بخشی ازشعر "نسل نو" نمی بينم. نسل نو بايد ويژگی های ديگری داشته باشد که در کارهای ايشان نيست.
درباره ی اتهام جاسوسی که شما درشت به آن اشاره کرده ايد نيز بايد بگويم که اولين بار اين اتهام را سازمانی که شما به آن تمايل داريد يعنی راوا در مقاله ی بسيار مفصلی در پاسخ به يک مقاله ی من درباره ی راوا مطرح کرد. من پاسخی به راوا نوشته ام و نوشته ی راوا را هم در همين سايت کابل پرس نشر کرده ام. حتما آن را خوانده ايد. اين اتهام را امنيت ملی افغانستان نيز می خواست به دروغ و به زور به من بقبولاند که اطمينان داشته باشيد اگر مساله ی جاسوسی در ميان بود، امنيت ملی و مقامات بلندپايه که از من و کار من در کابل پرس نارضی بودند و هستند، مرا علی رغم همه ی فشار ها از طرف خبرنگاران و سازمان های بين المللی مانند فدراسيون بين المللی روزنامه نگاران و گزارشگران بدون مرز، رها نمی کردند. بله من معتقد به آزادی هستم و حاضر نيستم قلمم را برای حکومتی بويژه از نوع سنتی و ديکتاتور آن به حرکت درآورم. در دومين بازداشت، امنيت ملی بی شرمانه علاوه بر فشار روانی و به زنجير کشيدن دست و پايم، پيشنهاد همکاری با خاد را می داد. مثلا "بيا و اسناد مقامات را به ما بده و تو خودت نشر نکن".
ترجيح می دهم نشراتی که زير نظر "خاد" باشد نداشته باشم و 3 ماه توقف کابل پرس در اعتراض به همين امر بود.
ديکاتور و جلاد، ديکتاتور است، افغانستان و ايران و پاکستان و يا جای ديگر ندارد. اگر جهل و زور و آدمکشی در افغانستان جنايت است، در ايران هم جنايت است.
نمی دانم آيا نوشته های من را در دفاع از کودکان افغانستان که اجازه ی خواندن و نوشتن ندارند را خوانده ايد و يا نه. يا نوشته ای درباره ی جناب " محمد علی سپانلو" که برای احمد شاه مسعود شعر می نويسد. اگر اين آقای روشنفکر می گويد که در صف جنايتکار وطنی اش نيست، در کار مدح جنايتکار افغانستان هم نبايد باشد.
از اين اتهام ها زياد می زنند خواننده ی عزيز؛ همانطور که می گويند راوا سر در آخور آی اس آی يا سيا دارد،
ولی شنيده ای که اتهام نادرست، مثل گِل نچست به ديوار می ماند.
در اين فرصت اين مساله را نيز بگويم که من هجوم و حمله ی بی رحمانه به يک نسل که در "آوارگی ناچار" در ايران بودند و هستند و زبان، گويش و فرهنگ آنجا را کسب کرده اند، ناشی از نداشتن دانش و عقده از اينجا و آنجا را می دانم. معمولا قبيله گرايان و افراد و گروه هايی که ريگی در کفش دارند، سادگی تاثير محيط را درک کرده نمی توانند.
درباره ی فلم " سفر قندهار" و غيره نيز بايد به شما بگويم که خواننده ی عزيز، من يک دست دارم و با اين يک دست نمی شود چند تربز به دست بگيرم. می دانی، هم بايد بنويسم، اسناد چور و چپاول از دارايی های مردم افغانستان را بيابم و پيگيری کنم، نقد کنم، به روز کردن همين سايت کابل پرس را بايد انجام دهم . تازه از شانس يا از چيز ديگر، چند خواننده ی ناخوب هم که اميدوارم خوب شوند، پيدا شده که به خواهر و مادر و فاميل افراد می تازند و ناجوانمردانه آلت تناسلی شان را به رخ می کشانند که بايد روی سراين سايت باشم و فرصت ندهم که نوشته ی کثيف شان را جز خودشان و منِ "ناچار" روی کابل پرس ببينند و بدون فاصله حذف شوند.
راستی تو همه ی کار را از ما می خواهی، کجاست نوشته و کار خودت و چرا مستعار می نويسی؟
آنلاین : کابل پرس
14 دسامبر 2007, 18:43, توسط ardalan
با ملاحظ پيام آقای غضنفر مينگارم :
من متاسفم که از سايت معلوم ا لحال ( جرمن ....) پيام های انحرافی ونفاق افگن ارسال ميشود ، اين تارنما دشمن زبان فارسی ، تاجيکان و هزاره ها است
اين سايت متعفن اخيرا بنام دشمنی با ايران ، همه فارسی زبان هارا ميکوبد ، همه فرهنگيان فارسی زبان را ، جاسوس ايران می نامد . اکنون مدتهاست که من به سراغ اين پورتال نميروم ، اما دست اندر کاران بيکار آن دست ا ز سر فارسی زبانان در نشريات ديگر هم برنميدارند .
آنان با لحن آمرانه ، اکنون به آقای ميرهزار دستور ميدهند ، فلان کار را بکند !
آدم از شرمساری آب ميشود که اين پيام را ميخواند.اردلان کابلی
14 دسامبر 2007, 19:59, توسط کامران ميرهزار
آقای اردلان کابلی!
جواب مناسب به فاشيزم، فاشيزم ديگری در برابر آن نيست. اشاره ام به شما نيست، اشاره ام به پشتو ستيزی ست که در مقابل فارسی ستيزی در جامعه که نه؛ بين مشتی روشنفکرنما راه يافته است، می باشد.
پشتو و فارسی در کنار ديگر زبان های کشور ما، بايد رشد کنند و ما نبايد سدی در برابر رشد آنان باشيم.
آنلاین : http://kabulpress.org
15 دسامبر 2007, 13:31, توسط Mah Taabaan
December 15 ,2007/ dear Mir hazar you did not anstall an arabic-alphabet in your site ,I would to write a good commentary in Persian , but I do not like to write in latin alphabet
15 دسامبر 2007, 14:10, توسط کامران ميرهزار
خواننده ی عزيز!
فکر می کنم روی کمپيوتری که شمااستفاده می کنيد، فونت فارسی نصب نشده است. اگر از ويندوز اکس پی يا ويستا استفاده می کنيد، براحتی می توانيد روی کمپيوتر خود زبان های از راست به چپ را جمع فارسی، با چند کليک ساده نصب کنيد. برای انجام کار به کنترول پنل ويندوز برويد و تغييرات لازم را وارد کنيد.
خوشبختانه در ويندور ويستا، فونت پشتو را نيز براحتی می توانيد نصب کنيد.
Control Panel
Regional and language option
Keyboards and Languages
17 دسامبر 2007, 11:23, توسط behrooz
عرض شود ، که ادب شناسان تاريخ زده و کپرک زده ، بسيار زيان فرهنگی رسانيده اند ، مثلا چون مدرس دانشگاه بوده اند ، در داخل کلاس ادبيات ، استعداد و ذوق شاگردان را با معايير کتاب المعجم شمس قيس رازی ، ارزيابی کرده اند ، يا آنکه چون هنوز در بند اسافل اندام بوده اند ، اگر دختری، نظمی بی معنی يا حتا به اصطلاح مجموعه شعری ، ساخته است ، با رويت درجه و اندازه وجاهت و ( اطاعت ) عليا مخدره ، ار اورا نقد کرده اند ، اگر طرف ، جوانی جويای نا م بوده ،و چيزکی به اسم « داستان » پرداخته ، اگر توانسته باشد يک بوتل ودکا برای محفل « نقادان انجمنی » بخرد ، ناگهان عکس و اثر ! وی در نشريه ای چاپ شده ا ست !
ناظمی به همان اندازه شاعر است که حيدری وجودی ، عرفان ميفهمد !
يک جريان و متنفذان منطقه ای خاص ، حيدری را به قطب نسل جوان ، تبديل کرده است . چند تا روشنفکر پر ادعای ديگر ، برای دريافت معنی و مفهوم درابيات بيدل ، چندان ناز وافاده ای ميفروشند که گويا فرمول تازه ای برای ساخت بمب انم ، کشف کرده اند !
اگر بگويی ، ناظمی ، با معاييرا مروز ، شاعر نيست ، واينکه گفته ست « مرغابی خيال تو پرواز ميکند » اکنون ديگر ، جاذبه ای ندارد ، ميگويند ، ساکت باش ، زيرا ناظمی مريض است ، زير نظر پزشک است ، ممکن است با خواندن اين ايراد ، مريضی اش ، اوج گيرد!
اگر بگويی ، بيرنگ کوهدامنی هرگز شاعر نبوده است وبايد پس از مرگ ،د يگر ، اتهام شاعر بودن از وی سلب شود ، معتادان ا فيون افاعيل عروضی و اقامتگران اقاليم بيکاری وبيعاری ، ميفرمايند « پشت سر مرده ، حرف نزن »!
روز گاريست که اين دزدان گردنه ، شاهراه حقيقت را مسدود کرده اند ، مانند مگس، وز ز ميکنند تا صدای ادبيات راستين و دورانساز ، شنيده نشود .
وب سايت های انتر نتی به توپخانه ای تبديل شده که فقط « ابتذال » شليک ميکند . يکی از ابتذالگرايان انتر نتی با همه فارسی زبانان ، دشمنی ميورزد ، ديگری فقط ، افتخارات ! شمال افغاستان را تبليغ ميکند ( در حاليکه د ر کشور هنوز قانون فدراليزم، نافذ نيست)
ناظمی، اينک ، وقتی برای ناديا انجمن ، مرثيه ميسرايد، ميخواهد بگويد ، با توده های زير ستم ، همدردی پيدا کرده است ، دريغا که مردمان واقشار محکوم ومحروم وطن ، خوب بخاطر می آورند که استاد ناظمی ، همراه استاد باختری و استاد زرياب، همان ذواتی بودند ، که د ر تالار بزرگ راديو افغانستان، نشستند و با گشاده رويی ، به اصطلاح در لوی جرگه ، به قلدر ترين مرد تاريخ وطن ، داکتر نجيب ، رای دادند و با تاييد قانون اساسی و دوره حکومت او ، در واقعيت بر سر يک شکنجه گر ، تاج سلطنت نهادند!
اگر آقای مير هزار و امثال او نباشند ، بعيد نيست اين شاعر نمايان و شيادان ادبی ، باری خويشتن را کانديدای جايزه نوبل ادبيات سازند. بااحترام بهروز
17 دسامبر 2007, 15:03
شادروان محمد عاقل بیرنگ کوهدامنی
١٣٣٠-١٣٨٦ هجری خورشيدی
در سوگ شاعر و نویسنده ی " تلخترین فصل خدا " « بیرنگ کهدامنی » که همچو ما در غربت می زیست، ما شماری از پژوهشگران، نویسندگان و شعرای افغان سوگورایم.
بیرنگ شاعر ونویسنده دهه های شصت و هفتاد بود. نباید آن را به سنجه های امروز بباد سرزنش گرفت . بیرنگ شاعر عصیان بود و عاشق زبان وادب فارسی .
در روزگاری که بتواره پول و بازار، فضا را برهر چیزی دیگر تنگ کرده و ما را به جان هم انداخته و جای ادبیات و آرمان های انسانی را به دور دست های دور تبعید کرده است، پاداشی برای شاعر تبعیدی چی می تواند باشد جز تنهایی و غروب زندگیش و سر زنش آن هم از سوی هموندانش!
ما نویسنده گان سوای ستایش ها و سرزنش ها خود را در اندوه در گذشت این شاعر عاشق و عصیان گرهمنوا می دانیم و در " تلخترین فصل خدا " با او هنموا می شویم . روانش شاد باد!
سالار عزیزپور
آ رش آذیش
عزیز الله ایما
احسان سلام
پرخاش احمدی
اسدالله الم
هادی پویان
محمد شاه فرهود
صدیق رهپو طرزی
خلیل الله رووفی
فضل الرحیم رحیم خــبر نگار آزاد
نعمت حسینی
نیلاب سلام
سید فرویدن ابراهیمی
داکتر پروین پژواک
هژبر شینواری
نصیر مهرین
شبگیر پولادیان
محمد زرگر پور
واسع بهادری
رفعت حسینی
محمد افسر رهبین
منصور ساحل شباهنگ
پوهنمل رسول باوری
ایشور داس
17 دسامبر 2007, 15:11
محمد عاقلبیرنگ كوهدامنی در كتابش بنام «در اشراق واژهها»، بیاناتی دارد كه بسان لگدهای سختی برسروكله خودش میخورد:
«شكایت فرخیسیستانی، عنصری و انوری همیشه از دیر رسیدن و نرسیدن معاش است، سخن را ارج نمیگذارند، گاهی فرومایگان را ستایش میكنند»
ولی سگ آن فرومایگان كه «دریوزگان شاعران» مذكور به ستایش شان میپرداختند، بر میهنفروشان و دژخیمان بنیادگرا شرف داشتند. اگر آنان «سخن را ارج نمیگذارند»، شما آقای كوهدامنی با تفاخر به دوستی با آن خاینان، به آدمیت و شرف و وجدان و اخلاق و عاطفه انسانی ارج نمیگذارید.
«شعر راستین و شاعر راستین هرگز اشاعهگر انحطاط نیست سر به آستان قدرت نمیساید در كنار نیروهای مبارز و پیشرو قرار دارد... هرگز با ارباب قدرت آشتی نمیكند با نیروهای سیاه كنار نمیآید.»
و شما آقای كوهدامنی كه به آستان خونبارترین، آلودهترین و ضدانسانی ترین قدرت سر میسایید و از ادامه «دوستی نزدیك و شخصی» با جنایت پیشهترین ارباب قدرت و نیروهای سیاه شرم ندارید، پس از شاعری ماعری تان تیر كه شما با آن «دوستی»های «نزدیك و شخصی» با خبیثترین جلادان مذهبی تاریخ ما، حتی انسان نورمال و راستین بودن تان را هم زیر سوال میبرید.
آنلاین : از «اشراق واژهها» تا اسقاط شرفها!
17 دسامبر 2007, 15:14, توسط Mah Taabaan
Mr.Mir Hazar ,you know that I use public-computer ,and I do not have computer in home ,and you direct me about insalling fount!? Thank Yoy
18 دسامبر 2007, 06:31, توسط روح بيرنگ کوهدامنی
هيات محترم عزاداران ۲۵ نفره . من روح سرگردان بيرنگ کوهدامنی ام ، اتفاقا ليست ونام حضرات را ديدم . اميدوارم اين همبستگی عزادارانه حفظ شود ، تا اگر ازين شخصيت ها سال د يگر، خدای نخواسته ، کسی رحلت کرد ، بقيه ليست عزادار، بيکم وکاست نشر شود . اما ايرانيان برای حقوق بشر و آزادی زندانيان سياسی ، ليست و فهرست نويسندگان را به نشريات ميفرستادند ، من از شما متشکرم که مرگ من نيز به همان اندازه اهميت دارد!
از نعمت حسينی بيشتر متشکرم که اگر در زمان حياتم ، دردی را دوا نکرد ، پس از مرگ مرا شاد کرد!
حقيقت اين است که من هيچگاه شاعر مطرحی نبوده ام و سواد و سرگذشت پر افتضاحی داشته ام . نخستين بار برای تقرر بحيث سرکاتب در وزارت پلان ، مدحيه ای در ستايش علی احمد خرم ( وزير پلان) سرودم . بعدها همين چاکر منشی ، جزو اخلاق فرهنگی و اجتماعی من شد. ساختن مديحه و تملق نامه به اعضای بيروی سياسی حزب دمو کراتيک خلق ، از پنجشيری گرفته تا نجم کاويانی ، از عنايت گردانی تا عبد ا لله نايبی، کمترين کاری بود که مرتکب می شدم !
از آنجا که بخاطر نداشتن عقل سليم و عدم شناخت واقعيت ها و موقعيت ها، گاه دچار لغزشهای مضحک و گاه عواقب وخيم ميشدم .، وقتی شنيدم ، سلمان رشتی پس از تکفير از سوی دستگاه حاکمه ايران ، محبوب دلها و دولتها شده است ، منهم به تقليد از وی به پيامبر سلام ، اهانت کردم ، بخصوص در نبشته ای ، ستاره سرخ کرملين ( مسکو ) را برتر از سنگ حجر الا سود پنداشتم، اين امر دوستان جمعيتی و شورای نظار را از من آزرده کرد و احمد ولی مسعود ، سفير اسلامی د ر لندن را ، که مرا همواره عزت و احترام ميکرد حتا گاه کمک ماليم ميکرد، از من رنجاند !
مدتهابرای تملق گويی ميان حزب فرو پاشيده خلق و دوستان جمعيتی ، سراسيمه و سرگشته بودم که کدام يک را بر گزينم تا ، آينده ای تضمين شده و مطمين داشته باشد ! عقل اين عاقل مادر زاد قد نميداد ، که آيا «جمعيت » آينده خوب دارد يا حزب وطن ( پرچم وخلق ) . درين گير ودار ديوانه شدم . ساعتی که به هوش بودم ، شعر ميگفتم حتا مصاحبه ميکردم ، اما ساعت ديگر همه چيز را ، حتا زن و فرزند را ، از ياد ميبردم !
بهر حال خوشحالم که اگر در زندگی ، آدمی موفق نبودم ، پس ا ز مرگ ، به شاعر نامور ! تبديل شدم و يک هيأت عزادار ۲۵ نفره دارم . دوست تان دارم . روح بيرنگ کوهدامنی
18 دسامبر 2007, 06:44, توسط ذ بیح الله نا صر ی
خدایش بیآمرزد! حالا که در میان ما نیست... اما ذکر این مطلب خالی از خیر و برکت برای سایرین نیز نخواهد بود:
چند سالیست که با آثار مولوی، حافظ، سعدی، نظامی و باقئ بزرگان عرفان، شعر و ادب فارسی آشنا شده ام و یگانه برداشت مثبتم از آثار آن بزرگان این بوده است که انــس و آشنایئ درست و واقعی با گفتار و ســــخنان آنها انسانرا یقیناً از امراض روحی (بالخصوس افسرده گی) نجات میدهد.
حالا حیرتم از این است که مرحوم کوهدامنی چرا با آنکه شغل و حرفه اش ادبیات بوده... سر انجام به مریضئ مهلک افسرده گی ویا بقول فرنگی ها (دیپریشن) مبتلا گردید؟
19 دسامبر 2007, 12:19, توسط Lees ghazanferi
khood shama agar jasos amrika wa pakistan nisted lotf kardah naam dorost khod ra nawashtah konid. Iran ba ma tahsil karda ha ferastad, Pakistan ba ma adam koosh ferstad wa me frastad
Ensaf khob ast ghazanfar khan
20 دسامبر 2007, 02:23, توسط مسعود پیکار
این آقا باید کدام مزدبگیر ایران باشد که اینگونه به دفاع از یک رژیم منحط و فاشیستی و تاریک اندیش و قاتل میپردازد.
آقا، خودت را از عملکرد های خاینانه آن رژیم در افغانستان مطلع بساز و بعد به خود اجازه ده که اینگونه از ایران دفاع کنی. تنها برخورد هیتلری آن به مهاجران ما و صدور جنایتکاران وحدتی به افغانستان کافیست که لعن نفرین نثار آن رژیم تئوکراتیک و خاین کرد.
بلی ایران روشنفکران (اگر اجازه داشته باشیم که آنان را روشنفکر بخوانیم) خودفروخته و کثیفی مثل مصطفی کاظمی، رهنورد زریاب، خلیلی، محقق، اکبری، کاظم کاظمی، فاضل سانچارکی، اشراق حسینی و همکنامانشان را به افغانستان صادر کرده و میکند که هرکدام برای ایرانیزه کرده افغانستان و تقدیم آن به رژیم "ولایت فقیه" تلاش میکنند. اینان پست فطرتانی هستند که میخواهند وصایای خمینی جلاد را در افغانستان عملی سازند و تمام افغانستان را مثل ایران به اوین و تل سیاه و سنگ سفید مبدل سازند.
مداخله ایران نسبت مداخله پاکستان خیلی ها خطرناکتر است، پاکستان یک مشت قاتل و جاهل مثل طالبان را فرستاده که همه کس میتواند در پیشانی شان نشان فاشیزم و ضدمردمی بودن شانرا ببیند، اما ایران به ما به گفته خودت "روشنفکر" میفرستد که با آنکه برای فاشیزم و بربریزم کار میکنند اما میخواهند آنرا در قالب کلمات زیبا پنهان کنند و زرورقی بر شمشیر خونین آن رژیم بپیچانند که خواستنی به نظر رسد.
در ماهیت جاسوس و خاین و مزدبگیر همه از یک جنس اند چه دم شان به ایران بسته باشد یا پاکستان و یا هر کشور دیگر. وطنفروشی و خیانت به وطن و مردم مشخصه مشترک همهی شان است.
21 می 2008, 05:13, توسط سمیع
جانم میر هزار/
تکلیف ضد راوایی تو تکلیف ده تر از مرض منفی فکری راوا شده...من کوشش کردم کامنت طرفدار راوا را پیدا کنم تا جواب تو برایم مفهوم شود...ولی متاسفانه پیدا نتوانستم. لطفا کامنت جانب مقابل را درین صفحه جا بده تا ارتباط نظرات را بتوانیم به سادگی درک کنیم.
در مورد جدال خودت همراه راوا باید بگویم که هر دوی تان یک سیب و دو نیم هستید...با تفاوت سلیقه... پیشنهادم برای هردو جانب این است که از خر خودخواهی و بزرگ فکری خود بزمین افغانستان پا زنید...مطمین استم هردوی تان امیدی برای رئیس جمهور شدن و یا به کابینه رسیدن ندارید...فکر کنید ازین جنجال لفظی تان کی سود میبرد؟...آیا کوشش کرده اید تا موارد مثبت مشترک یک دیگر را یافته و باهم قریب شوید؟ مطمینا هرگز....
خلق /پرچم/اخوان همه در یک جبهه قرار گرفته اند و شما...دنبال این میگردید که ظاهر شان چطور شد و چنان شد...
من کاملا بر آینده بد بین استم...بعد از مردن طبیعی چند روشن فکر دیگر نام و نشانی از آن جریان درخشان باقی نخواهد ماند.
امیدوارم قلم هایتان را یک سمت عمده متمرکز سازید
سمیع — کابل
19 دسامبر 2007, 10:33, توسط نصرت
حکايت کامران ميرهزار با اين افاسيل و فرصت طلبانی که به مدد حاکمان ظالم نام خود را شعر مانده اند حکايت احمد شاملو و حميدی شيرازی را در خاطرم آورد و بد نيست که يک قطعه از حميدی شيرازی بياورم و يک پاسخ دندان شکن از احمد شاملو:
در امواج سند
به مغرب سينه مالان قرص خورشيد
نهان می گشت پشت کوهساران
فرو می ريخت گرد زعفران رنگ
به روی نيزه ها و نيزه داران
زهر سو بر سواری غلت می خورد
تن سنگين اسبی تيره خورده
به زير باره می ناليد از درد
سوار زخمدار نیم مرده
زسم اسب می چرخید برخاک
بسان گوی خون آلود، سرها
زبرق تیغ می افتاد در دشت
پیاپی دستها دور از سپرها
میان گردهای تیره چون میخ
زبانها سنانها برق می زد
لب شمشیرهای زندگی سوز
سران را بوسه بر فرق می زد.
نهان می گشت روی روشن روز
به زیر دامن شب در سیاهی
در آن تاریک شب می گشت پنهان
فروغ خرگه خوارزمشاهی
از احمد شاملو:
موضوع شعر شاعر پیشین/ از زندگی نبود ... / یعنی اثر نداشت وجودش/ فرقی نداشت بود و نبودش/ آن را به جای دار نمی شد به کار برد/ حال آن که من بشخصه، زمانی/ همراه شعر خویش/ همدوش شن چوی کره ای جنگ کرده ام/ یک بار هم « حمیدی شاعر» را/ بردار شعر خویشتن آونگ کرده ام .....
نصرت
20 دسامبر 2007, 07:43, توسط dad khah
زده،جناب مير هزار و خوانندگان مطالب ادبی . چند سال قبل که « نمونه های شعر دری افغانستان » بوسيله بنياد فرهنگ ايران و به اهتمام آقای ناصر اميری ، در تهران ،انتشار يافت ، جامعه شاعر پرور ايران منتظر بود ، صدای واقعی و مشخص ، همسايه خويش را بشنود ، همسايه ای که ادعای همزبانی و همگرايی دارد، جايی که گفته ميشود ، زادگاه زبان دری است!
با اينکه ظاهرا مهتمم ، توليدات دست اول نخبه گان افغانی را گرد آورده بود ، در بسياری نوشته های اين کتاب ( جنگ شعر ؟) چيزی نبود که افتخاری برای افغانان باشد . زبان ناتوان ، تقليد ناشيانه ومکرر از شاعران معاصر ايران و تداخل کلمات مرده و مضامين فرسوده و سخيف در کلام ، همه جا ديده ميشد.
ازان است که يکی از منتقدان ايران به اسم « نياز جوانرودی » در روزنامه اطلاعات ، نقدی بر اين اثر نگاشت ، و زبان افغان هارا نه دری ، بلکه ( دری ، وری ! ) ناميد.
به نمونه های از مطالب اين کتاب خيلی به اختصار ، اشاه ميکنم :
رها : از لطيف ناظمی ( صفحه ۱۶۸ کتاب اميری)
ديگر ز ساحل مرداب چشم من
مرغابی خيال تو پرواز ميکند
در آسمان غربت بيگانه های دور
سيمرغ يادها، سفر آغا ميکند
+++
آن بت که سالها تراشيدم از هوس
با تيشه غرور ، خرابش نموده ام
وان ، پيکری که ساختم از موم آرزو
درگرمی فريب تو آبش نموده ام
می نگريم که تقليد وتکرار شعر معروف « پيکر تراش » نادر نادر پور است :
پيکر تراش پيرم و با تيشه خيال
يکشب ترا زمرمر شعر آفريده ام
پشيمانی : استاد علی اصغر بشير(صفحه ۶۷)
ترا يک لحظه ديد اين چشم و ايکاش
نميديد
که ازآن ديدن افتاد
دل من
به دام ، ای داد وبيداد!
ز دست ديده و دل هردو فرياد !
شاعر محترم ، گويا برای دوبيتی های بابا طاهر ، ملحقاتی ! افزوده است .
حصار سبز : محمود فارانی ( صفحه ۱۱۷ )
سپيده دامن مشکين شب دريد بيا
ستاره باز به خون شفق ، تپيد بيا
چنانکه ملتفت شديد ، تقليدی است ازمطلع غزل سيمين بهبهانی :
ستاره ديده فروبست و آرميد بيا
شراب نور به رگهای شب دويد بيا
آتش ديدگان : سليمان لايق (صفحه ۹۵ )
آتشی کاندر نهاد ما فتاد
گرچه ما سوخت اما زنده باد!
زنده باد اين آتش رسوای ما
آتش پوينده د ر رگهای ما !
شاعر معظم ، حرف هاي مولانا ی بلخ را به صورت مسخره و زننده ای ، دوباره سازی کرده وچيزی ا ز خود نيفزوده !
کتاب ديگری که زير نام « نمونه های شعر امروز افغاستان» ، درتهران چاپ شده ، بکوشش چنگيز پهلوان است وسال ۱۳۷۱ را در جلد دارد. من ازين به اصطلاح ، جنگ شعر ، که بدترين سيه مشق ها و نظميات تهوع آور را گرد آورده است ، فقط به اشاره ای از چکامه ای استاد لطيف ناظمی و تکرار وابتذال اين منظومه به اصطلاح « حب وطن» اکتفا ميکنم :
وطنا کشته افتاده به غربت وطنا
از چه آغشته بخون گشت ترا جان و تنا
قصه رنج و عذاب تو به هر برزن وکوی
ذکر نام تو به هر محفل وهر انجمنا
ياد تو خنجر بران ، تن من صيد اسير
دل من مرغ مسمن ، غم تو بابزنا
از چه ويرانه سرا گشت همه شهر و دهت
از چه اطلال و دمن شد همه باغ و چمنا
اين نظم که در هنگامه اشغال افغانستان بوسيله شوروی ساخته شده ، بسيار با مضامين ابتر و کلمات مهجور و متروک آميخته است که در موادری آدم می انگارد ، شعر منوچهری دامغانی( معاصر سلطان مسعود غزنوی ) را ميخواند .، چند بيتی از قصيده منوچهری :
نوبهار آمد وآورد گل و ياسمنا
باغ بسان تبت وراغ بسان عدنا
ارغوان بر طرف شاخ تو پنداری راست
مرغکانند عقيقين زده بر بابزنا !
گفته ميشود ، اين نخستين شعر استاد ناظمی در وصف وطن است که پس از اختلاف با دم و دستگاه حزب دموکراتيک خلق ( داکتر نجيب) وترک وطن ، در کشور آلمان سروده است .
در پايان ، نميدانم اين تقصير شاعران است يا تقصير دولتهای ضد ملی و فاشيستی که گويندگان زبان فارسی و فرهنگ فارسی را از رمز وراز زبان و هويت تاريخی و ملی شان ، بيگانه ساخته است ؟ محافل اقتدار گرا و احصارگر فارسی زبان هارا وادار ميکنند ، به جای شفا خانه ، روغتون بگويند و عوض ، دانشگاه ، پوهنتون بگويند و بجای ، کامل ، پوره بگويند و به جای ، شهردار شاروال بگويند وبه جای آقا ، شاغلی بگويند.
20 دسامبر 2007, 10:12, توسط abdullah
روزنامه نگار ورزيده جناب آقای مير هزار. سلام . نقد آقای ساحل دادخواه بسيار جالب ، آموزنده و دارای جنبه های نو است ، بخاطر دريافت بهتر توالی و ترتيب شعر ها لطفا اين را بحيث يک نقد ، مستقلا نشر کنيد . عبدالله
20 دسامبر 2007, 10:37, توسط friba
جناب ميرهزار . نقد مختصر محترم دادخواه که حتما از نويسندگان سر شناس کشور ماست بسيار مستدل و تامل برانگيز است . تقليد و تکرار ، شعر را به انحطاط مواجه ميسازد ، شعر خوب بايد حرف نوی برای گفتن داشته باشد ، تکرار مضامين شعرای دوره غزنوی ، چه دردی را دوا ميکند ؟ با عرض حرمت . فريبا اکبری
22 دسامبر 2007, 13:08
استاد ناظمی يکی از بزرگان و پيشکسوتان ادب امروز افغانستان می باشند. استاد تلاش های زيادی را برای سرفرازی ادبيات دری انجام دادند. برای نمونه همين دو شعر بالا.
24 دسامبر 2007, 10:29
برای نمونه همين دو شعر بالا نشان می دهد که استاد بهتر بود صاف و پوست کنده اعتراف کند که هيچ ذوق ادبی نداشته و قدرت آفرينش ايشان خلاص شده.
25 دسامبر 2007, 07:04, توسط سودابه
آقای کامران ميرهزار
تو خو می دانی که فرموده های استاد شعر نيست لطف نموده شاعر بعد را معرفی کن.
28 دسامبر 2007, 12:11
استاد ناظمی و واصف باختری از ییشکسوتان ادبیات معاصر افغانستان اند . فکرنکنم که هیچ شخصی که ذر ۀ واقع بینی داشته باشد منکر این امر باشد. دوستان این مقوله رابطه به تاریخچه اعمال ایشان ندارد چه بسا شعرائیکه در گذشته دردربارها زندکیمیکردند بر سفرۀ شاهان بزرگ میشدند ولی درا دب و شعر آثار جاودان از خویش به یادگار گذاشته اند
با احترام
کابل دوست
30 دسامبر 2007, 13:42
کابل دوست حق با شما نيست. ايشان در به مدد حکام و رفقا شاعر شدند.
30 دسامبر 2007, 16:04, توسط ميرزايي
درودبرهمه صاحب نظران راستين وفرهنگ دوستان پاك بين !ومن از اقاي ميرهزارچندپرسش دارم، اميدوارم كه پاسخ بي غل وغش بدهند :
كدام زماني شده باشد كه جامعه امروزي افغانستان را، از نگاه تاريخي ريشه يابي كرده، دليل روشن عقب مانده گي فرهنگي وكمبودات رسايي خردگرايي رابراي اين مردم بي وسيله بيان كرده باشيد؟
2- سطح توقع شمااز يك جامعه ايكه قرنها در بنداداره اي قبيله بوده است،چگونه ميباشد؟ ايااين شاعران خودبروز، در يك جامعه سربسته، وبدون تشويق بازهم غنيمت نميباشند؟
3- چراما توقع بالاتراز آن داشته باشيم كه هرگز انتظارش را نداشتيم؟
3- اين كار شمابه نظرمن نقد،ني ، بلكه روبيدن اين چند نفريست كه لنگيده بار فرهنگ را بدوش خويش ، به جاي ميبرند كه حد اقل نسل چون شماقوت نقدآنرا داشته باشند. اگرچنين نيست ،بفرمايد دانشتانرا درزمينه خود يابي وفرهنگ باوري بما ارايه بداريد ويك خورده با رمق باشيد تانقد كساني را بكنيد ويا به نقد بگيريد كه حق نفس كشيدن براي رشد اين فرهنگ نميدادند.
4- اياشما صورت راستين شعر ويا سروديكه در نظر شما نابتر از همه اشعار نسل پيرتر است ،براي ما پيشكش خواهيد كرد؟ تا در سايه زايشگرآن، ما موفق به درك شعرتازه وبي تقليد درد بيان شما ويا اعلاجگر آن، بشويم .از خود شما چيزي را نديده ونشنيده، درصدد نابودي كم ديگران وتوهين انديشه اي فرهنگيان برآمده ايد. اين خود ميرساند كه شما هم بي وابستگي قدم به اين عرصه تخريشگر ديدگاه فرهنگيان اين زبان واين داشته ها نميباشيد.من هم با بعضي حركات سست ومحافظه كارانه اي جناب لطيف ناظمي ، رضايت خاطر ندارم، ولي اينها بازهم نخبگان همين فرهنگ ، در سطح امروزي اندواستعدادشان همين است كه در جامغه هشتاد در صد بيسواد ماقابل احترامند وتشويق !كسيكه استعدادش تا اين سرجد است ، به زور از آن كار بيشتر مي خواهيد، در صورتيكه از شما هم جزنقد وكابل پرس وراديو وطنداريا باخبر، چيزي ديگري نديده ايم ؟ نشود كه شما هم از جمله تنظيم شده گان انجوهاي جناب احدي واتمر خان باشيد، كه بنام اين فرهنگ اول با نخبه كشي وبعد چهره اي درخشان قبيله گرآ از خود نشان دهيد ويا اجير دالر وكلدار باشيد؟
شماهرگاه حاضرشويد كه نيم غزل مرحوم كهدامني را با صراحت گويش براي ما بگويد، ما شماخواهيم پرستيد. اما اين كار شما نقد نيست، بلكه توهين به استعدادها ورشد فرهنگ فرهيست ! مليونها دالر آمد ودر جيب قدرتمندان دولت كرزي حيف وميل شد، ما شاهد افشاي نه احدي بوديم ونه از فاروق وردك! همش در پي پاي مسعودوياران وهمزبانان آن سرگردان ومصروف خوشه چيدن فرمايشات فاشيستان بوديد.اقاي احدي ميگويد كه جامعه جهاني براي ما پول ميدهد به شرط اينكه ما تحت دستور آن كار نمايم. آيا شما به اين نكته روزي توجه كرده ايد؟ مزدوران دنباله رو واجيران فذرهنگ كش را دراين پرس افشا ومورد نقد همگان قرار داده ايد؟ براي من اين كار شما كاملآ وابستگي وپول مجازي شمارابرملا خواهد كرد.
5- اميدوارم كه كار بعدي شما كسي باشد كه خود آنرا پسنديد وبعدمورد نقد ديگران قرارش دهيد. تا بدانيم كه نو گرايي در سرود از نظرشما چگونه است؟ با پنجره وكوير آغازميكند ويا با ريشه وبن از دست رفته ما ؟ وچند نمونه اي سرود خويش را هم جهت قضاوت ديگران داخل سايت ، اگر نمايد بر اعتبارتان خواهيد افزود.
وديگر واژه تجاوز وبيگانه پرستي درنبشته هاي ياران ونظر دهنده گان چندين جاي بازنوشت گرديده بود، از نظرشما چه معنا خواهد داشضت ؟ همكاري با اشغال چه فرق دارد؟
اگر اقاي ناظمي در ايام تجاوزشوروي، كارمند بود وبعدها پشيمان گرديد وحداقل با يك سرود ناچيز مطلبش را بيان كرد، شما صاحبان كابل پرسها، امروزتا چه اندازه شرايط كنوني كشور را مناسب حال وبدور از تجاوز ميدانيد؟ چرابي تفاوت منتظر ، ودر تلاش نقدفرهنگ كه انگريزهاي متجاوزگرقرنها پيش دشمني داشتند وامروز با پول اجير افريني ميكنند،تا اين زبان واين فرهنگ را در قرن بيست ويك ضربه زنند،نشسته ايد؟
6- آقاي ميرهزار !من دراين سايت شما تا جايكه ملاحظه كرده ام، نقدبرمسعودقهرمان، نقد براستاد عطامحمدنور، نقدبر فلان پنجشيري سفير، نقدبرنويسنده وشاعر فارسي دري گوي، نقدبر كساني بوده است كه، جگر فاشيزم را تازه ومزدوران حيف وميل چي رژيم كرزي وقاچاقبران تباريش را خشنود ساخته اي !
دهن آزادي بيان وبيان آزادي را وزيرآموزش وپرورش كشور دارد ميدوزد ودروازه هاي مكاتب را برميديا بسته است، چرا دراين سايت مورد نقدقرار نمي گيرد؟ تجاوز برزنان بندي در پلگون شوم پلچرخي چرا مورد نقد وآگاهي مردم قرار نميگيرد؟
از اختلاس وحيف وميل پول ملت توسط برادران كرزي وصورت رهبري اهرم ترياك آنها در سطح جهان افشآ ولي در سايت شما هرگز نشر نگرديد، علتش چه بود؟
ايا درد اين جامعه گفتن ويا نگفتن شعرتازه وقالب ديد شما است؟ويا نا بساماني وهنجار شكنيهاي قبيله علت در علت بوده است؟ اگر چنين بوده ، كار وتشبث شما در كجاست؟
استاد ناظمي ،يادي در سرودش از يمگان ومزاركسي كرده است كه،گريزان دربار بود وهرگز در لفظ دريش رادر پاي خوكان كه نسل امروز شهامت آنروز را ندارد، نريخت واز شذر فساد قدرت به يمگان دره پناه برد واين شاعر حد اقل از آن ياد ميكند ولي شما وسايت شما كدام روز شده باشد كه از ناصر خسرو خردمند يادي كرده باشيد؟
كدام يار وهمدم راستين اين سرزمين را براي مردم به معرفي گرفتيد؟ ايا اين سرزمين را يار ومونس راستيني نبود؟ اگر بود كيها بودند به نظر شما؟
نه شما را ونه مارا ونه ديگرانراعيب نيست . ما تلقين زده گانيم ! آنقدر سبك مغزوخود فراموشيم كه با اندك تطميع ومدارا، حاضريم كه خودكش ، بيگانه پرورشويم .مطلبم را دراين جا با كابل پرس ختم وشايد كه درديگر سايتها اين مطلب رابا كمي گستردگي به نشر برسانم، تا خردمندان وهم فرهنگان وهم زبانان شيرين كلامم، يا مرارد ويا همراهي كنند. شاد وتندرست باشيد.
ميرزايي
30 دسامبر 2007, 16:37, توسط ناصر
نخوانده قضاوت می کنی ميرزايی جان. ميرهزاری که ما می شناسيم احدی محدی برايش فرق ندارد. در سايت کابل پرس? همه نقد می شوند. احدی باشد يا پدر احدی.
اشاره: آنچه در ادامه می آيد، چند نمونه سوء استفاده و اختلاس در بانک ملی افغان است که در يک مورد آن وزير محترم ماليه آقای انورالحق احدی دست دارند. طبق سند رياست مستتقل مبارزه با فساد و ارتشای اداری، 144 هزار دالر آمريکايی توسط آقای احدی به نفع شخصی استفاده شده است.
موضوع اين اختلاس و سوء استفاده ها، قرارداد دوکان های بانک ملی افغان می باشد که در چند مورد کرايه، اين سوء استفاده ها به چشم می خورد. تنها در همين مورد کرايه دادن دوکان ها و همچنين دو حويلی در منطقه ی وزير اکبرخان کابل، بيش از يک ميليون دالر سوء استفاده و اختلاس شده است.
گزارش رياست مستقل مبارزه با فساد و ارتشای اداری، متاسفانه در اختيار رسانه ها قرار نگرفته و کابل پرس برای نخستين بار آن را بدون کم و کاست در اختيار افکار عمومی قرار می دهد. کابل پرس معتقد است که افشای چنين اسنادی جرم نبوده و بلکه حق مسلم مردم می باشد. برای موارد اختلاس به گزارش اين رياست، در کابل پرس بخش جداگانه ای باز شده که ما به مرور آن را نشر می کنيم.
آنلاین : بيش از يک ميليون دالر سوء استفاده در بانک ملی افغان
30 دسامبر 2007, 22:02, توسط کمال کابلی
با سلام و حرمت .
یک کسی گفت بایست : ده ، بیست هزار فرد شعر حفظ کرد ، علم قافیه و عروض دانست ، تا شاعر شد . میگویم : شاعر روز شدن آسان است ، شاعر قرن شدن مشکل .
نه کرسی فلک نهد اندیشه زیر پا / تا بوسه بر رکاب قزل ارسلان زند . هم شعر است . سلیمان لایق دو سه مجموعۀ شعری به فارسی و پشتو دارد . شاعر انقلابی بوده زمانی . برای دیکتاتوری پرولتاریا و قیام کارگران جهان ، دهقانان و انقلاب شعر گفته است . شاعر جهان وطن است . در کویته ی پاکستان برای ایجاد پشتونستان بزرگ داد سخن میدهد . دستگیر پنجشیری شاعر توده ی است و انتر ناسیونالیست ، تا حدی که می گوید :
ثروت سر شار افغان ، دوستی شورویست /
هر که این ثروت ندارد ، از عقل بیگانه است /
اگر نه شعر را به سنجۀ روز به باد سرزنش گیریم ، پس کدام روز بگیریم ؟ این که فلانی شاعر ، عاشق شعر و زبان و ادبیات فارسی بود و شاعر عصیان ، حرف بیهوده است و سخت هم گنده . عصیان در چه زمان ؟ پس از مرگ دیکتاتور ؟ کجای این کار عصیان است ، لگد زدن بر مردۀ ولینعمت دیروز و برای خوشآمد گویی قداره بندان امروز ؟ هر شاعری حرفی همان جا و مکانی را زده است که از آن نان خورده است . فقط آنکس که در زندان استبداد جان به حق داد و گفت :
اگر ای مردک نامرد به شلاق سکوت /
بشکنی بر لب من قصۀ گویای امید /
صبح فردا پسرم باز بخواند به سرود /
که به هوشیاری حزب پدرم باد دورد /
و صد ها شاعری دیگر درین خراب آباد انسان سوز ، که شعر روز گفته اند ، بسیار .
سروده های « حیدر لهیب » در زندان ، هر چند نه با فصاحت زبان ، چون اینان « دانه ی خرمن چینان ، که طوفان در فنجان آغاز کرده اند » ، دیگران هیچ کدام شان شاعر نبوده اند .
یک « قطعه » میتواند بهتر از کلام موزون ، مخاطب اش را به شور آورد .
از « بوارو » شاعر الجزایری ، زمان جنگ استقلال طلبانه : ترجمه :
« در کنار جاده ی غبار آلود ، کودک مسلمان ، ژولیده و ژنده پوش ، در میان خاک ها بازی می کند . پدرش را کشته اند . و او چون خواندن و نوشتن نمی داند ، بر روی خاک با چوبی که در دست دارد ، نقاشی می کند . عکس یک تفنگ را .
« باز جویی نیکان » را در سایت نگارنده بخوانید .
www.kamalkabuli.blogfa.com
31 دسامبر 2007, 00:30, توسط عبد الله از مکروریان کهنه
میر هزار ، آغا جان ! جگر خون نباش . از خجات نمی شود به پشت سر نظر انداخت . با انسان های فروخته ، فوسیل شده ، مسخ شده . بایست آینده را سر از نو ساخت . عجب از روی این آدم ها ، براستی که روی نیست بلکه سنگ پای قزوین است . اینان گدا صفتان ، یتیم های خانه زاد و بزرگ شدۀ دسترخوان شیخ هستی اند ، تو از آنان چه گله داری ؟ تو در زندگی شخصی اینان وارد نیستی . واصف باختری یک میزوف معتاد است . دو بوتل ودکا اماله اش کنی ، او شاعری است که صد ها شاعری دیگری را کشف کرده . قربانعلی نداف شاعری بود در بارانه ، که دیوان شعرش از بین رفته و چند نمونه ی کلامش بدینگونه است . نصف عمرش را در خانه اعظم رهنورد ، با رویین و چند میخواره شراب خورده و داد سخن داده اند هر یک . بیچاره سپوژمی رووف ، چه شب ها که تا صبح نه خفته ؟ بخصوص « خلیفه اعظم » که اهل خمر است و قمار است پیوسته . در بلاک 27 میکروریان کهنه در یک دو اطاقه تا صبح همینان بودند با شراب و قمار . یک شب با غلام علی امید خلیفه جنگ کرد ، چهار فیر تپانچه در آشپزخانه ، و فردا سقف آشپز خانه را انقلابی سرخ رنگ کرد . سپوژمی رفت فرانسه ، یک سال بعد خلیفه رفت ماسکو ، خانه عالم دانشور ، هرشب شراب ودکا ، تا رفت فرانسه و افتضاحی هرشبه . اسپوژمی طلاق گرفت با نگین و شبنم و دختر کوچک و خلیفه آمد کابل مشاور . و دیدیم که باز هر روز نشه . باختری را در خانقاه ها با دو پا میبرند و با چهار پا زیر بغل گرفته در تاکسی به خانه می آورند . در خرگاه خاکسترش بشاشد سگ . در تلویزیون مثل آدم می شورند و می پوشانند اش ، نیکتای اش میزنند ، سوالات را به زبان کتاب جواب میدهد . کاظمی در شرایطی که مردم خون میخورند ، او از سری شکم سیری در ایران مکتب بیدل شناسی باز کرده است . اینان که حقیقت را می شناسند و پنهان می کنند ، خیانت کار مسلمی هستند .
31 دسامبر 2007, 00:46, توسط کامران ميرهزار
سلام.
ما زندگی خصوصی افراد را در اينجا به بحث نگذاشته ايم. اينجا بحث ادبيات و کار ادبی افراد است. شراب خوردن و يا نخوردن آنان به من و شما ارتباطی ندارد. اگر درباره ی آثار طرح شده در کابل پرس? نظر بدهی بجا و درست است تا زندگی خصوصی افراد.
2 جنوری 2008, 15:39, توسط بهمن کشن آ بادی
عبد الله جان گل!
اگرتو با آنها همنشین و هم پیاله نبودی اینهمه راز های مگورا از کجا کشف کردی؟ نکند خودت یک خادیست پرشور بودی؟ آیا در اینجا مساله روی مهارتهای ادبی و آثار فر هنگیان است یا روی زندگی خصوصی افراد؟ کاش خودت را معرفی میکردی تا دیده میشد که در باره ی زندگی شخصی ات چی ها مینویسند .
31 دسامبر 2007, 09:53
دوستان سلام
حالی تان است که در بارۀ چه می نویسید؟ ادبیات زبان هیچ گاه مبارز وقهربان نمی سازد کما اینکه مبارز و قهرمان الزاما حتی سواد نباید داشته باشند . از موضوع بحث خارج است که عقده هارا این جا باز کنیم . حالا آنها قمار میزدند وخمار بودند بودند ولی سرآمد زبان وادب فارسی هم استندد از مطلق گرایی که با تاسف از خصلت های فرهنگ های یس مانده است یرهیز کنیم . ما ایشان را نه مبارز ونه قهرمان می دانیم و نه ذایشان چنین ادعایی را دارند ولی ادیب اند و ییش کسوتان ادب وزبان . آنچنا ن که استاد خلیلی در شعر کلاسیک هم ردیف نداشت . ولی باختری ناظمی زریاب خار چشم آنانی استند که که روا دار نیستند زبان وادب فارسی تکامل طبیعی خویش را داشته باشد شاید ایشان منتظر ایجاد یشتو تولنه های جدیدالخلقه اند که ارزانی شان باد ولی با منافقت بر زبان فارسی نتازند وفارسی ودری وتاجکی اش نکنند هوشیار باشید
با احترام
کابل دوست
7 جنوری 2008, 23:37
زنده باشی آقای کامران میر هزار که عجب ماهی یی می گیری؟
10 جنوری 2008, 00:04, توسط منصور
استاد ناظمی کدام کار ديگری غير از شاعری بلد نيستيد. شاعری تان خو تمام شد.