صفحه نخست > دیدگاه > وقتی خیانت را حد و مرزی نباشد

وقتی خیانت را حد و مرزی نباشد

هماجان با این کارکرد افسانه ای خود نشان داد که در دنیای سیاست، به ویژه نوع مبتذل و فارغ از اخلاق و وجدان انسانی اش، هیچ کاری ناممکن نیست و جادوگرانی چون وی از توان مندی،رام نمودن طالبانی برخوردار می باشند که برای مدت کوتاهی هم «زن» و هم «هزاره» را با لطف خوش استقبال خواهند نمود!
محمد کاظم وحیدی
چهار شنبه 27 جولای 2011

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

آنچه در پیش رو دارید، نه تحلیلی سیاسی که نگارشی کوتاه و یادآوری رنج و نگرانی از آینده است که در تنهایی خود به آن اندیشیدم. چندی پیش تلوزیون های کشور خبر ناگواری را به نشر رسانده و گفتند که هما سلطانی نماینده ی مردم مالستان در اولوسی جرگه با شخص ملاعمر دیدار نموده و با وی از صلح سخن گفته است.

وقتی تصاویر وی نشر گردید که طی کنفرانس مطبوعاتی با طمأنینه از انجام موفقانه ی مأموریتش سخن می گفت، تقریباً گوش هایم قلف کرده بودند و به خاطر شوک ناشی از خبر، دیگر چیزی را نمی شنیدم. رفتن نزد ملا عمر موهومی که موجودیت فیزیکی اش در هاله ای از ابهام قرار دارد و بسا مردمانی که می پندارند شخص کرزی بازیگر اصلی نقش ملاعمر در گذشته ها بوده است، آن هم زن مدرنی که داشتن همه گونه ی روابط آزاد با مردان را امری عادی و از حقوق مدنی خود به شمار می آورد، واقعاً شوک برانگیز است.

کار خارق العاده و فراتر از تصور عادی ای که تنها هنر جادویی گابریل گارسیا مارکز خالق سبک رئالیزم جادویی قادر به خلق چنین حادثه ی سرشار از شگفتی می باشد که در اوج ناباوری توسط زنی تحقق یافت که فراتر از جرم زنانه اش، هزاره ای است که نزد پشتونیست ها ذاتاً «مجرم» می باشد.

خلاصه هماجان با این کارکرد افسانه ای خود نشان داد که در دنیای سیاست، به ویژه نوع مبتذل و فارغ از اخلاق و وجدان انسانی اش، هیچ کاری ناممکن نیست و جادوگرانی چون وی از توان مندی،رام نمودن طالبانی برخوردار می باشند که برای مدت کوتاهی هم «زن» و هم «هزاره» را با لطف خوش استقبال خواهند نمود!

آگاهان و آشنایان هماجان را پیش از انتخابات پارلمانی، سردار زاده ای می شناختند که نسبش از پدر به سرورخان و جعفرخان مشهور مالستان می رسد، که در گذشته ها هراز چندی ظاهرشاه این قاتل و مثله گر "سردار عبدالخالق" و خاندانش را مهمانی می نمود.

از مادر نیز وی نسبش به سرداران جاغوری می رسد. همان سردارانی که از آغاز سرکوب های مردم هزاره توسط عبدالرحمان به یاری حاکمیت وی شتافتند و در نهایت هم قیام سراسری 7 ساله ی مردم هزاره با همکاری مستقیم همین سرداران اعزازی عبدالرحمان به خاک و خون نشست و در ازای آن همه خوش خدمتی به سردار سرداران!! القاب «سردار»ای بود که ارزانی شان گردید.

امروزه اگر هزاره ها بدین درجه از بدبختی و فلاکت رسیده اند، ریشه ی همه ی آن ها را باید در خیانت نابخشودنی همان سرداران جستجو نمود که هماجان سیاست باز ما از وجود خون آنان در رگ هایش بسی افتخار می نماید.


عجیب از همایی است که تا دیروز با دوست پسرش رهسپار ترکیه و بنا به ادعای خودش هالند می شود و پس از بازگشت تنهایش به دامان خانواده در کویته ی پاکستان، زندگی عادی خود را از سرمی گیرد، و سرورخان با دیدن همه ی این حوادث حتا اندک خمی هم بر ابرو نمی-اندازد، اما امروزه چنین زن آزاده ای!! اینک پرچم دار صلح با طالبانی می شود که طبق سیاست رسمی و حتا باورهای دینی ـ قبایلی شان به زن حق خروج از خانه را نمی دهند و سخن گفتن با آنان را حرام می دانند!!

به راستی در عمق این حادثه ی مملؤ از ابهام و حیرت که برای زنان واقعاً آزاده و نیز هزاره هایی که زیرستم و تبعیض تاریخی دیگر کمری برای خم شدن و شکستن هم ندارند، جای خون گریستن و ماتم و شیون کردن دارد، همای سردار زاده را چه باک است که اوضاع بروفق مراد چه کسانی خواهد چرخید و بر مردم و زنان سیه روز ما چه خواهد آمد.

البته اگر امثال هما چنین توجیه نمایند که جریان طالبان تغییری در سیاست ها و برنامه های حکومتی اش خواهد آورد، در واقع همان مسأله ی قسم ابوالفضل و دم خروس نمی شود؟ یعنی اینکه ما همه روزه شاهد روش برخورد طالبان با زنان و به ویژه دختران مکاتب هستیم که حتا از مسموم کردن دسته جمعی آنان نیز ابایی ندارند.

با این وضع باید روی کدام قول آنان حساب باز نماییم؟ مگر 4 سال قبل با نشر اعلامیه ای قول نداده بود که به هزاره ها آسیبی نخواهند رساند، از آن زمان تاکنون چند صد نفر تنها در مسیر راه ها سربریده شده اند؟

آیا طالبی که تفکرش ملهم از زندگی قبایلی آنان بوده و به مراتب سخت تر و انعطاف ناپذیرتر از اندیشه های مذهبی شان می باشند، تنها با دیدن شکل و شمایل هماجان تغییر خواهد نمود و چون حافظ شیراز که به خال یار سمرقند و بخارا می بخشد، ملاعمر هم تمامی ارزش ها و باورهای فرهنگی و هنجارهای رفتاری خود را ارزانی وی خواهد نمود؟


واقعاً چه رازی در پس چنین پرده ای نهفته است که شبانه روز 10 تا 20 طالب در خانه ی سرورخان در خیرخانه مستقر هستند ولی از امر به معروف شان خبری نیست!! برای خود هما، خاندان سرداری اش، زنان ستم -کشیده و مردم بایکوت شده ی هزاره چه سودی از این مغازلات سیاسی با تک چشم قرون وسطا به دست خواهد آمد که او چنین مشتاقانه و حتا مغرورانه از انجام دادن این ملاقات و گفتگوها دم می زند؟

من از هما آن قدر شناخت دارم که بدانم در چندسال اخیر و برای رسیدن به مقام اولوس داری مالستان و سپس اولوس داری دیگری در ولایت غزنی، هر دروازه ای را زد و نزد هر کوچک و حقیر و بی شخصیتی زانو زد و سرخم نمود تا به لطف و کرم آنان به مقصد رسد.

به همین دلیل و با شناختی که از او دارم، سخت واهمه ی چنین کاری بر دلم نشسته که برای رسیدن به قیمت معامله های پلیدش، هزاران انسان را به مذلت و سوگواری نشاند و همایی که بیش از 15 سال از آشنایی ما می گذرد و سال های اخیر سیاست بازی هایش را نیز از نزدیک شاهد بوده ام، سراپایم را نگرانی و دلهره فرا گرفته است، به ویژه اینکه او از نسل همان سردارانی است که باعث نسل کشی تاریخی مردم ما گردیده اند.

من هم به دلیل نفرت شدیدی که نسبت به این زن تازه به دوران رسیده ی جاه طلب پیدا کرده ام، شرافت و وجدانم به من اجازه نداد تا به دیدارش شتابم و از او برای کارش کسب معلومات نمایم. خودم هم هرچه فکرم را به کار انداختم به چیزی جز این نتیجه نرسیدم که همان سرداران تشویق واعزاز شده توسط عبدالرحمان بار دیگر وارد کارزار شده و تصمیم دارند تا سرنوشت مردم ما را همانی سازند که در زمان عبدالرحمان نموده بودند.

چیز خاص و برجسته ی دیگری هم در پس این ماجرا دیده نمی شود جز اینکه نتیجه ی این معامله ی بسیار رذیلانه، باز امنیت همگانی مردم ما را برباد خواهد داد و مرگ را یار همیشگی و نزدیک مردم ما نماید، که در این صورت یا مردم ما باید به خود تکانی دهند و از همین اکنون به فکر چاره ای باشند تا از تکرار نسل کشی های گذشته رها یابند، و یا این که برجای خود خوش بنشینند و شاهد باشند که سردار زادگان کنونی چگونه چون نیاکان شان سرنوشت مردم را بار دیگر به سرنوشت شوم اسلاف به خون تپیده شان پیوند میزنند.

آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

  • والله من هم حیران مانده ام آقای وحیدی!!! مامردم بامیان هم از خایه مالی های حبیبه سرابی به کرزی به جان رسیدیم وبامیان را از دوایر دولتی تاموسسات و زمین خواران همه غزنی جاغوری گرفته ومن کاملا نگران هستم که این عجوزه خاین مردم مارا به چه قمتی ناچیز به باداران قبیله سالارش فروخته باشد.

    • ای برادر بامیانی عزیز!
      چرا از خانم حبیبه سرابی شکایت های بسیار می کنی؟ در حالیکه شما ها را از مغاره ها بیرون کرده و دفاتر دولتی را از مغاره ها به بهترین شکل پخته و اساسی ان ساخته است. شما مردم به همان زندگی با گوسفندان در نیم خانه شما باشد علاقه شدیدی دارید اما متاسفانه که جناب ایشان شما را از ان محروم ساخته اند.
      البته از شما قرون وسطی ها باید چنین تعصب ها ظاهر شود

  • والله که در این افغانستان، زنده خوب و مرده بد نیافتیم، در مصاحبه این سردار زاده با روزنامه گاردین از موتر های ضد گلوله و شیشه تاریک و کش فش و بادیگارد چیزی ندیدیم و همچنان در انتخابات ریاست جمهوری به نفع مخالفین کرزی و برادران طالب اش کمپاین می کرد. ( ما خو نفهمیدیم )
    http://www.guardian.co.uk/worl...

  • اصلآ ملا عمــــر وجود فــزیکی ندارد فقط جنــرال حـمید گل رهبری طا لبــان را بدست دارد. ملا عمر کدام نقش هم ندارد که گفته شود کسی دیگر صدای اورا میکشد و یا در پــرده با تغییر چهره ظا هــر میشود بنـــآ حقیقت همین است که ملا عمری وجود ندارد کدام زمان در آینده وقت ضرورت بصورت یکنفر مرمی فیر خواهد شد که شناخته نشود وگفته شود ملا عمــر شهید شد. هما جان نیر ما نند همان تاجر که ارگ را مسخره کــرد فریب خورده.

  • حقیقت این است که اصلآ ملا عمـــر وجود فزیکی ندارد همه مسا یل از طریق استخبارات پا کســـــتان در رآس این پروژه جنرال حمــید گل پیاده واجـــرآ میشود. ازهمین جهت موضوع طوری عیار شده که نه صدای ملا عمر ونه تصویر آن ضرورت باشد.
    همــا جان : متآثر نباشید چندی قبل ارگ ریا ست جمهوری نیر فریب یک دوکاندار شهر کویته پا کســــتان را خورد وپول ریاد را نیز با خود بـــرد امید شمـــا پول مصرف نکرده باشید. احترام

  • tarikh ma neshan medihad key mardume hazara ra hech qodrati shekastanda nametana. walay ba guftae shaheed mazari buzurg key furmudan key doshmanane ma az bine khode ma khaeen tarbiat mekunan was az tariq in khaeen ha muafaq meshan ta 60% mardume mara az bine bar daran! laanat ba shayatin.

  • جناب وحیدی صاحب سلام!
    آیا صفت روشنفکری و مردانگی همین است که وقتی موقعیت بیابی، به همه زمین و زمان لعنت بفرستی. اصلا هما دوست پسری نداشت، و این بد ترین تهمتی است که نادانسته به پای یک زن روشنفکر هزاره، از سوی به اصطلاح یک روشنفکر آدرس می شود. هما در آن زمان به نسبت ناخوشیی افسردگی بسیار کج خلق شده بود و همه اعضای فامیل را اذیت میکرد. او خودش از این مسئله بسیار رنج می برد، اما او چاره یی نداشت جز این که عقده هایش را سر دوست ترین دوستانش خالی کند. ما که هیچ در مقابل این وضعیت وی مشکل نداشتیم، اما او خودش چرا؟ به همین دلیل خواست خانه را ترک کند، اما قبل از ترک کردن با یکی از دوستان فامیل ما عقدی بست و با او به ایران رفت. حتی او نخواست مراسم عروسی اش را در جمع اعضای خانواده بگیرد. او دیگر هرگز نمی خواست باعث درد سر بیشتر شود. او هرگز فرار نکرده و هرگز دوست پسر نداشته. این تهمت، در حقیقت توهینی است که اگر از سوی کسی، خدا نخواسته به پای زن شما بسته می شد، آن زمان درک می کردید که دهان سوخته تان را چگونه جمع کنید. وقتی ایران بود فقط با من تماس داشت و من هم به شوهرش کمک کردم تا به ناروی بیاید. اما او هرگز خواب این را هم نمی بیند که مردم و کشورش را ترک کند. اگر سرداران آن زمان آن کار را کرده بودند، بخاطر این بود که فکر می کردند، حضرت ابراهیم، که واقعا سردار اصلی بود و یا بهتر بگویم او که سرداران سردار ها بود، در مقابل شاه (که سایه خدا دانسته می شد) بغاوت کرده است. یکبار کارنامه های خوانین جاغوری را ببینید که آنها چندین جاده و جوی آب ساخته اند. این که آنان این همه زمین دارند، خواست خود شان نبوده است. چندین سده قبل هفت تن از ریش سفیدان هزاره نزد خان پشتون، که در قره باغ خانه داشت، رفته بودند. تصادفی آن روز خان پشتون بسیار غضبناک تشریف داشته اند و بوت های این هفت تن سران هزاره را در دهانشان داده پس فرستاده بوده اند. آنان در راه توافق می کنند که در راه به خانه هر کسی که شهرت کم و بیشی دارد، سر بزنند. اگر آن شخص از این هفت سرسفید پذیرایی خوب کرد، او را خان بسازند. از قضا آن ها خانه شخصی بنام (صافی بیو) مهمان می شوند و از این که خوب پذیرایی می شوند، به وی وظیفه خانی داده می شود. آن شخص صاحب یک خانه در (کهنه ده جاغوری) می شود و از این منطقه تا سرحد با پشتون ها، تمام زمین ها به وی تعلق می گیرد، که در آن زمان هیچ کسی ساکن آنجا نبوده است. آنچه آن زمان رخ داده، شما نبودید که به آنها رای روشنفکری می دادید. اول از همه اگر خانواده شما مرد می بود به بغداد فرار نمی کرد و در بین مردم می ماند. اجداد شما نیز خویشتن را ملامت می دانستند و نه سایه خدا را. کوشش کنید بعد از این در مورد شخصیت هیچ کسی حرف نزنید. کارنامه سیاسیی یک شخص به حسن نیت و سرسپردگی اش، و به اخلاق اش، چی خوب و چی بد، رابطه می گیرد. من نیز نمی خواهم از فراریان هزاره خوب یاد کنم، اما چاره چیست؟

    • همایون جان سلام، امیدوارم حالتان خوب باشد و از مشکلات روحی رهیده باشید.
      برای من روشن بود که با داشتن دوستی قدیمی با هما، تو همایون، برادر بزرگ تان هارون جان، یاسین، یلدا و حتا پدرتان سرور خان، باید واکنشی نشان داده میشد، که من هم ناگزیر بودم تا میان سرنوشت مردم هزاره و خیانت آشکار و بی شبهه ی هما که به پیشوازی و پابوسی جلادی شتافته که در جنایت و زذالت هیچ از عبدالرخمان کم ندارد، باید یکی را انتخاب مینمودم. یا باید پوست سگ بر روی خود میکشیدم و پشت به مردم خود میکردم و و دل دوستانی چون تو و برادران و خواهرانت را ازرده نمساختم، یا اینکه باید حقیقت را میگفتم، بگذار که هرکس قربانی شود. اول این که شما تنها به مسأله ی شخصی هما پرداختید، درحالی که من آن را به عنوان فردی که کاملاً آزاد با روابط نامحدود یاد نمودم و کاری به مسائل و رفتار و ارتباطات شخصی اش نداشتم. یعنی تنها میخواستم یادآورد شوم که ملاقات با ملاعمر آنهم توسط زنی که آنقدر آزاد بود، نه اینکه به بررسی مسائل شخصی او بپردازم. اما این که بر من تاختی که چرا تهمت میبندی، باید تذکر دهم که اگر یک نفر خارج از خاندان خودتان حرف ترا تأیید نمای و آن چه را تو ادعا میکنی بپذیرد، من ملامت همه ی مردم هستم. موضوع هما را همه میدانند و حتا خودش باری در نزد دو سه نفر از دوستان در کابل از رسیدنش تا هالند هم گفته بود. خوب من هم تمامی عکسهایی که در ایران گرفته بود و مشغول بولانی پزی و... را دیده بودم و غیرمستقیم به دست من هم میرسید. پس بهتر است که این موضوع را زیاد باز نکنید که سودی به حال هیچ طرفی ندارد.
      در رابطه با تمایلات قدرت طلبانه اش باید بگویم که در دوره ای که میخواست اولوس دار شود، پیش تمامی رهبران احزاب سیاسی که خودش آنان را جنایتکار جنگی میگفت، رفته و التماس هم نموده بود. در دورانی که خود را برای ریاست اولوسی جرگه کاندید نمود، من یکی از کمپاینران او بودم و چند روز در فیس بوکها به دفاع از او پرداختم، چون هنوز به دامن فاسدترین موجود کشور چنگ نینداخته بود.
      همایون جان، چرا دیگر حرفها را که بسیار مهم هستند و از خیانت آشکار و بی شرمانه حکایت دارند، باز نمی کنی و درباره ی شان چیزی نگفتی و تنها رفتی به سراغ مسائل شخصی اش که خودش با کارکردش جایی برای دفاع نگذاشته بود و من هم هرگز به آن ها کاری ندارم و هیچ وقت هم تصمیم ندارم تا از آن ها به عنوان سند و... استفاده کنم. من فکر میکنم که تو به عنوان یک دوست خوب به بدترین نکته اشاره نموده ای که پیش رفتنت برای خودت مشکل درست خواهد نمود چون قابل دفاع نخواهند بود، چنان که هم اکنون و با موجودیت چندین فرد مسلح طالبان در خانه اش، نمیتوان از مسائل حیثیتی و ناموسی دفاع نمود. خودت هم با شرحی که دادی نه تنها نتوانستی درست از او دفاع نمایی که شک و شبهه های زیادی را خلق نمودی و نکات ابهامی که برای بعضی ها وجود داشت را روشن نمودی، مراسم دور از اعضای فامیل و...
      وآنگهی شما از عدم ترک وطن و... سخن گفته ای که چنین نیست. همایی را که من میشناسم از چندی به این سو چنان غرق در قدرت و مادیات و زرق و برق شده است که از توصیف به دور است. شاید درست نباشد که مدعی شوم هما را بیشتر از خودت میشناسم، ولی از سال 73 تقریبا بی وقفه همدیگر را میبینیم و ده ها مهمانی دوره ای را باهم در کوییته گذرانیده ایم، درحالی که شماها به عنوان اعضای خانواده تنها شبها و آن هم برای یکی دوساعت با هم حرفی و کلامی داشته اید.
      تا زمانی که هما در حقوق بشر کار میکرد برایش احترام قائل بودم ولی از زمانی که به دروازه های این و آن سر زد و برای رسیدن به چوکی گگی پیش هر نامردی سر خم نمود، دیگر کسی نبود که باید از گناه بزرگش میگذشتم. همایون جان، چرا خودت در رابطه با کارکردش نظر نمیدهی و حرف را به دیگر سو میبری؟ اگر مانند تمامی اهل فهم و درک هزاره این کارکردش را تقبیح نمایی، من هم به خاطر اشاره به خصوصیاتش عذرخواهی خواهم نمود. گرچه تو بیش از من به آن پرداخته ای و من تنها اشاره ای نموده ام. اگر من کار نادرستی میکردم، با نام مستعار نوشته ام را برای نشر میفرستادم، اما چنین نیست و من باور دارم که او کار بسیار زشتی را مرتکب گشته که جز خیانت بزرگ قومی نام دیگری به خود نخواهد گرفت. راستی در سایت جمهوری سکوت یک نفر به نام هارون هم نظری داده و هما را از نظر اخلاقی کوبیده است و گفته که به عنوان برادر شرمش می آید، در آن باره چه نظری داری همایون عزیز؟ ممکن است در آن مورد هم نظری بگذاری، لطفا.

    • با معذرت از آقایان همایون و وحیدی که در گفتمان شان مداخله مینمایم . امروز تاریخ 2 اگست 2011 در پروگرام (تودي خبری مورخ 1 اگست 2011) تلویزیون طلوع ، محترمه هما ادعا داشتند که از تاریخ دوم سرطان سال جاری به این طرف ، ملا مامد عمر آخند با دوازده یار غار شان در خانۀ که در کابل و یا اطراف کابل که متعلق به خانم هما میباشد ، مهمان اند .

      هم برای من حقیر هم به گوینده پروگرام و هم به مهمان پروگرام آقای شاهد عضو شورای عالی مصالحه خیلی تعجب آور و قابل باور نبود که ملا مامد عمر آخند در خانۀ هما جان مهمان شده باشند و کسی ازین رویداد تاریخی و باور نکردنی خبر نشده است . جالب تر اینجاست که محترمه خانم هما جان با یقین و باور کامل اظهار نمودند که ملا صاحب در خانۀ من مهمان اند .

      این دیگر چی مداری بازی است که ملا عمر و خانم هما جان براه انداخته اند . ازین مهمانی ها و مهمان نوازی ها ، کرزی و ملا کریم خرم آخند هم خبر دارند ولی همه خاموش اند ، چرا ؟ نشود که بازی رنگ دیگری بخود گرفته وتا کنفرانس بُن نمایشنامه سناریو شدۀ دیگری در پرده افتد که همگی لال شوند و به بازی گرانش هزاران الحمد الله و ماشالله و مرحبای دیگر نثار کنند ؟

      اینهم آدرس پروگرام :

      http://www.youtube.com/watch?v...

    • جالب بود ملا عمر زن ستیز با هما جان بی حجاب انهم هزاره انهم شیعه در یک خانه پشت در های بسته مجلس دایر اخوند زاده صاحب او را نماینده با صلاحیت خود انتخاب نموده است !!!

      جالب تر از همه :هما جان گفت خدا نا خواسته اگر ملا عمر کشته شود ده بیست سال طول خواهد کشید که یک رهبر دیگر چون او بمیدان بیاد .

      خوب هر چه است قدوم این زن مبارز را حلقه مصالحه و سیاست به دوستان هزاره ( طرفداران خلیلی و هما جان) تبریک عرض مینمایم .

  • دوست عزیز وحیدی صاحب!
    ما در هالند هیچ کسی را نداریم که هما سراغش برود. اما برای درس خواندن او به کشورهای زیادی رفته است، در این جای شکی نیست. بسیار کس ها در مورد تحصیل هما راست و دروغ نوشته اند. کسی می گوید او در امریکا درس خوانده، کسی می گوید او در بیروت درس خوانده. . . همایی که من می شناسم، برای این که زنان عاجز افغان را در بین خانه هایشان از دست مردان ظالم نجات بدهد، شروع کرد به عنوان حلال منازعات، به درس و مطالعه. او برای این کار به کشور های زیادی سفر کرده، کنفرانس ها را بازدید نموده، و حالا که ادعا می کند با ملا عمر قرار صلح می بندد، کاری نیست که او آن را از روی شوق و یا تفریح اجرا کند.

    او یک زن به تمام معنی ملی است. فقط با خودش بنشین و از خودش بپرس که در مورد حقوق هزاره ها در این گذشته ها چی جنگ های تن به تن داشته. چندی قبل خواست ولسوال مالستان شود، داکتر سیما از این کار بسیار خوشش آمد و گفت که او باید ولسوال جاغوری شود. صد ها تن از اهالیی جاغوری نزد وی آمدند و با او نزد خلیلی رفتند. از آنجایی که ولسوال جاغوری، جناب عرفانی بود که نصری بود و با جناب خلیلی زد و بندی داشت. وقتی هما نزد خلیلی مسئله اش را طرح کرد، خلیلی و کرزی برایش گفتند که کمپاین انتخاباتیی عبدالله را پیش ببرد. بعد از کمپاین نه خلیلی و نه هم کرزی دیگر به او اهمیتی دادند. در مالستان خانواده ما سابقه بسیار خوبی داشته است. مثلا کاکایم اسمعیل مومن، در ظرف حدود ده سال تمام مردم مالستان را واکسن زد. دولت بار ها از او خواست تا واکسن ضد تیتانوس را برای آنها به قیمت بسیار گزاف بفروشد، اما او هرگز به معامله دست نزد. هر گاه مکتبی در مالستان درست می شود، باید کاکایم معلم هاشم صمیم دو یا سه سالی آن جا سرمعلم باشد تا همه از تجریه کافی برخوردار شوند. ببینید داکتر سیما از این که با کاکایم مشکل دارد، از این که میداند هر مکتب باید از طرف معلم هاشم کنترول شود، هرگز یک مکتب در مالستان درست نکرده است. اما مردم مالستان به کاکایم بیشتر از داکتر سیما اهمیت می دهند. وقتی هما در مالستان صندوق گذاشت، امر بردنش هشتاد درصد بود. زیرا همه او را می شناسند.

    هما هرگز و در هیچ جا با آبروی هزاره بازی نکرده است. او با اجدادش هیچ رابطه ندارد و از زمانی که وکیل شده است، بی نهایت از نگاه روانی تازه تر و سرزنده تر شده است. بارها وکلای دیگر سر راه خواسته اند به او به عنوان یک زن تحقیر بیافرینند، اما او هر بار این وکلا را از موتر شان کشیده و خوب لت و کوبش کرده. هر گاه یک نفری یک فقره خیانت هما را نسبت به مردمش ثابت کرد، من از مردم می خواهم او را اعدام کنند.

    مهم تر ازهمه این تپ و تلاش صلح بود. او با آن همه تجربه و استعدادی که به حیث یک کارشناس حل منازعه داشت، خواست از تجربه اش یک استفاده کند. او هرگز خواهان این نبود که این مسئله حتما روزی ثمر خواهد داد. در شش ماه اول معلوم شد که این کار کاملا بیجا بوده، اما بعد ها طالبان با شناخت دقیق از وی شروع نمودند به مذاکره. شما هنوز فکر می کنید که او یک زن است و یک زن چطور قبل از یک مولوی به این کار دست یافته است. درست است اگر هما یک زن است، اما صلاحیت شخصیتی وی از پنجاه مرد افغانی بیشتر است. اگر در این حرف شک دارید، بفرمایید با خودش طرف مذاکره شوید. خود مولوی صاحب در مصاحبه این را قبول نمی کند و با ادا های روشنفکرانه می گوید که: هما از هیچ کسی نام نمی برد، بسیار گنگ صحبت می کند و غیره و غیره. اما هما برایش با صراحت گفت: آیا یک بار کسی آمده از من بپرسد که طرح تو چی بوده. آیا مردان با غرور افغانستان به یک زن به عنوان یک مصلح نگاه می توانند؟ یک و نیم سال است که او روی این طرح صلح کار کرده. او می گوید که طالبان دیگر نمی خواهند با سرنوشت هم ملیتی های شان بازی کنند.

    بسیار بعید است از مردانِ مردسالار افغانستان که این حقیقت را در مغز گندیده شان جا دهند. ای مردان نامرد افغانستان! کوشش کنید دیگر بی خریطه آتش نکنید. یک بار یک کنفرانس قومی تشکیل دهید و با هما روبرو شوید. اگر در مسئله تخصصی وی به عنوان یک حلال منازعه، کسی یک نمره بیشتر از هما گرفت، بعد همان شخص حق دارد وی را ملامت کند. یکی از خصلت های روشنفکران و سیاستمداران کهنه کار جامعه ما این است که کورکورانه طرف را تحقیر کنند و بدون جهت خود شان را برنده بدانند. آیا یکی از شما درس حقوق و سیاست را خدا ناخواسته در جایی آموخته اید؟ آیا به جز از نظریات خود پرداخته خود تان، هرگز کوشیده اید، خدا ناخواسته حرف یک روشنفکر پهلویی تان را شنیده و قبول کرده باشید؟ جریان شعله جاوید حالا بیشتر از صد شاخه دارد، زیرا هیچ کس خدا ناخواسته نمی خواهد، نظرات خودش را تحت نظریات دیگران قرار داده باشد. هرکسی که سه کلمه یاد گرفته، شروع کرده با طرح یک جریان مترقیی، که اساسنامه و برنامه یکی شان نیز یک اندازه کفایت مسلکی داشته باشد. برای مردم عام آسان است که مثلا برهان الدین ربانی را به عنوان یک رهبر سیاسی و مذهبی قبول کنند، اما این سنت در بین روشنفکران جامعه ما، خدا نا خواسته هرگز ایجاد نشده.

    از طرف دیگر در جریان جنگ های اخیر، کشور های درگیر جنگ در افغانستان، بیش از صد ها بار به روشنفکران هزاره شرایط را مساعد ساخته است تا آن ها بتوانند در پلان صلح یکی از جناح ها را اختیار کند. وقتی استاد عزیز رویش با دلایل منطقی در مقابل حشمت غنی ایستاد، امریکایی ها برایش زمینه آموزش دروس سیاسی را باز گذاشت و حتی او را به امریکا دعوت کرد. وقتی برگشت باز شروع نمود به مبارزه علیه ملیت حاکم. . . من خودم یک مقاله باز نوشتم، فردایش رادیو آلمان با من مصاحبه کرد، اما غیرت هزارگی ام ایجاب نکرد که صحنه سیاسی ضعیف عمل کنم. نتیجه چی؟ صحنه ام خوانده شد و تمام. . . آنچه اتفاق افتاده همه در گذشته بوده است. شرایط آن زمان، چی در سطح ملی و چی در سطح بین المللی چنین چیزی را ایجاب میکرد. ما هزاره ها هرگز به نوکرمآبی تن ندادیم. اگر ما می توانستیم از شرایط در آن زمان به شکل آبرومندانه استفاده کنیم، امروز در این وضعیت قرار نداشتیم. حال شرایط روز به روز تغییر می کند. دولت امریکا که از این پیش، حد اکثر وارداتش از بخش صنعت جنگ افزار بود، حال دیگر جنگ افزار خریداری ندارد. از این روست که امریکا بیش از 14 بیلیون دالر قرضدار است. از طرف دیگر ما باید تا به کی به گذشته بپردازیم. اگر با پرداختن به گذشته کاری می شد، که باید کشور مان حالا آرام و مرفه بود.

    در شرایط حال، هر روز از روز قبل تر الزامات برخورد های نظامی کمتر و کمتر می شود. امروز در کشور ما منافع جهانی، منطقه یی و ملی، همه در هم گره خورده. بد بختانه این نقش ژیوپولیتیک افغانستان است که این کشور را قربانیی جنگ نموده. زمانی که در شاهراه ابریشم قرار داشتیم، هر کس به شهرهای کابل، بامیان و هرات دست می داشت، می توانست یک امپراتوری را تغذیه کند. در آن زمان در این کشور هیچ چیزی بیش تر و بهتر از جنگ نمایش نیافته. در زبان فارسی بیش از 20 کلمه برای جنگ وجود دارد، مانند: کارزار، رزم، پیکار، جنگ و غیره. این موقعیت ژیوپولیتیکی به نظر من حتی یک نوع شگون بد نیز دارد.

    هیچ کشوری، نه در سطح جهان و نه در سطح منطقه خواهان این نیست که از منافع شان در کشور ما دست بکشند، و یگانه راه بیرون رفت از این معضله این است که بین این منافع سه گانه یک نوع همآهنگی بوجود آورد. در چند دهه گذشته بسیاری از کشور های شرق دور توانسته اند در منافع دیگران، منافع خود شان را بیابند. این یگانه راهی باقی مانده است که ما باید از آن استفاده کنیم. دست ایران را باید با کمک کشور های غربی از تقدیر افغان ها و هزاره ها کوتاه کنیم و مدل های اقتصادیی ایجاد کنیم که بتواند حد اقل یک نسخه پیروزی برای ما گردد.

    فقر چنان دامنگیر ملت و دولت ما شده که حتی دیگر طالبان نیز خواهان جنگ بیشتر نیستند. طالبان به خودیی خود نیز از جنگ خسته شده اند. یگانه کسی که حال در میان ملیت های ساکن افغانستان جنگ را دامن می زند، فقط رژیم آخوندیی ایران است. هر بار باید یک اتحاد و ائتلاف جدید شکل بگیرد و یکی از زورگویانش باید محقق باشد. من زمانی که کویطه بودم، می دیدم که جریانی بنام انجمن قلم وارد کویطه شد و در مدت اندک زمانی به بد نامیی جمعیت هزاره پرداخت. یک بار از یکی از پنجه های یکی از مساجد شبانه خون جاری می شد ولی در مقابل کسانی پیدا می شد که این خبر را در مناطق پشتون نشین به شکل بسیار جنجالی دامن می زدند. در مدت زمانی کمی حدود پنج نفر متفکر هزاره کشته شد. آنها در تفتاد بین شیعه و سنی جنگ انداختند، تا این که بتوانند هزاره ها را از پاکستان به کلی از بین ببرند. حال آنها به این مقصد شان رسیده اند. طوری که دیگر چهار نفر مرد هزاره داخل یک رکشا نمی شینند، زیرا حتما مورد حمله قرار می گیرند. تمام بمب گذاری هایی که در مناطق جنوبیی افغانستان رخ می دهد، از عمال ایران هستند. ایرانی ها از یک سو می خواهند پای امریکا را بیشتر در منطقه بکشانند تا ایرانی ها بتوانند ویتنام ثانیی را در مورد امریکا به پا اندازند.

    • همایون جان من دیگر حرفی برای گفتن ندارم. تنها میتوانم بگویم که تمامی ادعاهای سرشار از بلوف شما در مورد خواهرتان را به مردم و قضاوت انان میگذارم. من قبلا به شما گفتم که به مراتب از تو بیشتر هما را میشناسم، همین. او نه استعداد دارد و نه قوم دوست است و نه اصلا به این چیزها میاندیشد. همه ی مسائلی را هم که مطرح نموده ای جز دروغ و بزرگ نمایی هما چیز دیگری نیست. او اگر اندک استعداد میداشت، خود را درمانده از همه جا نمی دید تا به حزب 27 نفری خوانین دایکندی موسوم به کار و توسعه بپیوندد. خوب تو هم از کارهایش پشتیبانی نمودی و همین کافی بود. او همیشه خوش و سرحال بود و داستانهای افسردگی را تو راه انداختی. من همیشه او را میبینم و خوب هم میشناسم. هیچ وقت هم استعدادی در او ندیده بودیم جز تضرع و التماس پیش همگان برای رسیدن به یک چوکی اولوسداری. من ظرفیت او را هم دیدم. دیگر حرفهایت چیزی ندارد که جواب بدهم.
      اینکه شما در مورد من چه فکر میکنید، خوب همگان را به کامنتهای خودت در مورد نوشته هایم مراجعه میدهم. این نوشته های آخرت بسیار چیزها را روشن نمود و این که شما مبارزه برای بازشناسی هویتی هزاره ها که شهید مزاری هم بارها روی آن تأکید داشت و نیز رسیدن به حق و حقوق هزاره ها را توطئه ی ایران میدانید. خیلس از مواضع پنهان تان برایم روشن و این برای شناخت افرادی چون تو که مدت زیادی را دوست بودیم و احساس همفکری هم میکردم، مفید بود.

  • آقای کاظم وحیدی!
    نکات چندی را در نوشتۀ شماشما قابل تامل یافتم که ادعا کرده اید که نگارشی کوتاهیست که در تنهایی خویش بدان اندیشیده‌اید. من هم چون شما موارد را خیلی عجیب و سوال برانگیز را درین خبر یافتم و از جهت دردآور که خانمی هزاره تبار در صدد آوردن آرامش در کشور و یا شهرت بدست آوردن است که به قیمت آزادی تفکر، اندیشه، و از همه مهمتر حق زندگی یک بخش بزرگ شهروندان این مملکت تمام میشود که به هیچ وجه نمی پذیرند که تن به چنین ذلتی بدهند. ولی آنچه شما در مورد هما بعنوان یک فرد نوشته اید خیلی متفاوت از اندیشۀ عام کوچه و بازاری نیست. شما در واقع با ذکر مسایل شخصی هما و بیان کنیه و نسب وی خواسته اید که بیشتر به گوینده توهین کنید تا خبر مربوط به او را مورد تحلیل منطقی قرار دهید و این موردیست که منطق شما را منطق بازاری معرفی میکند تا اندیشه های فردی که بقول خودش تحلیل سیاسی می‌نویسد.

    شما نوشته اید که:
    آگاهان و آشنایان هماجان را پیش از انتخابات پارلمانی، سردار زاده ای می شناختند که نسبش از پدر به سرورخان و جعفرخان مشهور مالستان می رسد، که در گذشته ها هراز چندی ظاهرشاه این قاتل و مثله گر “سردار عبدالخالق” و خاندانش را مهمانی می نمود.
    از مادر نیز وی نسبش به سرداران جاغوری می رسد. همان سردارانی که از آغاز سرکوب های مردم هزاره توسط عبدالرحمان به یاری حاکمیت وی شتافتند و در نهایت هم قیام سراسری 7 ساله ی مردم هزاره با همکاری مستقیم همین سرداران اعزازی عبدالرحمان به خاک و خون نشست و در ازای آن همه خوش خدمتی به سردار سرداران!! القاب «سردار»ای بود که ارزانی شان گردید.امروزه اگر هزاره ها بدین درجه از بدبختی و فلاکت رسیده اند، ریشه ی همه ی آن ها را باید در خیانت نابخشودنی همان سرداران جستجو نمود که هماجان سیاست باز ما از وجود خون آنان در رگ هایش بسی افتخار می نماید.

    من هیچ خطایی از هما درین مورد نمی بینم که او نسبش به افراد می‌رسد که در گذشته اعمال خلاف منافع مردم ما از آنها سرزده باشد و یا اجدادش در جنایات عبدالرحمن با او دستیار بوده اند. هما هیچ قصوری ندارد اگر پدرش و یا پدر کلانش تصمیم میگیرند که ظاهر شاه را مهمان کنند و یا روابط صمیمانۀ با قاتلین قهرمان ملی ما داشته باشند. آنچه هما میاندیشد و عمل میکند و اینکه با عملکرد خویش چی گونه بر زندگی و سرنوشت مردم ما اثر میگذارد قابل تامل است نه اینکه نسبش به کی میرسد.

    بازهم نوشته اید:

    عجیب از همایی است که تا دیروز با دوست پسرش رهسپار ترکیه و بنا به ادعای خودش هالند می شود و پس از بازگشت تنهایش به دامان خانواده در کویته ی پاکستان، زندگی عادی خود را از سرمی گیرد، و سرورخان با دیدن همه ی این حوادث حتا اندک خمی هم بر ابرو نمی-اندازد، اما امروزه چنین زن آزاده ای!! اینک پرچم دار صلح با طالبانی می شود که طبق سیاست رسمی و حتا باورهای دینی ـ قبایلی شان به زن حق خروج از خانه را نمی دهند و سخن گفتن با آنان را حرام می دانند.

    من باز هم هر چه اندیشیدم، دلیل ذکر عکس العمل پدر هما را درین جا نیافتم بجز اینکه شما این بار نیز (در تنهایی اندیشی تان) بازاری عمل کرده اید و خواسته اید عمدا بدون اینکه نیازی به این توضیح اضافی باشد، به او و خانوادۀ او توهین کنید. من هیچ دلیل منطقی و توجیه قانع کنندۀ برای ذکر این وضاحت نمی بینم که بطور حتم شما لازم پنداشته اید که خوانندگان شما بدانند.

    طوریکه قبلا متذکر شده ام من نیز مخالف اندیشه و عملکرد هما استم و نگرانی شدیدی دارم از افراد که از هر فرصتی را برای رسیدن به منافع شخصی و یا به شهرت رسیدن خویش استفاده میکنند ولی این عملکرد شما را مناسب نمی پندارم و توجیهاتم بر اساس منطق قویتر از دادن پیوند نسبی افراد و این که اجداد این فرد چگونه عمل کرده اند خواهدبود و محک قضاوتم نیز بر اساس این قرار نمیدهم که اینکه شخص چگونه به سفر رفته است و عکس العمل خانوادۀ او در مقابلش چگونه بوده‌است.

  • کاظم جان ببین نظرم را درباره خودت و خاندان اهل قیدت!
    پس وقتی تو هما را می شناسی، من در همین دو سه مقاله بی کیفیتت ترا چنین توصیف می کنم.

    آهای مردم ناخلف! در بین شما تنها من روشنفکرم! من شابلونی درست کرده ام که در یک سر آن پیش قضاوت هایم قرار دارد، در سوی دیگرش نظریات و احکامم وجود دارد، در کنجی پنهانِ شخصیت رسوایم را جا داده ام که همه آوازه ها و دروازه ها در آن برای ابد آرشیف شده است و دست هیچ قضا و قدری به آن نزدیکی نمی تواند، و در کنجی دیگری خودم نشسته ام، چایی دم کرده ام و فقط منتظرم بیایند مرا بدون میل شخصی ام به کرسیی رهبریی شما ملت ناخلف بنشانند تا من داستان زندگیی خودتان و خواهران تان و خواهرزاده هایتان، و زنان تان و دوست پسر هایتان، و نواسه های دوست پسران تان را از یک سو، و کارنامه اوباشی های تا هفت پشت از اجداد تان و زنان اجداد تان، و زنان دهقان های اجداد تان و دوست پسر های زنان دهقان تان را در روی تاریخ این کشور رقم بزنم تا بدانند که شما در مقایسه با من و زنم چی قدر فرق دارید! بعد به سراغ کسانی خواهم شتافت که از روابط زنم با دوست پسر هایش، و خواهران زنم با دوست پسر های شان، و مادرم با دوست پسر هایشان را می دانند در پای تاریخ اعدام کنم.

    من در خانواده یی زاده شده ام که مادرم هر گاه می خواست مرا شیر بدهد، وضو می گرفت و بعد شیر می داد. در خانواده ما همه ملایک و امامان زندگی می کنند. در بغداد همه خانه ما را زیارت می کردند. ما از سوی خداوند کردگار بی گناه آفریده شده ایم. هر شب خداوند هفتاد هزار ملایک به بام خانه ما می فرستد تا نگاه دیگران را نسبت به عورت زنان ما کور کند. خداوند عورت زنان ما را با نیکر فولادی دوخته و قفل آن را در ته دوزخ انداخته است. . . .

    ببین کاظم جان

    من اگر خودم را خورد ساخته، می خواهم آبروی رفته ات را بخرم، منظورم تبرئه هما نیست. مجبورم که بگویم که با آنکه یک کمی کمتر از تو هما را می شناسم، او هرگز به حرف های مرغ هوا گوش نمی دهد. حرف های خودت در مورد شخصیت هما را در این شعر می توانم تشبیه کنم:
    ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه توست عرض خود می بری و تکلیف ما می داری.

  • سلام اقای وحیدی(حسین عرب.وحید بینی کچالو
    واقعآتو روشنفکری وواقعآازخاندان پاک ونجیبی شیر پاک انسان خوردئ.اینهمه نمایانگر شعورومنطق عالیت است.چون شیر انسان خوردئ ودرسفره انسان بزرک شدئ.تاخت وتاز به خاندان و اجدادروئ عقدئ شخصی.واقعآخودت پدرومادرواچدادخوب داری.چون تربیه وادب ازآنها اموختی.....ای عاقل پی عیب دیگران چرائ......آینه درخانه توست عیب خوددران جو

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس