در حاشیهء ترور احمد ولی کرزی و مروری بر رویدادهای گذشته
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
قسمت ششم
در اولین کنفرانس مطبوعاتی فرمانده احمدشاه مسعود درقصر استور وزارت خارجه ، شاهد عینی ازکارمندان آژانس اطلاعاتی باختر که خود درمحفل حضور داشت جریان را اینطور بیان میدارد:
« ازمقامات بالایی بما اطلاع رسید که احمدشاه مسعود وزیر دفاع دولت جدید، امروز نزدیکهای عصر، در قصر استور وزارت خارجه کنفرانس مطبوعاتی دارد بناء یک تیمی ازخبرنګاران وچند تا عکاس را آماده سازید . بحیث یک ژورنالیست مسلکی هرګز بدم نیامد تا ازموقع استفاده نموده وبرای اولین بار این چهرهء افسانه ایی که سالها نام وآوازه اش را شنیده بودم ازنزدیک ببینم. زمانیکه به وزارت خارجه رسیدیم مستقیما وارد صالون کنفرانش شدیم. صالون کنفرانس ، پراز ژورنالیستان داخلی وخارجی وتعدادی ازدیپلوماتهای کشورهای مختلف وافراد جهادی مربوط احزاب مختلف بود وهنوز احمدشاه مسعود نیامده بود. درمیان دیپلوماتها دونفر دیپلومات پاکستانی که قواره های شان قبلا برایم آشنا بودند بچشم میخوردند. این دونفر دیپلومات پاکستانی درساحهء شهرنو کابل خصوصا چهارراهی طره بازخان حتی برای دوکانداران واهالی منطقه نیز چهره های آشنایی بودند. درعین حال متوجه شدم که دو نفر از مردان خوش لباس ملکی اما خشن وبا انضباطی که خواهان نظم ونسق محفل بودند درصالون ظاهر شدند. آنها میخواستند، مهمان ها و ژورنالیستها ودیګرحاضران محفل را درجاهای مناسب شان بنشانند و اشخاص بیکار و اضافی را خارج سازند، بعدها برایم معلوم شد که این دو مرد، یکی همایون تندر ودیګرش مسعودخلیلی پسر استاد خلیل الله خلیلی بودند. بعد آقای مسعود خلیلی درهمان کنفرانس مسؤولیت ترجمهء سخنان احمدشاه مسعود را به انګلیسی بعهده ګرفت.
نمایندهء آژانس اطلاعاتی باختر در کنفرانس مذکور که باید سوالها را مطرح میکرد آقای ببرک احساس تعین شده بود. همه درانتظار ورود احمدشاه مسعود لحظه شماری میکردند. نبود که دروازهء شرقی صالون که متصل به صحن وزارت خارجه بود بازګردید و مردی باقامت بلند ګامهای استوار وچهرهء بشاش درمیان محافظان امنیتی اش وارد صالون ګردید، فکر کنم تعدادی ازحاضران نعره های الله اکبر را نیز سردادند . چوکیهای اطراف میز کنفرانس به استثنای چوکی شخص فرمانده مسعود وترجمانش دیګرهمه اشغال شده بودند.
احمدشاه مسعود طبق روال معمول، سخنان خویش را با بسم الله والحمدلله شروع نمود، ابتدا وی درمورد نقش مجاهدین وجهاد چهارده ساله وشکست کمونیزم وغیره ، سخنان خیلی متین ، با معنی، سنجیده وبدور ازهرګونه طمطراق و افراط ګرایی ایراد کرد. من درتمام مدت سخنرانی مقدماتی احمدشاه مسعود شخصا متوجه آن دونفر دیپلومات پاکستانی بودم که در فاصلهء دور تر از وی نشسته بودند، سرانجام احمدشاه مسعود ازچګونګی ورود مجاهدین تحت فرمانش سخن زد. مسعود ګفت: ما به هیچ صورت راضی به این نبودیم که تمام احزاب وګروه های مجاهدین به شکل پراګنده وغیر منظم وارد کابل شوند. قوتهای ما در دروازه های کابل، منتظر فیصلهء رهبران جهادی ماندند، تمام رهبران مجاهدین به شمول آقای حکمتیار به این توافق رسیده بودند که قدرت را از رژیم قبلی به شکل مسالمت آمیز آن تسلیم شوند. درینجا بمجردیکه نام حکمتیار اززبان احمدشاه مسعود بیرون شد آن دونفر دیپلومات پاکستانی مثل کسی که برق وجودش را تکان دهد هردو دریک لحظه به سوی یکدیګر نګاه کردند. اما احمدشاه مسعود متوجه آنها نبود زیرا ازدحام حاضرین بحدی بود که مسعود ازتشخیص افراد که کی ، کی است عاجز بود. ولی مسعود به سخنانش همچنان ادامه داده ګفت: متاسفانه حکمتیار درهمدستی با جناح افراطی حزب خلق بصورت یکجانبه خواست که بدون درنظر ګرفتن فیصلهء رهبران جهادی درپشاور وارد کابل شود. من درصحبت مخابروی نیز که باوی نموده بودم وی را ازعواقب این کار هوشدار داده بودم وی تعهد سپرده بود که بکابل حمله نمیکند ولی برخلاف آن تعهدات وبرخلاف فیصلهء رهبران جهادی آقای حکمتیار درهمدستی با افرادی ،چون: راز محمد پکتین ،اسلم وطنجار ، جنرال رفیع ومانوکی منګل کودتای مشترکی را سازمان دادند که ما مجبور به خثنی نمودن پلان کودتا شدیم. به توفیق پروردګار ما توانستیم که پلان حکمتیار وخلقی های افراطی را درنطفه خنثی سازیم و قوت های حکمتیار وهمدستان خلقی وی را ازشهرکابل بیرون کنیم، اګر بازهم حکمتیار به شلیک راکتهای کور خویش بالای شهریان کابل ادامه دهد، بار دیګرمن ازطریق همین کنفرانس برایش اعلام میکنم که این موضوع را خوب بیاد داشته باشد که لله الحمد ما آن توانایی را داریم که وی را تا آنجا عقب بزنیم که کابل از تیر رس راکتهای وی درامان بماند.
زمانیکه سخنان مقدماتی فرمانده احمدشاه مسعود پایان پذیرفت، صداها ودستهای زیادی بخاطرطرح سوال شان به مسابقه افتید. بدون شک درآنوقت غیر از بی بی سی کس دیګری نمیتوانست که حق اولیت را داشته باشد. حامد علمی درآنوقت نمایندهء بخش فارسی بی بی سی درکابل بود وسوال خویش را مطرح کرد وجواب خویش را ګرفت. بعدا درخلال غالمغال ها ببرک احساس نیز (مایک) را ګرفت تا سوال دوم ویا سوم را مطرح کند . آقای ببرک احساس به حیث نمایندهء آژانس اطلاعاتی باختر که میخواست پرسش خویش رامطرح کند، با واکنش طفلانه وغیر مسؤولانهء مسعود خلیلی مواجه شد، وباقهر از ببرک احساس پرسید: ازکدام آژانس استی؟ احساس ګفت: ازباختر. مسعود خلیلی با مغروریت هرچه تمام ګفت منتظر باش که اول خارجی ها سوالهای شان تمام شود.
ولی دیدم که احمدشاه مسعود بالای مسعودخلیلی سخت ګرفت وګفت بګذار که بیچاره سوال خودرا مطرح کند. ببرک احساس پرسید که : اګر بازهم حملات حکمتیار بالای نقاط مسکونی شهر همچنان ادامه یابد تصمیم شما چه خواهد بود؟ مسعود خیلی فاتحانه وپیروزمندانه با تبسم ګفت: «طوریکه درصحبت مقدماتی خود ګفتم اګر حکمتیار همچنان به لجاجت خود ادامه بدهد، به توفیق پروردګار تا آنجا بخیر نیروهایش را عقب می رانم که اصلا راکتی به کابل اصابت نکند». بعدازین جواب امیدوار کننده و واکنش مسعود دربرابر مسعود ترجمانش من دانستم که تنها اشتراک در نامها والقاب همګون وحتی سابقهء سیاسی مشترک هرګز منجر به یکی ساختن شخصیت وظرفیتهای معنوی افراد شده نمیتواند. دو مسعود باهم فرق زیادی داشتند همچو فرق میان شب وروز. درین میان یک خبرنګار ایرانی الاصل که فکرمیشد ازبخش فارسی رادیوی فرانسه بود، یک سوال عجیبی را مطرح کرد که تا اکنون درګوشهایم طنین انداز است. خبرنګار مذکور از فرمانده مسعود پرسید: بعضی ها شما را با احمدشاه درانی مقایسه میکنند شما که اکنون کابل را فتح کرده اید چه فکر میکنید که آیا احمدشاه ثانی درین کشور خواهید بود؟
احمدشاه مسعود بالبخند معنی دار پاسخ خیلی متواضعانه ومودبانه ای داده ګفت: نخیر هرګزنه! احمدشاه بابا از رجال تاریخی کشورما بوده که در وقت وزمانش فتوحات زیادی را به این کشور نصیب شده است. من هرګز قصد مقایسه نمودن خودم را با آن بزرګان ندارم. یکی از ژورنالیست های امریکایی هم سخت ترین سوال خویش را مطرح کرد که مسعود آنرا بازرنګی خاصی از سر خویش رد کرد. سوال از اینقرار بود که: چرا داکترنجیبب الله در دفتر سازمان ملل متحد پناه برده است وشما اجازهء سفررا به وی نمیدهید درحالیکه محمود بریالی، وکیل، فرید مزدک ونجم الدین کاویانی آزاد هستند؟ آوازه ها این است که شما آنها را اجازه داده اید تا ازکشور بیرون شوند، وبالاخره راجع به سرنوشت دکتورنجیب الله چه تصمیم میګیرید؟
متوجه شدم که این پرسش ،احمدشاه مسعود را کمی وارخطا ساخت شانه هایش به پرش آمد وبا اندک تاخیری ګفت: من از سفر دکتور نجیب الله بخارج ، ممانعت بعمل نیاورده ام ونه هم اطلاع دارم که آیا قصد سفر بکدام کشور را داشت یانه. وی خود قبل از ورود ما به دفتر نماینده ګی سازمان ملل متحد پناه برده است واین تصمیم شخصی خودش می باشد، دربارهء سرنوشت داکترنجیب الله ملت افغانستان تصمیم میګیرد ، ولی درمورد بقیه اعضای حزب وطن باید بګویم که : فیصلهء رهبران جهادی هرطوریکه بوده است مطابق آن اجراآت صورت ګرفته است. بعداز ختم کنفرانس مطبوعاتی، درحالیکه قسمتهای زیاد شهرکابل از روشنی برق محروم و درتاریکی فرو رفته بود، این کنفرانس مطبوعاتی ازطریق تلویزیون به نشررسید. شهریان کابل بادیدن این کنفرانس مطبوعاتی واقعا احساس غرور میکردند ومطمین بودند که مسعود توانایی عقب زدن ګلبدین را تا دور دست ها دارد. شادمانی وبارقه های امید درسیمای هرکابلی دیده میشد، دوتن از آواز خوانان مشهور رادیوتلویزیون ، یکی جاوید راهی ودیګری جواد غازی یار دراولین روزهای پیروزی مجاهدین دو ترانهء خیلی شورانګیر را در وصف جهاد ومجاهدان ګمنام کشورشان ضبط نوار کردند که هردو تا امروز موجود است ختم».
اما دریغا که این خوشی ها دیرپا نبود. زیرا با ورود دسته های مختلف احزاب وتنظیم های جهادی به کابل این خوشی ها روز به روز رنګ می باخت. هرچند که احمد شاه مسعود این وعده را به شهریان کابل داده بود که وی قادر به عقب زدن وحتی محو کامل نیروهای ګلبدین میباشد ولی ګلبدین های دیګر از راه رسیدند و همچو مارهای افعی در آستین احمدشاه مسعود جا ګرفتند. اینها به واقعیت خطرناک تروخیلی ها وحشی تر ازګلبدین عمل میکردند. صرف نام حزب شان با حزب ګلبدین فرق داشت. به مصداق ضرب المثل عامیانه ، خر همان خر بود ولی پالانش رنګ دیګر داشت. این مارهای رنګارنګ در حزب جمعیت اسلامی برهبری برهان الدین ربانی. اشخاصی مانند: مولوی حمزه ، سید نورالله عماد سخیداد فایز، مولوی صادقی، یاسر، صدیق چکری، انجنیر ایوب، انور دنګر، وامثالهم کسانی بودند که قلبهای شان با ګلبدین وسیاف بود ولی زبانهای شان با ربانی ومسعود. برعلاوهء دوتن دیګریکه ازپیکر جمعیت اسلامی سالها قبل انشعاب کرده بودند ولی علایق وارتباطات شان هرګز با جمعیت اسلامی قطع نګردیده بود عبارت اند از عبدالرسول سیاف واحمدشاه احمدزی ، افراد واشخاص یادشده را که ازآنها نام برده شده بحیث افراد ستون پنجم خویش در درون جمعیت اسلامی جا سازی کرده بودند. هر مقصد ومرامی را که میخواستند بالای استاد ربانی ومسعود بقبولانند ذریعهء افراد فوق الذکر عملی می ساختند. حتی کسانیکه از خواسته های شان سرباز می زدند آنها را به نحو مرموزی ترور می نمودند. چنانچه محمد آجان احمدزی یکی ازسران جمعیت اسلامی که ازته قلب نسبت به مسعود اخلاص داشت در اولین روزهای بغاوت جنرالان شمال علیه داکترنجیب الله به نحو مرموزی درپشاور ترور ګردید. پسران وی اکنون دست احمدشاه احمدزی را درآن ترور دخیل میدانند. یکی ازپسرانش که فارغ تحصیل دانشګاه الازهر است معتقد است که پدرش را احمدشاه احمدزی شهید ساخته است. او میګوید: « پدرم زمانیکه احمد شاه مسعود درمرز شاه سلیم وچترال آمده بود ، خواست اورا ملاقات کند زیرا قبل ازجهاد میان پدرم ومسعود روابط خیلی دوستانه ای موجود بود. بدین جهت وی از پشاور به چترال واز آنجا به شاه سلیم رفت تا دوست دیرین خویش را بعداز سالها دوری ملاقات کند که این موضوع خشم احمدشاه احمدزی وسیاف را برانګیخته بود و احمدشاه احمدزی فقط چند روز قبل ازشهادش ازطریق تیلفون به پدرم بسیار چیزهای بد و رد ګفته بود وروابط شان خیلی خراب ګردیده بود. سیاف شخصا درهمان روزها بالای محمدآجان احمدزی فشار آورده بود تا بخاطر جبران ګناه که پدرم مرتکب شده بود باید ازجمعیت اسلامی بیرون شده وبه اتحاد اسلامی بپیوندد».
یګانه فردیکه دربرابر خواستهای هژمونیستی وقومګرایانهء افراد فوق الذکر درتنظیم جمعیت اسلامی مقاومت نشان میداد وچهرهء افراد مذکوررا با منطق وبرهان رسوا میساخت، مرحوم استاد محمد موسی توانا بود که از نظر نژادی ازبیک واز رستاق ولایت تخار واز استادان سابق دانشکدهء شرعیات کابل بود.
استاد محمد موسی توانا مرد عالم ، صوفی وارسته، فقیه جامع الشرایط، متقی وپرهیزګار ، بذله ګو، شاعر طنز ګو، مرد صریح اللهجه و نترس وازهمه ګذشته یک نویسنده، توانا به مفهوم واقعی کلمه بزبانهای ترکی عربی وفارسی بود. این مرد درسالهای هشتاد میلادی یک ماهنامه عربی را بنام (المجاهدون) زیر نظر خویش چاپ وبه کشورهای عربی میفرستاد که درآن رویدادها و وقایع خونبار جهاد افغانستان به شکل مستند ومصور انعکاس می یافت. به عبارت واضحتر استاد توانا در وقت وزمانش زبان ګویای جمعیت اسلامی وتمام مجاهدین در دنیای عرب بود. زیرا هیچ حزب وتنظیمی درآنوقت به اندازهء ماهنامهء المجاهدون نشرات موثر به زبان عربی نداشت. هرچند که نقش یک تعداد شاګردان وهمکاران قلمی وی نظیر آقایان عنایت الله خلیل وعباس کریمی وفاضلی نیز قابل فراموشی نیست، ولی شخصا استاد توانا درسالهای هشتاد میلادی انرژی وقوت کافی برای تربیهء کدرهای فرهنګی وعلمی وتربیه وتشویق نسل جوان در دیار هجرت داشت. استاد توانا خدمات خیلی ارزنده وعلمی به جوانان آنروزګار در دیار هجرت نمود. او با مراکز علمی دنیای عرب خصوصا دانشګاه الازهر درارتباط بود و ازآن طریق توانست به جوانان مشتاق تعلیم وتحقیق درامور دینی ازحکومت مصر بورس های تحصیلی را دریافت نموده وسهمیهء دانشجویان مهاجر افغانستانی را درآن دانشګاه باعظت تثبیت نماید که درنتیجهء همان تلاش ها بود که اشخاص وافراد محترمی که امروز نظیر آقای دکتور محمد ایاز نیازی ودیګر عزیزانیکه درتلویزیونهای کابل دربرنامه های دینی به سوالات بیننده ها پاسخ میدهند همچو نهالان غرس شده آن استاد ګرامی به ثمررسیده اند.
استاد موسی توانا هم ازنظر سن وسال وهم ازنظر علمی بالای استاد برهان الدین ربانی واستاد سیاف حق استادی داشت. اوهمیشه سیاف را درمجالس مورد عتاب قرار میداد وبرایش میګفت که نیت تو وګلبدین هیچ پاک شدنی نیست. برایم چنان معلوم میشود که شما هردو به نیم قرآن ایمان آورده اید. سیاف نیز بخاطریکه درحاضر جوابی عقب نماند میګفت بلی ! ما اول خوب وپخته به نیم اول آن عمل میکنیم وبعد به نیم دیګر آن. شما که در اول ، کل قرآن را به یکباره ګی قبول کردید حالا ازعمل کردن به نیم اول ونیم آخر آن عاجز مانده اید ترا کی ګفته بود که از اول این بار سنګین را بدوش بکشی اول نیم اول را خلاص میکردی بعد به نیم دیګر آن میپرداختی. ولی استاد توانا می پرسید که نشود درخلال همین نیم اول مثل بابه نانک بمیرید آنوقت میان یهودها ومسلمانان بخاطر دفن جنازه های تان جنګ واقع شود. نکنید از خدا بترسید قول وعمل تان را باهم برابر کنید. کارهای که شما میکنید بخدا قسم اګر موش درګدام هم بکند. وی به استاد ربانی ومسعود نیز توصیه های خیلی ارزشمند نموده و آنهارا از خطرات سیاف وګلبدین هوشدار میداد. این مرد وارسته با این همه صفاتی که داشت در سالهای حاکمیت مجاهدین مانند هزاران هزار شهروند کابلی درمنطقهء خیرخانه یک زنده ګی فقیرانه ای داشت که خود ازآن راضی بود. هرکسی که باوی مقابل می شد مانند آهن روبا اورا بسوی خویش جذب میکرد، انسان میخواست که ساعتها باوی بنشیند واز لطایف وظرایف وی مستفید ګردد. تواضع، ادب وفقر معنوی ونورانیت از سرو رویش می بارید. همیش خوشحال می بود با ګفتن نکته های ظریف مخاطب را می خنداند. ګاهی هم درجاده های شهر با پای پیاده بدون کدام بادیګارد وتشریفات معمولی برخلاف دیګر قوماندانها ورهبران جهادی بچشم میخورد. کسانیکه درغیاب ، نام اورا شنیده بودند ویاهم کسانی که درسالهای شصت وپنجاه میلادی در دانشګاه کابل درس خوانده بودند بادیدن استاد موسی توانا درجاده های شهر انګشت تحیر به دندان میګرفتند.
ولی سیاف وستون پنجم اش در درون جمعیت اسلامی که ازمناظرهء علمی و رو در رو برابر آن شخصیت والاګهر عاجز بودند، درغیاب برضد وی لابیګری میکردند وبا تبلیغات زهراګین به نفع خویش جو سازی می نمودند. وآن مرد بزرګوار را بنامهای ستمی وګلیم جم ومتعصب وغیره تخریب مینمودند که بادریغ ودرد درین کار موفق شدند. زیرا بعدها زمانیکه تمام فعالیتهای آشتی جویانهء وی میان جنرال دوستم واحمدشاه مسعود نتیجهء مطلوب ودلخواهش را نداد وی ترجیح داد که کابل را ترک ګفته وهمراه با عباس کریمی بولایت مزار رفته ورسما درکنار جنرال عبدالرشید دوستم قرار ګیرد.
.
احمدشاه مسعود نیز دربرابر این ستون پنجم مانند برهان الدین ربانی نتوانست تا آڅر عمرش مقاومت کند. او واقعا دربین این جمع که دربالا از آنها یاد شد، کاملا دراقلیت قرار داشت ، او ازیکطرف جرأت بریدن وبیرون شدن ازین لاک سربستهء اسلامګرایی را نداشت وازطرف دیګر درهمان روزهای نخستین زمامداری حضرت صبغت الله مجددی، روابط میان وی وآقای مجددی هرروز قوس نزولی می پیمود. زیرا حضرت صعغت الله مجددی خواهان مادام العمر ساختن حاکمیت خویش بود واو درقدم اول این توقع را ازمسعود داشت که وی دیګر حزب جمعیت اسلامی را کنار زده وبه حزب او بیعت کند. زیرا صبغت الله مجددی که خود متعلق به احزاب معروف به میانه رو مجاهدین بود همراه با پیرسیداحمد ګیلانی ومولوی محمد نبی محمدی درپشاور مورد خشم وغضب ګلبدین وسیاف ومولوی خالص ونیز ګاه ګاهی مقامات آی اس آی قرار داشت. حزب جمعیت اسلامی توازن را میان هردو بلاک مساویانه حفظ میکرد. احزاب میانه رو نسبت به احزاب بنیاد ګرا در دوران جهاد در داخل افغانستان جبهات نظامی خیلی قوی نداشتند خصوصا صبغت الله مجددی که نسبت به همه ضعیف تر بود ولی وجهه واعتبار او بحیث یک رهبر میانه رو مجاهدین درکشورهای غربی نسبت به رهبران بنیادګرا بمراتب بیشتر بود. زیرا آقای مجددی ازسالهای مدیدی درکشور دنمارک سکونت داشت وبه زبان انګلیسی ودنمارکی نیز تسلط داشت وهمیشه با ژورنالیستها وخبرنګاران غربی درارتباط می بود. وی درمیدیای غرب از خود یک چهرهء معتدل ومیانه رو صوفی مشرب ترسیم نموده بود. علاوه برآن نام حزب وی که با پسوند (ملی) جبههء نجات ملی ختم میګردد، تعدادی از تحصیل کرده ها ، صاحب منصبان رژیم های شاهی وداوودی اساتیذ دانشګاه وغیره را درخویش جمع کرده بود، . بناء با تمام این صفات وضرورت های که آقای مجددی داشت وی در قدم اول چنان محاسبه کرده بود که احمدشاه مسعود را بطرف خویش جذب نموده وهمراه با نیرو های باقی مانده ای رژیم دکتورنجیب الله یک قوت منسجم ومنظم ضد بنیادګرایی وګلبدینی وجمعیتی وسیافی را اساسګزاری کند وبر دوام حاکمیت خویش مهرتایید ګذارد که بعدا به تفصیل ازآن سخن زده میشود.
تعدادی از شخصیت های غیر جهادی که در رژیم دکتور نجیب الله کار کرده بودند وبا احزاب مجاهدین درخفا درارتباط بودند بنوبهء خود بعداز احراز کرسی ومقام ، کاررا ختم شده پنداشتند وبعدا شامل درګیریها وصف بندی های جدید داخلی علیه یکدیګر شدند. تعداد دیګری با ګرفتن امتیاز نشر یک جریدهء نیمه مستقل برای خویش مصروفیتهای را تدارک دیدند که درصورت خشم یکی ازاراکین نظام جریدهء مذکور مصادره میشد. در آخر هرهفته ، اطفال خورد سالی که جراید را دربازار بفروش میرساندند بخاطر جذب خریداران ، خبر مهم هفته را با صدای جهر جار میزدند. درمقابل مسجد شیرپور درشهرنو کابل طفل خورد سالی صدا میزد. هفته نامهء کابل ! بخرید هفته نامهء کابل! هفته نامهء کابل! حکمتیار ، ِکشت شاه وزیری داده بخرید! بخرید! هفته نامهء کابل بخرید که حکمتیار ٍکشت شاه وزیری داده! اوبی خبر خوده خبربساز! روز دیګر صدای دیګری بګوش رسید: پیام مجاهد ! پيام مجاهد! بخرید جریده بخرید! مردهء ایکه زنده شده است از دنیای دیګر خبرآورده است! درجریده بخوانید! مرده زنده شده است! او بی خبر خوده خبر بساز! کسی اګر میګفت: اجازه است که جریده را یک مرور کنم. طفل هوشیار جواب میداد که مرور کردی بعدا قیمتش از دست میرود، اول بخر بعدا مرور کن ! بخر بعد مرور کن! این اطفال خورد سال که نان آوران خانه هایشان بودند ازنظر ژورنالیزم آنچنان پخته ګردیده بودند که میدانستند کدام موضوع را دراعلان خویش انتخاب نموده و صدا بزنند تا خریداران را جذب کنند.
فضای حاکم روشنفکری درآن مقطع زمانی چنان بود که بعضی ها فکر میکردند که اینحالت بصورت طبیعی میګذرد، تعداد زیادی ازپشتونها جانب حکمتیار را ګرفته واورا در راکت پرانی هایش به شهرکابل حق بجانب میدانستند . غیربشتونها بصورت یکدست دربرابر حکمتیار موضعګیری کرده و چهرهء استالین ویا هم هتلر را درسیمایش می دیدند وازبقدرت رسیدنش ترس ونفرت عمیقی داشتند. تعدادی هم کاملا بی طرفی و عزلت اختیار نموده وصرف نظاره ګر صحنه باقی ماندند. بعضی ها هم به این عقیده بودند که مسعود خود معجزه می آفریند. درمجموع درین دوره غیبت روشنفکران ازهر قماش متعارف آن چه چپی وچه راستی وچه محافظه کار وچه هم انقلابی محسوس بود. یک تعداد اندکی که بدلیل اشتراکات قومی با مسعود باقی ماندند مورد خشم وغضب وملامتی همفکران قبلی خویش قرار ګرفتند وتعداد دیګرهم از شرراکتهای ګلبدین فرار را برقرار ترجیح داده و تازه خواستند آسمان غربت وبی وطنی را درپشاور پاکستان ببینند که چه رنګ دارد. پشتونهای باکستان که تازه به این موج مهاجرتهای مردم شهرنشین کابل ودختران تحصیلکرده وزیبا برخوردند با یکدیګر به رسم سخریه میګفتند: مړه یاره ! اصلی اوغان مهاجر خو اوس راغی ، کوم چی پرون دمهاجر په نامه راغلي ول هغوی ټول ګجر ول. ترجمه! برو بیادر ! مهاجر اصلی حالا آمده است آنانیکه قبلا به نام مهاجر آمده بودند همه از قوم ګجر بودند. تعدادی هم چنانچه دربخش قبلی عرض شد به شمال افغانستان کوچیدند.
در روزهای آمد آمد وتشریف آوری رهبران جهادی، عبدالرسول سیاف بعداز ترک پشاور بدون اینکه وارد شهرکابل شود ، یکه راست به پغمان رفته وآنجا رحل اقامت افګند ازنظر او کابل درطول زمامداری کمونیستها وقبل از کمونیستها به اندازه ای نجس وپلید شده بود که شایستګی یک شب ګذراندن شخص زاهد وپرهیزګار ومجاهد شب زنده داری چون اورا نداشت. تا جایکه این قلم بیاد دارد شاګرد وی بنام یاسر نیز دریکی ازخطبه های نماز جمعه درمسجد شاه دوشمشیره با چشمان اشک بار از سختیها ومرارتها وتلفات انسانی مجاهدین در دوران اشغال افغانستان حرف زده واعلان کرد که شهرکابل به یک باک کاری اساسی ضرورت دارد وقیمت آن فدا کاریهای مجاهدین راستین جز اعلای کلمه الله وتطبیق صد درصد شریعت غرای محمدی چیز دیګری نیست.
شهریان کابل ازنظر اینګونه مجاهدین برګشته از پشاور همه کمونیست ویاطرفداران کمونیزم بودند که ګناهان شان بدربار خداوند جز با کشته شدن به هیچ وسیله ای دیګر قابل بخشش نبود. درنظر این مجاهدین شهریان کابل حتی از دانستن ابتدایی ترین اساسات اسلامی عاجر بودند. یکی ازماموران سابق وزارت شهرسازی دو حکایتی از شیخ یاسر این شیخ کافرکیش دارد که نمیدانم تاچه حد موثق است او میګوید: من خود شاهد بودم زمانیکه آقای یاسر بحیث وزیرشهرسازی مقرر شد، قوانین سختګیرانهء طالبی را درمورد ماموران اناث وزارت به اجرا ګذاشت. آنها را نزد خویش اول بصورت دسته جمعی بعد بصورت انفرادی خواسته وباتوهین وتحقیر آنچه را که بد حجابی میخواند به آنها ګوشزد میکرد وهمچنان از دراز بودن ناخن ورنګهای ناخن وغیره از آنها طالب معلومات ګردیده بود، بالاخره از آنها پرسیده بود که اګر شما مسلمان باشید ونمازګزار پس شما با این ناخن های دراز چګونه استنجا می نمایید؟ موصوف حکایت دومی را ازقول یکی ازبادیګارهای وی چنین نقل میکند : ازشهکاریهای دیګر آقای یاسر یکی هم این بود که یکی از بستګان فامیلی اش که قبلا صاحب منصب عسکری بود و دربلاکهای رهایشی قرغه سکونت داشت، ازروی اخلاص وحسن نیت وبا این روحیه که یاسرخان بعداز سالها هجرت وبی وطنی وجهاد بوطن برګشته است ضیافتی را ترتیب داد و یاسر را همراه با بادیګاردانش مهمان کرد. یاسر با یک تفنچګه ویک قطار مرمی همراه با بادیګارهای مسلح تشریف میبرد. زمانیکه دروازه باز میشود همه آغوش ها را باز میکنند، (خدای مو راوله) (هرکله راشی) یکی دیګری را دربغل ګرفته واشک شادی درچشمهای صاحب خانه ریختن میګیرد. یاسر وارد اطاق میګردد، بادیګاردهایش هم کلاشینکوف هارا درعقب خویش میګذارند. صاحب خانه، میګوید که من فکر میکردم که شما وقت تر تشریف میاورید که باهم صحبت میکردیم اما نمیدانم که اشتهای شما چطور است میل به خوردن غذا دارید یا نه زیرا حالا دیګ آماده است وهمه چیز تیار است. یاسر صدا میزند که: نیکی وپرسش؟ صاحب خانه میګوید من هم چنین فکرمیکنم که اګر دیګ ، بار دیګر سرد شود کیفیت غذا از بین میرود چه بهتر ازاینکه نان را آماده کنیم. یاسر میګوید: ازین چه بهتر، یالله ، بسم الله کنید. بعد سفرهء نان هموار ګردیده.غذاهای متنوع یکی پی دیګری ګذاشته می شود ومهمانها آهسته آهسته شروع به خوردن غذا می نمایند. بعداز ختم غذا صاحب خانه می پرسد که اول میوه را حاضرکنیم ویا چای را. یاسر با غرور ونخوت میګوید : چای څه کوی؟ هغه شي چه په اوله کی یی بسم الله نلری اوپه آخرکی یی دعا هغه چای دي زما مجاهدین خو چای سره چندان جوړ هم ندي میوه راوړه میوه چه نوش جان یی کړو بیا له خیره په کرار سره خبری کوو!.
ترجمه: چای را چی میکنی؟ چیزیکه در اولش بسم الله ندارد ودرآخرش دعا همان چای است، مجاهدین من باچای چندان جور نیستند بیار همی میوه را که نوش جان کنیم بعد بخیر به آرامی باهم کپ میزنیم. میوه نیز نوش جان شد. بعد آقای یاسر، صاحب خانه را مخاطب ساخته وګفت: پلانکی خانه! اوس نو راشه کینه چه درسره حساب دی! (فلانی خان حالا بیا اینجا بنشین که باتو حساب است!)
صاحب خانه که متحیر شده بود بچه ګناهی وی را مورد محاسبه وبازجویی قرار میدهد خیلی عاجزانه وبا ادب درمقابل یاسر نشست. یاسر از وی به زبان پشتو پرسید: درحکومت قبلی چکاره بودی؟
ـــ صاحب دګروال
ـــ خوب...خوب.. بسیار خوب دګروال ... بلی؟
ـــ بلی صاحب..
ـــ یعنی اینکه این مال ودارایی ها را فقط ازهمین راه بدست آورده ایی؟
ــ بالکل درست است. مه دیګه کدام کار دیګه نداشتم همین معاش بود وغله ګی
ــ معنای ګپ تو این است که درینقدر مدت دریک رژیم بی دین وکمونیست که سایه مجاهدین را به راکت می پراند توخبیث لعنتی به رتبهء دګروالی رسیده بودی وازین راه ، امرار معاش میکردی، حالا باید آنچه را که خورده ام حلال سازم تا در روز آخرت درحضور حضرت سرور کاینات، خاتم النببین خجالت نباشم که من نان تو مرتد را خوردم وانتقام خون آن مجاهدین وهمسنګرانیکه توسط تو وهمسنګران کافرت به شهادت رسیدند ناګرفته ماندم. من این نان را حالا حلال میسازم. تفنګچه را که قبلا آمادهء فیر بود ازبغل خویش بیرون آورده و باګفتن الله اکبر ،باضرب چند مرمی، صاحب خانه را نقش برزمین ساخت»
این قلم خوب بیاد دارد، دریکی ازشبها درتلویزیون همین یاسر نام که قبلا لنګی بسر کرده بود، ولی آنشب یک پکول به سرش بود وهمراه با صدیق چکری میز مدور تلویزیونی را دایر کرده بودند، وآقای نعمت الله ثاقبی از آژانس اطلاعاتی باختر با یکی دوتن ازهمکاران دیګرش ازینها پرسشهای را مطرح میکردند. آقای یاسر درهمان میز مدور به صورت غیر مستقیم حرفهای را تکرار کرد که آنرا حکمتیار ازطریق رادیوی شخصی خویش هرروز زمزمه میکرد.
شیخ یاسر درآن میز مدور که میخواست با استفاده ازکلمات عربی ثقیل علمیت وتبحر خویش را به بیننده های تلویزیون به نمایش بګذارد ګفت: یکی ازبنود اساسی اتفاقیهء شورای قیادی ( یکی ازبندهای اساسی فیصلهء شورای رهبری) درراولپندی همانا خارج ساختن ملیشه ها ازکابل بود که متاسفانه ازطرف شورای جهادی تخطی صورت ګرفته است. البته شورای جهادی همانا قوماندانهای جهادی اطراف کابل بودند که دررأس آن فرمانده احمدشاه مسعود قرار داشت. ولی ریاست شورای رهبری به آقای برهان الدین ربانی تفویض ګردیده بود که هیچ وجود خارجی نداشت. واین موضوع نیز قابل یاد آوری است که در داخل افغانستان اولین جلسهء شورای رهبری درقصر چهلستون وآخرین آن درولایت ننګرهار دایر ګردید که هیچ پیامد مثبتی برای افغانستان نداشت.
احمدشاه مسعود در میان اعضای شورای جهادی نیز دراقلیت قرار داشت، زیرا قوماندانهای پشتون تبار جمعیت اسلامی نظیر قوماندان انور دنګر، مستری ، خودرا هم سطح مسعود میدانستند وهیچ تفاوتی میان خود و او قایل نبودند. دیګر قوماندانها نظیر انور جګدلک، قوماندان دیدار ازحزب مولوی خالص، فرملی. ملافضل کوه صافی دوست محمد بګرامی، پهلوان معروف وغیره همه پلهء ترازو را می دیدند که کدام طرف بیشترسنګینی میکند تا ازهمان طرف جانبداری نمایند. بدین ترتیب احمدشاه مسعود دروزارت به اصطلاح دفاع خویش با این نیروها وقوتهای ناهمګون هرګز قادر به ساختن یک ارتش منظم نبود وازطرف دیګر احیای دوبارهء ارتش قبلی نیز که بخش عظیم قوای توپچی و نیروهای سلاح ثقیل وهوایی همراه با پرسونل مسلکی پشتون تبار آن به ګلبدین حکمتیار ودیګر احزاب رنګارنګ درجنوب وشرق وجنوب غرب تسلیم ګردیده بود برایش مقدور نبود. اتکای بیشتر احمدشاه مسعود بالای جنګجویان همولایتی خودش بود که آنان نیز بعداز رسیدن به کابل هرروز درحال فرسایش قرار داشتند نیرو های جنبش شمال وحزب وحدت اسلامی به دلایلی که حالا در زیر ارایه میشود فاصلهء خویشرا هرروز با مسعود بیشتر وبیشتر می ساختند..
رابطه احمدشاه مسعود با حزب وحدت اسلامی در حاکمیت مجاهدین:
چنانچه دربخش قبلی عرض شد حزب وحدت اسلامی تحت رهبری شهید عبدالعلی مزاری ازجمله احزابی بود که نسبت به ګروه های سنی مذهب دیر تر وارد کابل ګردید. بعضی آوازه ها ازینقرار است که درنخستین روزهای داخل شدن تنظیم ها از ورودافراد حزب وحدت اسلامی به کابل درچوک ارغندی توسط قوتهای جنرال مومن ممانعت بعمل آمده بود که آنرا رهبران حزب وحدت دررأس آن شهید عبدالعلی مزاری تصمیم مسعود میدانستند. ولی قضیه هرچه بود رهبران شیعه مذهب همراه با روحانیورن بلندپایهء شان نسبت بدیګران نا وقت به کابل انتقال داده شدند. بعداز جابجایی رهبران حزب وحدت اسلامی درغرب کابل ، به شکل پراګنده برخوردهای نظامی خورد وکوچک میان آنها وافراد سیاف اینجا وآنجا بوقوع می پیوست. اما حزب حرکت اسلامی برهبری آیت الله شیخ آصف محسنی نسبت به رقیب شیعه مذهبش حزب وحدت اسلامی سبقت جسته بود و همراه با افراد جمعیت اسلامی چون ملاعزت وغیره ازمناطق غوربند وسنګلاخ داخل شهر ګردیده بودند.
چنانچه دربالا بصورت خلص، عرض شد که اساسګزاری اولین خشت های بی اعتمادی وجرقه های اختلاف از زمان تخت نشینی حضرت صبغت الله مجددی آغاز میشود. در دورهء موقت صبغت الله مجددی ، حزب وحدت اسلامی به امتیازات ویژه ای دست یافت. ازجمله قرار براین شد که مذهب شیعه درپهلوی مذهب اهل تسنن رسما برسمیت شناخته شود وچند وزارت عمده وکلیدی نیز به حزب وحدت اسلامی تعلق ګیرد. پوست وزارت امنیت دولتی نیز به حزب وحدت اسلامی واګذار ګردید که بعدا با مخالفت احمدشاه مسعود وآقای ربانی وسیاف روبروګردید. جنرال خدایداد که قبلا مربوط جناح افراطی خلق ازجمله جنرالان مسلکی وکارکشته ومجرب هزاره تباری بود که درمکتب مارکسیزم /لیننزم خلقی رشد وپرورش یافته بود. این آقا تاهنوز نیز درهمان خط فکری بحث انګیز خویش زنده ګی میکند ومیخواهد مارکیسزم را با مغولیسم آشتی دهد. وی درحاکمیت مجاهدین ازخط افراطی خلقی به خط افراطی هزاره ګی تغیر جهت داده واز افراد مقرب وقابل اعتماد شهید عبدالعلی مزاری ګردید .او در دوران اشغال شوروی در درهء پنجشیر دوشادوش روسها بامجاهدین پنجشیر جنګیده است. جنرال خدایداد بعدازآنکه نتوانست کرسی بخشیده شده ازجانب حضرت صبغت الله مجددی را تصاحب کند، درخط دشمنی وکینه توزی با مسعود چنان پیش رفت که تمام مرزهای اخلاقی و وطنی را شکست. جنرال خدایداد که بعدا به لندن پناهنده شد لقمهء چرب تبلیغاتی شوونیستان پشتون قرار ګرفته ودرهرمحفل سخنان لاطلات وبی معنی وی درمورد مسعود نقل مجالس ګردید..
اساسا حضرت صبغت الله مجددی که وابسته به قشر سنتی ومحافظه کار روحانیت افغانستان میباشد ازنظر تاریخی با شیعیان مشکل خیلی حاد عقیدتی وآشتی ناپذیر دارند چنانچه پدرکلانش درعهد امارت حبیب الله خادم دین رسول الله فتوای کفر شیعیان را صادر کرده بود. ولی نواسه اش حضرت صبغت الله مجددی بعداز احراز قدرت و تکیه زدن به کرسی ریاست دولت مجاهدین که ازنظر نظامی وسیاسی خودرا خیلی ضعیف احساس می نمود خواست که برای خویش متحدین سیاسی ونظامی قوی پنجه ، دست وپا کند. اودرین راه به عقاید آباء واجداد خویش یکسره پشت پا زد ودرپهلوی فقه حنفی فقه جعفری را که قبلا ازمحالات شمرده میشد برسمیت شناخت. آقای مجددی خواستار این بود که مهلت زعامت خویش را ابدی ومادام العمر سازد. زیرا وی که خودرا از سلسلهء احفاد و ذریهء عمربن خطاب خلیفهء دوم مسلمانان سنی (دشمن شیعه ها )میداند به این عقیده بود که در اسلام چیزی بنام امارت ویا ریاست موقت وجود ندارد وجد بزګوارش حضرت عمر فاروق تا وقتییکه بدست ابولوء لوء شهید نشد از قدرت کناره ګیری نکرد. روی این منظور زمانیکه وی از جذب احمدشاه مسعود بطرف خویش مایوس ګردید دست به اعمالی زد که تاثیرات بد آن حتی تا امروز میان لایه های مختلف اجتماعی افغانستان پا برجاست.
آقای مجددی قبل از آنکه به شیعه ها امتیاز بدهد، یک تعداد مریدان قبایل سلیمانخیل، تره کی، وزیر، شینوار ومهمند خویش را درقصر دلګشا جمع کرده ومیخواست که جریان محفل ازطریق رادیو وتلویزیون پخش ونشر شود که وی در محفل مذکور خواهان آن شده بود که لویه جرګه اقوام وقبایل را دایر کند وریش سفیدان لویه جرګه ، بردوام حکومت وی بعنوان امیرالمومنین صحه بګذارند برخلاف آنچه که قبلا در روالپندی میان خود رهبران فیصله شده بود که وی صرف برای دوماه قدرت را بدست بګیرد، بعد قدرت را بصورت مسالمت آمیز به برهان الدین ربانی انتقال دهد وآقای ربانی درمدت شش ماه زمینهء برګزاری شورای هال وحقد را فراهم نموده ورهبر آینده تعین ګردد. اما این بیانیه ها درتلویزیون افغانستان که در دست نیروهای جمعیت اسلامی وجنبش شمال بود سانسور ګردیده وازنشر آن ممانعت بعمل آمد.
ګروه های شیعه که متشکل ازهشت ګروه سیاسی مستقر درایران بودند دراثر فشار مقامات ایرانی توانسته بودند که خودرا زیر چتر حزب وحدت اسلامی ګرد آورده و وتا مدتی خویش را متحد نګاه دارند درحالیکه حزب نهم شیعه مذهب یعنی حرکت اسلامی را ایرانیها قبلا ازخاک خویش کشیده بودند واین حزب دفاتر خویش را درخاک باکستان بازګشایی کرده بود. تاهنوز مشخص نیست که تفاوتهای اصولی میان دیدګاه های احزاب هشتګانه ای وحدت اسلامی وحزب حرکت اسلامی برهبری شیخ محسنی درچی بوده است؟ ولی چنانچه ازظواهر قضیه معلوم میشود مسأله مذهب با قومیت ونژاد درهم آمیخته است که جدا کردن آن درکوتاه مدت خیلی مشکل به نظر میرسد. اما عبدالعلی مزاری تنها با حزب حرکت اسلامی رقابت نداشت بلکه رقبای داخلی در درون حزب وحدت اسلامی نیز قدرت وی را به چالش می کشیدند که یکی ازرقیبان نسبتا قدرتمند، آقای محمد اکبری بود که بعدا صف خویش را از آقای مزاری جدا کرد. این رقیبان هرکدام درپی آن بودند تا ثابت کنند که زبان آنها زبان کل هزاره ها میباشد واین ګروه یا آن ګروه از ملت هزاره وشیعه شرعا وقانونا نماینده ګی نموده وحرف آنها حرف کل هزاره ها وشیعه می باشد. درحالیکه هزاره ها همه مطلقا شیعه مذهب نیستند. واین مشکلی بود که رهبران احزاب شیعه خصوصا آقای مزاری ازحل آن عاجز بود مثلا هزاره های غوربند وپنجشیر سنی مذهب اند وبهمین ترتیب شیعه های غیر هزاره نیز درقندهار وهرات وکابل وپکتیا وعزنی ولوګر وجود دارند که ازنظر قومی یا پشتون اند یاهم قزلباش ویا بیات وغیره.
با درنظرداشت تمام این مسایل، بازهم رهبران احزاب شیعه مانند همتایان سنی مذهب شان هیچ یک ازمجراهای دموکراتیک ومردمی انتخاب نګردیده بودند وحتی تاحال نیز نمیګردند. اما ازآنجایکه استبداد چندین قرنهء حاکمیت اوغانی درافغانستان وساختار نظام قبیلوی برتمام پدیده ها سایهء نحس خودرا افګنده است، بناء دربین اقوام محکوم وتحت ستم نیز هرکی بیشترخشن وانعطاف ناپذیر باشد وی میتواند دربین ملت ومردم خود محبوبیت داشته وادعای رهبری کند. بنابرین عبدالعلی مزاری را بحیث فردیکه بیشتر از مظلوم بودن هزاره ها داد سخن زد وعملا خودرا درراه هدف ومرامش قربان کرد میتوان ازجمله محبوب ترین چهره های شاخص دوران معاصر افغانستان درمیان هزاره ها دانست وشهادتش بدست دژخیمان طالب درنهایت ، قساوت وبیرحمی قبیلوی آنها را به نمایش ګذاشته و مخالف تمام نورم های اخلاق بشری صورت ګرفته است او خیلی شجاعانه وآګاهانه به استقبال مرګ رفته است و خیلی مظلومانه به شهادت رسیده است که مجال انکار در آن وجود ندارد ولی با وصف این همه صفات مثبت آن شهید بزرګوار، فاقد عقلانیت سیاسی بوده و به اندازه یک دانه میوهء چهارمغز ( جوز) خیلی کوچک هم درکله اش مغز سیاسی وجود نداشت واین یک چیز طبیعی است زیرا نمیشود تمام صفات مثبت در وجود یکفرد خلاصه شود مګر اینکه او یک موجود خارق العاده باشد.
روایت ها چنان است که درتمام عمر حاکمیت مجاهدین درکابل احمدشاه مسعود وعبدالعلی مزاری یکبار باهم ملاقات کرده باشند. بعضا آوازه های ازنزدیکان احمدشاه مسعود چنان شنیده میشود که درهمان اولین وآخرین ملاقات این دو ، که در حضور سیاف وربانی ومحسنی مولوی جلال الدین حقانی صورت ګرفته بود ،مسعود انتباه خیلی بدی از شهید عبدالعلی مزاری ګرفته بود. ګفته میشود بعداز ختم ملاقات احمدشاه مسعود درمحفلی ګفته بود: من این شخص را قبلا چیز دیګری تصور کرده بودم. این آقا با آن بوتهای پس قات کرده و استعمال سخنان زشت بیشتر به یک بدماش می ماند تا یک رهبر. مزاری اګر هرچیز باشد اما یک رهبرنیست . اوهرګز به رهبر نمی ماند.
شهید مزاری نیز احمدشاه مسعود را یک قوماندان فلوته باز ودمدمی مزاج که به قول وقرار خویش وفا داری ندارد، می شناخت. آقای مزاری هرنوع اعتماد بالای مسعود را بعدازآنکه قوتهای جنرال مومن ورود افراد وی را به کابل مانع شده بودند و بعد اوامر صبغت الله مجددی توسط مسعود عقیم شده بود معادل به خودکشی میدانست. بعدها آقای مزاری ثابت کرد که وی به این عقیده باورکامل داشته است زیرا زمانیکه کودتای مشترک شورای عالی هماهنګی حکمتیار با دوستم علیه دولت ربانی بوقوع بیوست یکی از میانجی های غیر جهادی بنام نجم الدین مصلح که ازیاران قدیمی شهید محمد طاهر بدخشی بود با اطمینان کامل به غرب کابل سفرکرده بود ومیخواست با آقای مزاری ملاقات کند که متاسفانه بدون درنظرداشت ابتدایی ترین موازین حقوقی و مقررات دینی دررابطه با برخورد با سفرا وهیأتهای اعزامی ازطرف افراد حزب وحدت اسلامی ګرفتار ګردیده وبعدا بی هیچ پرس وپالی اعدام ګردید. بناء میشود درک کرد که ازهمان روزهای آغازین که آقای مزاری ازمسعود مایوس ګردیده بود، راه های مودت ودوستی وپل ارتباط میان شهید عبدالعلی مزاری با ګلبدین حکمتیار بازګردیده وآقای مزاری این را بهترین عامل فشار بالای مسعود تشخیص میداد، بعدها که این روابط ازعمق به سطح بالا ګرفت وکاملا نمایان ګشت، احمدشاه مسعود راجع به این دوستی میان عبدالعلی مزاری وګلبدین حکمتیار ګفته بود: واقعا که این دو باهم خوب جوش میخورند. زیرا هردو انسانهای ماجرا جو، زور ګو، بی رحم و بی منطق اند که بهرترتیبی که شود بالای عملی ساختن رأی ونظرحویش اصرار داشته وازتباه شدن یک ملت هم خم به ابرو نمی آورند. واقعا این شعر به حال این دو خوب صدق میکند که میګوید
:
کبوتر با کبوتر باز با باز
کند همجنس باهمجنس پرواز.
علاوه برموضوعات یادشده ، رقبای داخلی آقای مزاری نظیر محمداکبری وشهید سید مصطفی کاظمی باهمکاری سیدحسین انوری وآیت الله محسنی نیز درپی این بودند تا شګاف میان احمدشاه مسعود وعبدالعلی مزاری بیشتر عمیق شود. زیرا آنها طرفدار تضعیف هرچه بیشتر موقعیت وجایګاه اجتماعی وسیاسی عبدالعلی مزاری در درون جامعهء شیعه مذهب وهزاره بودند. فرقهء مذهبی اسماعیلیه برهبری جنرال سیدمنصور نادری نیز بی علاقه نبود که احزاب مجاهدین را یکی بجان هم بیندازد وخود ماهی دلخواه خویش را از آن آب ګل آلود بګیرد. بناء اولین برخورد نظامی تمام عیار، میان نیروهای دولت آقای ربانی بااحزاب شیعه مذهب برای اولین بار اصلا با افراد نظامی جنرال سیدمنصور نادری درمنطقهء تایمنی کابل رخ داد که بعدا ساحهء جنګ وسعت کسب کرده ونظر به تشابهات ظاهری میان هزاره های اسماعیلی و غیر اسماعیلی تقریبا ساحات قلعهء فتح الله وزیر آباد وچنداول را درشرق ومرکزکابل دربرګرفت .این جنګ سرآغاز درګیری میان دوطرف بعداز ختم دورهء صبغت الله مجددی شمرده میشود که جرقه های کوچک آن در زمان وی شعله ور ګردیده بود. اینجا بود که نیروهای حزب وحدت اسلامی به پشتیابی سیدمنصورنادری وحزب اتحاد سیاف به پشتیانی دولت آقای ربانی صف بندی نمودند.
ګلبدین حکمتیار که این موقع از خدا میخواست طی ارسال یک پیام خیلی محرم به استاد سیاف نوشته بود که : ( اوس خونده وره شوه خپل موقعیت دیرښه ټینګ کړه چه ښه موقع لاس ته راغلي دي) ترجمه: حالا خوب مزه دار شد ، جایګاهت را خوب محکم کن که حالا خوب موقع بدست آمده است. سیاف جنګ را درغرب کابل شعله ورساخت ولی جنګجویان حزب وحدت اسلامی درظرف نیم روز تمام غرب کابل را از وجود پوسته های حزب اتحاد اسلامی پاک کردند واستاد سیاف مجبور به عقب نشینی به طرف کوه های پغمان ګردید. ستون پنجم آقای سیاف در دولت برهان الدین ربانی خصوصا مولوی حمزه که ازهر نګاه نسبت به مسعود درجمعیت پیشدست بود از احمدشاه مسعود خواستار وضاحت ګردیدند که موضعګیری خودرا در قبال اوضاع اعلان کند یعنی اینکه با مزاری تصفیهء حساب نماید، ولی احمدشاه مسعود که هیأت های صلح را به جانب عبدالعلی مزاری میفرستاد دفع الوقت می نمود. عبدالعلی مزاری که ازنظر موقعیت نظامی درشرایط بهتری قرار ګرفته بود. ضرورت چندانی به مذاکرات صلح نمی دید ونه هم بالای مسعود اعتماد میکرد برعکس کوشش اصلی وی جلب رضایت حکمتیار بود که راه استراتیژیک میدان وردک را به فرماندهی تورن امان الله دراختیارداشت وعبدالعلی مزاری خواهان وصل غرب کابل به مناطق مرکزی هزاره نشین بود. بناء ایتلاف وی یا مسعود یا هم آتش بس وصلح با مسعود به قیمت از دست دادن ګلبدین حکمتیار می انجامید.
عبدالعلی مزاری مرکز فرماندهی نظامی خویش را درانستیوت علوم اجتماعی سابق مربوط حزب خلق وپرچم درمنطقهء افشار تعین نمود و برای محکم کردن مواضع خویش، ارتفاعات کوه بادام باغ را تصرف کرده و مواضع جنګی مستحکم را حفرنموده وسلاح های ثقیل را جابجا ساخت که از اثر آن مناطق خیرخانه ، کارتهء پروان وساحات مجاور آن زیر تهدید سلاح های ثقیل وی قرار داشت. وی دیګر به حرف های هیأت صلح اهمیت نمیداد. کوشش نیروهای حزب وحدت اسلامی این بود که ازطرف دهمزنګ نیز بالای نیروهای دولتی فشار آورده و با منطقهء چنداول خودرا وصل نموده ویک ساحهء حلقوی خیلی وسیع ازچنداول تا دارالامان وکوتهء سنګی کارته های سه وچهار وسرای غزنی وبالاخره افشار بوجود آید. ولی کوه های آسمایی وشیردروازه که بدست نیروهای دولتی بود مانع عملی شدن این خواب شهید مزاری میګردید.دریک چنین وضعیتی آقای مزاری دربرابر مسعود هرګز کم نمی آمد تعدادی ازهیأت های صلح که معلوم نبود چقدر درفعالیتهای صلحجویانهء شان میان دوطرف صادق بودند، به مسعود نتایج مذاکرات خویش را راپور دادند که دیګر مذاکره با عبدالعلی مزاری بی فایده است وحتی اینکه آنها به حیث نماینده ازطرف وی تهدید شده اند که دیګر با این پیامهای توخالی نزد وی برنګردند. شهید مزاری به آنها ګفته است که: من بدر مسعود را درمی آرم.
ګذشته از صحت وسقم این راپورها ستون پنجم استاد سیاف وګلبدین در درون دولت هرروز به فشار خویش بالای مسعود ادامه میداد. مناطق خیرخانه وکارتهء پروان هرروز شاهد اصابت راکتهای کور می بود که معلوم نبود کدام طرف آنرا شلیک کرده است. ولی لابی های سیافی در درون دولت انګشت اتهام را بطرف کوه بادام باداغ نشانه می رفتند. درغرب کابل نیروهای حزب اسلامی نیز با حزب وحدت اسلامی هماهنګ ګردیده و ګلبدین حکمتیار حاضر شد که ازطریق میدان و وردک راه عبور ومرور هزاره ها را به سمت بامیان بازنګهدارد. این بازګشایی روحیهء جنګی افراد آقای عبدالعلی مزاری دو چند بالا برد زیرا آنها ازمحاصرهء نظامی برآمده وراه اکمالاتی قوتهایشان ازطریق مناطق یاد شده بازګردید.
تا اینکه سرانجام، روز موعود فرا رسید، تعدادی از جنګجویان حزب وحدت اسلامی که قلبا به محمد اکبری ارادت داشتتند ارتباطات سری را با مسعود برقرار نمودند، محمد اکبری هنوز صف خودش را از عبدالعلی مزاری جدا نساخته بود ویکی ازاعضای شورای رهبری حزب وحدت حساب میشد. هرچند طرفداران آقای مزاری اصرار دارند که افراد مذکور به پول های جعلی توسط محمد قسیم فهیم خریداری شده بودند، ولی باور این قلم چنین نیست. زیرا شهید عبدالعلی مزاری تا آخرین روزهای که محمد اکبری و شهید مصطفی کاظمی از وی جدا نشده بودند درسخنرانی هایش از خیانت افشار ومحکمه وجزای عاملان درونی آن صحبت میکرد. ولی باهمه حال ، احمدشاه مسعود تصمیم نهایی خویش را ګرفت. او درقدم اول مواضع استراتیژیک کوه های بادام باغ را با همکاری همان افراد ارتباطی داخلی خویش تصرف نمود، بعدا از دواستقامت باغ بالا وازطرف کوه های پغمان به قوتهای پیاده فرمان مارش را صادر کرد. نیرو های سیاف به فرماندهی، حاجی شیرعلم وجمعیت اسلامی به فرماندهی ملاعزت واحمدی وقطره وملا تاج محمد وانور دنګراز استقامت پغمان وشکردره وارد کارزار شدند. آنها ساحه را بر نیروهای حزب وحدت اسلامی تنګ وتنګتر ساخته و آقای عبدالعلی مزاری و فرماندهان نظامی اش مجبور به تخلیهء انستیوت علوم اجتماعی ګردیدند.
اینکه آیا افشار کاملا غیر نظامی بود وتمام شهدا غیر نظامیان بودند راپورهای ضد ونقیض وجود دارد. هزاره ها آنرا کربلای افشار نامیده اند ومی نامند هرسال درتجلیل ازین روز مقالات واشعار زیادی درسایتهای مختلف انترنتی نشر میشود. هزاره ها مدعی اند که درین منطقه جنایات خیلی حاد ضد بشری صورت ګرفته است. ویدیو کلیپهای مختلف نیز درسایتهای ګوګل و یوتوب از صحبت های زنان واطفال قربانیان آن حوادث ضبط ګردیده اند که درظاهر امر بیانګر وقوع جنایات جنګی میباشد. ولی نیروی مقابل مدعی است که در افشار جنګجویان حزب وحدت از خانه های مردم بحیث سنګر استفاده نموده و حتی اطفال ده تا یازده سال را مسلح ساخته بودند وآنها را میجنګانیدند. ولی قضیه هرچه باشد پیامد وپایان هرجنګی جز خشونت وکشتار وبدبختی چیز دیګری نمیتواند باشد. هیچ جنګی حتی مقدس ترین جنګها پیامدش جزخون وکشتار چیز دیګری نبوده است . ولی یک موضوع مهم واساسی که ازنظر حقوقی جدا حایز اهمیت است باید ازنظر بدور انداخته نشود: اینکه احمدشاه مسعود درآن وقت فرماندهی عمومی عملیات را بعهده داشت، درین شکی وجود ندارد ولی اینکه او به نیروها وقوماندانهای جنګی که عمدتا لشکر ایله جاری بودند ، چنین فرمانی صادر کرده باشد که مرد وزن افشار وحتی اطفال را هم زنده نګذارید جای تأمل دارد. هرچند برای قربانیان حوادث این موضوع کاملا بی معناست که جنایت را احمد کرده یا محمود، کسی که برادر یا پدر ویا خواهر وعزیز خویش را از دست داده باشد برای او این نوع دلایل زاید است ،اما ازنظر حقوقی وقوانین جنګی درصورتیکه مسایل بصورت کارشناسانه ، بیطرفانه ومسلکی مورد غور وبررسی قرار میګیرد آنوقت عواطف واحساسات وتعصبات کور ، کنار ګذاشته میشود.و ادعاهای آنانیکه همچو کاسه های داغتر از آش بغض ونفرت خویش را که حتی قبل از حادثهء افشار نیز در وجود شان لبریز ګردیده بود علیه مسعود خالی میکنند اعتبار حقوقی ندارد. درصورتیکه چنین سند موثقی وجود نداشته باشد اشکالات حقوقی زیادی در رابطه به احمدشاه مسعود پابرجا می ماند. ولی بقیهء قوماندانها ونظامیانیکه درجنګ شرکت کرده اند ونامهایشان اززبان قربانیان حوادث به دفتر حقوق ملل متحد داده شده است باید پاسخګوی اعمال جرمی خویش باشند. زیرا درهرجامعه ایی تا وقتیکه محاکمه وعدالت برقرار نشود امنیت وآرامی وثبات هرګز بوجود نمی آید. این تنها برپایی محاکم عادلانه وشفاف است که میتواند حقایق را درانظار مردم آفتابی ساخته وجنایت کار را از صداقت کار جدا سازد. تا آن هنګام هرقدر برطبل ورسوایی های ګذشته بکوبیم جز اینکه بیشتر زمینه های نفرت قومی وانتقام جویی های مزید را فراهم کنیم چیز دیګری عاید مان نخواهد شد. یعنی اینکه قبل ازآنکه به حادثهء افشار با دید عاطفی وشاعرانه وصوفیانه نګاه شود بهتر است که با دید حقوقی نګریسته شده وصرف افراد مسؤولی که مستقیما دست شان درجنایات دخیل است معرفی شوند. محاکمه ، هیچګاه معنای انتقام کشی وانتقام ګیری نیست. محاکمه ها روند تامین عدالت را دریک جامعه میسر میسازند.
درجوامع پیشرفته درصورت وقوع یک جنایت اګر فردی حاضر شود بخاطر کتمان نمودن هویت مجریان اصلی جنایت، داوطلبانه مسؤولیت یک جنایت را بعهده بګیرد، مردم به قول وی باور نمیکنند وخواهان وضاحت بیشتر میباشند تا مشکل ازنظر کارشناسی ریشه یابی ګردد. مثلا چند سال قبل درقتلهای زنجییره ای که درایران رخ داد رژیم حاکم چند نفری را بحیث عاملان اصلی آن قتلها بدادګاه کشاند واعدام کرد، ولی این موضوع هرګز شهروندان عادی و جامعهء روشنفکری ایران را قناعت نداد . زیرا آنها خواهان علنی بودن دادګاه وریشه یابی وتحقیق بیشتر دربارهء پرونده، قتلهای زنجیره ایی شدند تا اګردستهای دیګری که درمقامات بالایی رژیم جمهوری اسلامی باشند شناسایی ګردند. بناء نباید ازمحاکمه ودادګاه های علنی ترس وجود داشته باشد. کسی که جنایتی را مرتکب نشده است هزګز ازمحاکمه ودادګاه ترس وبیم ندارد ولی کسیکه مرتکب شده است، بخاطر نجات از عذاب وجدان باید خودرا داوطلبانه به مقامات قضایی بین المللی بسپارند. درغیر آن این غایله ختم شدنی نیست وتنها کسانی که ازین غایله ها سود می برند عظمت طلبان قبیلوی پشتون اند که برای توجیه حاکمیتهای قبیلوی خویش این حوادث را پیراهن عثمان ساخته اند.
ازجانب دیګر سازمانهای حقوق بشری بار مسؤولیت را درهمچو مواقع بالای قوای پیروز وفاتح درجنګها می اندازند از آنجاییکه نیروهای حزب وحدت اسلامی نیروی مغلوب بحساب می آید تاکنون معلوم نګردیده است که آیا راپور استفاده ازمنازل مسکونی بحیث سنګرهای نظامی و مسلح ساختن وجنګاندن اطفال خورد سال تاچه حد قرین به واقعیت است . درحالیکه اینګونه موارد نیز طوریکه سازمان حماس درفلسطین آنرا انجام میدهد یعنی استفاده ازمنازل مسکونی بحیث قرارګاه نظامی و استخدام اطفال نیز درقوانین بین المللی جرم بحساب می رود. اما این قلم شخصا حدس زده میتواند که درحادثهء افشار ازقوانین جنګی تخطی های صورت ګرفته است زیرا افراد وقوماندانهای که نامهای شان دربالا ذکر ګردید ، علاوه براینکه ازنظر نظامی به مسعود مطیع وفرمانبردار نبودند، ګروپهای را رهبری میکردند که هیچګونه قید وبندی به ارزشهای اخلاقی ودینی و وطنی نداشته بلکه بعنوان افراد ستون پنجم سیاف وګلبدین درطول عمر به اصطلاح جهاد شان عمل کرده اند. این نامها وابسته بکدام ارتش منظم ومسؤولیت پذیر نبوده بلکه افراد تحت امر شان همه چرسی ها ولواطت کارها دزدها و عاق های بدر ومادر بودند که از راه جنګ وکشتار امرار معاش می نمودند .
ازجانب دیګر اختلافات داخلی شیعه ها نیز قابل مکث است که منجر به وقوع آن تراژیدی شد، زیرا شیعه ها نیز از داشتن یک ارتش منظم رنج می بردند، افراد جنګی مربوط حزب وحدت اګر خیلی بدتر از افراد بالایی نبودند بهتر هم نبودند. جنګ افشار به همکاری تعدادی از افراد هزاره وشیعه مذهب که قلبا جهت عوض کرده بودند واین موقع را می پالیدند تا ازچه راهی به عبدالعلی مزاری وافردش ضربه وارد کنند صورت ګرفته است.
درآن زمان تا جایکه این قلم بیاد دارد افراد جنرال عبدالرشید دوستم که در تپه های مرنجان وبالاحصار بودند درین درګیریها کاملا تماشاچی باقی ماندند که بعدا به آن به صورت مفصل پرداخته میشود .
تسلط نیروهای دولتی برافشار منجر به نابودی کامل جنګجویان عبدالعلی مزاری ازتمام ساحات غرب کابل نشد. بلکه درقسمت های زیادی ازغرب کابل باقی ماندند وسنګرهای جدیدی حفر نمودند. تنها کسی که ازین پیروزی سود برد شخص استاد سیاف بود که راه عبور ومرورش ازپغمان به کابل ازطریق افشار بی مانع وغیر قابل تشویش ګردید. وی که قبلا از راه های صعب العبور پغمان وشکردره ودشت چمتله به کابل عبور ومرور میکرد اینک مستقیما ازطریق افشار وارد کابل میګردد. ګلبدین حکمتیار که مترصد اوضاع بود از حادثهء مذکور استفادهء ابزاری خیلی خوب نموده وملاقاتهای مستقیم میان ګلبدین حکمتیار وعبدالعلی مراری درخرابه های تعمیر قصر دارالامان صورت ګرفت. حکمتیار طوریکه دربالا به آن اشاره شد راه میدان وردک را بروی جنګجویان حزب وحدت اسلامی بازکرد، تفاهم نامه های میان هردو به امضا رسید. بعدا شهید عبدالعلی مراری درمصاحبه های خویش درتلویزیون ګلبدین اظهار نمود که : « ما وحزب اسلامی شصت درصد قادر به حل اختلافات وازبین بردن فضای بی اعتمادی میان پشتونها وهزاره ها شده ایم» افراد وشخصیتهای ملکی ونظامی حزب ګلبدین از چهار آسیاب ازطریق چهلستون ودارالامان آزادانه درغرب کابل رفت وآمد میکردند. ګلبدین حکمتیار که بعداز مذاکرات مکه مکرمه بار دیګر مقام صدارت را پذیرفت ولی شخصا از ورود به کابل خودداری میورزید او تنها درمناطق غرب کابل آزادانه میامد درتکایای حسینی همراه با عبدالعلی مزاری در روزهای عاشورا به قول شیعه ها منبر می رفت. استاد برهان الدین ربانی ومسعود را سبمبول های یزید ومعاویه معرفی نموده وخودش رادرجایګاه امام حسن وعبدالعلی مراری را درجایګاه امام حسین قرار میداد. تا اینکه دیپلوماسی های پنهانی اش با بقایای حزب پرچم وجنرالان شمال خصوصا جنرال عبدالرشید دوستم نیز کار ساز واقع ګردیده وآنانرا نیز به صف خویش کشاند. ګلبدین برای سرکوبی رژیمیکه چند روز قبل خودش مقام صدارت آنرا بعهده داشت شورای دیګری را بنام شورای عالی هم آهنګی متشکل از حزب اسلامی، جبههء نجات اسلامی. وجنبش ملی اسلامی بوجود آورد ودریکی از روزهای سرد زمستان حملات برق آسایی را تا ارګ ریاست جمهوری ورادیوافغانستان ومکروریانها سازمان داد که با دادن تلفات سنګیین دوباره به مواضع قبلی خویش عقب نشینی کرد. اما تا جاییکه قراین نشان میدهد عبدالعلی مزاری زیر فشار بقیه اعضای شورای رهبری حزب وحدت اسلامی از اشتراک عملی در شورای عالی هماهنګی با دل ناخواسته دوری جسته بود. ولی نمایندهء آقای برهان الدین ربانی بنام نجم الدین مصلح را همراه بایک نفر دریور آن که به غرب کابل درصبح همان روز کودتا سفر کرده بودند اسیر وبعد دریور رها ونمایندهء مذکور کشته شد.
رابطهء احمدشاه مسعود با جنبش شمال درحاکمیت مجاهدین:
.
پیشینهء خرابی روابط مسعود با جنبش شمال نیز مانند خرابی روابط مسعود با حزب وحدت اسلامی به دورهء زمامداری موقت حضرت مجددی صبغت الله برمیګردد. زیرا حضرت صغبت الله مجددی که هر روز ازعمر حاکمیتش کم میګردید وی یک ګل را به آب میداد. وی که دید با مریدان جنوبی اش نز کاری ازپیش نمی برد واز مسعود هم مایوس ګردیده بود. خواست با امتیاز دادن به حزب وحدت اسلامی که در میان رهبران جهادی سنی مذهب مخالفین خیلی قوی داشت آنهارا بطرف خویش کشانده وازنیروی نظامی آنها برضد برهان الدین ربانی کاربګیرد. روی همین منظور او قبل ازهرچیز دیګر در نخستین درګیریهای نظامی میان افراد سیاف وحزب وحدت اسلامی وی جانب حزب وحدت اسلامی را ګرفت ومستقیما جانب مقابل یعنی سیاف را علنا ملامت دانسته ویرا عامل تشنج ودرګیریهای نظامی درغرب کابل خواند. ولی بازهم آنچه را که وی توقع داشت از حزب وحدت اسلامی بدست نیاورد
.
این بار جناب حضرت صاحب مجددی رو به طرف شمال کرد. سفر حضرت صبغت الله مجددی به مزار شریف واستقبال وی توسط جنرال عبدالرشید دوستم تمام معادلات ونزاکتهای نظامی وسیاسی میان فرمانده احمدشاه مسعود وجنبش شمال را بهم زد. زیرا تا آنزمان احمدشاه مسعود بحیث وزیر دفاع ، نیروهای جنبش شمال را بحیث نیروی مستقل برسمیت نمی شناخت بلکه همه را قوتهای نظامی حل شده در تشکیلات نظامی وزارت دفاع حساب نموده وخودرا بحیث وزیر دفاع ، مستحق اصدار اوامر ونواهی نظامی دانسته واز آنها اطاعت وفرمانبرداری را توقع داشت.
جنرال دوستم وجنرال مومن و دیګر صاحب منصبان وعساکر جنبش شمال که درنظر تمام مجاهدین بحیث ملیشه های بدنام و خون آشام وکمونیست وآثار نکبت بار باقی مانده از دوران اشغال افغانستان توسط شوروی سابق جلوه میکردند خودرا مدیون احمدشاه مسعود میدانستند که با تمام مخاصمت ها وخون ریزیها ونیز ضدیت رهبران جهادی خصوصا حکمتیار وسیاف بخاطر ایجاد همبستګی میان فرزندان تاجیک وازبیک وهزاره مرزهای ایدیالوژیک جهادی خویش را شکست وآنهارا به آغوش ګرفت. ولی بعداز سفر حضرت صبغت الله مجددی بحیث یکی از رهبران جهادی به مزارشریف دیګر تمام این مرزها درهم شکسته واین معادلات برهم خورد..
حضرت صبغت الله مجددی درسخنرانی که درصحن روضهء حضرت شاه ولایت مآب مولاعلی علیه السلام درشهرمزارشریف ایراد کرد، اعلام نمود که جنرال عبدالرشید دوستم خالدبن ولید افغانستان است. افغانستان به این مرد توانمند ضرورت دارد. جهان اسلام به بازوهای پرتوان این مرد افتخار میکند. این امنیت وآرامی، این خوشی وسعادت ، این وفرت نعمتهای خداوندی واین فراونی وارزانی مواد خوراکه وپوشاکه ، که در ولایات شمال مشاهده کردم واقعا ازبرکت این مرد باعظمت است ازخداوند برای این مرد بزرګ طول عمر، سعادت وبهروزی، سربلندی وافتخاررا استدعا می نمایم.
این بیانیه های آتشین درآنوقت که هواداران جنرال عبدالرشید دوستم در رادیو وتلویزیون قدرت ونفوذی داشتند بدون هیچ نوع سانسوری پخش ونشر ګردید.
بعدازین سفر حضرت صبغت الله مجددی خصوصا بعدازین بیانیه های آتشین، دیګر جنرالان شمال خصوصا جنرال عبدالرشید دوستم ، جنرالان دست نګر ومدیون احمدشاه مسعود نبودند. آنها به اندازهء یکصد وهشتاد درجه تغیر موضع داده ونام جنبش شمال را بنام جنبش ملی اسلامی افغانستان تغیرداده وعملا خودرا شرکای متساوی الحقوق درتمام سطوح نظامی وسیاسی دانسته ونیروی خویش را درقطار دیګر احزاب جهادی مستحق شرکت در دولت مجاهدین دانستند. آنها دیګر ، آن ملیشه های بدنامیکه که حکمتیار بخاطر آنها کابل را راکت باران میکرد نبودند، بلکه عملا بحیث یک نیروی بالفوه نظامی وسیاسی مستقل عرض اندام نموده و خود بطورمستقلانه تصمیم جنګ وصلح را با جناح ها واطراف سیاسی مختلف میګرفتند. جنبش ملی اسلامی افغانستان بعداز سفرحضرت صبغت الله مجددی بصورت مستقلانه با حکمتیار وارد مذاکرات پنهانی شد ونقش احمدشاه مسعود بحیث وزیر دفاع به صفر تقرب نمود.
محمود کوچی یکی از ژورنالیستان آژانس باختر میګوید که : بعداز بازګشت حضرت صاحب از مزار شریف از حضرت صاحب پرسیدم که حضرت صاحب! آیا بحیث یک رهبر جهادی دربیانیهء تان راجع به جنرال دوستم خیلی پیش نرفتید؟
مجددی صاحب درجواب ګفته بود که خوب میدانم ولی بګذار که بچه ګک کوسه را سرجایش بنشانم و برایش نشان بدهم که زور مجددی تاکدام اندازه است.
به باور این قلم طوریکه دربالا نیز عرض شد آقای مجددی چنان حساب کرده بود که بعداز ختم دورهء موقت وی ، نیروهای مستقر در رادیو تلویزیون، ساحات مکروریانهای اول ، تپهء بالاحصار، تپه های مرنجان وبی بی مهرو مربوط عبدالرشید دوستم وهمچنان نیروهای شهید عبدالعلی مزاری درغرب کابل، بدفاع از وی پرداخته ودر روزآخر که باید قدرت را عملا به برهان الدین ربانی انتقال بدهد آنها به نفع وی کودتای نظامی بکنند ولی این محاسبه اش خام بوده وغلط از آب برامد. زیرا جنرال عبدالرشید دوستم صرف همان قدر تزکیه وپاکسازیی را که ضرورت داشت صد چند آنرا حضرت صاحب برایش هدیه داد ولی درمقابل جز وعده های لفظی عملا از وی چیزی بدست نیاورد.
هرچند که جنرال دوستم عملا به نفع صبغت الله خان مجددی درهمان موقع کاری نکرد ولی این احساس کاذب بیشتر در وجودش تقویت ګردید که در دورهء مجاهدین نیز این او خواهد بود تا رژیم و دولت دلخواه خویش را درکابل تغین کند. باهمه حال میتوان این مرحله را سراغاز بی اعتمادیها وتنشهای نظامی بعدی میان قوتهای فرمانده احمدشاه مسعود وجنرال عبدالرشید دوستم دانست. زیرا بعدازاینکه برهان الدین ربانی براریکهء قدرت تکیه زد جنرال عبدالرشید دوستم ازوی نیز این توقع را داشت که همچو حضرت صبغت الله مجددی باوی برخورد کند. دورهء بقدرت رسیدن برهان الدین ربانی را میتوان آغاز عملی برخورد های نظامی میان جنبش ملی اسلامی افغانستان ونیروهای احمدشاه مسعود داست. برهان الدین ربانی که قبلا برای قوماندان زبده اش احمد شاه مسعود در داخل افغانستان آزادی فراخی درایجاد ایتلافهای نظامی واجرای مانورهای سیاسی داده بود بعداز بازګشت ازپاکستان و تکیه زدن به قدرت خواست که آزادیهای اورا محدود ساخته وخود مرد میدان ګردد. برهان الدین ربانی هیأتهای را به ریاست مرحوم استاد محمد موسی توانا ودیګر ازبیک تباران جمعیت اسلامی به مزار شریف فرستاده وجنرال دوستم را بخاطریکه درکنار حضرت صبغت الله مجددی قرار نګرفت ستایش کرده و اورا پسر خواند. این امر بیشتر برغرور جنرال عبدالرشید دوستم افزود.
اما مسعود دیګر آن مسعود دیروزی که به شهریان کابل وعدهء عقب زدن قوتهای ګلبدین حکمتیاررا تا دور دستها داده بود نبود. او دروزارت دفاع خویش به مشکلات زیادی برمیخورد. قوت های مستقر دربالاحصار مربوط جنبش ملی اسلامی به قوماندانی اسد مارخور، قطعات مستقر درکابل ننداری وچمن حضوری به قوماندانی جنرال مجید روزی ودیګران آهسته آهسته بغاوت وسرکشی شانرا از اوامر وزارت دفاع آغاز کردند. آنها به عوض استعمال کلمهء ( امر) دیګر کلمهء( تقاضا) را دربرابر مسعود ، مناسب تشخیص میدادند، یعنی اینکه مسؤولان نظامی جنبش ملی اسلامی که قبلا درصحبتهای شان به مسعود میګفتند، صاحب !حاضر هستیم ،.... اطاعت میشود.. به هردوچشم ..... حالا برعکس آن اصطلاحات نظامی ، کلمات جدید را درمکالمات تیلفونی ومخابروی خویش دربرابر مسعود بکار می بردند: اګر ضرورت داشته باشید میتوانید با سرقوماندانی اعلای ما تماس بګیرید واز آنها تقاضای این یا آنرا بکنید. درعین زمان ، مسؤولان نظامی قوتهای دوستم دیګر این توقع را داشتند درصورت ورود شان به وزارت دفاع باید با بادیګاردهای مسلح شان وارد ګردیده وکسی مانع آنها نشود.
باری جنرال مجید روزی که با افراد مسلح اش میخواست وارد وزارت دفاع ګردد ازطرف قوتهای احمدشاه مسعود توقف داده شد وبرایش ګفته شد که تنها خودتان بدون سلاح وارد شوید افراد، اجازهء دخول را ندارند. وی با غرور تمام بدون اینکه از موتر خویش پایین شده باشد فقط با اشارهء دست به دربوریش امر ( شاګرز) رفتن به عقب را داد. درحالیکه وی دریک مجلس خاص نظامی در وزارت دفاع از طرف مسعود خواسته شده بود.
فردای آنروز برهان الدین ربانی که میخواست وارد تعمیر رادیو افغانستان ګردد، افراد مربوط جنبش ملی اسلامی افغانستان به عمل بالمثل مبادرت ورزیدند وخواستند از ورود محافظان امنیتی برهان الدین ربانی جلوګیری بعمل آرند ولی با عذر وزاری ازبیکهای جمعیت اسلامی ، برهان الدین ربانی وارد محوطهء رادیوشد .
آهسته آهسته برخوردهای نظامی میان افراد شورای نظار وجنبش ملی اسلامی در تپهء بالاحصار آغازیدن ګرفت. درحالیکه هرروز به نزدیک شدن قوت های ګلبدین ازطرف جنوب افزوده میشد، نیروهای شورای نظار وجنبش ملی اسلامی افغانستان به قوماندانی اسد مارخور وقوماندان قسیم که ازدرهء هزارهء پنجشیر بود، میان خویش درګیربودند. دیګر نام وزارت دفاع وقوتهای وزارتهای دفاع بی معنی شده بود. حالا برخوردها بنامهای افراد وفادار با شورای نظار وجنبش ملی اسلامی برسرزبانها می افتید.
در دورهء آقای برهان الدین ربانی قوتهای جنبش ملی اسلامی بخاطر نشان دادن زور وبازو، یکبار به یک مانور نظامی نیز پرداختند که دراصطلاح نظامی آنرا عملیهء (پورفا) میګویند. درین عملیه، نیروهای جنبش ملی اسلامی درساحات مکروریان های اول بساط افراد شورای نظاررا برچیدند وتانکها وافراد محاربوی تا منطقهء چهارراهی وزارت صحت عامه و وزیر اکبر پیش آمدند. فردی بنام خلیلیار که درآنوقت معاون نشرات رادیو افغانستان بود واز افراد متعهد به جنبش ملی اسلامی افغانستان دربین ماموران رادیو آوازه انداخت که عنقریب خبر تغیر رژیم اعلان میګردد وشما باید آماده ګی خویش را داشته باشید. ولی معلوم شد که این عملیات صرف جنبهء نمایشی وآزمایشی داشت که در آن نظامیان خواستند میزان کارایی خویش را در راه اندازی یک کودتای نظامی بیازمایند.
احمدشاه مسعود بعداز خبرشدن ازین حادثه تصمیم ګرفت تا درقدم اول رادیوافغانستان را از وجود افراد مسلح جنبش اسلامی پاک کند. ولی قوتهای جنبش ، مقاومت کردند واظهار نمودند که شورای نظار نیز درآنجا مستقر است وما هرګز حاضر به ترک نمودن رادیو افغانستان نمی باشیم. سرانجام توافق به این شد که هردو نیرو تغمیر رادیو وتلویزیون را تخلیه نموده و امنیت تعمیررادیو تلویزیون به قوتهای ګارنیزیون کابل سپرده شود. با جابجایی قوتهای ګارنیزیون وافراد ملبس به یونیفورم عسکری ماموران رادیوتلویزیون، نطاقهای ذکور واناث وممثلین وغیره کارمندان رادیو تلویزیون وافغان فلم اندک نفس راحت کشیدند، زیرا درموجودیت قوتهای قبلی هرروز احتمال برخورد های نظامی متصور بود. یکی از ماموران رادیو تلویزیون یک خاطرهء وحشتاک خویش را از اولین روزهای موجودیت قوتهای شمال دررادیو افغانستان چنین بیاد می آورد«. با پای پیاده بطرف رادیو روان بودم، درقسمت چهارراهی آریانا، یک موتر والګا که آرم ونشان حزب وحدت اسلامی را نصب کرده بودوبه سمت میدان هوایی ویاهم رادیو به سرعت غیرعادی درحرکت بود ازنظرم ګذشت ، چند قدمی نګذاشته بودم که از دور ازطرف مقابلم ، صدای فیر کلاشینکوف به ګوشم رسید. من همچنان براه خویش ادامه دادم تا اینکه مقابل دروازهء ورودی رادیو افغانستان همان موتری که ازنظرم ګذشته بود بار دیګر درجشمانم ظاهر شد که درجوی افتاده بود وافراد داخل آن مثل اینکه خواب باشد سرهای شان پایین معلوم میشد، کمی که نزدیک شدم دیدم قسمتهای پایین موتر خون آلود است وخون جریان دارد. آنطرف یک جسد مردهء دیګر افتاده بود. یک سلاح بدوش ازبیک تبار خیلی خشمګین نیز آنجا ایستاده بود، ودمبدم آب دهن خویش را تف میکرد با آرامی و ادب از وی پرسیدم: بیادر جان! خیریت بود، این افراد چرا اینطور کشته شده اند؟
وی که کمتر فارسی بلد بود ګفت: نباشه همو دیوث ها موتروانی ره بلد نبودند، بریک(ترموز) نګرپتند(نګرفتند) همی رپیق( رفیق) مره کشتند، مه هم قاریم آمد (قهرم آمد) کلی شانه ده او دنیا روان کدوم،(همهء شانرا راهی دنیای دیګرساختم) وقتیکه یاد نداشت ګوه میخورد که موتور وانی میکد(موتررانی میکرد) . آه ! باخود ګفتم خدایا! کشتن انسان چقدر آسان شده است. آنطرف دراطاق پهره داری، همراهان دیګرش با خاطر آرام نان چاشت را صرف کرده وباهم درګفتګو ومزاق بودند تو ګفتی که هیچ اتفاقی نیفتاده است. من بعداز دیدن آن حادثه تاحالا هروقتیکه آن صحنه بیادم می آید وحشت زده میشوم. ولی بعداز جا بجایی ګارنیزیون احساس کردیم که لا اقل انسانیت دوباره بازګشت نموده است.»
افراد ګارنیزیون که مربوط قوماندان بابه جان بودند، بیشر جوانان خوشګل کابل وشمالی صاحبمنصبان تحصیلکرده ومسلکی بودند که با قواعد وقوانین منظم تلاشی وامنیت بلدیت کامل داشتند . این افراد نیز خار چشم جهادی های پشتون وګلبدین بودند. زیرا آنها هم از نظر تشکیلات ، مربوط وزارت دفاع میشدند وهم ازنظر تمایلات قومی به مسعود وفادار بودند، هرچند که تا آنوقت صف بندی خیلی آشکار واعلان شده میان نیروهای شورای نظار وجنبش ملی اسلامی بچشم نمیخورد، ولی بعداز اولین ملاقات ګلبدین با جنرال عبدالرشید دوستم درمنطقهء قلعچهء بینی حصار، ګلبدین حکمتیار درنشرات خویش به عوض ملیشه های بدنام ګلیم جم اینک نام جنرال بابه جان را سر زبانها انداخت، ولی قدر مسلم این بود که با ورود قطعات ګارنیزیون ، دیګر تاثیر ونفوذ افراد ملکی وابسته به جنبش ملی اسلامی افغانستان دررادیو وتلویزیون به نحو قابل ملاحظه ای کاهش یافت.
جنرال حمید ګل درهمان سالهای حاکمیت استاد ربانی بعداز این همه نوسانات درروابط متحدان دیروزی شمال، درمصاحبه ای با روزنامه ای نوای وقت پاکستان ګفت: انکشافات وضع درکابل چنان معلوم میشود که بعدازین ، برای احمدشاه مسعود، ګلبدین حکمتیار رقیب شمرده نمیشود بلکه جنرال عبدالرشید دوستم درشمال رقیب بالقوهء احمدشاه مسعود بحساب می آید. روی همین مفکوره وی بار دوم طی سفر به اصطلاح آشتی جویانه اش بکابل آمد.
دومین سفر جنرال حمیدګل به کابل درراستای ایجاد یک ایتلاف جدید جهادی برضد قوتهای جنرال عبدالرشید دوستم میچرخید که درآن باید قوتهای حزب وحدت اسلامی واتحاد اسلامی با حزب اسلامی دولت آقای ربانی صف واحدی را تشکیل بدهند. درحالیکه یک متحد دیروزی یعنی حزب وحدت اسلامی ازکنار مسعود دور شده بود ولی جنرال حمید ګل کوشش داشت تا آنها را بار دیګر درین ایتلاف جدید برضد بقایای حزب دموکراتیک خلق وجنرال دوستم استعمال نموده وزمینه های صلح وآشتی میان اتحادسیاف وعبدالعلی مزاری را فراهم کند. باوجودیکه وی کراهیت شدیدی از عبدالعلی مزاری در دل احاس می نمود ولی چاره نداشت زیرا عبدالعلی مزاری نیز جزو احزاب مجاهدین بحساب می آمد وبخشی از غرب کابل را درتصرف خویش داشت. استدلال آنها این بود، صبغت الله مجددی اشتباه نابخشودنی را مرتکب شده است ولی مجاهدین واقعی هرګز با جنرال دوستم یکی نمیشوند، درحالیکه مسعود خود شاهد یک ملاقات علنی حکمتیار با دوستم درقلعچهء بینی حصار، وصدها ارتباط مخابروی سری میان هردو بود ومیدانست که دیګر جنرال دوستم، آن جنرال دوستم دیروز نیست، امروز یا فردا به نفع ګلبدین موضع میګیرد. ولی جنرال حمید ګل چنان محاسبه کرده بود که مسعود ازین قضایا خبر ندارد. آنها بخاطر اغفال مسعود چنان جو سازی میکردند که ګویا مردم به ایجاد چنین ایتلافی اعتقاد نداشته وحتی آنرا محال بدانند که دوستم با ګلبدین چطور می تواند دریک موضع قرار ګیرد؟
ولی با تمام این شواهد انکار ناپذیر مسعود برضد هردوی آنها به اقدامات تعرضی نظامی فعال متوسل نمیشد، زیرا ازیکطرف ازنظر نظامی بازنمودن جبیهات متعدد جنګی به نفع وی نبود وازطرف دیګر وی قادر به تعرض وعملیات تصفیوی در چندین جبهه نبود وی بخاطر جلب اعتماد متحدین سیاسی جدید کوشش کرد تا ثابت کند که وی دشمن پشتونها نیست وګلبدین از پشتونها نماینده ګی نمی کند وفردا بار دیګر وی با جنرال دوستمی که وی کابل را بخاطر موجودیت قوای وی به خاک وخون کشاند ایتلاف جدیدی را تشکیل میدهد. اوبه همین علت به حامی پر وپاقرص وی جنرال حمید ګل بخاطریکه زیاد احساسات ضد کمونیستی وضد دوستمی اش را بروز میداد اتمام حجت کند، وی را استقبال کرد ولی برایش ګوشزد کرد که اګر فردا رفیق تان باهمین دوستم دست را یکی کند موقف شما چه خواهد بود؟ وی بخاطریکه بیشتر مسعود را اغفال کند به زبان انګلیسی میګفت نه نه! هرګز نه! این ازمحالات است. اما مسعود میدانست که سخن ازچه قرار است . مسعود درجبههء دیګرنیز با جنرال عبدلرشید دوستم ازطریق ازبیک تباران جمعیت اسلامی وهیأت های صلح نظیر مرحوم استاد توانا مصروف کارسیاسی بود تا به آنها ثابت کند که وی طرفدار ضعیف ساختن جنرال دوستم نبوده ونمیخواهد یک جبههء دیګر جنګی را علیه خودش در سمت شمال باز کند و شمال را نا آرام سازد.
{{}}
هیأت های صلح که نزد جنرال دوستم فرستاده میشدند ، فقط باحرفهای چرب ونرم بازمیګشتند، مرحوم استاد توانا آن ریش سفید ساده دل را جنرال دوستم با حرفهای مفت رخصت میکرد، وآن بیچاره که خود ازبیک بود، به مسعود میګفت کاملا ازناحیهء دوستم بیغم باش بچیم ! هیچ رأی نزن ! دوستم به اندازه ای هوشیار است ماشاء الله که هزار ګلبدین را تا دریا تشنه فرستاده و وتشنه باز میګرداند، هیچ از ناحیهء ملاقات وی با ګلبدین تشویش نکن . بکلی خیر وخیریت است . آن مرحومی نزد مسعود از دوستم چنان تعریف میکرد تو ګویی که وی را از روز تولد باوی می شناخته است. درحالیکه عملا قوتهای وی درشهرکابل با ګلبدین حکمتیار یکی شده بودند. درحقیقت آغاز درګیری نظامی میان دوطرف به شکل تمام عیار دیګر امری بود اجتناب ناپذیر ولی جز سران جنګی دیګران از آن واقف نبودند.
. ګلبدین بخاطریکه بهتر از فرصت استفاده کند توسط پشتونها مسعود را زیر فشار قرار میداد تا بهرترتیبی می شود، وی را با قوتهای جنرال دوستم بجنګاند. زیرا تا آن هنګام میان قوتهای مسعود وجنرال دوستم نه دوستی خیلی قوی وجود داشت ونه هم دشمنی خیلی فعال. ګلبدین علنا درتبلیغات تلویزیونی خویش از نام ګرفتن ملیشه های کمونیست وقاتل وغیره خود داری می ورزید ، تنها باګفتن ملیشه های بابه جان اکتفا میکرد ولی توسط نیروهای متحد سیاسی پشتون خویش از راه های سری برفشار های خود علیه مسعود وربانی همچنان ادامه می داد. هوشدار پشتونها وشورای جهادی ننګرهار به مسعود این بود که قوتهای بابه جان را ازکابل خارج نسازد ودرجنګ علیه نیروهای دوستم سهم نګیرد، در آنصورت ، آنها مسعود را مانند جنرال دوستم ودیګرجنرالان رژیم کمونستی سابق، درقطار کمونیستان قرار داده ودرصف رقیب وی که حکمتیارباشد قرار میګیرند.احمدشاه مسعود، بخاطریکه اتمام حجت کند، دریکی ازمحالس به اصطلاح صلح به آقای انجنییر محمود رییس شورای ننګرهار وفضل حق مجاهد واستاد سیاف، با خنده ګفته بود: نشود که ما وشما همه برضد دوستم شویم و رفیق خود تان وی را به آغوش بګیرد، سیاف ګفت: اګر چنین واقع شود همان حکایت دو مرد ګرسنه ای راکه بالای پوست ګندیدهء خربوزه باهم نزاع داشتند بیاد خواهد آورد. چنانچه که مرد ګرسنهء اول که آن پوست خربوزهء ګندیده را به دهن ګرفته ودندان می زد، ګرسنهء دومی برایش ګفته بود: چقدر بی شرم وبی نظافت و پست استی که یک پوست ګندیده را دندان زده میروی ؟ دور بینداز ګمشو این پوست مردار را ! . ګرسنهء اولی ګفت : خوب میدانم که مقصدت چیست دلت زیره زیره میشود که خودت چرا این پوست را دندان نمی زنی میخواهی که پوست را بدور بیندازم تا تو آن را بګیری؟ بعدازاین حکایت سیاف ، دیګران همه خندیدند وچنین احتمالی را درحضور مسعود رد کردند که ګلبدین هیچ وقت اینقدر پست نمی شود.
تاسیس شورای عالی همآهنګی
طوریکه ګلبدین خان ذریعهء جنرال حمید ګل و پشتونهای جهادی چون جلال الدین حقانی، قاضی محمد امین وقاد، محمد زمان مزمل، سخیداد فایز، قطب الدین هلال، داکتر فاروق اعظم. سیدنورالله عماد، انجنییر احمدشاه احمدزی استاد سیاف وشورای ننګرهار توانست ازیکطرف متحدین سنتی آقای مسعود را بنام ملیشه های کمونیست ونوکران ایرانی از وی براند وازجانب دیګر خودش را محور یک ایتلاف نیرومند دیګری بسازد که درآن باهمان ملیشه های کمونست وحزب وحدت، شهرکابل را به خاک وخون بکشاند.
بدون هیچ تردیدی درین قمار باوجودیکه حکمتیار ازنظرنظامی به هیچ چیزی دست نیافت ولی توانست که مسعودرا بدنام ساخته وشکست سیاسی بدهد. ولی بازهم مسعود به این دل بسته بود تا همین دوسه مرکز قدرت بتوانند باهم تفاهم نموده وزمینهء ایجاد یک دولت مشروع وقابل قبول را اساس بګذارند وبتواند با پشتونها یکجا برضد حکمتیار حکومت مقتدری را تشکیل بدهد که درآن برای رقیبش حکمتیار هیچ نقشی نباشد. درینجا یکتعداد دوستان این سوال را مطرح میکنند که چرا اینقدر مسعود با حکمتیار خصومت داشت؟ چرا وی خالصانه ومخلصانه راه های تفاهم ومذاکره را که بازنکرد؟ مګر چه پدرکشی میان این دو نفر موجود بود که تا آخرعمر مسعود باوی صادقانه ګام نګذاشت وتاکنون هم ګلبدین وی را نبخشیده است؟ کدام یک پدر دیګری را کشته بودند؟ خدمت این دوستان باید عرض که :
ازنظر مسعود وتمام مجاهدین همکیش وی چه پشتون وغیر پشتون، ګلبدین کسی بود وکسی است که روح استالین وحفیظ الله امین درکالبد وی حلول کرده است، کیش شخصیت در وجود وی بحدی نیرو ګرفته بود که حتی تا حال هم وی بالاتر از خودش به هیچکسی به چشم رهبر، عالم ومجاهد ندیده وهیچکسی را مستحق حاکمیت نمیداند، ازطرف دیګر به اوامر پاکستانی ها چنان منقاد است که حتی از اهدای ناموس خویش به مقامات آی اس آی دریغ نمی ورزد. این تنها برداشت مسعود از حکمتیار نبود، بلکه خود پشتونها نیز باوی همین مشکل را داشتند واز قدرت رسیدن وی هراسان بودند وهستند چنانچه دربخش قبلی روایت موثقی را اززبان مولوی محمدیونس خالص نوشتم. ولی مشکل احمدشاه مسعود این بود که وی ازنظر قومی تاجیک بود، وعلنا دربرابر ګلبدین از نخستین روزهای مهاجرتش به پاکستان دربرابر خواستهای هژمونیستی وتصرفات احمقانه ای وی ایستاده ګی کرده است واین حق مسلم احمدشاه مسعود بود تا دربرابر اینچنین موجود وحشی و انسان طاغی ودیکتاتور مأب که نماد تعصب های قبیله ګرایانه بشمار میرود قدعلم کند و اورا سرجایش بنشاند. واین افتخار برایش کفایت میکند تا چهرهء وی را برای نسل جوان افغانستان ونسلهای بعدی شناساند. درحالیکه سنت پشتونوالی این بود تا وقتیکه مسعود زنده وحیات بود ویحیث یک فرد تاجیک در قدرت مطرح بود، پشتونها با تمام نفرتیکه ازګلبدین داشتند وی را نسبت به مسعود ترجیح میدادند.
این خواست مسعود نبود که به متحدان قبلی خویش پشت کند، زیرا با اسناد وشواهد ملاحظه کردیم که علی رغم درګیریهای مقطعی درکابل ومزار میان نیروهای وی وجنبش ملی اسلامی ، وی حاضر به تعرض بالای قوتهای جنرال دوستم نبود، تا اینکه قوتهای جنرال دوستم رسما خودرا باحکمتیار جهت ضربه زدن به دولت آقای برهان الدین ربانی متحد ساخت. بعداز تشکیل این شورای نامنهاد مسعود آخرین ضربات خویش را برپیکر بیجان قوتهای مستقر در تپه مرنجان وبالاحصار وارد کرد.
یکی ازجنرالان رژیم دولت دکتور نجیب الله بنام ....... روایت میکند. نظر به قول راوی آقای .... حکایت عجیبی از شهکاری های قوت های مستقر دربالاحصار کابل دارد ، وی برای راوی چنین ګفته است : در پشاور بودم که یکتعداد دوستان پکتیا وال من که مربوط حزب اسلامی بودند بخانه ام آمدند وګفتند که دو نفر پسران کاکای شان که باهم برادر بودند قصد رفتن وفروختن سلاح به قوتهای جنرال دوستم را داشتند وبه کابل رفتند حالا چندماه میګذرد هیچ درک واحوال آنها نیست ، از اینکه خودت سابق یکی ازجنرالهای رژیم قبلی میباشی ، با شناختی که از صاحب منصبان جنبش ملی اسلامی داری لطفا سر و درک این دونفررا برای ما پیدا کن . آقای ... میګوید: من که قبلا ازین افراد بخاطر کمکی که برای من در انتقال فامیل من به پشاور درروزهای ورود مجاهدین بکابل کرده بودند ممنون بودم ومطابق سنت پښتونوالی مجبور بودم که با آنها یکجا به کابل میرفتم . چنان کردم، آمدم به کابل دوست سابقم رحمت الله رءوفی را پیدا کردم ، ومشکل را برایش ګفتم . وی که از نیروهای مستقر دربالاحصار شناخت کافی داشت یک قوماندان ازبیک تبار را در پیش رویم احضار نموده و چپه کرد، وګفت این خباثت ها جز کار تو رذیل کارهیچکس دیګر نیست زود بګو که آن دو نفر کجاهستند؟ قوماندان به اعتراف آمده ګفت صیب مرا نزنید: من حاضرم که اجساد شان را به شما نشان دهم ، سخن ازین قرار بود که برادر اولی نزد من آمده بود وګفته بود که برادرم یک میل سلاح جدید دارد وآنرا بفروش میرساند، من برادرم را میاورم ، تو اورا بکش و بعد پول را باهم مناصفه میکنیم ، من قبول کردم، زمانیکه برادر اولی آمد من برایش ګفتم از اینکه اینجا زیر دید صاحب منصب ها قرار داریم کمی پایین تر برویم من پول را برایت میدهم ، وقتی که به آنجا وی را بردم ، بالایش ضربه کردم واورا نابود کردم ، برادر دومی اش را هم خواستم وګفتم که بیا حالا برادرت را کشتم ، من خودم پول را برایت می پردازم وی را نیز به عین بهانه درهمانجایکه برادرش را برده بودم بردم ، وی را نیز درهمانجا کشتم وسلاح را مفت بدست آوردم بهرترتیب از آقای رءوفی تشکری کردیم وجنازه ها را تسلیم ګردیدیم . حین بازګشت دوباره ازطریق لوګر وپکتیا عازم پاکستان ګردیدم، درمنطقهء ګردیز درپکتیا از موتر پایین شدیم، در یک سماوار داخل ګردیده وخواستیم رفع خستګی وګرسنګی وتشنګی نماییم، چند سلاح بدوش حزب اسلامی نیز درآن سماوار نشسته بودند. آنها میګفتند که به آن ها امر شده است که به کابل بروند که بالای ربانی خبیث باهمکاری نیروهای جنرال دوستم حمله میشود، ان شاء الله این بار بساط دولت ربانی خبیث برای ابد برچیده خواهد شد. زمانیکه درپښاور رسیدم . در رادیو شنیدم که عملیات مشترکی بنام شورای عالی هماهنګی برضد دولت ربانی درکابل صورت ګرفت »
این مورد وصدها موارد دیګر نشاندهندهء آنست که ماهها قبل ازعملیات مشترک شورای نامنهاد هماهنګی، قطعات مستقر دربالاحصار وتپهء مرنجان با نیروهای ګلبدین درارتباط بوده وداد معامله های پولی وترور افراد وقاچاق سلاح بازارش ګرم بوده است که مقدمات عمومی آن از بی اطاعتی های تعدادی ازجزوتام ها وقطعات نظامی جنبش ملی اسلامی مستقر درجنوب کابل ازاوامر مسعود آغاز وبا وقوع یک سلسله برخوردهای پراګنده میان جزوتامهای مذکور و نیروهای تحت فرمان مسعود آهسته آهسته درحال اوج ګرفتن بود، وازجانب دیګر تمام احزاب جهادی پشتون ازاستاد سیاف ګرفته تا جلال الدین حقانی و تاشورای جهادی ننګرهار هرروز به ګوش مسعود زمزمه میکردند، که با کنارزدن نیروهای دوستم دیګربهانه ای بدست حکمتیار باقی نمی ماند.
جنرال محخمد نبی عظیمی درکتاب اردو وسیاست خویش ازآن جنګ پشتیبانی کرده ونوشته است: آن اولین جنګی بود که حکمتیار حق بجانب بود، زیرا اقای ربانی حاضر به واګذاری قدرت مطابق فیصله های روالپندی نبود. درحالیکه آقای نبی عظیمی یا قصدا یا سهوا فیصلهء شورای رهبران جهادی را درپاکستان مرور نکرده وبه سخنان چرب ونرم حکمتیارمبنی بردایرکردن انتخابات بازی خورده است. آنچه که رهبران جهادی میان خویش درپاکستان فیصله کرده بودند این بود که برهان الدین ربانی باید شورای هل وحقد را برګزار کند وآن شورا رهبر بعدی را انتخاب کنند. تاجایکه این قلم بیاد دارد آن شورا دایر شد، ولی بغیر ازبرهان الدین ربانی کس دیګر حاضر به پذیرش مسؤولیت نګردید. حضرت صبغت الله مجددی ، مولوی خالص، مولوی محمد نبی محمدی، وپیرسیداحمد ګیلانی حالت بیطرفی اختیار کردند. صبغت الله مجددی درخفا با ګلبدین حکمتیار جور آمده وبه توافقات سری دست یافته بود. وسیاف درکنار برهان الدین ربانی قرار ګرفت. ګلبدین حکمتیار بخاطرجلب متحدان سیاسی ادبیات انتخابات دموکراتیک را وارد نشرات وتبلیغات خویش نمود درحالیکه هرروز شهرکابل را به راکت وخونپاره به طرف نیستی سوق میداد.
تاثیرات بعدی شورای عالی هماهنګی بالای قوتهای جنبش ملی اسلامی ،حزب اسلامی، حزب وحدت اسلامی وشورای نظار
ادامه دارد
پيامها
24 آگوست 2011, 00:52, توسط baqi samandar
باقی سمندر
سنبله سال ۱۳۹۰
اګست سال ۲۰۱۱ میلادی
سلام به خوانندګان ارجمند کابل پرس?
سلام به آقای پرویز بهمن
من همه بخشهای مقاله شما را تاپایان خواندم – صحبت های جالبی را بیاد ما می آورید. من نمیخواهم در همه موارد پرسشهایی راکه برایم خلق شده اند – اینک مطرح نمایم – اما در چند مورد از شما توضیح میخواهم ـ لطفن توجه نمایید !
آقای بهمن !
شما نوشته اید
«جنرال خدایداد که قبلا مربوط جناح افراطی خلق ازجمله جنرالان مسلکی وکارکشته ومجرب هزاره تباری بود که درمکتب مارکسیزم /لینینزم خلقی رشد وپرورش یافته بود. این آقا تاهنوز نیز درهمان خط فکری بحث انګیز خویش زنده ګی میکند ومیخواهد مارکسیزم را با مغولیسم آشتی دهد »
لطفن برداشت خود را از« مارکسیسم – لنینیسم» بیان دارید ووجوه مشترک« مارکسیسم- لنینیسم » را با افکار جناح « خلق » نشان بدهید ـ
همچنان در مورد مغولیسم – روشنی بیاندازید !
آیا حزب وحدت اسلامی افغانستا ن به زعم شما پیرو « مغولیسم » بودواست ؟
شما نوشته ایدکه :
«زیرا وی که خودرا از سلسلهء احفاد و ذریهء عمربن خطاب خلیفهء دوم مسلمانان سنی (دشمن شیعه ها )میداند به این عقیده بود که در اسلام چیزی بنام امارت ویا ریاست موقت وجود ندارد وجد بزګوارش حضرت عمر فاروق تا وقتییکه بدست ابولوء لوء شهید نشد از قدرت کناره ګیری نکرد. روی این منظور زمانیکه وی از جذب احمدشاه مسعود بطرف خویش مایوس ګردید دست به اعمالی زد که تاثیرات بد آن حتی تا امروز میان لایه های مختلف اجتماعی افغانستان پا برجاست »
آیادر زمان خلافت عمر بن خطاب (رض) اصلن مذهب شیعه وجود داشت ؟.«
که شما از( دشمن شیعه ها ) مینویسید ؟
آیا پیروان وذریه عمر بن خطاب (رض ) دشمنان شیعه ها اند ؟
اګر آری روی چه دلیل وبرهانی ؟
شما نوشته ایدکه :
« تاهنوز مشخص نیست که تفاوتهای اصولی میان دیدګاه های احزاب هشتګانه ای وحدت اسلامی وحزب حرکت اسلامی برهبری شیخ محسنی درچی بوده است؟ ولی چنانچه ازظواهر قضیه معلوم میشود مسأله مذهب با قومیت ونژاد درهم آمیخته است که جدا کردن آن درکوتاه مدت خیلی مشکل به نظر میرسد »
در این مورد لطفن در مورد آیت الله خویی که مرجع تقلید شیخ آصف محسنی بود و در عراق بود وباش داشت ومخالف ایت الله خمینی بود و آیت الله خمینی که مرجع تقلید بسا از شیعه ها در ایران وافغانستان میباشد – توجه ګردد !
شما در مورد عبدالعلی مزاری نوشته ایدکه :
« خیلی مظلومانه به شهادت رسیده است که مجال انکار در آن وجود ندارد ولی با وصف این همه صفات مثبت آن شهید بزرګوار، فاقد عقلانیت سیاسی بوده و به اندازه یک دانه میوهء چهارمغز ( جوز) خیلی کوچک هم درکله اش مغز سیاسی وجود نداشت واین یک چیز طبیعی است زیرا نمیشود تمام صفات مثبت در وجود یکفرد خلاصه شود مګر اینکه او یک موجود خارق العاده باشد ».
لطفن در مورد عقلانیت سیاسی بنویسید – عبدالعلی مزاری دارای افکار سیاسی بود . من مخالف افکار ونظریه هایش بودم اما او را فاقد عقلانیت سیاسی نمیدانستم .
شما نوشته اید که :
«ا زنظر مسعود وتمام مجاهدین همکیش وی چه پشتون وغیر پشتون، ګلبدین کسی بود وکسی است که روح استالین وحفیظ الله امین درکالبد وی حلول کرده است، کیش شخصیت در وجود وی بحدی نیرو ګرفته بود که حتی تا حال هم وی بالاتر از خودش به هیچکسی به چشم رهبر، عالم ومجاهد ندیده وهیچکسی را مستحق حاکمیت نمیداند، ازطرف دیګر به اوامر پاکستانی ها چنان منقاد است که حتی از اهدای ناموس خویش به مقامات آی اس آی دریغ نمی ورزد »
لطفن در مورد استالین توضیحات بدهید و در مورد حفیظ الله امین – همچنان . چګونه حکمتیار را با استالین تشبیه میکردند ؟
استالین رهبر حزب بلشوییک بود وحفیظ الله رهبر یک فرقه سوسیال فاشیستی و حکمتیار هم رهبر حزب اسلامی با تمام برداشتهای از اخوان المسلمین .
دراین مورد نظر مسعود و دوستانش در کجا وکدا م نوشته و کدام جلسه انعکاس یافته بود ؟
سپاس
باقی سمندر
24 آگوست 2011, 11:12, توسط پرویز بهمن
جناب محترم باقی سمندر!
اګر اولین روزهای کودتای ننګین خلقی ها را بیاد داشته باشید ویا در سازمانهای اولیهء حزبی جناح های خلق وپرچم درزمان قدرت تګ حزبی شان تشریف برده باشید، به فوتوها وعکس های لینن کبیر رهبرپرولتاریای جهان ومارکس وانګلیس برخورده اید، من درینجا بحث ایدیالوژیک وفلسفی را راه نمی اندازم زیرا وقت آنرا متاسفانه ندارم صرف توجه شمارا به عینییات وآنچه که بعنوان واقعیتهای مسلم جامعه پذیرفته میشود جلب می نمایم. یک حزبیکه معتقد به برنامه های یک مکتب نباشد هیچوقتی فوتوهای رهبران وایدیالوګها وبنیانګذاران آن مکتب را زیب وزینت در ودیوار خانه ودفتر خویش نمی سازد و کشوری بنام کشور شوراها بخاطر نجات آن حزب ازسقوط حتمی به تجاوز نظامی بالای یک کشورکوچک ومسلمان حمله نمیکند، وچهارده سال تمام مردم آندیاررا به خاک وخون نمی کشاند. اینکه شما درمورد مارکسیست بودن حزب خلق شک دارید میتوانید با اعضای بلند پایهء آن به بحث بپردازید. واما جنرال خدایداد نیز چهره ای نیست که شما ویا خواننده ها وی را نشناسند. وی مربوط جناج افراطی خلق بود وجناح افراطی خلق را که خدمت تان تشریح کردم معتقد به کمونیزم استالینی بود که به قول مرحوم!!!!!؟ حفیظ الله امین یک ملیون انسان سوسیالیست معتقد برایش کفایت میکرد که زنده باشند بقیهء جامعه به اندازه مورچه ها هم برایش اهمیت نداشت.
دربارهء مغولیسم، وسازمان های اهل تشیع میتوانید سری به سایت پیام آفتاب بزنید تا بیشتر درین مورد معلومات حاصل کنید. تا جاییکه من معلومات دارم، تعدادی ازهزاره ها معتقد به این اند که آنان ازنسل مغول بوده و بعدازبرچیده شدن امپراطوری چنګیز واولاده اش آنها سالها درکشورهای آسیایی تاوان جنایات پدران شان را پرداخته اند ومورد ظلم وتبعیض نسل های بعدی غیر مغولی قرار ګرفته اند. درهمین کابل پرس? نوشته های محترم جعفررضایی را نیز میتوانید مرور کنید. سازمان نصر برهبری شهید عبدالعلی مزاری که بخشی از ایتلاف حزب وحدت اسلامی را تشکیل میداد نیز درهمین خط افراطی سیر میکرد اما با رویکرد اسلامی. بازهم شما را به سایت پیام آفتاب ارجاع میدهم. دربارهء آیت الله ها واختلافات مراجع متاسفانه من معلومات کافی ندارم وازین بابت ازشما معذرت میخواهم.
اینکه عمر بن خطاب شخصا دشمن شیعه ها بود باید عرض شود که من این دشمنی را ازدید شیعه ها عرض کرده ام نه ازدید عمر زیرا در وقت عمر نه شیعه وجود نداشت ونه هم سنی. شیعه ها بعداز جنګ علی ومعاویه سربرآوردند. آنګاه که بخشی از پیروان علی بنام خوارج دشمن علی وهم معاویه ګردیدند اینجا پیروان علی از وی پرسیدند که یا علی (ع)! ما کی هستیم؟ علی درجواب ګفت شما شیعه های من استید یعنی پیروان من.
عمر درزمان خلافت خود امپراطوری فارس را بوسیلهء خالدبن ولید فتح کرد وتعداد زیادی ازفارسها را به اسارت برد که همان ابولولو نیزیکی از اسرای ایرانی بود. امروز شما این دشمنی را میتوانید درجامعهء شیعی علیه عمر مشاهده کنید. اما هدف من ازکاربرد کلمهء دشمن این بود که روحانیت سنتی اهل تسنن ضدیتش با شیعه ها ازنظر تاریخی ثابت است چنانچه خود شما هم درین زمینه ، دربخش دیګری از قول غبار وسیدعسکرموسوی از فتواها ملاهای سنی مذهب درعصر امیر آهنین درکابل پرس نوشته اید که ضرورت به تکرار نیست.
حلول روح استالین در وجود ګلبدین اظهرمن الشمس است:
آنچه که من خبر دارم ګلبدین حکمتیار درزمان داوود بخاطر ضربه زدن رقبای سیاسی خویش به همدستی مقامات آی اس آی فردی بنام انجنییر جانمحمد را که از اهالی کنر بود وبا شیوهء رهبری و عملکردهای دیکتاتور مآبانهء ګلبدین موافق نبود از سرراه خویش برداشت. مسعود نیز درهمان پرونده از طرف مقامات آی اس آی ګرفتار ګردیده که باید سربه نیست میشد ولی با ضمانت برهان الدین ربانی ویاهم فرار به همکاری انجییر ایوب از مهلکه نجات یافته است که میتوانید این مطلب را درکتاب آقای احمدشاه فرزان بخوانید. برعلاوه ، قوماندانهای دیګر ګلبدینی نظیر سیدمنصور ویک تعداد دیګر که بعدها با مسعود ارتباط برقرار کرده بودند درپښاور به نحو مرموزی کشته شدند. این قتل ها در درون یک جریان ویک سازمان صورت ګرفته که جدا از کشتن اشخاصی مثل آقایان مجروح، الفت وعبدالرحیم چینزی میباشد.
این شرط نیست که هرکسی که روح استالین در وجود وی حلول کند حتما باید کمونیست باشد. مراد از استالین همانا تصفیه نمودن خونین سری رقبا وحفظ قدرت است که نمونه های آنرا در وجود صدام وقذافی وبشار الاسد نیز همین اکنون دیده اید ومی بینید.
واما درآخر به جناب محترم محمد داوود واصل باید عرض کنم:
من آنچه را اطلاع داشتم نوشته ام ومی نویسم هرکی خلاف این را ثابت کند با جبین ګشاده آنرا می پذیرم. واین نقطه نیز قابل یاد آوری است که من مسعود را موجود خارق العاده نګفته ام ونه هم اصرار دارم که وی کاملا ازخطا وګناه مبرا بوده است. من به ګفته ای ګاندی بزرګ اعتقاد دارم که میګوید: هرملتی که تاریخ خویش را نخواند روزی مجبور به تکرار آن خواهد شد. بیایید که تاریخ خویش را بازخوانی کنیم ورنه کتمان کردن وبرچسب زدن وغیره مارا مجبور خواهد ساخت تا نسل آینده از منابع انګلیسی وروسی که حالا قبیله ګرایان پشتون به آن روی آورده اند اطلاعات غلط را بدست آورند. من دربسیاری ازحوادث بوده ام. ، من ژورنالیستان ونویسنده ګانی را آشنا هستم . برعلاوه اشخاص وافراد کلیدی که باشخصیت های تاثیر ګذار درچنددههء اخیرهمکار بوده اند را از نزدیک می شناسم ، ممکن است یک دوست دیګر درجناح دیګر بوده باشد وچیزهای را از حکمتیار یا از دوستم یا شهید مزاری دیده باشد باید بنویسد تا حقایق معلوم ګردد بازهم شما بخشهای قبلی مقاله ام را درست مطالعه نکرده اید ورنه میدانستید که من به اشتباهات مسعود نیز پرداخته ام. یکی ازاشتباهات وی همانا بند ماندن وی درلاک اسلامګرایی بود که من به آن اشاره کرده ام. من باوجودیکه به دین مقدس اسلام احترام عمیق دارم ولی اسلامګرا نیستم واما درعین زمان هرګز طرفدار این نیستم که احزاب اسلامګرا را به غل وزنجییر بکشم. زیرا به غل وزنجییر کشیدن هرجریان فکری چه اسلامګرا چه مایوویستی وچه کمونیست و سکولار وغیره منجر به انقلابات عظیم وتباه کننده ای میشود که نمونه اش را درایران وافغانستان دیدیم
با احترام
بهمن
27 آگوست 2011, 10:47, توسط yonas
برادر بهمن،
جنباب عالی استفاده از اصطلاح مغولیزم را پس با استناد به سایت پیام آفتاب بکار می برید. سایت پیام آفتاب و نوشته مورد استناد شما از جانب کسانی نوشته و پشتبانی می شود که که منافع شان به هر نوع روشن گری در بین هزاره ها در تضاد است. جزئیات و دلیل این امر را شاید شما بدانید اما اگر نمی دانید خوب است تحقیق کنید و بدانید. در داخل افغانستان هزاره ها هیچ وقت هیچ حزب و حرکت جمعی خودرا تحت نام مغولیزم انجام نداده است اصلا مغولیزم به عنوان ایدئولوژی یا باوری نبوده که آنها از آن الهام یا انگیزه بگیرد. به این دلیل کاربرد این اصطلاح غیر دقیق، غیرعلمی و گمراه کننده است. شما می توانید بجای آن از "هزاره گرایی" استفاده کنید، چون مغولیزم دلالت گسترده تری دارد، خیلی گسترده لذا درست نیست. از سوی دیگر انتباه نادقیق تاریخی و انسان شناختی دارد، پس کار برد آن غیر مسئولانه است.
24 آگوست 2011, 03:21, توسط Mohammad Dawood wassl
آقای بهمن گرچند که نوشته ات محقق مآبانه است ولی کاملا مشخص است کوشش کردی که یک جانب مشخص را توجیه کنی وبقولی(در رخش کاه گل بکشی). من متاسفم باداشتن استعداد نوشتن وقوه تحلیل که خود یک امتیاز خدادادی است راداری ولی بی طرفانه استفاده نمی کنی و چیزی خودرا در بینش میزنی.
کسی که آنقدر انسان خارق العاده اش می خوانی چطور ممکن است که توسط این و آن فریب خورد یا کسانی دیگر ستون پنجم در داخل گروهش بسازد و بعد هر جنایتی که خواست انجام دهد و بعد بگوید من گناه نداشتم یا کسی مانند خودت توجیه کند که گناه از آن نبوده وفریب خورده بود؛ این نوع نوشته ها نه تنها به شخص و اشخاص مورد نظر نویسنده و خود نویسنده اعتبارمی بخشد بلکه بیش ازپیش تعصب وکوشش در توجیه جنایات افراد مورد نظرش را نشان میدهد.
من به آن همه وقت و استعداد که می توانی بی طرفانه و در راهی پیدانمودن حقیقت صرف کنی و نمی کنی متاسفم
24 آگوست 2011, 10:55, توسط Ashna
Dear Mr Bahman
You also talked about Shiekh Yaser in this informative article. Is he that barbaric Yaser who is currently with the Taliban and Taliban and some pro Taliban elements call this beast as "ustad Yaser"
Regards
24 آگوست 2011, 11:27, توسط پرویز بهمن
!ِYes, dear Ashna
You are right, only this man is Yassir whom is called Ustad Yasir, by his followers and he is now with the Taliban. Thank you for your nice comment
Behman
24 آگوست 2011, 11:52, توسط Ashna
Dear Bahman saheb, thank you very much for your response
This beast Yassir is nothing but a MAD DOG of ISI
He was captured twice in Pakistan but released by Kharzai’s tribalist and corrupt government
Regards
Ashna Heravi
24 آگوست 2011, 12:05, توسط نوروز
نویسنده محترم مثل اینکه گویی در مورد برادر بزرگوار خود صحبت می کند ولی با شکسته نفسی توصیفش می کند چون می خواهد نشان دهد که مردم نگوید که هی شما از خود صفت می کنیدو از سوی دیگر نمی تواند برادر بزرگ خودرا خوب نگوید. برادر روایت شما یک جانبه است و مشکلی را حل نمی سازد. اگر لطف کنید خودرا معرفی کنید و با نام مستعار ننویسید خوب می شود، چون آنگاه نوشته های شما به عنوان دیدگاه شورای نظاری در مورد تاریخ یک دوره خاص حد اقل اعتبار می یابد، از نوشته شما معلوم می شود که شما شورای نظاری بودید و در حکومت ربانی موقف و مقام رسمی داشتید، تاجیک گرا هستید اما نسبت به ازبک ها و هزاره ها هم گوشه چشمی دارید با پشتون مشکل جدی دارید اما به رخ نمی آورید. به هر حال خوب است بنویسی اما بانام حقیقی تان تشکر.
24 آگوست 2011, 12:31, توسط پرویز بهمن
هرکی ازظن خود شد یارمن
بااحترام
بهمن
24 آگوست 2011, 16:29, توسط بهمن
باعرض معذرت از روح بزرګ مولانا که شعرش را غلط نوشتم اینک خودم آنرا اصلاح می کنم
(هرکسی ازظن خود شد یارمن)
بااحترام
بهمن
25 آگوست 2011, 09:07, توسط رستاقی
برادر بزرگوار آغای بهمن!
کند و گریز مقالات شما را خواندم و تلاش دارم تا همه را بدست آورده و مطالعه نمایم نویسنده و سخن دان نیستم اما تنها میخواهم که خود را با تاریخ که من نیز کم و بیش در یک گوشگگ آن قرار داشتم آشنا سازم و راست و دروغ نویسنده گان محترم را مطالعه نمایم. به هر صورت یک اشتباه در مورد مرحوم مغفور استاد سید محمد موسی توانا نگاشته اید که میخواهم آنرا اصلاح نماید.
موصوف را از قوم ازبیک خطاب نموده اید وپیوستن شانرا به جنرال دوستم نیز اوزبیک بودشان در یک جا خطاب نموده اید. اما:
استاد سید محمد موسی توانا اصلا از ولسوالی یفتل بدخشان بوده و آبا و اجدادش نسبت مشکلات که از نظر محیطی و یا هم موضوعات دیگر که بوده به قریه سررستاق ولسوالی رستاق مطوطن میگردند و مرحومی را همه میدانند که از قوم دری زبان بوده و هیچگونه نسبت با قوم اوزبیک ها ندارند و در قریه سررستاق یک فامیل هم ار اقوام محترم اوزبیک وجود ندارد و اقوام سررستاق ولسوالی رستاق ولایت تخار تماما دری زبانان و اکثریت اقوام قریه مذکور سادات میباشند. من نیز از جمله رستاقی های هستم که به رستاقی بودن مرحوم استاد توانا افتخار میکنم و در جریان وفات و دفن ایشان نیز حاضر بودم.
والسلام رستاقی
26 آگوست 2011, 04:41
سید موسی توانا نه ازبک ونه تاجک است او سادات وعرب است در بین ازبک ها یا ترک ها از مدت ها قبل یکتعداد عرب ها و یک تعداد سید ها زندگی میکنند از زمان تیمور لنگ به انان توجه بیشتر صورت میگرفت حتا تیموریان یکتعداد سادات را از خراسان جبرا با خود به انطرف امو بردند بعد ها تعداد از سادات را از هرات چند بخش دیگر خراسان زمین حکام فارسی زبان سمرقند و بخارا و خجند و اترار ... به جبر به انجا بردن و سید عالم خان یکی از اولاده همان سلسله است که جبرا بدانجا برده شده بودند ,حتا تعداد شان به زور تغیر مذهب هم داده شد, هفتاد هشتاد سال قبل حین هجوم کمونست ها به اسیامیانه جمعی از ازبک و تاجک ... به وطن ما پناهنده شدن دران جمع یک تعداد سادات نیز واپس به شمال وطن ما مهاجرت نمودند و تا حالا در تخار وچند ولایت دیگر زندگی میکنند همین جنرال سید داوود داوود نیز از همان جمع میباشند که چندی پیش در تخار کشته شد .
بهمن صاحب کمی متوجه این مسایل باید باشید چونکه کسانی فکر خواهد کرد که جناب تان عمدا سید موسی توانا را ازبک چنانچه چندی قبل کسی را بنام اوپیانی معرفی میکردید و بار ها تاکید کرده بود که این اغا صاحب تاجک ... است در حالیکه در بین فارسی زبان از جمله تاجک ها سادات وجود دارند کسی که سادات بود عرب و اولاد محمد ص ( از طریق علی رض و فاطمه رض ) یا کسی سید بود تاجک اربک هزاره اوغان شده نمی توانند !! عرب های شمال کاملا جدا از این هستند انان عرب اند نه سادات تعداد از انان نیز به ناحق خود را سادات معرفی میکنند .
27 آگوست 2011, 11:35
به آغای محترم که اسم خود را ننوشته اند و جنرال داود داود را سید معرفی نموده اند عرض میدارم که لطف نموده نخود و ماش را با هم مخلوط نکنند زیرا از شهادت جنرال داوود داوود زمانی دیری نمیگزرد و هنوز هم برادر و خواهر و اقوام موصوف در قید حیت اند و هیچ یک از ایشان را مردم تخار به نام سید نمیشناشد بل بنام های حاجی آغا ، قوماندان عالی ، عبدالواسع ، حاجی مسعود و دیگران میشناسند نمیدانم چرا و چگونه تا هنوزخون آن شهید نخشکیده وی را در تاریخ به اسم سید معرفی میدارند لطف نموده بعد از علم آوری دقیق در مورد اشخاص چیزی بنوسید.
والسلام
رستاقی
27 آگوست 2011, 13:57
جناب روستاقی
سید بودن و تاجک بودن داوود خان چیزی را از او کم و زیاد نمی کند در پی تخریب او و نه هم در پی بزرگ تراشی او میباشم یکبار پرس و پال نماید بعد کاغذ سیاه کنید .
کسی که سید بود تاجک ازبک و هزاره و اوغان نیست سید ها و عرب های شمال اریایی نه بلکه سامی و از جانب اموی ها عباسی ها به مستعمرات اسلامی شان جبرا تبعید و تعداد شان خود فرار و به سایر جا ها از جمله به خراسان مرد خیز پناه اورده و از اینجا به انطرف امو از جانب اقوام ترک و تاجک به زور و به رضا برده شده اند حتا قسمتی از انان به هندوستان کشانیده شده و تا حالا وجود دارند , همچنان عرب های شمال سید نبوده و در جمع اشغالگران عرب خانه کوچ که فکر کنم شامل دوصد وپنجاه هزار خانواده بودند امده اند اینک تعداد از انان نیز خود را سید جا میزنند . تعدادی هم وجود دارند که بخاطر گدایی و خیرات خواستن و مفت زندگی کردن خود را سید معرفی در حالیکه عرب و سید و سامی نبوده اند ...
در جلال اباد کنر قندهار وردگ در بین اوغان نیز سادات وجود دارد انان اوغان نه بلکه سید اند شاید تعداد شان اوغان تر از اوغان شده باشند چانچه تعداد از سادات در بین ازبک ها ازبک تر از " آزاد بیگ" تشریف پیدا کرده اند در بین تاجک ها نیز سادات وجود دارد که از ربانی و مسعود تاجک تر عمل کرده اند ...
28 آگوست 2011, 18:55, توسط رستاقی
آغای محترم نتها من بل عموم مردم که با تاریخ آشنایی دارند در مورد سادات نظر شما را تایید میدارند اما این یک قسمت ازتاریخ است که نه خودت نه من و نه هم کسی دیگری نمیتواند از آن انکار کند از توضح مطلب تان سپاسگذارم اما مطلب را که به رشته تحریر درآورده اید طفل دبستانی هم میداند اما منظور من در مورد شهید جنرال داوود داوود بود و نه هم تاریخ سادات که همه به خوبی خوب میدانند که از کجا امدند و در کجاها مطوطن شدند تنها هدف من این بود که شما دانسته و یا هم نادانسته مرحومی را به قوم سادات نسبت داده اید که جفا در حق ملت تاجک نمودید که گویا در تاجکان این گونه افراد شایسته وجود ندارد و اگر دارد هم تاجک سادات هستند. من منحیث تخاری خواستم تا اگر معلومات درست در مورد مرحومی ندارید لطف نموده معلومات تانرا در مورد شهید جنرال داوود داوود تکمیل نماید بعدا در صدد سیاه نمودن کاغذ سفید برآید.
تشکر
29 آگوست 2011, 04:26
رستاقی صاحب باز هم سو تفاهم رخ داده , من نگفتم که او بسیار فرد اگاه و پاک بی همتا ... بوده است و افتخاراتش را برای خود قبضه نکرده ام ....!!
دربین تاجک های تخار بدخشان پروان کاپیسا کابل مزار حتا هرات .... دها و صد وهزار ها باسواد با عمل اگاه فهمیده غیر تنظمی غیر تفنگی وجود دارد که افتخار تاجک فارس و فارسی زبان های ما میباشند .
داوود خود عضو یگ گروه درگیر در قضایا خاکدان بدبخت ما بود , اما با تمام مسایل گذشته ان شهید که خدا وند از سر تقصراتش بگذرد , بعد 11 سپتمبر و هم پاشی نوکران پاکستان و حکومت کرزی کسی بود که بالایش حساب میشد , کسی بود که کرزی و گروه اوغاملت او را در ردیف ادم های زبان دار و با عمل نوشته بودند از همین رو تروریست ها را سراغش فرستا دند!!!
نباید دنبال تبار سمت ... باشید و فکر کنید کسی اگر چیزی نوشت باید هم ملیتی ... کسی باشند از سوی هم راه من و راه جناب شان(از صد و هشتاد درجه ) صدو چهل فرق داشت ...
چند یاداشت مرا دقیق بخوانید بعد کاغذ سیاه کنید !! دشمن در کمین و غیر شعوری نباید کاری بکنید که یکی برفرق دیگر بزنیم .. فرق نمی کند خوب است یا بد اگر سید باشد یا تاجک اعمالش به خوداش ارتباط دارد نه به ملیت و سمت ... نباید چون بابر و بایانی .... دنبال مسایل حل شده و پیش پا افتاده برویم !!!
30 آگوست 2011, 03:14, توسط رستاقی
هدف من از اول تنها همین بود که وی را سید معرفی ندارید که شاید در آینده اگر کسی بخواهد که تاریخ بنویسد ممکن بااستناد به نوشته شما ویرا سید معرفی بدارد وبعدا دیگران بااستناد به تاریخ نویس محترم چی ها خواهند نوشت و به گفته بعضی ها فیل با یک نقطه قیل خواهد شد. با بقیه حرفهای شما کاملا موافقم دیگر حرفی ندارم.
والسلام
رستاقی
25 آگوست 2011, 15:45, توسط baqi samandar
باقی سمندر
۲۵رمضان
سوم سنبله/ شهریور سال ۱۳۹۰ خورشیدی
۲۵ اګست سال ۲۰۱۱ میلادی
سلام به همه خوانندګان ګرامی کابل پرس?
سلام به آقای پرویز بهمن
آقای بهمن !
تشکر از اینکه در مورد پرسش های من پاسخی از دیدګاه خویش ارایه نمودید من اګر با دیدګاه شما دنیا را بنګرم با بسا از طرحهای شما و نګرش شما از زاویه دید شما ممکن نزدیکی بیابم – اما واقعیت این است که من دنیا را طوری دیګری مینګرم وتمام روابط علت ومعلول جهان مادی را دیالکتیکی ارزیابی مینمایم وافغانستان از این قاعده برایم استثنا نیست . از اینرو اختلاف در طرح مساله – ارزیابی ونتیجه ګیری وجود دارد وخواهد داشت . من تاهنوز در ارزیابی هایم روابط تز- انتی تز و سنتز را نمیتوانم از دیده بدور نګهدارم .
من به چند نګته اشاره مینمایم :
یک- یاد استاد موسی توانا را ګرامی میدارم – با استاد موسی توانا و شخص استاد برهان الدین ربانی بیشتر از ده جلسه در حضور چند انسان دیګر نشست های در مورد افغانستان و رژیم کودتای هفت ثور – نقش شوروی و پیمان وارسا و کومیکان - و آینده آن – استراتیژی وتاکتیک ها – نقش منطقه وروابط پاکستان با ايالات متحده امریکا – اروپا و نقش جهانی در سال ۱۳۵۸ در فقیر آباد پشاور داشته ام . به نظر من آنوقت استاد توانا مسایل را با بسیار درایت مطرح میګرد و در یک جای نقدی بر چګونګی نګرش وبرخورد روزمره من در باره دولت پاکستان و ْضیا الحق داشت . نظر وی برخاسته از تجارب شخصی وی بود و بسیار دقیق بود . وی چند بار با صراحت بمن ګفته بود :
« برادرمهاجر !
اګر در پشاور یا درداخل افغانستان یا در هر جا سخن میګویید بهتر خواهد بود تا در روابط افقی وعمودی متوجه باشید که آی – اس – آی در ګوشه های که دیده نمیشوند ، نفوذ زیاد دارد و نکند خدای ناخواسته برایتان درد سری درست نمایند .»
من از وی سپاسګذارم . خاطرات وتجاربی از فقیر آباد – یوسف آباد – کبابیان – بر تهکال- کوز تهکال – جهانګیرآباد –ارباب رود وــ.....دارم که روزی از روز ها خواهم نوشت . بعد ها با یکی از خویشاوندان استاد توانا - داد ستان یا ثارنوال آقای سید خلیل حیفی آشنا شدم ومدتهاست نمیدانم که آقای حیفی در کجاست ؟ امیدوارم دارای صحت کامل باشد .
در جلسه های آنوقت در پشاور و یا چهار سده استاد خطیبی و استاد عربی نیز حضور داشتند و با یاسر از دور آشنا بودم و میدانستم که چه هوایی داشت . با آقای مولوی قیام الدین کشاف بارها میدیدم در یکی از شب های تابستان ماه سنبله ۱۳۵۸ مورد سو قصد درمنطقه تهکال پشاور قرار ګرفتم وزخم های ګلوله های شل دز باعث آزارم در تابستان میګردید .. بعدن روابطم با آقای مولوی قیام الدین کشاف – مولوی وٍثیق و دیګران تقریبن قطع ګردید واین درسی بزرګی در نیمه سال ۱۳۵۸ برایم بود . بعدن متوجه شدم که من سخن استاد توانا را شنیده بودم اما جدی نګرفته بودم .هفته سوم جدی سال ۱۳۵۸ من از استاد توانا و استاد ربانی خدا حافظی نمودم وراه های ما بازهم دور تر ګردید تا اینکه در سال ۲۰۱۰ در شهر زوریخ حینیکه از هواپیما فرود می آمدم – استاد ربانی در آنجا منتظر بودند – برایش ګفته بودند که باقی سمندر در همین هواپیما هم سفری پیش رو دارد . با استاد برهان الدین ربانی دیدم وتصادفن با آقای امان الله پیمان و آقای سید اسحق ګیلانی وخانم و دخترک نازنین شان سلام وعلیک نموده وآشناشدم و مدتی هم در فرود ګاه دیګران منتظر وی بودند – حال واحوال از استاد توانا را از استاد برهان الدین ربانی پرسیدم – برایم ګفتند که : « استاد توانا به رضای حٍق پیوست »
انا لله وانا الیه راجعون ً ګفتم ولحظه میان ما سکوت برقرار شد . متوجه شدم که همسفران استاد ربانی منتظر شان میباشند و باهم خدا حافظی نمودیم و تاحال بازهم دیګر را ندیده ایم . میګویند دنیا بسیارکوچک است و بیک دهکده تبدل شده است ـ اینکه بازچه خواهیم دید ؟ خدا داند وبس !
همین وخاطرات دیګر !
اما در مورد حفیظ الله امین وشرکا :
من برنامه های حزب « دیموکراتیک خلق » راخوانده ام ونوشته های زیاد از رهبران وکادر های آن حزب راـ آنها خود را مارکسیست – لنینیست – میدانستند –اما به نظر کارل مارکس در مورد احزاب – سازمان ها – ګروه ها واحزاب آنچه خود شان می ګویند تعیین کننده نیست –بلکه پراتیک شان تعیین کننده و معرفی کننده شان میباشد .
من حفیظ الله امین را یک یک فرد ی میشناختم که خود را سوسیالیست میګفت و در عمل فاشیست بودـ از اینرو او برایم سوسیال فاشیست بود و دشمن سرسخت سوسیالیسم . همانطور دولت شوروی آنوقت دولت ای بودکه داد از حزب کمونیست و جامعه کمونیستی میزد وعملکر د آن حزب در جامعه شوروی و دنیا در برنامه و تیوری – برنامه سرامایه داری دولتی بود وهمه برخورد های آن حزب برخورد ضد سوسیالیستی بود. از اینرو من براین باورم که برای شناخت دقیق ازحفیظ الله امین یا دولت ورهبران کریملن بایست دقیقن باز نګری نمود و خود را از زیر بار تبلیغات اردو مخالف سوسیالیسم جدا ساخت تا به شناخت دقیق تر رسید.
در مورد استالیڼ :
من برخلاف هزاران نویسنده و متفکران و روشنفکران جناح های ګوناګون چپ وراست – یوسف استالین را کماکان بلشویک میدانم و باور دارم که استالین در جنګ دوم جهانی ٍثابت ساخت که میان وی و فاشیسم – میان وی و هیتلر وموسولینی و فرانکو فاصله بسیار عمیق وجود دارد ـ استالین با روزولت وچرچیل نشست چه در یالتا چه درکنفرانس تهران و برای شکستاندن کمر فاشیسم نقش بزرګ تاریخی ایفا نمود ـ
اګر این را نادیده بګیرم – یقین داشته باشید با کارهایی فکری که فاشیستها ایتالوی و جرمنی در افغانستان نمودند و بنیادهایی بوجود آوردند تا بخشهای از مردم افغانستان را آریایی ثٍابت نمایند و با آریا بازی تا هنوزهم عده ای سرګرم اند – عده زیادی در خط آشکار فاشیستی قرار میګرفتند – شما همه روزه تبلور افکارفاشیستی را در میان برخی از روشنفکران در افغانستان میبینید وعملکردهای فاشیستی رادیدید .
در صورت ایکه استالین – جامعه شوروی را برضد فاشیسم رهبری نمیکرد و یارانی مانند جورج دیمتروف در کنار خود نمیداشت – دولت افغا نستان درسال ۱۹۴۵ یا ۱۹۴۶ فاشیسم را پذیرفته بود و درسطح دولتی با برلین روابطی وجود داشت .
من هرګزبا هیچ انتی کمونیست برای یک ٍثانیه هم اګر شده باشد – در مورد استالین – وکمونیستها وسوسیالیستها وانارشیستها همنوا نخواهم بود- استالین یک انسان انتی فاسیست بود – هر انسان تا زمانیکه زنده است وعمل مینماید –اشتباه میکند و استالین از این قاعده مستثنی نبود- فقط آنکه مرده است – اشتباه نمیکند – چون در مرک نمیتوان عمل کرد !
در جامعه شوروی شخص بریا و صد ها جنایت کار دیګر دست به جنایات بیشماری زده اند که بایست مورد بازنګری وتحقق قرار ګیرندوشکی نیست که پای ستالین را نیز در این محاسبات کشیده اند ومیکشند .
شناختی که من ازدولت ها و متفکرین وفلاسفه طرفداردولتهای جامعه غربی دارم – اینست که جنګ سرد را از سال ۱۹۱۷ شروع کردند و تا اینکه فاتحه شوروی در پایان قرن بیستم در افغانستان خوانده شد و هم اکنون ناتو رسمن در افغانستان خود را فاتح جنګ سرد میداند ـ ګرچه چرچیل بارها ګفته بود که ما « خوک غلط را کشتیم –باید خوک اصلی را میکشتیم » یعنی :
با فاشیسم هتلری باید کنار می آمدند و برضد استالین متحد می شدند !
درمورد خداداد وخلقی بودن و مغولیسم!
درمورد مغولیسم من عجالتن بحثی نمی نمایم – زیرا سید عسکر موسوی قبلن در اینمورد در کتابش بحث نموده است وتز مغلول بودن مردم هزاره را به نقد کشیده است – اما از جنبش نسل نوهزاره و مغل پارتی و جنرال موسی خان وفعالیت هایشان زمانی که در پاکستان زندګی زیر زمینی مانند صدها انسان دیګر داشتم – مطالبی میشنیدم .
وجوه مشترک همه فراکسیون های « خلقی » حزب « دیموکراتیک خلق» به نظر من باید در پایه ومنشا طبقاتی پیش مدرن – روستایی و قبیلوی شان مطالعه ګردد- آنهاییکه از شهر وتمدن بدور زندګی نموده بودند و همه عمر را در تاریکی بسر میبردند – و«زندګی نوین » تره کی را طوطی وار از بر داشتند و در چارچوب نظامی مطیع وفرمان بردار تربیه شده بودند - وقتی یکباربه قدرت رسانیده شدند – خواستند با تکیه برقدرت و زور همه مخالفین خود را تصفیه خونین نمایند وشعار انقلاب وضد انقلاب را سردادند و ګفتند که بیطرف یعنی بیشرف !
من شخصن دراواخر سال ۱۳۵۶ از جرمنی بسوی افغانستان رفتم – در تهران رسیده بودم ومصروفیت داشتم که کودتای هفتم ثور۱۳۵۷ در افغانستان شد . من در ماه جوزای ۱۳۵۷ بسوی کابل رفتم ـ دراواسط ماه سرطان سال ۱۳۵۷ به عسکری فراخوانده شدم و در مطبعه وزارت دفاع ملی به مثابه حروف چین در بخش طبع حروفی مصروف شدم ـ من را یک سال به حزب شان و جلسات شان دعوت نمودند ومن خود از دکتران مجرب وزارت دفاع و شفاخانه ۴۰۰ بستروشفاخانه نمبریک یا قوای مرکز تصدیق داشتم که غیر مخارب می باشم و در جلسه ها شرکت نمی نمودم ومعمولن درکلنیک عکسری به بهانه معالجه رسمن بیرون میرفتم وګویا سرک هارا ګز مینمودم .
آن زمان آمر مطبعه عسکر مورګن شینواری بود و آمرسیاسی در مطبعه هم شهید ثنا الله زلال و رییس امور سیاسی وزارت دفاع هم اقبال وزیری نام داشت –
من همه روزه سخنرانی های حزبی را از ورای امواج رادیو وتلویزیون هم میشنیدم وهم میدیدم و هم میخواندم و هم از مارشها از یک طرف تا طرف دیګر شهر و جاده ها خبر میشدم . من می دانستم که آنچه لنین ګفته بود و آنها میکردند- با همدیګر هزاران فرسخ فاصله داشت .
من یکسال واندی حاکمیت حفیظ الله امین را با ګوشت وپوست و مغز استخوانم تجربه نموده ام ومیدانم که نه حفیظ الله امین – مارکسیست – لنینیست بو د ونه جنرال خدایدادونه رهبری آن حزب بویی از سوسیالیسم علمی برده بود ندـ تمام عملکرد آنها دشمنی آشکار با سوسالیسم علمی بود- دشمنی با مارکس ولنین بود- رهبری شوروی هم رهبری ضد کمونیستی بود .
این برداشت من است .
در مورد ګلبدین :
ګلبدین
روح هیچ کسی درروح ګلبدین حکمتیار حلول نکرده است و نمیکند ـ شما بهتر میدانید که ګلبدین در آوان کودکی در قشلاق امام صاحب زندګی میګردـ روان شناسان براین باوراندکه شخصیت انسان در دوران کودکی شکل میګیرد . اینکه خانواده پدری ګلبدین از نواحی غزنی مانند خانواده ناشر ودیګران برپایه سیاست ماکیاولیستی دولت های افغانستان به سمت شمال انتقال داده شده اند – اینهم برکسی پنهان نیست ـ ګلبدین حکمت یار یک فردیست که مردم وی را تا هنوز جز ناقلین میدانند ـ
اما متوجه هستم که پدر فرهاد دریا - ناشر هم از همان غزنی به قندوز انتقال داده شده بود و هزاران فرق میان فرهاد دریا-ناشر وګلبدین وجود دارد .
همانطوریکه زلمی خلیل زاد جز ناقلین بود منتها در سمت مزارشریف – بلخ !
این منشا وموقعیت اجتماعی ګلبدین ونظریات و دیدګاهایی که وی با آشنا شد ُ،بایست مورد نقد قرار ګیرد ـ برداشت ګلبدین از کمونیسم – برداشت وی از اسلام اګرمورد نقد قرار نګیرد ، شاید زمانی دیګر ګلبدین دیګري بوجود بیاید همانطوریکه جامعه تاهنوز امیرعبدالرحمن را – محمد ګل مومند را نقد نکرد و آن تفکر ونګرش وعملکردها به اشکال دیګر درجامعه به شکل تراژیدی تر تکرار میګردد. .
وقتی ګلبدین را در حربی ښونځی یا مکتب حربی شامل ساختند – این هم برمن پوشیده نیست . اینکه در مکتب حربی شاګردان صنوف دوازه یا یازده بالای برخی از کو دکان ناتوان ونابلد صنوف هفتم وهشتم چه بلا هایی می آورده اند – این هم در جامعه تا حالا پوشیده نیست – اما سخن ګفتن در مورد این مشکلات ومعضلات تابو یا ممنوع است ـ يک بخش شخصیت فردی ګلبدین در نابسامانی های حربی ښونځی در مهتاب قلعه چهاردهی – نزدیګی های انچی باغبانان شکل ګرفت – عقده های روانی ګلبدین برایم قابل شناخت ودرک است – من در چهاردهی زمین
بدنیا آمده وپرورده شده ام و زشتی ها وخوبی های جامعه خودم را میشناسم . در چهاردهی زمین همه ساله بعد از فصل ګندم درو ی عروسی ها شروع میشد و شبانه در آخر هفته ها ا صدای دهل از دور به ګوش میرسید – بدون بلندګو ها ووسایل برقی ـ همه مردم چهاردهی شناختی از کریم شوقی- خلیفه زمان – بیلتون و خلیفه دری و ماشینی و ساز وآواز فلکلور یا محلی داشتند – درهمین شب های عروسی برخی انګشت شمار از شاګردان از لیسه حربی فرار میکردند و در عروسی ها دیده میشدند – ( من در مورد ګلبدین خود سانسوری مینمایم .......- نه از ترس ویا بیم بلکه بخاطر دیګری .....)
در این جا نیز شخصیت ګلبدین به شکلی از اشکال شکل ګرفت تا اینکه شکایت در رده بالایی لیسه حربی بلند شد و در زمان پاګذاشتن ازدوره ثانوی به دوره عالی ګلبدین را از لیسه منفک کردند . آصف شور یکی از هم صنفی های ګلبدبن بود ـ ( انفکاک ګلبدین از لیسه حربی بخاطر سیاست نبود چون آنوقت ګلبدین شاګرد سیاسی نبود )
ادامه دارد - بخش یک
25 آگوست 2011, 15:49, توسط baqi samandar
باقی سمندر
۲۵ رمضان ۱۳۹۰
۲۵ اګست سال ۲۰۱۱
درباره ګلبدین وـ......
بخش دو
يیوسته به ګذشته
ګلبدین دوباره به امام صاحب رفت . در انوقت ها آدم سرشناس ودرس خوانده در میان خویشاوندان ګلبدین اقای نظام الدین تهذیب بود. اګر اشتباه ننمایم وحافظه ام یاری بدهد – برادر ګلبدین با خواهر نظام الدین تهذیب رسمن نکاح نموده وعروسی نمودند .اینکه بعدن برادر ګلبدین کشته شد یا شهید نمیدانم اما بمن ګفته اندکه :
ګلبدین بعد از مرګ بر ادر بنابررسم ورواج قبیلوی با همان خانم برادرازدواج نموده وامروزه داماد ګلبدین از همان خانم که خواهر زاده نظام الدین تهذیب است در محافل سیاسی حضور دارد .
نظام الدین تهذیب مانند سلیمان لایق ( سلیمان مجددی ) یا مانند شرعی جوزجانی از شاګردان مدرسه ابوحنیفه بودند که درپغمان درس میخواندند. بعد ها همین ها ګرایشهای فکری سیاسی یافتند و به نورمحمد تره کی آشنا یی سیاسی یافتند و جزاین ګروه ګردیده بودند.
در سالهای که ګلبدین از لیسه حربی منفک ساخته شد – بود وباش خانواده اش در امام صاحب بود اما ګلبدین در شهر قندور شامل لیسه شیرخان ګردید .
رفت وآمدونشست وبرخاست ګلبدین با افراد غیر سیاسی بود . ( درمورد صوفی کرنکار من سخن نمیګویم ) من شناختی از انسانهایی در امام صاحب – دشت برچی - پورت یابندر قزل قلعه یا شیرخان بندر و قندوز وپلخمری داشتم ودارم .
همچنان در لیسه شیرخان بندر با هم صنفی های ګلبدین نیز اشنا بودم وتاهنوزهم یکی از هم صنفی هایش را میشناسم . دراین شکی ندارم که ګلبدین دردرسهای مکتب لایق بود و دوصنف را در لیسه شیرخان در یک صنف خواند و از صنف نهم به صنف یازدهم رفت وصنف دهم را امتحان داد .
یکی ازجوانان سیاسی در آن روز هادر شهر قندوز اکر فراموش نکرده باشم – داود کرنزی نام داشت ـ داود کرنزی نسبت به برخی جوانانی که تمایل به جناح پرچم حزب« دیموکراتیک خلق » داشتند – یک سروګردن بالا تر بود . فکر مینمایم که داشتن روابط نظام الدین تهذیب با ببرک و سلیمان لایق واینها بایست درجلب ګلبدین در سطح هواداران پرچمی نقشی ایفا کرده باشد.
ګلبدین در سیاست ګام ګذاشت :
ګلبدین دنباله رو داود کرنزی در قندوز بود ـ داود کرنزی تا هنوز زنده است و سلامت میباشد وامید وارم که خاطراتش را از آن دوران نوشته باشد یا بنویسد .
فرد دیګری که در قندوز زندګی میکرد ونمیدانم که حالا چه کاره است اما باری رییس بلدیه کابل بود – نامش محمد کریم ایماق است . کریم ایماق باید بداند که ګلبدین در قندوز چه نوع سیاستی را علاقمند بود .
شاګردان لیسه شیرخان درسالهای چهل خورشیدی ګلبدین را میشناختند . از اینرو من نمیتوانم وجه مشترک بین ګلبدین و استالین بیابم .
استالین یک بچه کفاش یا پینه دوز بود که پدرش نامش را یوګا شویلی یوسف مانده بود و در زمان تزاری از آنجاییکه دوازه بار به اعدام محکوم شده بود – رفقای حزبی اش به وی لقب استالین یا فولادین را دادند –
در زندګی یک بچه پینه دوز ګرجی که در تفلیس پیدا شده است و درکوه قاف یا قفقاز ګشت وکذار نموده است – با زندګی یک بچه روستایی در امام صاحب من نمیتوانم وجوه مشترک بیابم .
در سال ۱۹۵۳– یکی از نویسندګان و اشخاص بسیار شریف و ظریف در بغلان اعلان فاتحه پخش نموده بود :
بدین عنوان :
«( م ـ َع – چ ) به نسبت وفات کاکای خود یوسف به اطلاع دوستان میرساند که فاتحه روز پنجشنبه در مسجد جامع سرک ۴ بغلان ګرفته میشود . شرکت نمودن دوستان وخویشاوندان در مراسم ختم قران کریم و فاتحه روان کاکایم یوسف را شاد میګرداند »
عده ای زیادی که شاد روان (م- ع-چ ) میشناختد در فاتحه شرکت نموده بودند وګمان میکردند که واقعن فاتحه یوسف کاکای وی میباشد . زنده یاد غلام علی آیین به ( م- ع – چ ) ګفته بود که :
کدام کاکایت یوسف نام داشت وجنازه اش را درکجا خواندند ؟
به ګوش وی ګفته بود :
مګر یوسف استالین را نمی شناسی که از جنازه اش میپرسی ؟
دردا ودریغا که من بادستان خودم جسد شاد روان (م- ع – چ ) را در دریار غربت آوانیکه دربسا از دشتها و کوهستانهای افغانستان طالبییسم بیداد میکرد – در سرزمین آی در آسیای میانه به خاک سپردم ـ
( م- ع – چ ) نه کمونیست بود ونه مارکسیست – لنینیست ونه عضو کدام حزب وسازمان سیاسی ـ
هرباری که محمد ظاهر به سمت شما ل میرفت و میګفتند که برای شکار رفته است – ( م- ع- چ ) به شکلی خودرا به نزد شاه میرساند ودر ملای هام برای شاه میګفت :
شین ای شکار را در کار بګذارو اینجا برای کار بیا !
باری نجیب الله رییس «حزب وطن »از وی پرسیده بودکه :
نظر شما در مورد تغییر نام وخط مشی حزب ما چه باشد ؟
برایش ګفته بود :
وطن را ګورستان ساختید و سر مرغ ای که بی وخت آذان بدهد از زدن است !
بلی !
زمانی نسلهای دیګر – برداشتهای دیګری از استالین داشتند وحتی در بغلان برایش فاتحه ګرفته بودند !
اګر ستالین کمر هیتلر را نمی شکستاند ودر شکست تاریخی فاشیسم سهم تاریخی نمیګرفت خد ا میداند که تا حال چند ملیون نفر « حیل هیتلر یا هیتلر مقدس میګفتند »
اما حالا روزګار دیګریست !
ګلبدین را با استالین تشبیه میګنند!
کلبدین وقتی از لیسه شیرخان در قندوز فارغ شد – به کابل رفت و پذیرش در فاکولته انجنیری ګرفت .
در سال ۱۳۴۸ با دیګران آشنا شد و رفت وآمدش در خانه ای در نهر درسن شروع ګردید .
نهر درسن در نزدیکی های فابریکه خواجه ملا یا فابریکه حجاری ونجاری خواجه ملا در ساحه دهمزنګ چهاردهی کابل است .
همسایه های نزدیک همان خانه یکی خانه آقای خانه رویا بود که در انتشار جریده پامیر در بلدیه نقش داشت – یکی هم خانه عبدالاحد خان کرزی که برایش رییس شورا میګفتند و دیګری هم خانه غلام حضرت خان کوشان بود که دررادیو کابل کار میکرد .
وقتی ګلبدین دران خانه سروکار ورفت وآمد یافت – دیګر آن ګلبدین سابقه نبود و ګویا سیاسی شد و فعال سازمان جوانان مبارز اسلامی !دیګر ازروابط وضوابط با نظام الدین و سلیمان لایق هم در ملای عام هیچ ګپی وجود نداشت .
خود شما حدیث مفصل این شخصیت را در جریان تکامل اش از کودکی تا ناجوانی های پی درپی وبعدی اش ببینید !
دردهه پنجاه که محصل صنف اول فاکولته انجنیری بود – در کشتن یک انسان محصل بنام سیدال سخندان که از فعالین جریان شعله جاوید بود - ګلبدین سهم ګرفت – سیدال سخندان سومین قربانی جنبش متعلمین ومحصلین وروشنفکران در دهه چهل وپنجاه خورشیدی در کا بل است که نامش تا جنبش متعلمین ومحصلین وجود داشته باشد –بایست سر زبانها باشد واز خاطره ها زدوده نشود.
زادګاه سیدال سخندان درولایت لوګربود- پدرش راننده موتر بود و سیدال شعر بزبان پشتو میسرودـ شعر هایش بنام های :
بزګره تا ته وایم دا بیکاری تر سو
– دا بیګاری تر سو
ته کوی کار مدام پردی دشتو باندی
ته ګأږی زیار مدام
په دی دشتوباندی
یا شعر دیګرش
په پلاس او په انبور د استثمار پاره پاره کړه
شابه شابه ای کارګره خپل ایمان غیرت ښکاره کړه
خط فاصل میان ګلبدین و سیدال را روشن تر میساخت .
سیدال هم پشتون بود و ګلبدین هم پشتون بود . منشا طبقاتی شان ممکن شبیه بود ه باشد ولی موضع طبقاتی وموقف طبقاتی شان از همدیګر فاصله داشت – از همین رو ګلبدین راګلبدین – دیګرساختند .
در فاتحه سیدال سخندان شخصیت های سیاسی جامعه به شمول میوند وال شرکت نموده بودند اما حکمت یار را آقای صدراعظم موسی خان شفیق از زندان رها ساخت و وی به دامن پروفیسور ذوالفقار علی بوتو قرار ګرفت – بعد از این شخصیت وی – شخصیت مرموز تری شدـ
عقده های دیرینه در ساختن ګلبدین نقش بسیار دارد ـ برای ګلبدین پناه بردن به اسلام همانقدر ابزاری است که پناه بردن به زیر سایه سلیمان لایق یا نظام الدین تهذیب – ابزاری بود ـ
ګلبدین نیاز به تبارز شخصیت دیګر دارد وجدالی میان ضمیر آګاه وناآکاهش تا پایان عمرش باوی خواهد بود.
از سه شهید جنبش متعلمی ومحصلی وروشنفکری درکابل سخن ګفتم :
یکی حسن جان بود که در روز سوم عقرب ۱۳۴۴ درمقابل پارلمان کشته شد.
حس جان از شور بازار بود .
یکی اصیل بود که بروز ۲۳ ثور در لیسه ابن سینا بزور غند ضربه دولت ظاهر شاه کشته شد .
یکی هم سیدال سخندان بود که با توطیه دولتی و به همیاری ګلبدین کشته شد و از کشتن سیدال به بعد مسیرجنبش روشنفکری افغانستان دګرګون شد .
بعدن کودتای ۲۶ سرطان شد وبخشی از جنبش محصلی وروشنفکری زیر زمین رفت و توطیه حزب مردم یا پیپل پارتی برهبری ذوالفقار علی بوتو بهترین ګل های سر سبد جنبش سازمان جوانان اسلامی را در ۲۶ سرطان ۱۳۵۳ با نظر ګلبدین به جنګ وبه زندان کشاند و سرانجام در پلچرخی توسط ډژخیمان حفیظ الله امین- اسدالله سروری وعبدالله به شهادت رسانیده شدند و میبینیم که از همان ګلبدین چه ساختند و افغانستان تاحالا چګونه در میان آتش وخون بسر میبرد.
آقای پرویز بهمن !
یک هزار سینه سخن دارم . من ګلبدین را مانند کف دستم میشناسم . ګلبدین یک مستبد ودارای مریضی روحی است – جایش تیمارستان است – بعداز آن محکمه بخاطر جنایاتی که مرتکب شده است.
جنرال خدایدا فکر مینمایم که در وزارت مبارزه برضد مواد مخدر – افکار مخدر ضد خلقی خود را پخش میکند ـ
ګلبیدین نشان داد که بخاطر قدرت با همان آصف شور چګونه تار دواند وچګونه با شهنواز«خلقی » در یک کودتا شرکت نمود .
ګلبدین بخاطر منافع پاکستان قراربود با حفیظ الله امین دریک دولت بعد از انکه تره کی از هاوانا برګشته وکشته شده وپنج تابوت از ارګ بیرون شده بود – شرکت نماید – اما کاکی – بی پیش دستی کرد و ببرک رابه اریکه قدرت رسانید و«تواریش »ها افغانستان را حما م خون ساختند ودرفش اتحاد شوروی یارچه پارچه شد و جنرال خدایداد ها از موضع « مرګ برامپریالیسم امریکا » در موضع اميریالیسم امریکا وناتو افتیدند .
ګلبدین بنام اخوان المسلمین شناخته میشود و بزرکترین خیانت وجنایت را مرتکب شد که حال همه انسانهایی که با مطالعه سر وکار ندارند – همه جنایات را بنام اسلام میخواهند بدانند .
یک جناح با جنایت خود بزرګترین جنایت را برمردم افغانستان از موضع انجام داد که در نتیجه بنام سوسیالیزم ومارکسیسم و لنینیسم میخواهند ختم نمایند
جناح دیګر جنایت را انجام داد که بنام اسلام میخواهند ختم نمایند
جناح حاکم و حامیان جهانی اش جنایات روزمره خود را بنام دیموکراسی میخواهند ختم نمایند !
من میدانم که از مارکسیسم – لنینیسم
ازاسلام عرفی وسیاسی و اخوان المسلمین
از دیموکراسی
در افغانستان همه تشنګان قدرت تا هم اکنون استفاده ابزاری نموده اند.
من ارزو دارم تا یکروز – طرفداران مارکس حساب جنایت کارانی را که بنام مارکس مرتکب جنایات شده اند. به کف دست جنایت کاران بدهند
طرفداران اسلام حساب جنایت کارانی ای راکه بنام اسلام مرتکب جنایت شده اند – به کف دست جنایت کاران بدهند
همچنان طرفداران دیموکراسی حساب جنایت کاران ودشمنان دیموکراسی را که بنام دموکراسی مرتکب جنایت شده ومیشوند، به کف دست جنایت کاران بدهند
و سرانجام در افغانستان مردم به چنان درجه رشد وآګاهی و آزادی برسد که دیګر هرګز فریب نخورد .
یار زنده وصحبت باقی .
25 آگوست 2011, 17:36, توسط پرویز "بهمن"
جناب محترم آقای باقی سمندر سلام!
نوشته ای زیبای تانرا خواندم، اینکه فرموده اید وجوه اشتراک میان ګلبدین واستالین را نیافته اید متاسفم . شاید برداشت شما ازمن درمورد استالین یکسان نباشد، آنجا که شما فرموده اید اګر استالین نمی بود هتلر تمام دنیارا میګرفت ویه یک موجود مقدس تبدیل میشد، اما من به این عقیده ام که کشف یک بعد مثبت در وجود ستالین هرګز بمعنای انکار ازهزاران جنایت سری که بعداز مرګ وی آشکار شد نمیباشد،
اینکه مردم ساده دل تاجیک دربغلان برای استالین مراسم فاتحه ګرفته باشند هیچ شکی وجود ندارد وبدون شک درآن عصر با فضای بیسوادی وبی خبری که درکشور مسلط بود باید فاتحه ای هتلر را هم برګزار میکردند.
اما امروز ستالین سمبول جنایت است وسبمبول رفیق کشی های مرموز دریک سازمان سیاسی بحساب می رود. چه بخواهید ویا نخواهید امروز با یاد استالین مو بر اندام مردم ایستاد میشود، چه کسی میتواند منکر این شود که استالین رفقای حزبی خودرا بنام ریزیونیست اعدام نکرد وبعد بخاطر مخفی ساختن آن قاتل راکشت بعد وی توسط قاتل دیګر وبه همین سلسله تا آخرین فرد . بدون شک شما کتابی را بنام جنایات سری استالین خوانده اید. به همین شکل بسا ګلبدینی های دیګریکه بنامهای منافق وجاسوس ومرتد وغیره در حزب ګلبدین ازبین رفته اند، ممکن است درآینده ها با اسناد وشواهد سراز سایتهای انترنتی برارند. درحقیقت ساختار تشکیلاتی حزب ګلبدین طوری است که درآن مغز متفکر وفعال مایشاء شخص جناب عالی است. شاید شما اکنون ازبروز اختلافات میان نسل جدید حزب ګلبدین اطلاع داشته باشید.
ګذشته ازین حرفهاهمین اکنون میان قوم ګرایان چپی پشتون وګلبدین جنګهای قلمی ادامه دارد وشاید شما بهترازمن سایتهای پشتو را مرور کرده باشید. ګلبدین که به قول آقای بزګر بنامهای مستعار اکنون ده ها مقاله را می نویسد، ولی ازنظر استایل وسبک نوشتاری همه یکی بوده ویک دیدګاه را بیان میکند. ګلبدین مخالفان پشتون خویش را بنامهای کافر، کمونیست ومنافق ودشمن خدا ورسول به شلاق تکفیر می کوبد که البته دربخش هفتم من درین باره کمی به تفصیل نوشته ام ولی هیچکسی جرأت مقابله باوی را ازین ناحیه ندارد.
بناء کسانیکه مانند احمدشاه مسعود از زیر ساطور این موجود رهیده بودند حق داشتند که به او به نظر یک استالین بنګرند، اورا نګذارند که حداقل یک صدام ویک قذافی وامین دوم در افغانستان ظهور کرده و یک روز برهان الدین ربانی را مثل تره کی با بالشت خفک کرده وراهی جهان دیګرش سازد وخود قدرت را بدست ګرفته وبنام اسلام وقرآن دمار ازروزګار مردم غیر پشتون برارد.
زمانیکه غیر پشتون میګویم سخنم مصداق دارد. ګلبدین یک استالین کوچکی در ساحت پروان وبګرام داشت که نام مبارکش عبیدالله نیازی بود. این نیازی نام ، تاجیکها را بنام کافر وارتباطی دولتی خیلی زودتر سربه نیست میکرد،
من شخصا باورم این است که ګلبدین که میخواست یا میخواهد استالین بزرګ باشد وشاګرادانش استالین های کوچک اصلا دررسیدن به این مقام یا این مذلت بی استعداد بودند چنانچه حضرت مولانا دربارهء فرعون و نفس میفرماید:
نفس ما ..... کمتر ازفرعون نیست
لیک او را عون ومارا عون نیست.
کوشش وتقلاهای ګلبدین وګلبدین برای استالین شدن ازحد بیش است ولی خداوند شاید آن استعداد را در وجود وی نګذاشته باشد به هرترتیب قصه ای عبیدالله نیازی را ازقلم یکی از دوستانم که خود ازولایت پروان باستان است برای تان می نویسم:
قوماندان عببدالله نیازی یکی از عناصر شریر و خونریز حزب اسلامی بود که صد ها ن نفر را در مناطق بگرام و کوهستان با همان شیوهء خلقی ها کشتار کرد. همان گونه که با یک اتهام و گمان خلقی ها مردم را دستگیر و به کشتارگاه میفرستادند، عبیدالله نیازی نیز صد ها نفر را تنها با سوء ظن همکاری با دولت ویا شعله یی و غیره قتل کرد.
قصهء جالبی در منطقه وجود دارد به ارتباط نیازی. نیازی هرکسی را که خود میخواست نام میگذاشت و میکشت. اما این کشتار تنها شامل تاجک های منطقه میشد. درمورد پشتون های منطقه نیازی یا اقدام نمیکرد یا بسیار محتاط میبود. میگویند یکی از پشتون های منطقهء "سیم ها" به نام حاجی غفار پسری داشت که گفته میشد در سازمان آزادیبخش مربوط مجید کلکانی "ساما" است. چنان میشود که یکی از حزبی های دیگر منطقه معروف به ملاظاهر میخواهد این سامایی را "ترور" کند. ملاظاهر لشکر کشی میکندو خانهء شخص مذکور را محاصره میکند. پسر آن شخص در کدام زیرزمینی بود. آنها میدانستند که آن پسر مسلح است. ازینرو در قید قسم و قرآن و امان دادن ملا ظاهر او را از زیرزمینی برون میکشد. اما بدون این که به قسم و قولش ارزشی بدهد، آن جوان را میکشد.
وقتی روز دیگر نیازی از مساله خبر میشود، ملاظاهر را تهدید به کشتن مینماید. ملاظاهر استدلال میکند که ده ها "کافر" از منطقه را که پشتون نبودند، نیازی کشت هیچ گپی نبود، یک کافر را که من کشتم، باید تهدید شوم. همان بود که ملاظاهر از منطقه میگریزد، به پشاور میرود و تا آخر در پشاور میماند. وقتی مجاهدین پیروز شدند، ملاظاهر هم از پاکستان به وطن برگشت. اما به سزای اعمالش به گونه یی رسید که همراه با پسرش دیوار باغ بلند میکرد که مورد حمله قرار گرفت و یکجا با پسرش کشته شد.
پسان ها نیازی هم در یک جنگ تنظیمی علیه جمعیت کشته شد.
با احترام
بهمن
25 آگوست 2011, 20:21, توسط baqi samandar
باقی سمندر
۲۵ رمضان
سوم سنبله سال ۱۳۹۰ خورشیدی
۲۵ اګست سال ۲۰۱۱ میلادی
سلام به همه خوانندګان ګرامی کابل پرس?
سلام به آقای پرویز بهمن !
نبشه شما را که با زیبایی خاص ووقت کم منتشرګردید ، هین چند لحظه پیشتر خواندم . شما درمورد استالین نوشته اید و بنام سمبول جنایت از وی یاد کرده اید – من بشما به هیچ وجه همنظر نیستم ـ من کتابهای زیادی از روی مدودوف – اقا بکف – امی نایت را نیز خوانده ام- سخنرانی خروشچف را نیز در مورد ستالین خوانده ام و بسا از نوشته های خرد وبزرګ دیګری راهمچنان . اینکه نه تفسیر رسمی کمونیستهای چینایی را درمورد خروشچف را نیز درسالهای ۱۹۷۲ -۱۹۷۳ خوانده بودم آنها باشد بجای خودشان .
خواندن کتابهای برضد استالین مرا واداشت تا هجده جلد آٍثار کلیات یوسف استالین و کلیات لنین و نوشته های سرسخت ترین رقیب حزبی استالین یعنی لیون تروتسکی را نیز بخوانم – اسناد محاکمات کمونیستها را درماسکو نیز خواندم اما درهیچ اثر استالین من نشانه ای نیافتم تا مستقیم یا غیر مستقیم دلیل برجنایت ودست داشتن وی به جنایت نماید .
حزب کمونیست شوروی ( بلشویک ) از خود دارای تجارب زیادی بود وشکی ندارم که همه تجارب را نمیتوان مثبت خواند یا منفی .
حزب کمونیست ( بلشویک ) شوروی دارای کمیته مرکزی و تصمیم ګیری های دسته جمعی ومسولیت فر دی بود اما شما خود تان مینویسیدکه حزب اسلامی حکمتیار مبتنی بر تصمیم ګیری فردی است . میان تصمیم ګیری جمعی وفردی میان جهان بینی استالین و ګلبدین من فرق قایل میباشم. مقایسه ګلبدین با استالین رامن صحیح نمیدانم .
ستالین از ۱۹۲۳ تا سال ۱۹۵۳ یعنی سی سال تمام در مبارزه درون حزبی وبیرون حزبی قرار داشت . من درمورد کشتارګاه های سایبریا نیز زیاد شنیده وخوانده بودم اما میتوانم بنویسم که ارزیابی از استالین بکلی یک امر جداګانه است ومیباشد .
شما نمونه های زیادی از مطلق ګرایی ګلبدین را بیان داشته اید وشاید ده انسان دیګر هم بیان داشته باشند . تصمیم ګیری فردی منتج به مطلقیت و استبداد میګردد
من برایشما از تابستان سال ۱۳۵۸ چند خاطره ای را از پشاور( یوسف آباد )بنویسم .
دفتر تنظیم و دعوت جمعیت اسلامی افغانستان در یوسف اباد موقعیت داشت . دفتر حزب اسلامی در فقیر آباد .
من با دوستانی در خانه تنظیم ودعوت جمعیت اسلامی افغانستان مهمان دفتر بودیم وجلسه های ما با وقفه ها با استاد توانا و استاد ربانی درمواقع خاص ادامه می یافت .
یک روز بعد از نماز دیګر سه نفر در دفتر آمدند و جویای احوال یک عسکر شدند – انوقت هر عسکری که از قطعه عسکری فرار مینمود – وخود را به یکی از دفاترو یا مجاهدین جمعیت معرفی مینمود – نامش ثبت کتاب میګردید وبرایش یک ورقه سبز بنام ترخیص از عسکری میدادند . مسول تنظیم دعوت بنام استاد مشفق یاد میګردید – انجنیر ایوب نام هم با روابط جمعیت اسلامی در آن دفتر ګاه ګاهی می آمد .
سه نفر که آمده بودند یکی شان مشفق را مصروف ساخته بودند و دوتن دیګرشان به اطراف حویلی نګاه میکردند ودقیق به هر طرف چشم می انداختند .
من در کنج صفه تماشا میکردم – نیم ساعت بعد از جستجوی کتابها انها خدا حافظی نمودند وګفتند که کسی راکار دارند – در انجا نیست .
انها رفتند .
بعد از نماز خفتن یکبار صدای انفجار بګوش ما رسید . ما همه در روی صفه نشسته بودیم . نمیدانم چکونه شد که من چراغ هاراخاموش کردم و همه راګفتم دردون خانه در زیر کلکین هموار بخوابند – یا پروت نمایند .
در دیوار جمعیت اسلامی فقط یک تفنګ شکاری دومیله ساخت دره وجود داشت وبس .
استادموسی توانا ریش سفید بود و سایرهم وارخطا شده بوندـ باردیګر انفجار رخ داد و چره ها در داخل اتاق ها شیشه ها را شکستاند .
بګذریم از اینکه من چه کردم .
یک جوان که فکر مینمایم از لغمان بود ووی را طارق میګفتند با پاهای برهنه از کوشه حویلی به دیواربالا شد و از خانه رفت.
نیم ساعت بعد استاد برهان الدین ربانی با دونفر دیګربه دفتر آمدند و بعدن چند نفر پولیس امنیتی پاکستان بنام سی آی دی و افرادی از سپیشل برانچ بعد از رسیدن استاد ربانی همچنان آمدند.
باچراغ های دستی روی حویلی را پالیدند و بیرون راهم چنان .ګلید های بم دستی را یافتند . تحقیقات کردند و رفتند تا فردا بیایند .
استاد ربانی از مشفق پرسید :
« چه خبرها بود ُ اندکی ګزارش دهید مارا »
مشفق ګفت :
«یکنفر از دفتر حزب آمده بود و جویای یافتن خویشاوندان شان بودند و دونفر دیګر یاورشان بود »
آن زمان استاد ربانی ګفت :
شما ګفتید – ما نشنیدیم و شما هم هیچ ندیده اید . اینموضوع را خاموش بګذارید .
ګوشهایم جرنګ کردکه چه روزکاریست . استاد توا نا بمن ګفت :
برادر مهاجرم !
من بشما نظر خود را کفته ام ـ شما متوجه جان خود باشید.
من دقیقن دانستم که چه اتفاق افتیده بود و پالیدن عسکر یک بهانه بود و انفجاردادن خانه را میخواستند برنامه ریزی نمایند .
فردا همان طارق نام برایم ګفت :
که کلبدین چه انسانهایی را در کنر و پنجشیر به سوی کشتن سوق داده بود وچګونه بنام جنرال مستغنی اسناد ساخته بود وچګونه پیپل پارتی بنام جنبش اسلامی از دولت پاکستان اسلحه ګرفته بود و یکصدمیل را به ګلبدین سپرده بودند و بخشهای دیګر راخود پیپل پارتی برای حزب خود ګرفته بود ، اما اسناد همه را ګلبدین امضا نموده بود .
چګونه در پاراچنار افرادی راکه برای وحدت بخشیدن جمعیت اسلامی وحزب اسلامی تلاش ورزیده بودند و حرکت انقلاب اسلامی را بوجود آورده بودند تامساله رهبری فردی رابه مولوی محمد نبی محمدی بسپارندواز کشاګش دیګران بکاهند ُ، افراد فرکسیون ګلبدبین کشته بودند و بسوی کابل رفته وبه حفیظ الله امین پیوسته بودند .
همو طارق بسیار شکایت ها داشت .
هم چنان بخاطر دارم که مولوی محمد یونس خالص ومولوی دین محمد چګونه علل جدایی شان را ار فرکسیون ګلبدین بیان میداشتند وهمیشه عزیزالرحمن الفت را شاهد مدعای خودش داشت. مولوی خالص میګفت صد ها راز دیګر رامولوی جلال الدین حقانی میداند اګر هروقت بخواهی میرویم آنجا وبپرس !
یه نظرمن این همه تجارب در ۴۲ سال اخیر نشان میدهد که ګلبدین حکمتیار عقده خود خواهی – عقده خود کم بینی وعقده حقارت دارد . این همه عقده ها دست بدست هم داده و پولهای باد آورده ای آی آی – شیخ های عرب وعجم و روابط ګسترده با آی آس آی و جنایت کاران منطقه تشکیلات مرموزی را سروسامان داده است که افرادش مانند قوماندان زرداد ها اند .
اګر یک تیم کاری بتواند فعالیت ها وجنایت های ګلبدین را بنام خودش بنویسد – بازهم کم است ، من بخاطر دارم که ناشر الصبح در هالند حلیم تنویر نام داشت وګویند که درکنار خرم در کابل قرار ګرفته بود – همان تنویر در الصبح بارها برضد حکمتیار نوشته بود.
من در پایان بازهم مینویسم که :
ګلبدین حکمت یار یک موجود خاص برای خودش است و با هیچ کس قابل مفایسه نیست .
ګلبدین باید افشا ګردد- تجرید ګردد – وطرد شود و هزاران انسان وی را محکمه نمایند وبه کیفر اعمالش برسانند ،
یار زنده و صحبت باقی .
26 آگوست 2011, 10:24, توسط پرویز بهمن
محترم آقای سمندر سلام!
از خلال این نوشته ای شما که مشاهدات عینی شما را ازعملکردهای افراد ګلبدین درپاکستان دربر دارد، چنان درک کردم که حتی استالین نیز نسبت به ګلبدین شرف داشته است. زیرا حد اقل درحزب کمونیست تصمیم های سیاسی بصورت دسته جمعی ګرفته میشد ودرحزب ګلبدین فرد نقش عمده را بازی میکند، من بیشتر درباره ای استالین باشما وارد بحث نمیګردم زیرا این موضوع خارج ازبحث ما وشما است، درصورتیکه شما حتی ازقول محمدیونس خالص وحقانی وطارق لغمان دربارهء خیانتهای ګلبدین اطلاع دارید کفایت میکند که با این نظر من موافق باشید که من نوشته ام احمد شاه مسعود در دشمنی خویش باګلبدین حق بجانب بوده است. هدف من این بود تا دوستانیکه از سر سطحی نګری بر مسعود می تازند که ګویا مسعود از روی خود خواهی شخصی اش با ګلبدین جور نیامد وپدرکشی قدیم باوی داشت و به زعم آنها هردو مساویانه مسؤول جنګهای تنظیمی وایجاد طالبان بعداز سقوط نجیب و تباهی های کابل اند باید بدانند که چنین نیست، بلکه یګانه فردیکه مسؤول آغاز وانجام این جنایات می باشد یک نفر وآنهم ګلبدین است.
قرار دادن ګلبدین در پهلوی مسعود دریک پله ای ترازو یا ازسر منافقت است یاهم بی خبری . من این را با جرأت می نویسم ولو اګریک تعداد دوستان برمن خشم ګیرند و مرامتهم به وکیل مدافع بودن مسعود هم بکنند. حالا برشماست که ګلبدین را به هتلر مشابه میدانید یا فذافی یا صدام یا استالین این مربوط خود شماست ولی هدف من از ذکر نام استالین وامین همان بود که قبلا بیان نمودم.
با احترام
بهمن
26 آگوست 2011, 13:07, توسط baqi samandar
باقی سمندر
۲۶ رمضان
چهارم سنبله ۱۳۹۰ خورشیدی
۲۶ اګست سال ۲۰۱۱
سلام به همه خوانندګان ارجمند کابل پرس? !
سلام به آقای پرویز بهمن !
آقای پرویز بهمن !
من در آخرین جملات خود یکبار دیګر نوشتم که :
« به نظرمن این همه تجارب در ۴۲ سال اخیر نشان میدهد که ګلبدین حکمتیار عقده خود خواهی – عقده خود کم بینی وعقده حقارت دارد . این همه عقده ها دست بدست هم داده و پولهای باد آورده ای آی-اس آی – شیخ های عرب وعجم و روابط ګسترده با آی آس آی و جنایت کاران منطقه تشکیلات مرموزی را سروسامان داده است که افرادش مانند قوماندان زرداد ها اند .
اګر یک تیم کاری بتواند فعالیت ها وجنایت های ګلبدین را بنام خودش بنویسد – بازهم کم است ، من بخاطر دارم که ناشر الصبح در هالند حلیم تنویر نام داشت وګویند که درکنار خرم در کابل قرار ګرفته بود – همان تنویر در الصبح بارها برضد حکمتیار نوشته بود.
من در پایان بازهم مینویسم که :
ګلبدین حکمت یار یک موجود خاص برای خودش است و با هیچ کس قابل مفایسه نیست .
ګلبدین باید افشا ګردد- تجرید ګردد – وطرد شود و هزاران انسان وی را محکمه نمایند وبه کیفر اعمالش برسانند ،.....»
نظرمن در بالا بازهم در برابر چشمان همه خوانندګان وعلاقمندان قرار دارد.
چند موضوع دیګر رابرایشما مینویسم :
آوانیکه من درلیسه حبیبیه شاګرد بودم- در صنف هفتم واو یک همصنفی داشتیم بنام احمد سعید – احمد سعید فرزند جنرال غلام علی خان پنجشیری بود- درسال۱۳۴۵خورشیدی یادرسال ۱۹۶۶) . ما باهمصنفی های دیګر در اوقات پیش از تفریح ګاهی مشغول تماشای فت بال و یا والیبال یا باسکتبال میبودیم. این علاقه مندی به ورزش تا حدی زیاد ګردید که دوستی ما با احمد سعید از ساحه مکتب تا ساحه میدانهای پوهنتون رسید . انوقت ها در ګوشه ده بوری در شنګ میدانها برای صاحب منصب های اردو خانه هایی ساخته بودند وخانه جنرال غلام علی خان در آنجا موقعیت داشت . جنرال اجازه داده بود تا فرزندش باما ګاهی در بیرون مشغول فتبال باشد . سرانجام بعد از ماه ها در صنف هشتم ما با احمد سعید واحمد سعید تاحدی باما دوست ګردیدیم که اجازه داشتیم بعد از فتبال به خانه آنها برویم ویګان پیاله چای بنوشیم وقصه هاداشته باشیم .
احمد سعید شاګرد هشیار بود ودرمیان شاګردان کوششی بود . روزی از روز ها درخانه احمد سعید شان مهما نانی ای آمده بود واحمد سعید ګفت :
( بابیم مهمان دارد – بچه مهمان کتی ما میرود فوتبال بازی میکند )
ما با مهمان احمد سعیدشان برای بازی فتبال در ساحه چمن های پوهنتون برای بازی فتبال رفتیم واحمد سعید مهمان شان را بما بچه ګاکا دوست محمد معرفی کرده بود . بچه کاکا دوست محمد احمدشاه نام داشت یا کدام نام دیګر( نمیدانم احمدشاه نام مستعار احمدشاه مسعود بود یا نام اصلی اش )
پسانها همان مهمان احمد سعید شان علاقمند جدی فتبال بود و با یک همصنفی ما که کریم یوسف نام داشت – درلیسه استقلال باهم دوست بودند و خانواده کریم یوسف- کریم را از لیسه استقلال به لیسه حبیبیه تبدیل کرده بودند ،
برادر کریم یوسف – صفی الله ثبات نام دارد . همین صفی الله ثبات مانند کریم یوسف برادرش عضوای تیم ملی فتبال افغانستان مانند صابرجان و الف و نجیب جان کوهیار و دیګران ګردید .
سرانجام همان مهمان احمد سعید شان بچه کاکا دوست محمد خان- جز ګروه فتبال کریم شان شدند ومن هم تماشاچی بودم . از طریق کریم یوسف و صفی الله ثبات با احمد شاه آشنا یی بیشتر پیدا شد.
صفی الله ثبات دوستانی داشت که همیشه درخانه ایشان رفت وامد داشتند ـ
بنام آصف کلول
احمدجان پهلوان
تور بچه قندی
احمد ظاهر (احمدظاهر شهید – اوازخوان معروف در افغانستان تورجان – بچه داکتر ظاهر ) و دیګران
این دوستی های میدان فتبال تا حدی بود که روابط مارا نزدیک تر ساخته رفته و بچه کاکا دوست محمد هم آنوقت ها در نزدیکی سینمای بهارستان در کارته پروان زندګی میکرد .
منظور از این همه نوشتن در مورد معرفی نه بلکه شناختن دقیق یک جوانی است که بعد ها بنام احمد شاه مسعود زبانزد عام وخاص ګردید و دوستان و دشمنان زیادی در سطح افغانستان – منطقه وجهان یافت .
پهلوان احمد جان هم همرای ما در لیسه حبیبیه در اوایل درس میخواند وپهلوان میاه ګل مانند شمس الله قهرمان زیبایی اندام – یا رحمت پای طلایی یا ګربد یا عثمان یا سخی – یا بری یا ربانی هم از شاګردان لیسه حبیبیه بود ند و ورزش نقشی دیګری در ان دوران داشت ومسابقه کنندګان فتبال هم حریف هایی داشتند مانند چای جوش – یا خریف مسابقه زیبای اندام مانند طلا – یا حید کاکو یا بکسور ها مانند الف بچه کاکا قاری ودیګران .
احمد جان خود را از لیسه حبیبه به لیسه سرای خواجه تبدیل کرد و آنوقت در بی بی مهرو در نزدیکی های کوچه بلوچها زندګی مینمودند ،
جنبش های سیاسی هم در افغانستان روز بروز اوج میګرفت وجناح بندی ها هم در مکتب – هم در میدانهای ورزش قابل رویت بود .
علایق سیاسی ما چنان بود که با همدیګر درباره هرجریان فکری آزادانه ګپ میزدیم و در مکتب ما هم جریانهای سیاسی علاقمندان خود را داشت .
شعله ای ها
اخوانی ها
پرچمی های
مساواتی ها
افغان ملتی ها
جبهه ملی ها
وګروههای دیګری –
ورزش درمرکز فعالیت های دوستان مامانند احمد سعید قرار داشت . دوستان صفی الله ثبات به طیف ها واقشاری ګوناګون جامعه کابل متعلق بودند و جروبحث های سیاسی هم متنوع تر بود .
پهلوان احمد جان دوستانی دیګری نیز داشت بنام – پهلوان قیوم از شش درک و امتیاز حسن و مشتاق و ....– ګاهګاهی نجیب افغان هم با پهلوان قیوم دیده میشد .
بعد ها نجیب افغان ( دکتور نجیب الله – رییس جمهور و.... ) ساخته شد و سرانجام هم در چهار راهی آریانا وی را کشتند وپهلوان قیوم در مدت زمانی در منطقه کراچی کمپنی در اسلام آباد رستورانت ای داشت وــــ ....
ګپ اصلی در مورد احمد شاه مسعود است واین همه اشاره های فرعی بخاطریست که برای خواننده های ما موقعیت اجتماعی احمد شاه مسعود هم روشن تر باشد .
درسال ۱۳۵۷ من بکابل رفتم و در جریان همین سال رفت وآمد های ما با دوستان قدیمی در منزل صفی الله جان ثبات – در شهرنو – که به عقب جام رستورانت مقابل سفارت هندوستان قرار داشت ُ – به شکل از اشکال درآخر هفته ها ادامه می یافت.
وضع کابل وافغانستان بسیار بد تر شده میرفت و حفیظ الله امین و فراکسیون وی کشتمند – جنرال قادر – میرعلی اکبر –شاه پور احمدزی را زندانی ساخته بودند و نجیب و فرکسیون ببرک و دیګران از حزب « دیموکراتیک خلق » به خارج بنام اشرافی ها تبعید شده بودند .
شعار کودتاچیان هفت ثور و فرکسیون حفیظ الله امین وشرکا مبارزه برضد سه دشمن بود
ناسیونالیسم تنګ نظر
اخوان المسلمین
افراطی های چپ
تور بچه قندی خسربره بارق شفیعی بود در مجالس مانند همیشه خاموش مینشست وکم ګپ میزد –وقتی ګپ بحث ها را شنید –یکبار ګفت :
بچه ها - ګوش کننین – باید از کابل – بکنیم - بګنیم – فرار هم یک راه مردی است
واحد بشردوست از لندن آماده بود وعاقل شاه بیرنګ کوهدامنی از تهران وهرکدام با دیګاه های خودشان اوضاع را بررسی میکردند .
درهمان شب وروز کریم یوسف با دوشیزه ای از خانواده ملکیار نامزد شده بود . نامزدی هم تقریبن بسیار محدود بود ودرساحه تنګ – کریم قصه های ګرفتاری هاشم میوند وال جنرال ملکیار و جنرال احمد شاه و عارف ریکشا رامینمود و همیشه می ګفت –
وقتی حفیظ الله امین رفقای حزبی خود را تحمل نمیکند – دیګران را چګونه تحمل خواهد کرد ؟ – بچه راه فرار را بسنجیم . مه یګان امکانات را سنجیده ام .
همه دوستان که باسیاست علاقمند بودند یا نبودند – سیاسی می اندیشدند ـ
احمد ظاهر – برای صفی الله ګفته بود :
من خو هنوز بستره خوده از بندی خانه بیرون نکدیم باز در بندی خانه میرم .
اما سخی احمد یوسف - برادر صفی الله یوسف می ګفت که :
پهلوان احمد جان در پنجشیر رفته است واحوال روان کرده که :
بچه ها بکنین – یعنی از کابل خود را بیرون نمایید وفرار کنید !
صفی الله ٍثبات میګفت که :
احمدشاه وجان آغا هم در پشاور رفته اند وآنهاهم از راه کوه ها طرف پنجشیر میروند .
برادر صفی الله ثبات – محمد نسیم یوسف نام دارد وخانم نسیم جان خواهر احمدشاه فرزند نازک میر پنج شیری میباشد – نسیم جان هم احوال روان کرد ه بود که :
من هم امکانات دارم – بکوشید تا هرچه زود تر از ساحه خطرشدید بیرون ګردید
خلاصه اینکه :
عده ای در پنجشیر رفتند وعده ای در کابل ماندند – تور بچه قندی را همان نجیب افغان وقتی که ریس خاد شده بود -کشت ـ بچه قندی خسربره بارق شفیعی بود .
احمدجان پهلوان در پنجشیربایک ګروه کوچک جنګ مسلحانه را شروع کرده بود و بعد هاهم در سال ۱۳۵۸ احمدشاه مسعود از راه نورستان به پنجشیر رفته بود و سرانجام بعد از اینکه روسها حفیظ الله امین را کشتند وببرک را براریکه فرمان روایی نصب کردند - احمد جان از پنجشیر به کابل رفته بود .
شایعه شده بود که نجیب برایش ګفته بود که :
رییس المپیک ګردد . اما احمد جان در پنجشیر برګشته بود و در پنجشیر نمیدانم چګونه کشته شد .
( در مورد وی تاحالا ده ها نوع شایعه را شنیده ام )
بعد ها شخصی بنام عبدالله عزام در پشاور پیدا شد و یکی هم بنام انس در پنجشیر راه یافت ـ انس هم ازګروه عزام بود ـ بن لادن هم در پاکستان پیدا شد و دیدیم که چکونه در پاکستان از بین رفت .
پس احمدشاه سال ۱۳۴۵ خورشیدی که پدرش در خانه جنرال غلام علی خان پنجشیری رییس ورزشی اردو و رییس ساختمان وزارت دفاع رفت وامد داشت خود همان احمدشاه– علاقمند فتبال بود – همان احمدشاه چنانچه نوشتم درکابل با طیف های ګوناګون جوان ها سروکار داشت و دارای دید بسیار وسیع تر شهری نسبت به یک بچه مکتب لیسه حربی مهتاب قلعه بود .
همان احمد شاه در پنجشیر رفت وخودرا از سطح یک فرد تا سطح آمر بودن ارتقا داد و در میدان اصلی جنګ کامیابی وشکست – افت وخیز – پیش روی وعقب نشینی وده ها
دسیسه هارادید وتجربه کرد ـ
احمد شاه مسعود به مثابه یک جوان شهری از کارته پروان در پنجشیر رفت وخود را تٍثبیت کرد و سرانجام در راه آرمان خود شهید شد .
من چندی پیش با صفی الله ثبات نشسته بودم وباوی در مورد آنروز ها ګپ هایی داشتم .
صفی الله ثبات درګذشته ها در پنجشیر وتالقان رفته بود و با مسعود نشستها هایی داشت واز فوتبال بازی کردن باوی در پنجشیر ګپ میزد.
با بیان این خاطرات میخواهم بنویسم که :
در ساختن هر شخصیت ای محیط اجتماعی اش نقش دارد ومحیط اجتماعی شعور اجتماعی وفردی را میسازد .
میان احمد شاه مسعود و ګلبدین از طفولیت تا بعد ها فرق هایی وجود داشته است .
به نظر من احمد مسعود فردی زرنک وهوشیار ی بود و هرګز بخاطر قدرت طلبی خود را درګرو آی –آس آی نګذاشت.
مسعود در تجربه دریافت که زندګی در افغانستان ودر میان مردم بسیار با ارزش تراست تا در اسلام آباد یا پشاور و درمیان پول های باد آورده.
ممکن احمدشاه مسعود صدها مخالف داشته باشد و صدها موافق ـ اګر قرار باشد زندګی مسعود را از کودکی تا وقت شهادت وی به بررسی بګیرم – بطور قشرده مینویسم که :
احمدشاه مسعود یک فرد شهری بود وباداشتن تفکر شهری هر فکر دیګررا به شکل شهری اش تفسیر مینمود –
احمدشاه مسعود در زمان کودکی علاقمند فتبال بود و تاپای مرګ به فتبال علاقه داشت ـ بازی فتبال یک روان شناسی خاص دارد ، در فتبال جاهای بازی کنان ونقش های شان در میدان تعیین شده میباشد ـ هر بازی کن نقش خود رابازی مینماید و با یک تیم ویک ګروه بازی مینماید ، درروان شناسی فتبال آزادی فردی وتصامیم فردی در میدان بازی بخاطر پیروزی جمعی قرار دارد و پیروزی جمعی با پیروزی و سر فرازی فردهم می انجامد . هیچ فتبالری نمیتواند در میدان تا پنج دقیقه به شکل شخصی وتنهایی بازی نماید ، قاعده براین است که بایست توپ را پاس بدهد تا عضو تیم ګول بزند و پیروزی نصیب ګول زننده و همه تیم میکردد.
این روان شناسی در زندګی احمد شاه مسعود درمیدان جنګ نیز تاثیر داشت . قوماندانها هریک نقش های جداګانه ای را بازی مینمودند ـ فول هرفرد یا اشتباه فردی مجازات فردی و ګول فردی مکافات فردی داشت و پیروزی ټیم – پیروز همه وشکست تیم شکست همه بود اما در پایان بازی همه باهمدیګر ورزشکار بودند .
این یک بخش روان شناختی احمدشاه مسعود از نظرمن است .
بخش دیګر در مورد دوران جنګ از سال ۱۳۵۸ تا ۱۹۹۱ – ۱۹۹۲ میګردد و از ۱۹۹۲ تا ۱۹۹۵ – از ۱۹۹۵ تا نهم سپتامبر سال ۲۰۰۱ وشهادت مسعود در خواجه بها الدین در شمال افغانستان ودر سنګر مقاومت .
شرکت در جنګ وجهاد بخاطر مقاومت – شهادت بخاطر مقاومت نوع دیګری ارزیابی بایدګردد .
احمد شاه مسعود انسان بود و هرانسان در زندګی فردی واجتماعی خویش خالی از خطا نیست – نبوده ونخواهد بود .
ارزیابی از نکات مثبت در زندګی سیاسی وفردی احمد شاه مسعود و ارزیابی از نکات منفی امریست که بایست به شکل علمی وعقلایی وخردمندانه صورت ګیرد .
زندګی احمد شاه مسعود در دوران جهاد وشهادت احمد شاه مسعود دردوران جهاد خود رنجیست ګران برای ګلبدین.
ګلبدین نتوانست مانند احمدشاه مسعود زندګی نماید وهرګز مانند مسعود از دنیا رخت نخواهد برد .
یار زنده و صحبت باقی
1 سپتامبر 2011, 15:04, توسط مجید تتمدره
اینه آقای سمندر حالی معلوم شد که دامن تو از کجا آب میخورد ... خوب شد که سرنخ تمام مسایل و مقصد اصلی ات را هویدا کردی ... شاید تو بهمن جان باشی ... که از یکطرف سوال میکنی و از طرف دیگر مینویسی ... اما سرانجام کله ات از غار شورای نظار ظاهر شد ... به به ... به این داستان نویسی ها و این چرندیات ... شما وافعا در جعل و تزویر ، دروغ پراگنی و دروغ بافی ، و تهیه داستان ها و افسانه های جعلی و دروغین ماهر هستید... بلی مسعود ... مسعود که برای رسیدن به قدرت از منشا ( یعنی از دوران متعلمی در لیسه استقلال ) روابط را باسازمان استخبارات فرانسه قایم کرد ... و بعدا این روابط به همکاری های متقابل انجامید ... پروتکول همکاری با روس ها و تعهد روس ها برای ساختن چهره از او در تعاملات آینده سیاسی افغانستان .... رفتن نزد ذولفقار علی بوتو .... و همکاری مستقیم با آی اس آی و حمله در سال 1354 بالای ولسوالی پنجشیر ... همکاری با سی آی ای ... و قرار اسناد وشواهد تا آخرین روز های حیات هم از طریق آی اس آی از سی آی ای پول دریافت میکرد ... همان مسعود که گفته میشود حتی با اسراییل هم روابط تنگاتنگ اجنتوری برقرار کرده بود .... همان مسعود که برای رسیدن به قدرت شصت و پنج هزار انسان کابلی را با گلبدین خاین به خاک و خون کشید... آری همان مسعود که تمام هستی مادی و معنوی افغانستان را به یغما برد ووو... بلی او را همه میشناسند ... و اگر میخواهی در مورد اخلاقیات مسعود و خانواده اش نیز معلومات داشته باشی ... میتوانی از حال و احوال وطندارانش در شهر کابل جویای احوال شوی ... زیرا مشت نمونه خروار است ... بای بای
1 سپتامبر 2011, 15:55, توسط بهمن
آقای مجید تتمدره یا هم مجید مومند ویاهم مجید ساپی ویاهم جلال بایانی!
باید بپذیرید که زمان سخنان تکراری تان ګذشته ودرضمن آنقدر برای خواننده ها خسته کن شده است که حتی اطفالی که امروز دست به ګدایی درشهرکابل بسوی مردم دراز میکنند ازمحتویات این مطالب تکراری شما آګاهی دارند. آنچه را که مسعود دربرابر داوود انجام داد آنرا هاشم میوندول، وغیره کودتا چی های طرفدار سلطنت به همکاری مستقیم آی اس آی نیز میخواستند انجام دهند، آنچه را که مسعود دربرابر داوود جلاد انجام داد میزان اشتباه وی هرګزبه اندازه ای آب فروشی موسی شفیق به ایران که اکنون میلیونها ګیلن آب را ازدریای هیرمند به ز یغما برده وآنرا به بازارهای خلیج به فروش می رساند نبود.
نه سمندر ازشورای نظار است ونه هم من، سمندر فرد مستقل بوده ودربسیاری موارد ما باهم اختلافات شدید فکری داریم . ازجمله موارد اختلافی یکی هم این است که این قلم خواستار تجزیه ای رسمی این کشور به شمال وجنوب می باشم ولی آقای سمندر با بنده نظر بدلایلی که نزدش موجود است موافق نیست، اما اینجا کابل پرس? است، تنها من وسمندر نه بلکه حتی شما نیز این حق را دارید که بدون دشنام وتوهین وهتک حرمت به اشخاص نظرخویش را ابراز کنید تا بتوانیم آنچه را که تاریخ نګاران جعل کار پشتون تاکنون بخورد مردم داده اند ازسر بازخوانی شود. وراست از دروغ، سره از ناسره جدا ګردد.
درباره ای قرار مسعود باروسها وغیره ، مطالب زیادی ازین قلم درین سایت وسایت تاجیک میدیا وخاوران با اسناد ومدارک معتبر وجود دارد که حتی بیل ریچاردسن خیالی تان که چندیی قبل پشتونها وی را به خدایی برګزیده بودند نیز قادر به رد نمودن نشده است ، امیدوارم که بیشتر ازین ازنام تتمدره سوء استفاده نکرده وهمان نام جلال بایانی برایت می زیبد زیرا تمام خواننده هایی عزیز از دشنامهای بی رویه ای تو وتحریک خواننده ګان به دشنام آشنایی تام دارند
برای خوشجالی هرچه بیشتر تان میخواهم یک تبریک نامه ای یکی ازهموطنان مومندتان را که درسایت دعوت بمناسبت فرا رسیدن تجلیل از روز شهادت مسعود به رییس رادیوتلویزیون فرستاده است نقل کنم تا با خواندنش بیشتر لذت ببرید.
آقای مومند درپیام ارسالی خویش به آقای رنڅور چنین می نویسد:
د افغانستان د ملي راډیو تلویزیون مشر ښاعلي زرین انځور ته
د مبارکۍ پیغام
مومند
د افغانستان ملي راډیو تلویزیون تېره اونۍ، د پنجشېر د قومندان احمد شاه مسعود د وژل کېدو د لسمې نېکشاګومې کلیزې د لا ښې نمانځنې لپاره د افغان ولسمشر حامد کرزي په امر له څو تنو وزیرانو او لوړ پوړو چارواکو نه د یوه کمیسیون د جوړېدو، خبر تېر کړ . د افغانستان د دفاع وزیر ستر جنرال رحیم وردګ د کمیسیون د مشر او د ملي راډیو تلویزیون مشر ښاغلی زرین انځور د کمیسیون د غړي په توګه یاد شول .
د دغسې یوه کمیسیون د غړيتوب لوړ مقام ته د انځور صاحب رسېدل نه یوازې د انځور صاحب، بلکې ارګ ته د ټولو نژدې پښتنو روڼ آندو لپاره د ډېر غټې بریا او ستر ویاړ ځای دی . زه پخپل وار ښاغلي انځور صاحب ته د دغسې یوې بریا مبارکي ورکوم!
ملي تلویزیون به، شک نشته، چې د انځور صاحب د داعیانه لارښوونې لاندې د احمدشاه مسعود د وژل کېدو نېکشاګومه ورځ د پروسږکال په پرتله لا ډېره درنه او د زړه له کومې ونمانځي!
دا نمانځل به د انځور صاحب دولتي خو پرېده، د هغوی ملي موقف ته ښه اوږه ورکړي!
و ماعلینا الالبلاغ
مومند
د ملي راډیو تلویزیون کارکوونکی
موفق باشید
بهمن
1 سپتامبر 2011, 15:59, توسط ( حقبین )
مجید جان ! کدام یک از جنایتکاران جهادی شخصیت مستقل و ملی بوده اند که شما از مسعود توقع داشتید و حالا برایتان غیر منتظره است ؟ اخر اینها همه سر و ته یک کلاوه اند و از هر طرف متر کنی همان یک متر است. تا جاییکه دیده ایم همه مزدور و فروخته شده بوده اند. از جانبی این یکی چه شمشیر کرده وکدام قهرمانی را انجان داده که ملقب به قهرمان ملی است ؟ بنظر بنده کرزی فقط با اعطای لقب قهرمان ملی با یک تیر دو فاخته را شکار کرد. یکی این که با دادن رشوه سیاسی ( عنوان قهرمان ملی ) دندان ذهری گروهک دزد و چکه چور شورای نظار را کشید و از جانبی هم او را مورد تمسخر عام و خاص قرار داد. این لوده ها به اندازه یی کودن بودند که با گرد امدن بدور عنوان قهرمانی و سر دادن الله و اکبر و چور و جپاول دارایی های عامه چنان غرق در خود بینی شدند که اصلا درک نکردند چگونه کرزی مداری با استفاده از فرصت ساختگی از صحنه سیاسی حذف شان نمود. وقتیکه بخود امدند مارشال فهیم با ریختاندن اشک و ترتیب مصاحبه های گریانوکی دست تضرع به دامن باداران خود دراز کرد. بیاد داریم که گفت آخر ما خو هم جهاد کردیم ، یعنی اینکه در تباهی این سرزمین ما که گوش بفرمانتر از همه بودیم ، چرا حذف شدیم ؟
به هر حال این القاب و افتخارات خارج از استحقاق یک جنایتکار را قهرمان و بیسواد دیگری را که نام خود را از روی خط بمشکل میخواند مارشال ساخت. مشکل اینست که اینها با بی شرمی تمام خود را رهبری تاجک ها جا میزنند. تاجک هایی که با سواد و با فرهنگ بوده اند و ازوطنفروشی و قلدر ها بیزار اند. بخاطر ادعای پوچ اینها ما حالا مجبور هستیم از زبان زنده و فرهنگ هزار ساله خود به دفاع برخیزیم.
2 سپتامبر 2011, 08:29, توسط بهمن
آقای حقبین سلام!
خواستم که پیرامون کامنت اخیرتان به جناب مجید خان ازشما پرسشی داشته باشم. ګروهک دزد وچکه چور شورای نظار، وجنایتکار بودن مسعود. آیا این عبارات بخاطر خوشی چند تا کامنت ګزار قبیله ګرای پشتون است ویا اینکه واقعا معتقد استید که مسعود یک جنایت کار بود لطفا برای بنده توضیح بفرمایید.
بااحترام
بهمن
26 آگوست 2011, 13:48, توسط پرویز بهمن
آقای سمندر سلام!
من نیز همین موضوعات را اززبان صفی الله ثبات وپهلوان شمس الله، شنیده ام، ولی نمیدانم که این شمس الله همانی است که اکنون درلندن به سر می برد وپدر وکاکاهایش قبل ازکودتای ثور رستوران درکابل داشتند ویاکدام کس دیګر. ولی باهمه حال تحریر آن موضوعات بوسیله شما برمعلوماتم افزود
26 آگوست 2011, 16:29, توسط baqi samandar
باقی سمندر
رمضان ۲۶
اسدسال ۱۳۹۰
۲۶ -اګست سال ۲۰۱۱
سلام به خوانندګان ارجمند کابل پرس?
سلام به آقای بهمن
نخست بایست بنګارم که متاسفانه - بخش مبتدا در یک جمله منتشر شده است وخبر از میان جملات نایدید شده بود
جمله را مینویسم وتصحیح مینمایم
درهمان شب وروز کریم یوسف با دوشیزه ای از خانواده ملکیار نامزد شده بود . نامزدی هم تقریبن بسیار محدود بود ودرساحه تنګ – کریم قصه های ګرفتاری هاشم میوند وال جنرال ملکیار و جنرال احمد شاه و عارف ریکشا رامینمود و همیشه می ګفت – ( اعضای حزب پرچمی وخلقی همانطور که درزمان داود خان با ساختن دسیسه وتوطیه میوندوال وملکیار و جنرال احمدشاه و دیګران را یکی پی دیګر ګرفتار نمودندو به بهانه های کشتند - حالا که قدرت کامل دارند - اسپ را چپه نعل میکنند و ګیروګرفت وکشت وکشتاررا ادامه میدهند ...)
در مورد شمس الدین من نمیدانم - از صفو ( صفی الله ثبات ) باید معلومات ګرفت .
تشکر
یار زنده وصحبت باقی
26 آگوست 2011, 16:32, توسط baqi samandar
سلام دوستان
منظورم شمس الله بود ونه شمس الدین .
من از شمس الله ای ګفته بودم که شاګرد لیسه حبیبیه و قهرمان زیبایی اندام بود و از پهلوان شمس الله چیزی نمیدانم .
29 آگوست 2011, 16:53, توسط احمد طارق فیض
مطلب را از محترم جمشید یما تحت عنوان ( حکمتیار همواره مخالف روند صلح در افغانستان بوده است!) در پرتال افغان جرمن مطالعه کردم که حاوی مطالبی است که نیاز به جواب دارد. عکس العمل مثبت و یا منفی محترم جمشید یما در چنین برهه از زمان که نیرو های خارجی تحت فشار حملات مقاومت ملی در داخل افغانستان و حلقات مختلف و مردمی در کشور های اروپایی و امریکا از طرف دیگر، انعقاد قریب الوقع کانفرانس بن دوم قابل درک است، بهر صورت دانستن موقف صلح طلبانه محترم حکمتیار صاحب و حزب اسلامی حق مردم و نویسنده محترم می باشد.
متاسفانه حزب اسلامی هم دیروز و امروز همواره قربانی خواسته های مردمی اش شده است. فلسفه وجودی حزب اسلامی در مثلث ی مبارزه علیه استبداد، تجربه نمودن نظام دین محور مردم سالار و ویرایش و پیرایش دین یعنی بدعت و خرافات زدایی در داخل دین، و در صورت تجاوز بیرونی مبارزه و مجاهدت برای رسیدن به استقلال و آزادی کشور محدود میشود. جرم حزب اسلامی سیاست ضد استبدادی اش می باشد، اینکه میخواهد در افغانستان آزاد و مستقل قدرت به صاحبان حقیقی آن یعنی مردم تکیه کند و زعیم و نظام جامعه ممثل اراده ملت افغانستان باشد. این خواسته منافع گروهک ها و جریاناتی را به خطر می اندازد که پشتوانه مردمی ندارند، از بیرون بالای مردم تحمیل شدند و اهداف جز چسپبیدن در قدرت و خون مردم را مکیدن هدفی دیگر ندارند.
محترم جمشید یما با ادبیات که شخص شان لازم دانستند محترم حکمتیار و حزب اسلامی را متهم به تعقیب نمودن اهداف استخبارات پاکستان، صلح ستیزی، عامل جنگهای کابل ...... نمودند. این در حالیست که حزب اسلامی از ده سال به اینطرف با تمام قوت و رسوخ اجتماعی اش در مقابل نیرو های بیگانه عملا مبارزه دارد و فرزندان افغان با مایه گذاشتن سر و جانهای ذی ارزش شان از باور های اعتقادی، ارزشهای اخلاقی، هویت ملی، فرهنگی و تاریخی جامعه شان دفاع دارند. در حالیکه حکومت پاکستان و افغانستان عملا در خدمت اهداف امریکا در منطقه می باشند و برای نیل و رسیدن به آن منافع کشوری، رفاه اجتماعی، امنیت و ثبات کشور همه را در خطر انداخته است. محترم نویسنده میتواند حدس بزند کی با حمایت حکومت کابل و حضور نیرو های خارجی هم رکاب حکومت پاکستان و در خدمت اهداف نابود کننده بیگانگان قرار دارد.
در قسمت جنگهای داخلی عرض شود، حزب اسلامی به عفوه عمومی باورمند نیست و نه در هنگام بتصویب رساندن از آن حمایت کرد. بلکه معتقد است کمونستان، متاسفانه عناصرو دجال های مجاهد نما، طالبان و حکومت فعلی کابل در طول سه دهه بحق مردم ظلم، بحریم شان تجاوز و بالای سرنوشت شان معامله نموده است. بنا محکمه وعفوه اینها حق ملت افغانستان می باشد و در افغانستان آزاد و مستقل کشاندن جنایتکاران به محکمه مردمی جز برنامه های حزب اسلامی است که برادر حکمتیار چندین بار در مصاحبه ها و پیام های شان به آن اشاره نموده است ولو اگر آن جنایت کار سابقه حزبی نیز داشته باشد.
ضمنا محترم جمشید یما در عکس العمل به پیام آخری محترم حکمتیار که در رابطه ۲۸ اسد ۱۳۹۰ روز استقلال کشور بود، برادر حکمتیار را متهم به سیاست ایجاد فاصله بین اقوام بزرگ و محترم افغانستان می نماید. در حالیکه محترم حکمتیار در همین پیام ملت افغان را مخاطب قرار داده چنین دعوت میکند:
ټول با ايمانه افغانان يووالي، ورورولي او وحدت ته رابلم، ټول افغان ولس بايد يو بل ته د ورورۍ او وحدت لاس وركړي، په گډه د دښمن مقابله وكړي، بايد پرې نږدي چي د هېواد په هيڅ گوټ كي اشغالگران يوه شېبه آرامه تېره كړي، اوس د يوه ستر ملي پاڅون وخت رارسېدلى، په دې پاڅون كي بايد ټول افغانان فعاله برخه واخلي. افغان ولس ته په كار ده چي هغه څېرې د دښمن د خدمتگارانو په نامه وپېژني چي قومي او ژبني تعصباتو ته لمن وهي، وروڼه قومونه سره جنگوي، د قوم په نامه ځان ته امتيازات غواړي، د جهاد مخالفت كوي او افغان ولس دې ته رابلي چي اشغالگرانو ته تسليم شي او د دوى واكمني ومني، كوم ناافغانان چي د څو پيسو لپاره خپل ايمان خرڅوي او د ملي اردو او ملي پوليسو په ليكو كي ودرېږي او د بهرنيو تر قومندې لاندي د خپل ولس په ضد جنگېږي، ډېرى ئې همغه دي چي پرون له روسانو سره يو ځاى شول، د هغوى د گټو لپاره له خپل ملت سره وجنگېدل او نن امريكايانو ته تسليم شوي او د دوى لپاره همغه پرونى كار كوي.
این فرموده از آدرس برادر حکمتیار که آزادی نصیب ما نیست نیز متاسفانه جعل وتهمت می باشد. ایشان نه در پیام اخیر و نه در هیچ یک از پیام، مصاحبه، نوشته و تالیفات شان اشاره به چنین چیزی نکرده است. اگر برادر حکمتیار و مجاهدین پاکباز حزب اسلامی معتقد به رسیدن به آزادی نمی بودند هرگز بهترین سالهای از عمر خود را، زندگی و خونهای پاک شان را قربان جاویدانه ترین ارزش یعنی آزادی نمیکردند. نمیدانم محترم نویسنده چه پدر کشی با حزب اسلامی دارد که حتی تعصب، بغض و کینه ایشان را واداشته تا تهمت و جعل را به برادر حکمتیار نسبت بدهد.
آیا حزب اسلامی طرفدار صلح است؟ من نمیدانم محترم جمشید یما از چگونه صلح حرف میزند و به چه روند صلح اطلاق میکند. اما حزب اسلامی طرفدار قربانی کردن استقلال، آزادی کشور، ارزشها و هویت دینی، فرهنگی و ملی کشور برای رسیدن به صلح نیست. بلکه خواهان روندی بنام صلح است که تضمین کننده آزادی و استقلال سیاسی کشورو تامین کننده رفاه اجتماعی باشد که زمینه را هموار نماید تا افغانستان به خانه امید و بستر مناسب زیست برای شهرواندان افغان مبدل شود. حزب اسلامی عمدتا سه خواسته مشخص دارد که عبارت از خروج نیرو های بیگانه، جلوگیری از تکرار واقعات نامیمون دهه نوزده نود و قانونمند ساختن نظام یعنی رفتن بطرف انتخابات آزاد و مستقل و تجربه نمودن نظام که در نتیجه خواست و اراده مردم برحیات اجتماعی جامعه حاکم شده باشد. این خواسته ها در طرح پانزده فقره یی میثاق نجات ملی به حکومت کابل، نهاد های سیاسی، جامعه جهانی ارسال شده است.
در اخیر محترم نویسنده ( جمشید یما) و همه افغانان گرامی را دعوت میکنم، اگر معتقد هستید داشتن جامعه مستقل و آزاد، امن و با ثبات، جامعه ای مرفه و متضمن آینده بهتر از حقوق حقه شما و ملت تان است و اگر باور مندید که خواسته های حزب اسلامی یعنی خروج نیرو های خارجی، جلوی گیری از جنگهای داخلی و رفتن بطرف تجربه کردن اراده ملی جامعه و کشور درد دیده ما را بر مسیر سعادت و بهروزی هدایت میکند پس چه عیب دارد برای رسیدن به آن خواسته ها و اهداف متعالی همگام و هم رکاب با حزب اسلامی شوید؟
نوت: چون نوشته محترم جمشید یما در صفحه افغان جرمن به نشر رسیده بود بنا بنده نخست تقریبا در تاریخ 22 ماه جاری جواب هذا را به آدرس افغان جرمن ارسال کردم. اما متاسفانه بنا بر سیاست غیر مطلوب افغان جرمن از نشر پاسخ به نوشته جمشید یما خوداری نمود.
29 آگوست 2011, 16:59, توسط احمد طارق فیض
د کمکي اختر په مناسبت د حزب اسلامی د امیر ښاغلي حکمتيار پيغام:
إن شاء الله اشغالگران به وځي، د دوى ذليلو ملگرو ته وايو: توبه وكړئ، خداى ته مخه كړئ، د خپل ملت غېږي ته راوگرځئ، خپله توره سابقه جبران كړئ، له خپل تندي د غلامۍ تور داغونه پاك كړئ،
افغانانو ته توصيه كوم چي په جهاد كي فعاله برخه واخلئ، په لاس، ژبه، قلم، او خپل مال سره د مجاهدينو مرسته وكړئ،
مجاهدینو ته توصیه کوم :هغه كسان په خپلو ليكو كي مه پرېږدئ چي خلك ځوروي، اسلامي اخلاق نه لري، اسلامي اصول نه مراعاتوي، د مجاهدينو تر منځ اختلافات او لانجې راولاړوي، د مجاهدينو د يووالي مخه نيسي، په جوماتونو، مدرسو، مكتبونو، كلينكونو، پلونو، دفترونو، عام المنفعه تأسيساتو او هغو ځايونو كي چاودني كوي چي عام ولس ته په كي تاوان رسېږي،
بسم الله الرحمن الرحیم
Iwr&… ¨bÎ) uŽóÇnS «!$# Ò=ƒÌ s% ÇËÊÍÈ البقره: 214
گرانو هېوادوالو!
د ايمان او عزت د سنگرونو مدافعينو!
وروڼو خوېندو! السلام عليكم و رحمة الله و بركاته
د كمكي اختر د رارسېدو په مناسبت مباركي وايم، الله تعالى دي ستاسو روژې، لمونځونه، طاعات، عبادات او دعاگاني قبولي او ستاسو هيلي ترسره كړي او راتلونكي اخترونه دي په داسي حال كي راولي چي هېواد مو آزاد وي، ټول اشغالگر ځواكونه وتلي وي او په آزاد او خپلواك افغانستان كي د مجاهدينو په لاس د افغان ولس د خوښي اسلامي حكومت قائم شوى وي. إن شاء الله دا ستره او سپېڅلې هيله به ترسره كېږي، امريكايان او انگرېزان به د خپلو روسي ملگرو په څېر زموږ له هېواده وځي او د شوروي اتحاد په برخليك به اخته كېږي، د دې نښي راڅرگنده شوې دي او إن شاء الله رارسېدا ئې لري نه ده. د دې ورځي د رارسېدو په هيله او لدې فرصت په استفادې سره څو عرايض لرم:
الحمد لله د روژې مياشت له ډېرو بركتونو سره توأم وه، د سترو سترو برياوو او فتوحاتو زېري ئې له ځان سره درلودل، د ميدان وردگ د تنگي تاريخي پېښه هم په دغي مباركي مياشت كي رامنځته شوه چي په ترڅ كي ئې د چينوك هيليكوپټري په رانسكورېدو سره دوه دېرش امريكايي كوماندو او د دوى اته ناافغان مزدور جنگيالي ووژل شول، سپينه ماڼۍ پرې ولړزېده، پنټاگون دې ته اړ شو چي د وراوښتي شرم او سپكاوي د جبران لپاره ستر دروغ ووايي او ادعاء وكړي چي د هليكوپټري نسكوروونكى مجاهد ئې وژلى!! خو هغه هم دF-16 په وسيله!! او دا هغه ښكرور درواغ دي چي د نظامي چارو يوه عادي زده كوونكي ته هم پرې خندا ورځي، په F-16 كه د دوى پيلوټ په پوخ سړك روان زوړ روسي ټانك هم وويشتى شي كمال به ئې كړى وي!! عجيبه به وي كه د امريكا ولس په داسي خندوونكو خبرو دوكه شي!! او امريكائي چارواكي داسي خوشې او بېهوده ادعاء ومني!! د دښمن د اعتراف له مخي په دې مياشت كي د مجاهدينو پرله پسې بريدونه او د اشغالگرانو تلفات دومره زيات وو چي د اشغال په لس كلن تېر تاريخ كي سابقه نه لري. د ميدان وردگ د زړه ورو مجاهدينو په مباركو لاسونو د دې چورلكي د نسكورېدو پېښي له يوې خوا دښمن ته وښوده چي هر څومره زيات پاته شئ همدومره به ستاسو تلفات زياتېږي، په هيڅ توگه نشئ كولى د مقاومت د ورځ په ورځ ځواكمنېدو او پراخېدو مخه ونيسئ او له بلي خوا ئې مجاهدينو ته دا درس وركړ چي دې ته ورته عملياتو ته پام واړوي، بايد متوجه وي چي په كمين كي ناست يو زړه ور او هوښيار مجاهد په خپلي پيكا او راكټ سره كولى شي دې ته ورته نه هېرېدونكې حماسې جوړي كړي. د دې پېښي او دې ته ورته عملياتو اغېز دومره ژور او پراخ دئ چي نه يوازي اشغالگران به زموږ له هېواده ژر تر ژره وتلو ته اړباسي بلكي هغه مترصد نږدې او لري يرغلگران به هم بياكتني ته اړباسي چي غواړي د شوروي اتحاد او امريكا ترخې او ناكامي تجربې تكرار كړي.
بايد ډاډه وئ چي د الله تعالى نصرت او د بشپړي فتحي ورځ رانږدې شوې، د كابل مفسد او كرغېړن امريكايي نظام شړېدلى، اشغالگران د جنگ له دوام او گټلو مأيوس شوي، ځاني او مالي تلفات ئې هغي كچي ته رسېدلي چي مزيد زغمل ئې ورته گران شوي، د خپلو ولسونو تر جدي فشار لاندي دي او له افغانستانه د عاجل وتلو مطالبه ترې كوي، دې اوږده جنگ امريكا او اروپا له سخت مالي او سياسي بحرانونو سره مخامخ كړي، د بريتانيا وروستي پاڅونونه د همدې جگړي پايلي دي، دا پاڅونونه ښيي چي د عربي ديكتاتورانو په ضد راغلى بهار غرب ته د غزېدو په حال كي دئ. له بلي خوا د مقاومت لمنه ټول هېواد ته خوره شوې، پر دښمن د مجاهدينو بريدونه پراخ شوي، ملت ورسره د يو ځاى كېدو په حال كي دئ، ځيني د دښمن پر قطارونو مسلسل او پر له پسې مرگوني بريدونه كوي، ځيني د قهرجنو مظاهرو او د اشغالگرانو د بيرغونو په سوزولو سره له دوى خپله كركه څرگندوي او غوښتنه كوي چي بهرني ځواكونه دي ژر تر ژره زموږ له هېواده ووځي او افغانان دي پرېږدي چي خپل برخليك په خپله وټاكي. حالت همغسي دئ لكه د روسي فوځونو له وتلو څو مياشتي مخكي حالت.
دښمن لالهانده دئ، د زخمي مار په څېر هري خوا خوله اچوي، كله په كليو، كورونو، د خلكو د غم او ښادۍ په غونډو بمونه او راكټي وروي، كله په جوماتونو، مدرسو، مكتبونو، ښارونو او د خلكو د گڼه گوڼي په ځايونو كي چاودني كوي، كله د ښوونځيو نجوني مسموموي، كله د مخكنيو مجاهدينو هغه غړي ترور كوي چي اوس د دوى په څنگ كي ولاړ دي، هر لوري ته لاس غزوي او هر جنايت او ذليل او وحشيانه عمل ته ملا تړي خو هيڅ په لاس نه ورځي. زموږ مؤمن او هوښيار ولس بايد دې ته متوجه وي چي دا كارونه ټول د دښمن له لوري دي، چي يا ئې مخامخ په خپله كوي، يا ئې د كابل په امنيتي ځواكونو كي د خپلو جاسوسانو په لاس او يا ئې د مجاهدينو په ليكو كي د خپلو ذليلو مزدورانو په لاس.
29 آگوست 2011, 17:00, توسط احمد طارق فیض
إن شاء الله اشغالگران به وځي، له وتلو پرته بله چاره نه لري، د دوى ذليلو ملگرو ته وايو: توبه وكړئ، خداى ته مخه كړئ، د خپل ملت غېږي ته راوگرځئ، خپله توره سابقه جبران كړئ، له خپل تندي د غلامۍ تور داغونه پاك كړئ، د اشاغلگرانو لمن پرېږدئ، له دوى مه غواړئ چي نور هم پاته شي، دا هيله مو نه ترسره كېږي، تاسو به داسي پر ميدان يوازي پرېږدي لكه روسانو چي كمونيستان پرېښودل، ستاسو برخليك به تر كمونيستانو هم ډېر بد وي، افغان ولس به دا ځل هغه غلطي نه تكراروي چي كمونيستانو ته د عفوي په اعلان سره ئې وكړه، دا ځل به له وطن پلورونكو سره داسي څه كوي چي د راتلونكو نسلونو لپاره د عبرت باعث شي.
هغو افغانانو ته چي د مزدور رژيم پر دولتي او خصوصي بانكونو ئې اعتماد كړى وايو: له بانكونو خپلي پيسې او نور امانتونه وباسئ، دا بانكونه د دولت د نورو ادارو په څېر د غلو، جنايتكارانو او ملي خائنانو په لاس كي دي، مسئولين به ئې د اشغالگرانو له وتلو وړاندي له هېواده تښتي.
د روغي جوړي په نامه د دښمن او د هغوى د دلالانو چيغو ته مه طمعه ساتئ او مه دا د حل لار گڼئ، د حل يوازنۍ لار د جهاد ادامه او تر هغه خپله وسله پر زمكه نه اېښودل دي چي ټول بهرني ځواكونه په بشپړه توگه له افغانستانه ووځي. د دښمن له لوري ټاكل شوې ادارې او استخدام شوې څېرې چي د صلحي په نامه كومي چيغي وهي دا هسي د خپلي كميشن زياتولو چيغي دي، نه دښمن صلح غواړي او نه د دوى جنگ غوښتونكي لاس پوڅي. دوى د مجاهدينو په ليكو كي د داسي كسانو په لټه كي دي چي د دوى په څېر د څو ډالرو په بدل كي د خپل هېواد پلورلو او د ايمان او عزت سودا ته چمتو وي، داسي كسان چي د روژې په مازديگر كي د خنزير په غوښي خپله روژه ماتوي، خو يوازي ډېر احمق انسان به نن، له لسو كلونو وروسته او په داسي حال كي د مال او عزت په طمعه دښمن ته تسليمېږي چي هغه په خپله د تېښتي عزتمنه لار لټوي!! د صلح كاذب مدعيان د هغه منډيي دلالان دي چي ايمان او عزت په كي پلورل كېږي، چيغي ئې د خپل كميشن لپاره دي، قرآن لا له وړاندي موږ ته راښودلي او راته ويلي ئې دي: دا مصلحين نه بلكي بې شعوره مفسدين دي: أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لَكِن لا يَشعُرُونَ، دا همغه دي چي امريكايانو ته ئې پر افغانستان د بريد بلنه وركړې، تر دې وړاندي ئې له روسانو او ايران غوښتي وو چي مزار، تخار او هرات ونيسي او دوى ته ئې وسپاري، د مخكنيو جگړو لوى عاملين ول، دا اوس د دوى تور مخي ملگري په ټوله بې شرمۍ د صلح مخالفت كوي او د اشغالگرانو پر مزيد پاته كېدو ټينگار كوي، د امريكايانو اكثر افغاني مزدور جنگيالي د دوى ملگري دي!! د كابل د امريكايي حكومت اكثر مهمي ادارې په ځانگړې توگه پوليس، اردو او ملي امنيت د دوى په واك كي دي، دوى عملاً د امريكايانو تر قومندې لاندي له افغان ولس سره جنگېږي... له داسي څېرو به څنگه د صلح په اړه د څه كولو طمع كوئ؟!! دا ښيي چي دښمن صلح نه بلكي د جنگ دوام غواړي.
وموليدل چي په انتخاباتو كي له هرو شپږو افغانانو يوازي يوه برخه واخيسته، په دغي مسخره لوبي كي چي ټول ئې له درغليو ډك انتخابات گڼي هغه څوك د بريالي او گټونكي په نامه اعلان شو چي له لسو افغانانو يوازي يوه كس رأيه وركړې!! دا شوه د غرب ډيموكراسي!! دا عجيبه مه گڼئ چي ولي غربي چارواكو داسي انتخابات يوه لويه بريا او د ډيموكراسۍ په زړه پوري نښه وگڼله چي په اشغال شوي هېواد كي، د پرديو د ټانكونو مخي ته، د جهازونو تر وزر لاندي، په داسي حال كي ترسره شول چي د انتخاباتي حوزو امنيت د يو لك پنځوس زره بهرنيو فوځونو او دوه لكه استخدام شوو مسلح ناافغانانو له لوري تأمين شوى وو، او په خپله اعتراف كوي چي له درغليو او تزويرونو ډك ول!! دا دئ 62 مخكني بريالي غړي په درغليو متهم او سلب اعتبار شول او پر ځاى ئې نور بريالي اعلان شول. مخكني دوه شپيته غړي د انتخاباتو هغه كميسيون د درغليو له لاري بريالي اعلان كړي ول چي مشر ئې د شمالي ټلوالي غړى دئ، د انگرېزانو په وينا ئې دا درغلي كړې وه، هغوى غوښتل داسي پارلمان جوړ كړي چي امريكايانو ته د دائمي اډو له وركولو سره توافق وكړي او اشغال ته مشروعيت وركړي!! دوى د اشغالگرانو له لوري وړاندي شوي ټول اسناد له هر راز تغيير او تعديل پرته لاسليك كړي، كه دا پر افغانستان بريد وو، كه په خلاص لاس د افغانانو په ضد په هر ځاى او هر وخت كي هر راز عمليات ول، كه په خپلو اډو كي د خصوصي محبسونو جوړول او د خپلي خوښي بنديان په كي ساتل، تعذيبول او وژل وو، كه يرغل ته مشروعيت وركول وو او كه اوس د دائمي نظامي اډو غوښتل. بشري تاريخ تر دوى زيات منفور او مخ توري منافقين نه دي ليدلي.
امريكايان غواړي اسلام آباد او تهران د افغانانو په ضد مزيد څه كولو ته تيار كړي، يو د امتيازاتو وركولو له لاري او بل په تهديدونو او گواښونو سره، د پاكستان او ايران چارواكو ته توصيه كوم چي د افغانانو په ضد د امريكايانو له ملگرتيا لاس واخلئ، له امريكايانو د امتيازاتو ترلاسه كولو لپاره پدې مه راضي كېږي چي مظلوم افغانان مزيد په وينو كي ورغړي او هېواد ئې وران شي، مه خپلي ملي گټي په دي كي لټوئ چي زموږ په هېواد كي جگړه دوام وكړي او مه ئې د امريكايانو د گټو لپاره قرباني كوئ، په دې پوه شئ چي امريكا د پاكستان او ايران په اړه همغه شوم عزايم لري چي د عراق، افغانستان او بل هر اسلامي ملك په اړه ئې لري. په دې پوه شئ چي له مظلومو افغانانو او عراقيانو سره چي هره معامله كوئ، الله تعالى به حتماً د دې سزا دركوي او له تاسو سره به د همداسي څه كېدو پرېكړه كوي.
اسلامي امت ته مي پيغام دا دئ چي د افغانستان جنگ د اسلامي امت د برخليك جنگ وگڼئ، په دې جنگ كي برخه واخلئ، د صالح او مخلصو مجاهدينو ملاتړ وكړئ، د افغانستان په اړه چي ځينو اشتباهات وكړل، د مجاهدينو په ليكو كي د اختلاف باعث شول او داسي ډلي ئې جوړي او وپاللې چي اوس د امريكايانو ترقومندې لاندي د خپل ولس په ضد جنگېږي، پام كوئ چي دا ترخه تجربه بيا تكرار نشي!! د دښمن دا توطئه شنډه كړئ چي غواړي د اسلامي امت په ضد له شيعه وو همغه كار واخلي چي په تېرو صليبي جگړو كي ئې ترې واخيست.
افغانانو ته توصيه كوم چي په جهاد كي فعاله برخه واخلئ، په لاس، ژبه، قلم، او خپل مال سره د مجاهدينو مرسته وكړئ، د هغو مجاهدينو درناوى وكړئ چي له اسلام د دفاع لپاره په سنگرونو كي ناست دي او په مېړانه د دښمن مقابله كوي، هغه څوك سپك او ذليل وگڼئ چي د جهاد او مجاهدينو د تأييد او ملگرتيا په ځاى د دوى په ضد او د اشغالگرانو په گټه تبليغات كوي.
مجاهدينو ته توصيه كوم چي خپله ټوله توجه اصلي دښمن ته واړوئ. په نورو نښتو كي ځان مه مصروفوئ، كله چي د خپل ټوپك په شاجور كي مرمۍ اچوئ نو نيت او قصد مو بايد دا وي چي دا به يوازي د اصلي دښمن په سره سينه كي تشوم، هغه كسان په خپلو ليكو كي مه پرېږدئ چي خلك ځوروي، اسلامي اخلاق نه لري، اسلامي اصول نه مراعاتوي، د مجاهدينو تر منځ اختلافات او لانجې راولاړوي، د مجاهدينو د يووالي مخه نيسي، په جوماتونو، مدرسو، مكتبونو، كلينكونو، پلونو، دفترونو، عام المنفعه تأسيساتو او هغو ځايونو كي چاودني كوي چي عام ولس ته په كي تاوان رسېږي، د اصلي دښمن د جنگي ځواك د ځپلو پر ځاى نوري موخي لري، له داسي چاودنو ډډه وكړئ چي عام ولس ته په كي زيان رسي، د دولت ملكي مامورين، ښوونكي، قاضيان، ملايان، انجنيران، ډاكټران، خبريالان او نور غير محارب كسان مه وژنئ، له خلكو په زور عشر او زكات مه اخلئ، عشر او زكات د اسلامي حكومت له لوري او له هغو خلكو اخيستل كېږي چي امنيت ئې اسلامي حكومت تأمينوي. خلك تشويق كړئ چي خپل عشر، زكات او صدقات په خپله خوښه مجاهدينو ته وركړي.
د اسلامي امت ټولو مجاهدينو ته مي توصيه دا ده چي حوصلې مضبوطي وساتي، د الله تعالى په حتمي نصرت ئې باور متزلزل نشي، د جهاد له دوام پرته د حل نورو نېمگړو لارو ته زړه ښه نه كړي، بايد ډاډه او مطمئن وي چي قدير خداى به د شيطان پر لښكرو دوى ته بري وركوي، صليبي ځواكونه به له ماتي سره مخامخ كېږي، له افغانستان او عراق به هرومرو وځي، له وتلو پرته بله چاره نه لري، خو مجاهدين بايد سره له دې د اوږده او سخت جنگ لپاره چمتو وي، هيڅوك دي دا گمان نه كوي چي د دغو ځواكونو له ماتي او وتلو پرته صلح راتلى شي او يا د دوى په لاس تپل شوو لاس پوڅو حكومتونو سره د تفاهم له لاري جگړه پاى ته رسېدى شي، څوك چي ځان په نورو ساتي او د خپل كور د دروازې كيلي ئې هم د پردي په لاس كي وي، د پرديو د جهازونو تر وزر لاندي د سپكاوي او ذلت له ژوند عار نه لري، په دې ئې د غيرت رگ نه خوځي چي هره ورځ د دغو ځواكونو په لاس د ده په لسگونو بې گناه وطنوال په وينو كي رغړي، په عزت او ناموس ئې تيرى كېږي، ډېر ساده انسان به له داسي چا سره د خبرو لېوال وي او له داسي خبرو به څه هيله لري!!
افغان ولس بايد مطمئن وي چي د دغه مبارك جهاد په نتيجه كي به إن شاء الله ټول بهرني ځواكونه زموږ له گران هېواده وځي او په خپلواك او آزاد افغانستان كي به ستاسو د خوښي اسلامي حكومت جوړېږي. د هغي ورځي د رارسېدو په هيله.
سرلوړي دي وي افغانان بريالي دي وي مجاهدين
حكمتيار
افغانستان
د 1390كال كمكى اختر
29 آگوست 2011, 19:12, توسط شادگل کوندی زی
حکمتیار صیب ! به ریش رنگه کده گی تان قسم که کُل گپایتانه ده صوفی کرینکار قندوزی رساندیم . میگه که پشت گپای گلو جان نگرد که همیشه وقت دروغ میگه و پیسای تانه میگیره و باز میگوریزه ، همتو که قتی مه کد .
حکمتیار صیب ، از خاطر دروغ گفتن و پیسه گرفتنای تان قار نبود ولی از خاطر واده خلافی تان ایقه سرتان قار بود که هیچ نپرسین . مدا ده همی وقتا کمی گوشه گوشه بگردین که گیر تان نکنه . میگه که گلبدین حق بچه گی ره ادا نکده و همی که کابل رفت ، خوده ده حربی شونزی کله پیچ کده حتی ده مه یک خط هم روان نکد که ده سر وقتش می رسیدوم . مگم از شما بسیار خاطرات خوش داره وهمیشه میگه که مثل گلو دیگه پیدا نکدم و ده پُشتش بسیار دق شدیم .
30 آگوست 2011, 03:16
کمکی (کم کی) یعنی خورد .
31 آگوست 2011, 07:59
د کوندی زوی عزیز! کرنکار اصلن از جبلالسراج است ولی در امام صاحب زنده گی میکند
2 سپتامبر 2011, 00:56
باقی سمندر
سوم عید فطر/ سنبله سال ۱۳۹۰ خورشیدی
سپتامبر سال ۲۰۱۱ میلادی
سلام یه خوانندګان ارجمند کابل پرس?
شما خود شاهد میباشید که ازنشانی حزب اسلامی افغانستان – نوشته ها و بیامهایی در کابل پرس منتشر ګردیده اند . پیام ګلبدین حکمتیار دارای نکات بسیار بحث برانګیز است . حکمتیار به نکته به مثابه شرط و شروط اشاره مینماید . نکته دیګری را به میان میکشد تا میان خود و طالبان خط فاصل ترسیم کند . من در مورد همه نکات بزودی خواهم نوشت . سه نکته مطروحه چنین اند :
یک – خروج نیروی های بیګانه
دو- جلوګیری از تکرار واقهات نامیمون دهه ۱۹۹۰
سه- قانونمند ساختن نظام
چهار نکات دیګری نیز در باره انفجار ها وخود کشی ها
من توجه شما را به نبشته ای که در پانزدهم ثور سال ۱۳۸۵ برابر به پنجم ماه جون نوشته و تکتیر نموده بودم – اینک در برابر چشمان شما میګذارم و بازهم خواهم نوشت . البته درچند بخش – برده باری و صبوری شما را آرزومندم تا این نبشته را با عث ملال خاطر شما نګردد.
نیم نګاهی به شش سال پیش وحزب اسلامی حکمتیار .
باقی سمندر
جمعه پنجم می 2006
پانزدهم ثور 13۸5
حکمت یاربه بن لادن تسلیم شد !
" حكمتيار يريد القتال تحت قيادة بن لادن
خبر تسلیم شدن گلبدین حکمتیار به بن لادن و الظواهری بسیاررکوتاه بود. مجموعه سخنرانی تسلیم طلبانه حکمتیار فقط سه دقیقه و پنج ثانیه بود که نخستین بارتوسط تلویزیون الجزیره پخش گردید .
شما میتوانید صدای تسلیم طلبانه حکمت یار را در www.aljazeera.net/News/aspx
باگوش های خود بشنوید. متن عربی و انگلیسی خبر الجزیره را در پایان همین صفحه و یا برگ نگاه نمائید .1و 2
تا امروز همچو اعترافی از جانب گلبدین حکمتیار وجود نداشت . تما م عملکردهای بخش های معین حزب اسلامی را میتوان بطور جداگانه ارزیابی نمود . در خبری که تلویزیون الجزیره پخش نمود ،
حکمتیار گفت که :
" ما از تما م مجاهدین عرب بویژه اسامه بن لادن و ایمان الظواهری و دیگر رهبران که در جهاد مقدس مارا برضد روسها حمایت نمودند ، سپاسگذاری مینمائیم.... .از چهار سال و شش ماه به اینسو نیروهای صلیبی کشورمارا اشغال نموده اند................"
حکمتیار امیدواراست تا در" جهادی "که بن لادن و الظواهری در پیش گرفته اند ، شرکت نموده و زیر بیرق و رهبری آ نها و در کنار آنها بجنگد.
نخست بایست حکمتیار از خود بپرسد که چه خط مشی در افغانستان از جانب رهبران احزاب اسلامی ارائه گردیده و عملی شد که افغانستان به این حال گرفتار شد ؟
چه کسانی سالها پیش از امروز به نیابت ناتو ، متحدین ورهبران شان در افغانستان کوشیدند تا افغانستان به میدان جنگ ناتو و پاکت وارشا تبدیل شد و نیروهای نیابتی این جنگ نیابتی را به پیش بردند و خون ملیونها هموطنم را قربان اربابان زر و زور نمودند.
در گذشته های نه چندان بسیار دور سفیرایالات متحده امریکا " تیودورل ایلینت جونیتر " در مقدمه کتاب سقوط افغانستان نوشته بودکه :
" افغانهائیکه مصروف جنگ استقلال اند برای ما می جنگند، اگر آنها ناکام شوند ، شوروی ها یک گام بسوی آبهای گرم و منابع نفت نزدیک میشوند . جائی که از مدتها قبل آنها و پیش از آنها تزار ها به آن چشم دوخته بودند " 3
خواننده عزیز !
شما را دعوت مینمایم تا قبول زحمت نموده و بامن چند گام به عقب بروید تا با یاد آوری خاطرات گذشته بتوانیم در مورد شرایط حال ارزیابی نسبتا دقیق تر داشته و براه آینده استوار تر برویم.
نورستان بعد از قیام دوازدهم میزان 1357 به رهبری قوماندان امین علاقه دار نورستانی آزاد شد.من در سال 1979 میلادی و1358 وخورشیدی عضو هیئات تحریریه جریده " صدای نورستان " با جمعیت الله که تازه از فاکولته اقتصاد برگشته بود ،بودم و به قلم عبد الروف صافی قوماندان قیام غند کوهی اسمار در صدای نورستان مطالبی منتشر نمودیم و من هم در آن جریده مطالبی نوشته بودم و درمورد برخوردهای حزب اسلامی زیاد نوشته ام که اینک باعث درد سر شما نمیشوم . در همان سال انجنیر توریالی از قندهار آمده و در نورستان میرزمید و در هما ن جا در نورستان به اثر توطئه ای به شهادت رسید.
انجنیر توریالی در روز 29 جوزای 1352 در صحن پوهنتون کابل با عده ای زیادی زخمی شده و در همان جا سیدال سخندان هم که سخنران جریان شعله جاوید بود ، به شهادت رسیده بود. حکمت یار در قتل سیدال سخندان و زخمی ساختن دیگران سهم زیاد تر داشت. انجنیر توریالی - حکمت یار را خوبتر از همه میشناخت.
من تاسال 1356 در آلمان غرب زنده گی میکردم و در زمستان 1356 با دوست و یار عزیز و زنده یاد وارجمندم رحیم جان بسوی کابل رفتم. من بعد از کودتای هفت ثور 1357 در کابل رسیدم و در اوائل جوزای 1357 چند بار در فاکولته اقتصاد به نزد استادان ای مانند سید آغا بلخی شهید و عده ای دیگری از استاد ان به خاطر احوال پرسی میرفتم . در همان جا نخستین بار با جمعیت الله که محصل فاکولته بود، آشنا شد ه بودم ، تا که خودم ناگزیر شده و از کابل فرار نمود م بعدا به مثابه عضو هیئات تحریریه صدای نورستان افتخار یافتم.
از همان زمان از کارکردهای حکمت یار و آی اس آی بسیار شنیدم و ضربه های ناگواری را یکی پشت دیگر خوردیم. تصفیه جبهات به وسیله آی اس آی و حزب اسلامی شروع شد. تبلیغی های قاضی حسین احمد در همه جا سرازیر شدند. نام های مفتی محمود و مودودی را همان سال شنیدم و به خواندن مطالب شان شروع کردم. خصومت به نام ملت و منافع ملی یکی ازدستاوردهای ایست که در همان زمان در بین جوانان توسط تبلیغی های قاضی حسین احمد رواج یافت.
غند کوهی اسمار که به رهبری قوماندان عبدالرووف صافی بزرگترین ضربه را به حفیظ الله امین زده بود و مردم دیگر تحمل دیدن جنایات مانند قتل عام کراله توسط باند حفیظ الله امین و شرکا را نداشتند ،برضد دولت کودتای هفت ثور قیام نموده بود و غند اسمار یک غند مستقل کوهی گردید و خطری بزرگ به باند حفیظ الله امین وشرکا محسوب می شد.. قوماندان همان غند توسط آی اُ س آی و حکمت یار در شب تار مورد حمله قرارگرفت و کارت های عضویت را حکمت یار بزور برچه و تفنگ بالای عساکر امضا کرد. عساکر تیت و پرک و پاشان شدند و غند کوهی اسمار از هم پاشید.
گزارش مفصل غند کوهی اسمار در مجله بسیار وزین و مصور بنام سروش همان وقت در ایران منتشر شدکه از قیام غند کوهی اسمار زیر رهبری عبد الرووف صافی مطالبی مستندی را منتشر ساخت و من شاهد توطئه آِ ی– آُ س آِ برضد غند کوهی اسمار بودم و شناخت ای از کشمیر خان و جلیل الرحمن و روابط شان با حکمتیار و آِ ی - اس – آی در جریا ن جنایت شان در غند کوهی اسمار پیدا نمودم و هستند انسانهائی که شاهد یورش آی – آُ س – آی بالای عبد الرووف صافی و تمام افراد مسلح غند کوهی اسمار بودند. امیدوارم که جوانان دلاور افغانستان مجله سروش سال 1979 را در ایران پیدا نموده و با نشر مجدد آن اسنادی را به اختیار خلق الله قرار دهند.
میدانیم که قوماندان نورستان علاقه دار امین نورستانی را چگونه آی اس آی در زمان طالبان کشتند تا راه را بسوی دره پنجشیر باز نمایند و جمعیت الله را که همکارم در جریده نورستان بود ، نیز بعد از فتوای قتل وی توسط مولوی تره خیل که استاد گلبدین حکمتیار است ، ترور کردند. همانطوریکه جنرال حکیم کتوازی را به شهادت رسانیدند. همانطوریکه دکتور بها الدین مجروح و عبدالرحیم چینزائی و پیشتر از آن جنت خان غروال را ترور نموده و صد ها جوان را نامراد ساخته بودند.
من در اوائل سال 1980 عضو هیات تحریریه جریده آزادی بودم و در آنجا در مورد امیران و برنامه ها و کار روائی های حزب اسلامی و شرکا و نقد برنامه آن همان سال 1980 زیاد نوشتم.
گلبدین حکمتیار که با تمام قوت زیر رهبری سازمان جاسوسی نظامی پاکستان و متحدین و رهبران بین المللی اش کار میکرد و از همان سال 1974 و بعد از کودتای 26 سرطان 1352 روابط اش با سازمان جاسوسی نظامی پاکستان محکمتر شده بود ، امروز به طور آشکار یکبار دیگر زیر رهبری بن لادن و الظواهری به کشت وکشتار در افغانستان ادامه میدهد.
من نمیخواهم توجه شما خواننده ها ی ارجمند را در اینجا به اسناد سی و دو ساله گلبدین حکمتیار و کار روائی های حکمت یار جلب نمایم و یا شما را درد سر داده و به لیسه حربی مهتاب قلعه ببرم و یا روابط وی رابا آصف شور وکودتای تنی بیا ن دارم و یا از روابط وی در اما م صاحب و قندوز با نظام الدین تهذیب یاد آور شوم و یا از روابط اش با مجددی – سلیمان لایق از پلخمری در سال های چهل تا روابط به بغداد و لیبیا در زمان سلطه شوروی در افغانستان ، سخن گویم ویا شمارا به خواندن نوشته سلیمان لایق بنام " آغازبی فرجام " درد سر بدهم و یا از توطئه در 1974 در پنجشیر سخن برانم و یاد آور شوم که چه تعداد جوانان مبارز اسلامی را حکمتیار به کشتارگاه روان کردو اینکه دراندراب چه کردو در تخار چه کرد و سرانجام در سال1992 از ماه ثور 1358 به بعد در کابل چه کرد.
یاد آوری مختصر و موجز بخاطر فراموش کردن و یا بفراموشی سپردن حوادث و فجایع ای دردناک و خون آلود ی نیست که خود گلبدین حکمتیار پاسخ گوی آنهاست همانطوریکه در ساحه پوهنتون و یا دانشگاه کابل بروز 29 جوزای سال 1352 مسئولیت قتل یک محصل بنام سیدال سخندان بدوش گلبدین حکمت یار است و خوشبختانه که شاهدان عینی همان حادثه هنوز زنده اند ، به همان ترتیب شهر کابل و مردم شهر کابل و گورستان ها و خرابه های شهر کابل شاهد جنایات متعدد حزب اسلامی حکمتیار وشرکا میباشد. هنوز صدای وی بگوشم است که برای کشتار مردم کابل روز یکشنبه را انتخاب نموده و قاضی حسین احمد هم در کنارش بود.
اینک گلبدین حکمتیار از نگاه سیاسی و نظامی آنچنان سرگردان شده که زیر رهبری بن لادن به جنایت در افغانستان ادامه میدهد.
من از آغاز آمدن اسامه بن لادن و شیخ عزام چیزی نمینویسم. من نمینویسم که چگونه آنوقت که توطئه حزب اسلامی در تخار محکوم شدو شیخ عزام و کودکان اش را حزب اسلامی و آی آس آی بعد از حوادث تخار در پاکستان ترور کردند .
تمام کار روائی هاو جنایات بن لادن و طا لبان را مردم افغانستان با گوشت وپوست خود میدانند و مردم دیدند که چگونه قدم به قد م از سپین بولدک تا سروبی راه را نیروهای حزب اسلامی برای طالبان باز کرد و نقش بن لادن و انفجار مجسمه های بامیان را کی میتواند فرامو.ش نماید ؟
ممکن اسامه بن لادن قتل استادش شیخ عزام و کودکانش را بدست ااعضای حزب اسلامی حکمتیار نادیده بگیرد ولی تا جائیکه من از اعراب و یمنی ها شناخت دارم ، آنها انتقام جو تر اند.
با استناد و بهانه بن لادن و انفجار ساختمان دوگانه نیویارک بود که ایالات متحده امریکا به تشکیل جبهه ضد تروریسم دست یازید والی پیشتر از ان که تلاش ها در راهی روان بود که گلبدین حکمتیار ریاد تر از دیگران خبر است .
مگر در روز دهم سپتامبر یک روز بعد از شهادت احمد شاه مسعود و یک روز پیش از انفجار در نیویارک میان رهبری سی آی ای و آی اس آی در نیویارک جلسه ای دایر نشده بود ؟
علاقمندان که میخواهند آزادنه بیاندیشند به کتاب Bush at war نگاه نمایند.
مگر پیش از حادثه یازدهم سپتامبر اعضای حزب اسلامی حکمتیار تلاش نداشتند تا بوسیله متحدین بین المللی شان کنفرانس ایرا در جزیره ترکی – یونانی به سمت منافع معین در منطقه سوق بدهند و
مگر آنوقت ها حکمت یار در تهران نبود و با عده ای از نزدیک ندیده بود ؟
با یاد آوری این مطالب میخواهم به گلبدین حکمت یار و یارانش با صراحت بگویم که :
من به دقت و هزار در صد میدانم که از آمدن حکمت یار در افغانستان و سر و صدا های امان الله در شیندند ( سبزوار ) و فشار های بالای هرات و سرانجام کشته شدن میرویس شهید بروز نوروز و کشته شدن امان الله در حادثه "ترافیکی " بسیاری از کسانی که در سطح ملی و بین المللی در افغانستان نظر داشتند و دارند ، بهتر از من خبر داشتند و دارند. در سناریوی موجود افغانستان، بودن حکمت یار و بن لادن و الظواهری امریست حتمی و الی " جنگ فرهنگ ها " و نوشته های هانتینگن دود هوا میشود و تلاش برای انرژی فوصیلی و منا بع سرشار منطقه زیر نام " جنگ صلیبی " و اهداف جیو پولیتیک و جیو استراتنیژیک واشنگتون ، پنتاگون و نیویارک به پیش برده نمیشود. اگر امروز حکمت یار رسما به بن لادن و الظواهری تسلیم میشود ، برای من جای تعجب نیست . این نیرنگ دیگریست. ببینیم که بن لادن و الظواهری و طالبان در افغانستان چه میکنند و حکمتیار در کجا قرار میگیرد.
شمارا به خواندن اخبار مستند دعوت مینمایم و قضاوت را به خواننده ها میگذارم.
"یک مسجد ویک مکتب را درولایت لوگر آتش زدند
دشمنان علم و معرفت و دین مبین اسلام دیشب یک مسجد و یک مکتب ابتدائیه را ، در قریه قول جلال ولسوالی خروار ولایت لوگر به اتش کشیدند .
مسوول دفتر مطبوعاتی وزارت داخله گفت : با انتشار شعله های اتش ، مسجد مذکور همراه با کتب، نسخ قران مجید ووسایل مکتب طعمه حریق شده و از بین رفته است .
منبع افزود: در مکتب یاد شده یکصدو پنجاه شاگرد مصروف اموزش بود " 4
ادامه دارد
پایان بخش یکم برای انتشار
2 سپتامبر 2011, 01:03, توسط baqi samandar
باقی سمندر
پیوسته به ګذشته
"قیمت سر کارمندان معارف درشرق افغانستان تعیین گردید
درولسوالی دولت شاه ولایت لغمان شبنامهء پخش شده که درآن کارمندان دولت بخصوص کسانی که در بخش معارف کار میکنند تهدید به مرگ شده اند. اصیل الدین هوتک رئیس معارف ولایت لغمان ضمن تائید خبرمذکور در اینمورد به رادی واشنا گفته است که در ولایت لغمان در ولسوالی دولت شاه یک شبنامه ازطریق عناصر ضد اسلام و ضد دولت جمهوری اسلامی افغانستان به نشر رسیده بود به قسمیکه قیمت بالای سر هر معلوم وسرمعلم ومدیر تعیین کرده بود که باید کشته شوند.
انجنیر ضرار احمد مقبل وزیر امور داخله افغانستان درمورد این تهدید ها گفت:" هدایت ووظایف مشخص به پولیس داده شده، در تدارک این هستیم که امکانات عاجلتر در اختیار پولیس قرار بدهیم تا واقعاً بتوانند مصدر خدمت شوند ودر حفظ ونگهداری مکاتب، امنیت مردم تلاش وتوجه کنند." 5
انفجار یک موتر انباشته از مواد انفجاری در کابل
انفجار یک موتر انباشته از مواد انفجاری در حومۀ شهر کابل منجر به مرگ خود فرد حمله کننده و یک نفر ملکی گردید.
این حادثه حوالی ساعت هشت وسی دقیقه صبح روز سه شنبه در نزدیک ده سبز درشمال شرق شهر کابل رخ داد.یوسف ستانیزی؛ سخنگوی وزارت داخله در یک گفت و گوی ویژه به صبح بخیر افغانستان گفت که راننده این موتر که به گمانه، حمله کنندۀ انتحاری بوده می خواست موتر حامل مواد انفجاری را درون شهر کند که درمسیر راه انفجار کرده است.
اگر این انفجار، یک انفجار انتحاری خوانده شود، هفته جاری به حیث هفتۀ خطرناک چنین حملاتی پنداشته می شود.
روز دوشنبه در قندهار و برخی از نقاط دیگر کشور نیز حملات هم سانی روی داده بود.6 17:20/02:05:2006 "
توقیف دو موتر مسلح در کابل
مسوولان ریاست ضد تروریزم وزارت داخله از توقیف دو موتر حامل سلاح درکابل خبر دادند.مسوول بخش مطبوعاتی این ریاست به خبرنگار ما گفت که براساس گزارش هایی که از پیش دریافت کرده بودند، یک موتر نوع لاری را که حامل سی وچهار میل کلاشنکوف، دومیل پیکا، پنجاه و پنج صندوق مرمی کلاشنکوف و پنجاه و پنج شاجور کلاشنکوف بود، در ولسوالی ده سبز ولایت کابل متوقف کرده اند.
وی گفت که این موتر رهسپار ولایت ننگرهار بود که همراه با راننده آن بازداشت گردید.
این مسوول مطبوعاتی همچنان از بازداشت یک موتر نوع کرولا در مربوطات شهر که هشت میل کلاشنکوف درآن انتقال داده می شد نیز خبر داد. 7
16:50/02:05
افراد ناشناس یک مکتب را در لوگر به آتش کشیدند
مسوولان وزارت داخله می گویند که افراد ناشناس دوشنبه شب در ولایت لوگر یک مسجد را که از آن به حیث مکتب استفاده می شد آتش زده اند.
به گفته یوسف استانیزی؛ سخنگوی وزارت داخله این مسجد در ولسوالی خروار درقریه پل جلال حریق شده که طی این حادثه چند جلد قرآن عظیم الشان نیز سوخته است.شب دوشنبه یک مکتب دخترانه در لغمان نیز ازسوی افراد ناشناس سوختانده شده بود.
چندی پیش یک مسجد در ولایت کنر که به حیث مکتب از آن استفاده می گردید نیز مورد حمله راکتی قرار گرفت که منجر به قتل شش طفل دانش آموز شد. 8
16:20/02:05:2006
معاون ریاست محکمه ولایت فراه به قتل رسید
مولوی شیخ احمد یکتن از علمای جید و معاون ریاست محکمه ولایت فراه شب گذشته از سوی افراد ناشناس به قتل رسید.
مل پاسوال سید آقا ثاقب قوماندان امنیه ولایت فراه گفت:
مولوی شیخ احمد شب گذشته بعد از ادای نماز شام هنگام برگشت به منزل اش از سوی دوتن از موتر سایکل سوار هدف مرمی قرار گرفته و کشته شد.
به گفته وی به ارتباط قضیه کسی دستگیر نگردیده ولی پولیس در جستجوی قاتلین میباشد. 9.
"وقوع یک انفجاردرولایت ننگرهار
انفجاری حوالی ساعت نه وسی دقیقه صبح امروز در مقر ولایت ننگرهار رخ داد،مگر تلفاتی نداشت.
مسوول دفتر مطبوعاتی وزارت امور داخله این خبر را تائید نمود.
انفجار در داخل یک موتر جیب روسی رخ داد این موتر مربوط به یکتن از مامورین ولایت ننگرهار بود که در محل پارک وسایط ولایت ننگرهار انفجار نمود. موتر تخریب گردید مگر به کسی دیگری آسیب وارد نشده است.
تحقیق از مالک موتر آغاز شده تا معلوم گردد که این مواد انفجاریه در کجا و چگونه در داخل موتر تعبیه شده بود."10
"پول فروش مواد مخدر وا سلحه بازارک ارگوی بدخشان ، دراختیار تروریستان قرار میگیرد
این مطلب درمضمونی تحت عنوانی ،گروهی درارگوی بدخشان انحصار سلاح ثقیله را دردست دارند، در روزنامه فاینشل تایمز بچاپ رسیده است.
دراین مضمون نوشته شده ، که شمامی توانید درارگوی بدخشان هرنوع اسلحه جدید، البسه وپاکت های هیروئین را درخریطه های پلاستیکی ودرلابلای پنبه که مارک(555) یعنی بهترین هیروئین افغانستان ، بالای آن نوشته شده ، درمقابل پول بدست آورید.
روزنامه می نویسد ، شهرک ارگو که بزرگترین مرکز تصفیه وپروسس هیروئین درشمال شرق افغانستان شمرده می شود و چهارده لابراتوار تجزیه وتولید هیروئین درآن وجود دارد، توسط گروهی مربوط به مناطق پرآشوب خط سرحد درنزدیک پاکستان، که طالبان حملات شانرا از انجا درافغانستان راه اندازی می نمایند کنترول می شود.
درمطلب مذکور آمده است،که ولایت بدخشان افغانستان با چین ، پاکستان وتاجکستان هم سرحد است ودراین ولایت سرکهای قیروجود ندارد وتیلفون مبایل درآنجا فعالیت ندارد وپول هنگفتی که از مدرک فروش اسلحه وهیروئین دربازارک ارگوی آن ولایت بدست می آید ، دردسترس تروریستان قرار گرفته وآنها با استفاده ازاین پول درافغانستان فعالیت می نمایند." 11
ارگو در بدخشان یکی از قوی ترین بازارهای فروش تریا ک وهیروئین است و پایگاه گلبدین حکمتیار در رقابت با برهان الدین ربانی بشمار میرود. من با یک دوست ژورنالیست ام سفری در بدخشان برای تحقیق در مورد مواد مخدرو تریاک داشتیم که گزارش آن سفر قبلا جریده دی سایت المانی زیر نام" تریاک برای تمام دنیا " و کتاب THE NEW GREATE GAME قبلا منتشر شده بود. همچنان عکسهای از دهاقین بدخشان در بخش " صدا و عکس " در گفتمان قبلا منتشر شده است . پس می ببینیم که یکی ازمنابع پولی حکمت یار و بی حکمتان دیگر در کجا است.
ببینیم که حکمت یار که به بن لادن تسلیم شده است ، این گروه در افغانستان به چه عملکردهائی مباهات می نمایند و چگونه حوادث تیزاب پاشی ها را بخا طرات زنده میسازند.
" دهها جلد پاسپورت افغانی ازسفارت افغانستان دربروکسل با مهر سفارت به سرقت رفته است
مسوولین پولیس انترپول افغانی تدابیری را اتخاذ کرده اند تا سارقین نتوانند از پاسپورت های سرقت شده افغانی ازسفارت افغانستان دربروکسل پایتخت بلجیم استفاده نماید.
پولیس انترپول بلجیم اخیرا" اطلاع داد که دهها جلد پاسپورت افغانی ازسفارت افغانستان دربروکسل با مهر سفارت به سرقت رفته است.
جنرال علیشاه خان پکتیاوال آمرانترپول افغانی به خبرنگارآژانس باختر گفت، موضوع به پولیس یکصدوهشتاد وچهار کشور جهان اطلاع داده شده وسریال نمبرهای پاسپورت های مفقود شده قید گردیده ، هیچکس درکشور وهیچ میدان هوائی نمیتواند ازاین پاسپورت ها اسفاده کند، حاملین این پاسپورت ها بنام جعلکار ازسوی پولیس انترپول گرفتار خواهند شد." 12
مسئول سفارت در بروکسل کیست و چه علایقی با حزب اسلامی حکمت یار دارد ؟
به این سوال کی جواب خواهد داد ؟
" هلاکت یکتن ازمخالفین مسلح درولایت غزنی
یک تن از دشمنان صلح و آرامش وطن شب گذشته در مربوطات ولسوالی واغز ولایت غزنی زمانی کشته شد که یک گروپ دشمن بالای یکی از پوسته های امنیتی آنولسوالی حمله نمودند.
مسوول دفتر مطبوعاتی وزارت داخله گفت: گروپی از افراد دشمن دیشب بالای یک پوسته امنیتی در مربوطات ولسوالی واغز ولایت غزنی حمله نمودند و در نتیجه آتشباری پولیس یک نفر آنها کشته شد.
منبع افزود: جسد فرد کشته شده در محل حادثه بجا مانده پولیس یک میل کلاشینکوف را همراه با چند فیر راکت سرشانه ای از محل بدست آورده است.
وی تاکید نمود در این برخورد برای پولیس پوسته آسیب نرسیده است." 13
بیاد داریم که چندی پیش در غزنی قاری بابا را به شهادت رسانیدند و هنوز صدای قاری بابا در جلسه غزنی و هرات به گوشم است . گلبدین حکمتیار در زیر رهبری بن لادن چه ا نجام میدهد ؟
"دستگیری یازده تن به اتهام آتش زدن به دومکتب درولایت سرپل
قوماندان امنیه ولایت سرپل تائید نمود که پولیس یازده نفر را پس از هفتادو دو ساعت به اتهام حریق دو مکتب در آنولایت بازداشت کرده اند.
جنرال محمد نادر فهیمی قوماندان امنیه ولایت سرپل گفت: اخیرا" یک مکتب در ولسوالی صیاد آنولایت و مکتب دیگر در قریه گول تپه که در نزدیکی مرکز ولایت سرپل موقعیت دارد به آتش کشیده شد و خساراتی به هر دو مکتب وارد گردید.
موظفین پولیس ولایت سرپل هفتاد و دو ساعت بعد از این واقعه یازده نفر را که همه باشنده گان ولایت متذکره اند بازداشت نمود. انها یک شب قبل از واقعه در محل دیده شده و تقاضای تیل پطرول را برای موتر سایکل های شان نموده بودند، مکاتب نیز ذریعه تیل پطرول به آتش کشیده شده بود.
قوماندان امنیه ولایت سرپل اضافه کرد: تحقیقات ا بتدائی بازداشت شده گان تکمیل گردیده و دوسیه های نسبتی شان اکنون به حارنوالی امنیت ملی محول شده است." 14
ببینیم که پیشوایان و رهبران اصلی حکمتیار چه مشغولیت های در پاکستان دارند و بعد از سقوط دادن حکومت نظامی جنرال مشرف باز چه بلائیرا بالای افغانستان خواهند آوردو چه دردی را بازهم مردم پاکستان متحمل خواهد شد؟
"متحده مجلس عمل به سرنگونی دولت پاکستان متعهد است
متحده مجلس عمل یا اتحاد شش حزبی مذهبی در پاکستان مصمم است تا دولت نظامی پاکستان را قبل از انتخابات عمومی، سرنگون سازد.
مولانا فضل الرحمن سکرتر جنرال متحده مجلس عمل در یک کنفرانس خبری دیروز در لاهور به خبرنگاران گفت، مشرف از همین اکنون کار تقلب را در انتخابات آغاز نموده است.
وی از پرویز مشرف تقاضا نمود تا قدرت را ترک نموده و اجازه دهد انتخابات مطابق قانون اساسی آنکشور دایر گردد.
قاضی حسین احمد رهبر متحده مجلس عمل نیز در این کنفرانس گفت ، ما با تشریک مساعی و هماهنگی با سایر احزاب مخالف، به مبارزات خویش برای سرنگونی دولت پاکستان ادامه میدهیم.
اتحادیه اعاده دموکراسی پاکستان نیز اخیرآ از مشرف تقاضا نمود تا از مقامش استعفا دهد و زمینه یک انتخابات آزاد، عاد لانه و شفاف را در پاکستان فراهم سازد."15
"آرمان ملی:
یک مسجد به آتش کشیده شد
شماری از افراد ناشناس شب گذشته درولایت لوگر مسجدی را که بحیث مکتب ازآن استفاده می گردید، به آتش کشیده اند.
یوسف ستانیزی، سخنگوی وزارت داخله دیروز به آژانس خبری پژواک گفت که این مسجد حوالی ساعت یازده ونیم شب گذشته درقریه پل جلال ولسوالی خروار ولایت مذکور، از طرف افراد مسلح ناشناس حریق گردیده است.
ستانیزی افزود که دراین واقعه برعلاوهء مسجد شریف ، چند جلد قرآن کریم، اسناد مکتب ویک مقدار قرطاسیه نیز طعمهء آتش گردیده است.
ستانیزی افزود که دراین واقعه برعلاوهء مسجد شریف، چند جلد قرآن کریم، اسناد مکتب ویک مقدار قرطاسیه نیز طعمهء آتش گردیده است.
منبع عاملین واقعه را دشمنان کشور دانست وگفت که پولیس تحقیقات رااغاز نموده است.
چندی قبل یک باب مسجد درولایت کنر که ازآن بحیث مکتب استفاده می شد، مورد اصابت راکت قرار گرفت که درنتیجهء آن شش طفل به قتل رسیده بود." 16
"کشته شدن چهار عسکر اردوی ملی درشرق افغانستان
چهار عسکر اردوی ملی زمانی در منطقه دیوه گل ولسوالی حوکی ولایت شرقی کنر کشته شدند که مصروف گزمه امنیتی بودند.
اسد الله وفا والی ولایت کنر به هندوکش گفت که حمله با ماین ریموت کنترول حوالی ساعت 12 ظهر روز سه شنبه 5 ثور بالای عساکر اردوی ملی صورت گرفت که برعلاوه کشته شدن چهار عسکر، دو زخمی نیزبجا گذاشت.
ولسوالی حوکی در حدود چهل کیلو متری درجنوب اسد آباد مرکز ولایت کنر موقعیت دارد که به گفته والی کنر، منطقه درمحاصره عساکر اردوی ملی جهت جستجو عاملان حمله قرار دارد؛ اما تا هنوز کسی بازداشت نشده است.
حمله بالای عساکر اردوی ملی به فاصله چند روز بعد از یک تهاجم بی سابقه وسنگین نیروهای ائتلاف به رهبری امریکا واردوی ملی ، موسوم به شیرکوهستان صورت میگیرد.
ولایت کنر که سرحد مشترک نسبتاً طولانی با کشور پاکستان دارد، یکی از اهداف حملات چریکی فراریان طالب راکه ازمرز پاکستان وارد این منطقه میشوند قرار میدهد.
حدود دو ماه قبل، هشت عسکر اردوی ملی دردو حمله جداگانه درکنر کشته شدند و 10 زخمی برجای گذاشتند.
هرچند نیروهای ائتلاف ووزارت دفاع افغانستان تهاجم شیرکوهستان را که به هدف جستجو وسرکوب فراریان طالب سازماندهی شده بود، موفق میدانند؛ اما ظاهراً این تهاجم دستاورد های در پی نداشته است .
درجریان این تهاجم دست کم هفت غیر نظامی دردره پیچ به اثر بمباردمان سنگین هواپیما های جنگی امریکا کشته شدند، هرچند از کشته شدن شش فراری طالب نیز گزارش داده شده بود." 17
ادامه دارد
2 سپتامبر 2011, 01:08, توسط baqi samandar
باقی سمندر
پیوسته به ګذشته
سوقصد به جان والی ننگرهار
انفجاری یک بم، صبح روز چهارشنبه عمارت ولایت ننگرهار را تکان داد.
به گزارش خبر نگار ما از حوزه شرق افغانستان، این مواد انفجاری در یک موتر نوع جیپ که مربوط به مشاور والی ننگرهار است، جابجا شده بود.
کسی در این حادثه کشته و یا زخمی نشده ، اما پنجره ها و شیشه های عمارت ولایت شکسته و موتر والی ننگرهار خساره مند شده است. سه تن از کارمندان ولایت به اتهام این حادثه بازداشت شده اند .
گفته میشود که این حادثه تلاشی برای ترورگل آقاشیرزی والی ننگرهار بوده است.آقای شیر زوی، دشمنان افغانستان را متهم به این حادثه کرده است.
روز گذشته نیز انفجار یک بم در ولسوالی چپرهار این ولایت، خساراتی از خود بجا گذاشت. 18
18. 17:30/03:05:2006
معاون محکمه ولایت فراه کشته شد
قاضی شیخ احمد معاون محکمه ولایت فراه کشته شد.
خبرنگار ما از قول سید آقا ثاقب قومندان امنیه ولایت فراه گزارش داد: قاضی شیخ محمد، شب چهار شنبه زمانیکه از سوی مسجد به سوی منزلش در حرکت بود هدف تیر اندازی دو مرد مسلح ناشناس موترسیکل سوار قرار گرفت و جان سپرد.انگیزه این قتل تا حال روشن نیست، اما تحقیقات آغاز گردیده است.
مقامات ولایت فراه دشمنان افغانستان را متهم به این قتل کرده اند. 19
.17:20/03:05:2006
اخبار 13 حوت 1384 برابر به پنجم مارچ 2006
( منبع اخبار باختر آژانس )`
کشف دوراکت آماده پرتاب دربدخشان
از یک حمله راکتی بالای قرار گاه تیم باز سازی ولایتی بدخشان جلو گیری شد.
دوراکت نوع بی ام روز گذشته در بلندی های مشرف به قرار گاه تیم بازسازی ولایتی بدخشان جابجا گردیدو اماده پرتاب بالای قرارگاه تیم متذکره بود که به همکاری مردم محل کشف و از پرتاب ان جلو گیری شد. عاملین شناسایی نشده اند
قتل ولسوال سنگین ولایت هلمند
ولسوال ولسوالی سنگین ولایت هلمند شام دیروز توسط دشمنان وطن ومردم به قتل رسید.
میراجان ولسوال ولسوالی سنگین شام دیروزهنگامیکه بطرف منزلش دربازار موسی قلعه روان بود مورد حمله دشمن قرارگرفت.
عبدالرحمن قوماندان امنیه ولسوالی سنگین گفته است ،که دونفرموترسایکل سوارمسلح، ولسوال متذکره را هدف اسلحه شان قرار داده وبه قتل رسانیده اند.
همچنان صبح دیروز دربرخورد که میان پولیس ودشمن درمربوطات ولسوالی سنگین صورت گرفت هشت نفردشمن هلاک وپنج نفردیگرآنها به اسارت قوای امنیتی درآمده بودند.
کشته شدن یک مسوول امنیتی با چهارتن دیگردرهلمند
محمد اکبر بارک یکتن از مسوولین امنیتی ولسوالی ناوه ولایت هلمند با یکنفر همراه و سه نفر پولیس حوالی ظهر امروز به اثر انفجار ماین در منطقه لوی کلی آنولسوالی به قتل رسید.
سمونوال اسد الله شیرزاد امر امنیت ولایت هلمند با تائید این خبر گفت:
دشمنان مردم افغانستان یک حلقه ماین ضد پرسونل را در مسیر سرک جابجا نموده بودند که حین عبور موتر حامل محمد اکبر بارک انفجار نمود. وی و چهار نفر دیگر راکشت ." 20
خوشبینان و اعضای حزب اسلامی و یاران وفادار گلبدین حکمتیار !
از خود بپرسید که افغانستان به خاک وخون برابر شده را تاچه حد و تا چه زمان رنج وجور می دهید؟
آیا با عملکردهایی که من در بالا یاد کردم شما زمینه ساز تداوم قوای ناتو و ایالات متحده امریکا برای پنجاه سال دیگر در افغانستان و منطقه نیستید ؟
در پنجاه سالی که نه باقی سمندرزنده خواهد بود و نه گلبدین حکمتیار، اما نسل های بعدی داوری خواهندکردکه زیر نام مخالفت به ناتو چه گروها و افراد و دسته ها عمدا زمینه قانونی و عملی برای ناتو مساعد ساختند و بازهم در همان راستا کار و فعالیت مینمایند.
5 ثور1385 — 25 - اپریل 2006 باختر آژانس
"مردم افغانستان هرگز فریب اشخاصی چون مولانا فضل الرحمن و امثال او را نمیخورند.
مولانا فضل الرحمن یکتن از سناتوران پاکستان خواسته است با اظهارات سبکسرانه باردیگر روابط شکنند سیاسی میان افغانستان و پاکستان را شکننده تر سازد.
ا و در یک کنفرانس که زیر نام حمایت از حقوق مردم فلسطین در تهران تدویر یافته بود حمایتش را از شورشیان یاغی در افغانستان اعلام کرده و افغانستان را کشور اشغال شده وانمود کرده است. شش تن از سناتوران افغانستان به رسم احتجاج از مجلس خارج شددند.
مولانا با این اظهارات مضحک ، میخواهد به ریش خود بخندد، زیرا به باور اکثریت مطلق مردم افغانستان، مولانا از جمله چهره های افراطی مذهبی میباشد که در توسعه ای اندیشه ای طالبانی، قتل ، ویرانی و کشتار مردم بیگناه کشوردر دوران بحران سهیم بوده است." 21
ببینیم که یک تن از پیشوایان گلبدین حکمتیار در مورد پاکستان چه نظر دارد وهنگامیکه این حلقه های زنجیر بهم همه جانبه بپیوندند ، وضع افغانستان ومنطقه چگونه خواهد شد ؟
درخواست القاعده برای جنگ علیه رژیم پاکستان
ایمن الظواهری فرد شماره دوم سازمان القاعده از مردم و قوای مسلح پاکستان خواسته است تا علیه رژیم پرویز مشرف رئیس جمهور انکشور بجنگند .
وی این تقاضا را دریک پیام ویدیوئی که امروز صبح نشر شد ، طرح نموده است .
طی یک هفته این سومین پیام الظواهری است که انتشار می یابد .
الظواهری دراین پیام گفته است که از مردم پاکستان میخواهد برای برکناری به گفته او این خائین از قدرت ، کار نمایند.
دراین پیام که در یک سایت جهادی نشر شده الظواهری افزود : من از هر افسر و عسکر اردوی پاکستان میخواهم تا از دساتیر قوماندانان شان برای کشتن مسلمانان در پاکستان و افغانستان اطاعت نه نمایند.
الظواهری گفت : زمانیکه انقلاب مردمی شعله ورگردد ،مشرف ترجیح میدهد تا به خارج ، جائیکه او دران حساب های بانکی دارد ، فرار نماید .
برطبق ویدیو تیپ نشر شده این پیام یعنی پیام به مردم پاکستان پس از سومین سالگرد سقوط مورخ نهم ماه اپریل سال 2003 میلادی صدام حسین رهبر سابق عراق ثبت شده است .
مشرف ، متحد کلیدی در جنگ تحت قیادت امریکا علیه تروریزم ، ماه گذشته به شورشیان خارجی اخطار داده بود تا منطقه قبایلی را ترک نمایند یا کشته میشوند .
الظواهری افزود : سه سال بعد از تاخت و تاز عراق توسط جنگجویان صلیبی امریکا و بریتانیا و متحدین فقط زیانها ، مصایب و بدبختی های ان در پاکستان دیده میشود .
الظواهری افزود: القاعده در عراق به تنهائی هشت صد عمل انتحاری را درسه سال گذشته انجام داده است . 22
اگر گپ های جنرال میرزا اسلم بیگ را چند بار به دقت بخوانیم ، درخواهیم یافت که بالای گلبدین حکمتیار چه نقشی را اجرا مینمایند . شما را به خواندن اظهارات اسلم بیگ دعوت مینمایم .
"اظهارات یک جنرال پاکستان درباره وضع بلوچستان
جنرال متقاعد میرزا اسلم بیگ لوی درستیز سابق اردوی پاکستان ورئیس حزب، عوامی قیادت گفته است که ایالات متحده امریکا و هندوستان در صدد بلو چستان بزرگری اند تا ایران را محاصره نموده و پاکستان را منزوی سازند.
وی افزود: در بلوچستان اوضاع مانند سال 1970 میلادی به چشم میخورد.
وی که دیروز در پروگرام ( نقطه نظر) کلوب مطبوعات شهر حیدر آباد پاکستان سخن میگفت افزود: بنابر اشتباهات حکمروایان سابق پاکستان مردم بلوچستان از محرومیت رنج میبرند .
وی گفت ، شیوه یا میتود اعتراض مردم بلوچ از دیگر پاکستانی ها کاملا" متفاوت است بنآ آنها به گرفتن تفنگ ها، و رفتن به کوه ها عقیده دارند.
میرزا افزود: اولین تلاش برای سرکوب آنان توسط ایوب خان ، بعدآ شاغلی بوتو صورت گرفت و اکنون این اشتباه توسط جنرال مشرف تکرار میشود.
ادامه دارد
2 سپتامبر 2011, 01:13, توسط baqi samandar
باقی سمندر
پیوسته به ګذشته
میرزا افزود: اولین تلاش برای سرکوب آنان توسط ایوب خان ، بعدآ شاغلی بوتو صورت گرفت و اکنون این اشتباه توسط جنرال مشرف تکرار میشود.
وی افزود: علت بزرگ شورش بلوچها، فقدان یا نبودن دموکراسی در کشور است.
وی گفت: روی دیوار به خط کلان نوشته شده بود که حکومت مجبور به رفتن خواهد بود و میرزا به طور کنایه از دادن اشاره واضح جورج دبلیو بوش رئیس جمهور امریکا در باره برگزاری انتخابات و اعاده یک بخش دموکراتیک در کشور، تشکر کرد.
وی گفت: امریکا تصمیم گرفته بود هنگامیکه مفیدیت یا سود مندی حکومت مشرف دوام نکند، آنرا برکنار خواهد کرد.
میرزا اسلم بیگ گفت! مشرف در آستانه تاریخ ایستاده است و اردوی پاکستان یگانه قوه ئی است که تدویر انتخابات عادلانه ، آزاد، بی طرف و شفاف را تضمین خواهد کرد.
وی از جنرال مشرف خواست تا زمانیکه در یونیفورم است انتخابات آزاد را دایر نماید و بعد از آن قدرت را به نماینده گان منتخب واگذار نماید. "23
دومظنون تروریست درکابل دستگیرگردیدند
دونفر به اتهام انجام فعالیت های تروریستی بازداشت شده اند.
یک مسوول ریاست عمومی امنیت ملی گفت، شمس الدین وصانع باشنده گان قلعه بختیارولسوالی ده سبز ولایت کابل به اتهام خریداری مواد انفجاریه وریموت کنترول اخیرا" ازساحه چمن حضوری بازداشت شده اند.
آنها اعتراف کرده اند که این مواد را به دستوریک باشنده دیگرولسوالی ده سبز خریداری وقصد داشتند ازآن غرض کشتن یک دکاندار بازارتره خیل استفاده نمایند که دستگیرشدند
نهم ثور 1358— نهم اپریل 2006 باختر آژانس کابل 24
" حدودچارده هزار و پنجصد نفرطی سال گذشته قربانی حملات تروریستی شده اند
گزارش سالانه وزارت امور خارجه امریکا در مورد دهشت افگنی یک افزایش قابل ملاحظه را نسبت به سال گذشته در تلفات ناشی از فعالیت ها و حملات تروریستی در جهان نشان میدهد .
هنلی کربتن هماهنگ کننده خاص مبارزه با دهشت افگنی در وزارت امور خارجه ایالات متحده امریکا به خبرنگاران گفت : با وجودی که کنترول عملیاتی شبکه تروریستی القاعده از سال 2001 به بعد که از پناه گان امن شان از افغانستان رانده شده اند ضعیف گردیده ، این شبکه به حیث یک تهدید برجسته به امنیت جهانی باقی مانده است.
وی گفت : با ازبین رفتن پایگاه های القاعده در افغانستان کاهش پناه گاه های امن ان در سرحدات بین افغانستان و پاکستان و فشار جهانی در راستای محدود ساختن تحرک این شبکه انها را مایوس ساخته است.
وی اضافه نمود ، گروه های دهشت افگن بیشتر از هروقت دیگر از تکنالوژی عصری بخصوص شبکه جهانی کمپیوتری انترنت برای بهبود ارتباطات جهانی ، جمع اوری اطلاعات استخباراتی و بلند بردن توانایی های عملیاتی شان استفاده مینمایند.
موصوف تعداد انانی را که درسال گذشته در سراسر جهان قربانی اعمال تروریستی شده اند، حدودچارده هزار و پنجصد نفر ذکرکرد که پنجاه وشش امریکایی نیز شامل انهاست دربین این قربانیان یکهزار اطفال و یکصدژورنالیست نیز میباشد .
درگزارش سالانه وزارت امورخارجه ایالات متحده امریکا در مورد دهشت افگنی امده است که امن ترین پناهگاه ها برای دهشت افگنان را اطراف سرحدات بین کشورها و درمناطقی تشکیل میدهد که حکومات دران موثریت ندارند سرحدات افغانستان یکی از انجمله است ."25
بفرمائید ببینید که اسلحه ومهمات شما بالای اولاد مملکت چه بلائی را نازل میکند؟
"هلاکت دوطفل ازاثر انفجارمرمی توپ درغزنی
انفجار یک مرمی توپ در ولسوالی خوگیانی ولایت غزنی جان دو طفل را گرفت .
حادثه در زاره کلا ولسوالی خوگیانی زمانی رخ داد که چهارطفل قصدداشتند خول یک مرمی توپ را جدا سازند مرمی توپ انفجار نمود دوتن انها را کشت و دو نفر دیگر شان را زخمی ساخت .
موجودیت مهمات و مواد منفجرناشده در نقاط مختلف کشور معمولا" باعث چنین واقعات میشود.
چندی قبل در نزدیکی میدان هوایی شهر جلال اباد شش طفل شکار چنین حادثه یی شدند."
26
10 saur 1385------------- 30 april 2006 bakhrar news
جسد انجنیرهندی اختطاف شده درکنارسرک زابل- غزنی یافت شد
دشمنان افغانستان روز جمعه هشت ثور یک انجنیر هندی را که برا ی یک شرکت تیلفون موبائیل کار میکرد، در شاهراه زابل گروگان گرفته و بعدآ به قتل رساندند که جسدش در کنار سرک زابل- غزنی یافت شد."
"انجینر هندی ، که طور قرار داد ی در کمپنی روشن کار می نمود ، در منطقه اروند ولسوالی شهر صفا ولایت زابل توسط طالبان اختطاف شد
شخصی که خود را به رسانه های خبری سخنگوی طالبان معرفی نموده ، دیروز گفت ، که اگر تا 24 ساعت همه اتباع هندی از افغانستان خارج نشوند ، انجینر مذکور را بقتل میرسانند .
/ سوریاناراین / متاهل و دارای سه طفل بوده و انها از اختطاف کننده گان تقاضا ی آزادی وی را نموده بودند
قبلا" نیز دو انجنیر هندی که برای شرکت های ساختمانی کار مینمودند در دو واقعه جداگانه در نیمروز و فراه کشته شدند.
در این دو واقعه نیز حلقات مشخص استخباراتی منطقه دخیل دانسته شده بودند. " 27
بیست و شش تن به شمول شش پاکستانی درقندهاردستگیرگردیدند
شش پاکستانی مسلح همراه با بیست و شش نفر از تروریستان درولایت قندهار گرفتار گردیده اند.
عملیات نیروهای امنیتی درولایت قندهار ادامه داشته و منابع پولیس میگویند شاملین عملیات موفقیت های خوبی داشته اند.
این عملیات که از چند روز به اینطرف از سوی پولیس ملی واردوی ملی به راه انداخته شده عمدتا" ولسوالی های پنجوائی، میوند وژیری را تحت پوشش قرار داده است.
مسوول دفتر مطبوعاتی وزارت امور داخله پیرامون آخرین انکشافات عملیات متذکره گفت: طی بیست و چهار ساعت گذشته سی و نه نفر به شمول شش پاکستانی با اسلحه دست داشته شان دستگیر شده اند. مقداری زیادی مهمات و تعدادی اسلحه به دست شاملین عملیات افتاده و مناطق زیادی تصفیه شده است.
فرمانده عملیات گفته است : عملیات تازمانی ادامه خواهد یافت که تمام عوامل بی امنی از بین رود. 28"
کشف سی و شش فیر راکت درولایت کنر
سی و شش فیر راکت نوع سکر دیروز با مقدارزیاد مهمات در ولایت کنر بدست موظفین امنیتی افتاد.
مسوول دفتر مطبوعاتی وزارت امور داخله گفت: موظفین ریاست مبارزه با تروریزم وزارت امور داخله روز گذشته با انجام یک عملیات به شمول سی وشش فیر راکت نوع سکر مقداری زیادی مهمات به شمول ماینهای هاوان، مرمی های توپ و میزائیل را از ولسوالی حوکی ولایت کنر بدست آورده اند.
دشمنان صلح و مردم افغانستان با مخفی نمودن مهمات متذکره قصد حملات تروریستی را داشتندکه موضوع از سوی پولیس کشف گردید. 29
یک مکتب را همراه با دوصد جلد قران کریم آتش زدند
دوصد جلد قران اعظیم الشان زمانی حریق گردید که
ادامه دارد
2 سپتامبر 2011, 01:18, توسط baqi samandar
باقی سمندر
پیوسته به ګذشته
یک مکتب را همراه با دوصد جلد قران کریم آتش زدند
دوصد جلد قران اعظیم الشان زمانی حریق گردید که دشمنان صلح وآرامش وطن شب گذشته مکتب متوسط نسوان را درولایت لغمان به آتش کشید ند.
عبدالکریم «رحیمی معاون تدریسی ریاست تعلیم وتربیه ولایت لغمان گفت: دشمنانان صلح وآرامش که نمی خواهند اولاد این کشور تعلیم وتربیه بیبند دست به چنین اقدام می زند.
به گفته وی شب گذشته دشمنان سوگند خورده بالای مکتب نسوان مرکز ولایت لغمان حمله برده بعداز بسته نمودن چوکیدارآن مکتب را به آتش کشیدند.
رئیس معارف ولایت لغمان گفت، ازاثر این آتش سوزی دوصد جلد قرانکریم ، ده هزارجلد کتب درسی صنف اول الی نهم ، یکصد پایه میروچوکی بشمول اداره وتحویلخانه حریق گردیده است که این خسارات بالغ به دو میلیون افغانی می شود. " 30
"چراغ:
دراختطاف اطفال بعضی از مقامات فراه دست دارند
شماری از باشنده گان ولایت فراه ادعا دارند که برخی از مقامات آن ولایت درربودن کودکان دست دارند. سید آقا ثاقب قوماندان امنیه ولایت فراه با رد این ادعا میگوید:" تا زمانی به دست آوردن مدارک دربرابراین مقامات ، نام آنان را افشا نخواهد کرد."
یکتن از باشنده گان آن ولایت گفت:" روزانه بچه های دوساله ما از سوی افراد مسلح ناشناس اختطاف می شود ودر بدل رهایی آن از مردم پول گزاف تقاضا میگردد؛ اما کسی پیدا نمیشود تا جلو این اختطاف را بگیرد." اما عده دیگر از باشنده گان ولایت فراه میگویند که از چگونه گی برخورد قوماندان امنیه و پولیس با مردم درمقایسه باگذشته نسبتاً راضی اند.31
***
چراغ:
قتل یک قاضی درفراه، ترور نافرجام در ننگرهار
عزت الله واصفی والی فراه گفت که قاضی شیخ محمد، شام روز سه شنبه 12 ثور 3 مه دراثر تیر اندازی مردان مسلح ناشناس کشته شده است. او مسئولیت این قتل را ، متوجه دشمنان مردم افغانستان دانست و از نام بردن از گروه خاصی خود داری کرد.
دریک واقعه دیگر، یک موتر دربیرون دفترکار والی ننگرهار منفجر شده است. دراین حادثه که پولیس آن را تلاش برای ترور می نامد، به کسی آسیب نرسیده است.
عبد البصیر سالنگی قوماندان امنیه ننگرهار گفت: خوشبختانه والی امروز زود تر از ساعت معمول کاری خود 9 صبح روز چهار شنبه 13 ثور به دفتر رسید." 32
"اصابت دو فیرراکت درولایت لوگر
ساعت 12 شب گذشته یک فیر راکت در عقب تعیمر ریاست معارف ولایت لوگر اصابت نمود
هم چنان یک فیر راکت دیگر به ساعت 2 شب گذشته در نزدیک یک پوسته امنیتی واقع تنگی، واغجان ولایت لو گر اصابت نمود هردو حادثه متذکره تلفات جانی و مالی درقبال نداشته است" 30 حمل- 1358- 33
" چراغ:
یک مکتب در عزنی به آتش کشیده شد
یک باب مکتب متوسطه درولسوالی مقر ولایت غزنی شب یکشنبه 27 حمل از سوی افراد مسلح ناشناس به آتش کشیده شد.
عبد الرحمن سرجنگ قوماندان امنیه ولایت غزنی این خبر را تائید نموده گفت:" شب گذشته فراریان طالب ساعت 12 بجه داخل یک مکتب شده و آن را حریق کردند و بعداً فرار نمودند که پولیس عملیات ر ابه خاطر شناسایی آنان آغاز نموده است."
به گفته قوماندان امنیه ولایت غزنی پولیس پس از حریق مکتب به ساحه رسیده وتوانستند جلو آتش سوزی بیشتر مکتب را بگیرند، با آنهم دو صنف ویک تحویل خانه کاملاً ازبین رفت.
این درحالیست که در اواخر سال گذشته دو باب مکتب درولسوالی اندر ولایت غزنی از سوی افارد مسلح ناشناس به آتش کشیده شده بود که مقامات محلی مسوولیت آن را به دوش فراریان طالب انداخته بودند" 34
"کشته شدن ولسوال بغران ولایت هلمند
ولسوال بغران ولایت هلمند روز شنبه 26 حمل کشته شد. بها الدین قوماندان امنیه ولسوالی بغران با تائید این خبر گفت که افراد مسلح ناشناس حوالی ساعت 12 ظهر روز شنبه 26 حمل بالای عبد المجید ولسوال بغران که ازخانه به سوی ولسوالی درحرکت بود حمله نموده واو رابا ضرب گلوله به قتل رساندند . به گفته قوماندان امنیه ولسوالی بغران تلاش به خاطر ردیابی عاملین این قتل آغاز گردیده است، سوی دیگر فراریان طالب مسوولیت قتل ولسوال بغران را به عهده گرفتند.
قتل مقامات دولتی وشخصیتهای طرفدار حامد کرزی یکی از شیوه های تحت فشار قرار دادن حکومت مرکزی بوده است.
فراریان طالب روز جمعه یکتن از روحانیون عضو شورای علمای این ولایت را به ضرب گلوله کشتند.
این درحالیست که یکماه قبل فراریان طالب بالای قوماندان امنیه ولسوالی سنگین ولایت هلمند حمله مسلحانه نمودند که قوماندان امنیه ازاین حمله جان به سلامت برد وشخص حمله کننده به قتل رسید." 35
"والی کنر: چندین نفر پاکستانی که از طرف آی ،اس ،آی، اعزام شده بودند. دستگیر گردیده است
پاکستان افراد دهشت افگن را تربیه و غرض انجام اعمال تروریستی به افغانستان اعزام مینماید.
این مطلب را اسد الله وفا والی کنر به رسانه ها اظهار داشته و علاوه نموده است، که همسایه جنوبی ما، پاکستان است که افراد دهشت افگن را تربیه و آموزش مینماید و بعد انها را غرض انجام اعمال تخریبی و تروریستی به افغانستان می فرستد.
والی کنر علاوه نمود که قوای امنیتی افغانستان چندین نفر اتباع پاکستان را دستگیر نموده اند، که از طرف آی ،اس ،آی، یا سازمان استخباراتی پاکستان اعزام شده بودند. تاکنون آنها در زندان بسر میبرند.
موصوف علاوه نمود: راکتی که در روز سه شنبه در یک مکتب واقع اسعد آباد اصابت نمود، از چند قدمی سرحد پاکستان فیر شده بود.
والی کنر علاوه نمود، که پاکستان نمیخواهد که افغانها در شرایط آرام زنده گی نمایند، بلکه آنها از ریختن خون افغانها لذت می برند. " 28 حمل 1358- 36
"ضبط یکمقدارمواد کیمیاوی درولایت ننگرهار
منسوبین لوای سرحدی ولایت ننگرهار یکمقدار مواد کیمیاوی را از مربوطات ولسوالی اچین ولایت ننگرهار کشف و ضبط نموده اند .
سمونوال ابرار الله معاون لوای سرحدی ولایت ننگرهار گفته است که سربازان کندک 2 آن لوا بیست وچهار بوری نوشادر ، چهار کارتن المونیم وبیش از یکصد بوتل تیزاب را که در ترکیب هیروئین از آن استفاده میشود ، از نزد قاچاقبران در مربوطات ولسوالی اچین بدست آورده اند .
معاون لوای سرحدی علاوه نموده ، که قاچاقبران موفق به فرار شده اند . وی اظهار داشت ، که مواد مورد استفاده در تهیه هیروئین از پاکستان توسط قاچاقبران مواد مخدر به مناطق سرحدی انتقال داده میشود . " 37
دیده میشود که یکی دیگر از انگیزه های گلبدین حکمتیار چیست و چگونه منافع مافیای منطقه با ادامه تروریسم ودهشت افگنی در منطقه قابل دقت میباشد.
انفجارماین یک دهقان را هلاک نمود
به اثر انفجار یک حلقه ماین در قریه اب نظر ولایت سمنگان امروز یک تن دهقان هلاک گردید.
ادامه دارد
2 سپتامبر 2011, 01:26, توسط baqi samandar
باقی سمندر
پیوسته به ګذشته
انفجارماین یک دهقان را هلاک نمود
به اثر انفجار یک حلقه ماین در قریه اب نظر ولایت سمنگان امروز یک تن دهقان هلاک گردید.
گفته میشود انفجار این ماین که از سال هاقبل در محل باقیمانده بود جان امان الله نام یکتن از دهقانان را زمانی گرفت که وی میخواست بالای زمین خویش کا رنماید " 38
وقتی دهقانی از جمله هزار دهقان به وسیله ماینای کشته میشود و امروز جان بیشتر از چهار ونیم ملیون نفر بوسیله ماین ها و زندگی یک ونیم ملیون نفر دهقان به خاطر مافیای تریاک و هیروهین در خطر است و با یک ونیم ملیون دهقان هشت ملیون انسان در بد ترین حالت زندگی مینمایند . این مطالب برای گلبدین حکمتیار اصلا مفهوم ندارد.
اگر برای حکمتیارکه خود را مسلمان میداند و رهبران اش که گویا بخاطر اسلام جهاد میکنند، فقط مساله دین مطرح باشد ، پس چرا از کسانی حمایت مینمایند که قران کریم ومساجد را به آتش میکشند ؟
معلمین و شاگران مکاتب را میکشند و مکاتب را با آتش می سوزانند ؟
دست به حملات انتحاری میزنند ؟
من میتوانم ده ها سند سیاه روی سپید پیش روی چشمان خواننده ها بگذارم تاخود قضاوت نمایندکه اصلا حکمتیار و شرکا زیر نام وبهانه اسلام و دین بازهم خواهان برهم زدن زندگی بسیار عادی و فقیرانه مردم افغانستان اند .
کسانیکه نمیخواهند ، مردم افغانستان آرام باشند ، به اشکال مختلف زمینه ساز بودن طولانی مدت قوای ناتو و آیساف در افغانستان میگردند و اگر این طور نیست ، پس چرا اعضای حزب اسلامی که همین اکنون در کابینه حامد کرزی هم وزیر اند و هم به سمت والی و قوماندان و قاضی حکمروائی مینمایند وهم در پارلمان به مثابه وکیل نشسته اند ، دوطرفه نقش بازی مینمایند ؟
خواننده های عزیز و ارجمند !
به گمان من زمان آن رسیده است تا از خود بپرسیم که بازهم تاچند سال دیگر گلوی مردم مارا بفشارد و باز چگونه مردم ما سرمه آزموده را بیازمایند ؟
من با نوشتن این مطلب خواستم که وجدان های بیدار را بیدار تر سازم وامیدوارم که همه نویسنده های افغانستان در داخل و خارج افغانستان به نقد نبشته من بپردازند و اگر در راه اشتباه باشم ، من را کمک نمایند و اگرکم نوشته باشم با ارائه دلایل و براهین علت های تسلیم شدن حکمتیار را به بن لادن بیان دارند.
2
ویدیوی حکمتیار را در الجزیره میتوانید ببینید
by
Thursday 04 May 2006 3:06 PM GMT
Aljazeera has aired a video in which a former member of the Afghan government has accused Iran of backing the US in the Afghan conflict.
Qalb al-Din Hikmatyar, the leader and founder of the Hizbi Islami political party, also said he was ready to fight alongside Sheikh Osama bin Laden and blamed the ongoing conflicts in Palestine, Iraq and Afghanistan on US interference.
The dissident said the US had started the battles in the three countries by invading Muslim lands and imposing direct rule on them, or by imposing their agents.
It is the first time Aljazeera has aired a video from Hikmatyar who has been politically dormant for the past few years.
In his speech, Hikmatyar expressed his gratitude to those who fought to expel the Soviet forces which invaded Afghanistan in 1980.
"We thank all Arab mujahidin, particularly Osama bin Laden and Ayman al-Zawahiri and other leaders, who backed us in our holy fight against the Russians and offered great sacrifices."
In a reference to Iran and Pakistan, Hikmatyar also said: "As you are aware, our malicious neighbours have assisted the Americans against us, while Moscow had also backed them.
"Four years and six months have passed since crusader forces occupied our country Afghanistan. Our neighbours helped the Americans and Moscow stood by their side."
Reactions
Aljazeera interviewed Mohmamed Shariati, an adviser to Mohamed Khatami, the former Iranian president, for comment on the video.
Shariati said: "In fact, Iran has dealt with the invasion of Afghanistan as a reality, while Pakistan has assisted [the US] on transporting US weapons through its territories.
"I believe Hikmatyar was linked to Pakistan at the time and had, through jihad, sparked an internal war in Afghanistan.
"In my view, the Khatami government dealt with the realities and even held talks with the Islamic conference organisation in Jiddah on this matter.
"It was also obvious that Khatami and Bin Laden were on different lines.
"One of them sees violence as a means to define Islam, while the other rejects violence, particularly with respect to the dialogue between civilisations, as pursued by Khatami.
"Iran assisted Afghanistan against Russian colonialism and against the US domination and has assisted in road-building.
Hikmatyar fought to remove the former Soviet Union from the country in the late 1980s. He was made prime minister before he had to leave Kabul when the Taliban swept into power in 1996. He is now allied to his former foes, theTaliban, and is wanted by the US.
He is believed to be in hiding along the Afghanistan-Pakistan border.
He was given refuge in Iran, but returned to his homeland as an insurgent after Tehran threw its weight behind Hamid Karzai, the present president of Afghanistan, following the 2001 overthrow of the Taliban.
The US presently leads about 20,000 foreign soldiers in Afghanistan.
Aljazeera
By
You can find this article at:
8DB4-482F406D1DCE.htm
3
کتاب سقوط افغانستان – مولف عبد الصمد غوث – مترجم داکتر شیر زمان طایزی – صفحه پنجم
4- آژانس باختر دوم می سال 2006
5- خبرکزاری باختر دوم می سال 2006 و جریده چراغ کابل - افغانستان
6- نشرات صبح به خیر کابل
7- صبح به خیر کابل
8- صبح به خیر کابل
9- سوم می – خبر گزاری باختر – کابل – افغانستان
10- باختر آژانس – کابل – افغانستان
11- باختر آژانس کابل
12 باختر آژانس کابل
13 – باختر آژانس - کابل
14- آزانس باختر کابل - افغانستان
15- خبرگزاری باختر
16- خبر گزاری باختر
18- خبرگزاری صبح به خیر کابل
19- خبر گزاری صبح به خیر کابل
20 – خبرگزاری باختر
21- خبرگزاری باختر
22- باختر آژانس کابل
23- کابل – خبرگزاری باختر
24- کابل – خبر گزاری باختر
25- کابل – خبر گزاری باختر
26- کابل – خبر گزاری باختر
27- کابل – خبر گزاری باختر
28 – خبرگزاری باختر
29- خبر گزاری باختر
30- خبر گزاری باختر – کابل – افغانستان
31- خبرگزاری باختر
32- خبر گزاری باختر - کابل – افغانستان
33-34-35-36-37-38 - خبرگذاری باختر کابل افغانستان .
ا
2 سپتامبر 2011, 08:40, توسط مزاری
دوست ارجمند آقای سمندر ! نام خدا به این حوصله . راجع به حکمتیار نوشتن فقط چند سطر میخواهد هم مانند نوشتن در مورد شناخت سرگین . راجع به سرگین حیوانی همه میدانند که : سرگین چیست ، چگونه تولید میشود و سرگین را چگونه جمع آوری نموده بسوزانند .
فقط یگانه کار و خدمتی که ما میتوانیم به گروهی از مردم نابینای خود بکنیم آنست ایشان را متوجه بسازیم که :
هموطنان عزیز ! متوجه باشید که حکمتیار سرگین حیوانی نی ، بلکه سرگین انسانی است و بیرون ریخت دال و چپاتی . از این سرگین متعفن دوری بگزنید که با نزدیک شدن تان به او هم مردار میشوید و هم نجس !! فقط همین .
اگر ما این پشموی ناقل را آدم بخوانیم ، توهین و تحقیر به آدمیان است و اگر این سرگین مایع را مسلمان بنامیم توهین و تحقیر در حق خادم حرمین الشریفین کرده ایم . خیال و پندار انسان بودن حکمتیار و دیگر حکمتیاران را مانند قرآن تازی هفت دستمال شفتالو گل بپیچانید و در تاق بلند بگذارید که خاک و چنگش بزند .
2 سپتامبر 2011, 11:56, توسط حقپال/ دنمارک
درین روزها یک تعداد عناصر زر خرید کمونیستی مانند پرویز بهمن وباقی سمندر مایوویست درسایت کابل پرس? از تعصب ،مرض و غرض یا از ناآګاهی مطلق برادر مجاهد حکمتیار عزیز را تشنه قدرت می دانند و در کنار این جمله از فحاشی نسبت به او نیز استفاده می کنند در حالی که اګر از اسلام چیزی آموخته باشند باید بدانند که ادب اولین ګام در راستای رسیدن به اخلاق های والای اسلامی هست .در پاسخ به توهین بی جای اینان باید خصوصیات فرد تشنه قدرت ذکر شود تا با درک آن این افراد را شناسایی کنند.:
۱ـدر پژوهش ها معلوم شده است که افراد قدرت طلب در رابطه با مظاهر قدرت ، سلطه پذیرتر بوده تسلیمی بیشتری در برابر آنها دارند.شما به آسانی می توانید متوجه شوید که چه کسانی به مظاهر قدرت سر خم کرده اند ، افرادی که مظهر قدرت در نزدشان آمریکاست نه الله ج.
۲ـ متعصب و قوم پرست هستند.در حالی که تنها حزب اسلامی در بین احزاب داخلی کشورمان به ګونه هست که تعصب در آن جای ندارد در این حزب زبان پرستی جایش را به حق پرستی داده هر کس در تقوا و علم برتری داشت رهبری حزب اسلامی بردوشش خواهد بود قبل از حکمتیار صاحب انجینر حبیب الرحمن فارسی زبان بود و رهبری حزب اسلامی را بر عهده داشت هم اکنون نیمی از شورای اجراییه آن فارسی زبان هستند و نیمی دیګر آن پشتون ،ما هم در بین هزاره نفوذ مردمی داریم و هم در بین پښتون ها و تاجک ها قوم پرستی را مساوی با شیطان پرستی می دانیم.دو داماد حکمتیار صاحب فارسی زبان هستند موسسین حزب اسلامی به اشتراک فارسی زبان و پشتون بودند مسله قوم و زبان مسله هست که کمونست ها به آن رنګ دادند احزابی که با آنان ایتلاف کردند نیز در این ګند آب کثیف شدند.
۳ـدر برابر فشار ها تن به هم رنګی می دهد قادر نیست در مقابل سختی ایستادګی کند بلکه زود خود را می بازد اګر پرچم اسلام در قدرت بود اینان سنګ اسلام به سینه می زنند اګر آمریکا در قدرت بود در حکومت زیر سلطه آنان سهم می ګیرند و این بار سنګ حقوق بشر و دیموکراسی به سینه می زنند،و یا روس را قدرت برتر می دانند در زیر سلطه او می خواهند در قدرت باقی مانند از حمله روس استقبال می کنند یا آمریکا را قدرت برتر می دانند و در زیر اشغال آن در قدرت جای می ګیرد.
۴ـ همیشه کوشش می کند در قدرت باقی ماند. در حالی که همه به واقعیت می دانند حزب اسلامی افغانستان قوی ترین حزب دوران جهاد با شوروی بود بیش از ۶۵ در صد بار جهاد بر دوش حزب اسلامی بود ده ها هزار شهید داد ،اما با وجود اینکه قدرت برتر جهاد بود چندین بار به خاطر مصالح جهاد ریاست استاد ربانی ،مجددی ،استاد سیاف را پذیرفت مولوی محمد نبی را ریس حرکت ساخت و از حق خود ګذشت.
۵ـ برای ماندن در قدرت دست به هر قدرت استعماری دراز می کند و از او امداد می خواهد و با زور قدرت خارجی خود را بر مخالف داخلی می قبولاند.
۶ـ حتی پروای اینرا هم نمی کند که استعمار کشورش را اشغال کند کافی هست ایشان مطرح باشند و از امکانات بهره ګیرند
۷ـ ترسو می باشد
همیشه آدم قدرت طلب به خاطر ترس از دست دادن قدرت خود دست به جنایت می زند کوچکترین حرکت مخالف را نمی تواند تحمل کند حتی فرعون که خود را خدا می دانست به خاطر یک خواب و احساس ترس از دست دادن قدرت امر کشتن نوزادان را صادر کرد،اینان حقیقتا قدرت دوست هستند و به خاطر رسیدن به آن و حفظ آن دست به هر جنایت می زنند، چون کمونست ها که جنایت تاریخی در کشورمان مرتکب شدند صرف یک ولسوال کمونست کابل بیش از دو هزار افراد ملکی بی ګناه را به شهادت رساند در دوران کوتاه این جنایت کاران دو میلیون فرد ملکی به شهادت رسانیده شد هزاران فرد را در زندان ها دست جمعی کشتند،مردم را دست جمعی در حوض می انداختند و ګلوله باران می کردند نزدیکان هزاران فامیل را به ګونه به شهادت رسانیدند که جنازه آنان را نیز پس ندادند دو کاکا و پدر کلان من را نیز چنین به شهادت رسانیدند. در دوران پس از نجیب نیز تمام میدان جنګ در دست اینان بود از شورای نظار به عنوان یک روپوش استفاده کردند تمام جنایات را اینان مرتکب شدند اما مجاهد را بد نام ساختند
۸ـ سازش می کند با تمام کشورهای غرضی و کفری و اشغالګر سازش می کند
۹ـ در نظام های مفسد و ظالم سهم فعال دارد چون حکومت فعلی که مفسدترین حکومت دنیا است
۱۰ـ از نظام مفسد دفاع میکند
۱۱ـ زندګی مرفه و آرام را خوش دارند،من خوش می شوم زندګی حکمتیار صاحب و خانواده ایشان را با رهبران تنظیم های مختلف دیګر مقایسه کنیم و شدت تفاوت آن را با چشم ببینید.
۱۲ـ نمی توانند سختی کوه ها جهاد ګرسنګی و تشنګی و دوری از فامیل و زندګی بسیار ساده را تحمل کنند کسانی این کار را می کنند که در سنګر های جهاد هستند حکمتیار صاحب تمام این سختی ها را به جان خریده است.
۱۳ـ مجرم را بی ګناه، مفسد را صالح و تروریست را صلح دوست می نامند، مثل حکومت و رهبرانی که در آن حضور دارند چشم خود را بر جنایات آمریکا بسته کرده اند، یک کلمه جرات سخن راندن در مورد ظلم های آمریکا ندارند بلکه تنظیم شان و خودشان خواستار ماندن امریکای ظالم در کشورمان هستند بلکه خود نیز از امریکا دعوت کرده اند که بیشتر بر سر مردم بی ګناه افغانستان بمب بریزند!!
۱۴ـبه دلیل ترسو بودن شان همیشه ماندن در قدرت و کنار آمدن با قدرت برتر را ترجیح می دهند
۱۵ـ از نفاق کار می ګیرند
فردی را که شما قدرت خواه می دانید اګر قدرت می خواست حال در حکومت فعلی کابل می بود .آمریکا بارها پیشنهاد داده تا درکنار آنان در حکومت سهم فعال ګیریم حتی پیشنهاد کرده بود پنج ولایت را به شما می سپاریم مقصد با حضور ما در افغانستان موافقت کنید ما نپذیرفتیم در حالی که چندین وزارت خانه و بودیجه را در اختیار مان می ګذاشتند باز هم نپذیرفتیم ما آرمان اسلامی می خواهیم برای قدرت نمی جنګیم متاسفانه برای کسانی که از رهنمایی های اسلامی دوری ګرفته اند مشکل هست درک کنند که فردی از هر چیز بګذرد و اسلام را الګو قرار دهد رفاه و اسایش دنیایی را با احکام دین خود تعویض نکند اینګونه افراد در اصل از اسلام خود درک صحیح ندارید
اینرا هم باید بدانیم که استعمارګران همیشه کوشش می کنند آن تنظیم و فرد را نکوهش کنند علیه او تبلیغات منفی و جنګ بر پا دارند که آن فرد یا تنظیم در راستای اهداف استعمارګر ګام برندارد و منافع ملکی و اسلامی برای آن فرد و تیظیم مهم تر از قبول اشغال باشد این یک حقیقت هست با پیامبران نیز دشمنان همین ګونه برخورد کرده اند همیشه استعمار با استقلال طلبان هر کشوری درسرتاسر دنیا در طول تاریخ و هم اکنون چنین برخورد کرده است بسیار آدم نفهم و بی عقل ممکن که این حقیقت را درک نکند.یا اینکه تعصب و مرض وغرضی دارد که از این حقیقت چشم پوشی می کند یا شاید همین فرد و تنظم را خلاف خواسته های حرام و ګندیده خود می داند
از نظر ما تشنه قدرت کسانی هستند که اهمیت به خون شهدا ندادند با روس و امریکا معاهده کردند حمله آمریکا بر کشورمانرا استقبال کردند و حال در حکومت مفسد و مزدور کنونی سهم فعال دارند. که بیشتر این افراد همان کمونستان دیروزی هستند و با چشم سفیدی تمام حزب اسلامی را عامل جنګ ها می دانید.اینان بر ظلم و جنایات آمریکا سکوت مرګ ګرفته اند اګر آمریکا استقلال طلبان را تروریست می خواند اینان نیز همین جمله ها را تکرار می کنند همانطور که قبلا در کنار روس با مجاهدین جنګیدند اکنون در کنار آمریکا با مجاهدین می جنګند دیروز نیز وطن را فروختند و امروز نیز مزدوری آمریکا را می کنند اینان جرات این را ندارند که آمریکا را تروریست خطاب کنند .افراد تنظیم شان در اردو ملی و امنیت ملی فعال هستند با آمریکا در هر جبهه همکاری می کنند تا هموطن مسلمان خود را صرف به جرم جهاد با آمریکا به شهادت برسانند، اینان هم اسلام را درک نکرده اند هم تشنه قدرت هستند و هم پس مانده های حامیان روس و کمونست هستند
2 سپتامبر 2011, 22:05, توسط سهراب سپهر
حقپال جان!
حکمتغار صاحب ببخشید حکمتیار صاحب بهتر بود در زمان خردسالی مراقب خود میبودند.
2 سپتامبر 2011, 13:39, توسط baqi samandar
باقی سمندر
سنبله سال ۱۳۹۰ خورشیدی
سپتامبر ۲۰۱۱ میلادی
سلام به خوانندګان عزیز کابل پرس?
سخنی با حزب اسلامی افغانستان و دنباله روان اش !
در کابل پرس از قلم آقا یا خانم حق پال میخوانیم
که :
« درین روزها یک تعداد عناصر زر خرید کمونیستی مانند پرویز بهمن وباقی سمندر مایوویست درسایت کابل پرس از تعصب ،مرض و غرض یا از ناآګاهی مطلق برادر مجاهد حکمتیار عزیز را تشنه قدرت می دانند و در کنار این جمله از فحاشی نسبت به او نیز استفاده می کنند در حالی که اګر از اسلام چیزی آموخته باشند باید بدانند که ادب اولین ګام در راستای رسیدن به اخلاق های والای اسلامی هست .در پاسخ به توهین بی جای اینان باید خصوصیات فرد تشنه قدرت ذکر شود تا با درک آن این افراد را شناسایی کنند »
نخست بایست بنویسم که تاهنوز سخن لقمان حکیم را که باری از وی پرسیده بودند :
ادب از کی آموختی ؟
ګفته بود از بی ادبان !
بخاطر دارم .
.برای من ادبی را که ګلبدین ودنباله روان اش در حزب اسلامی دارد – خود دلیل ایست که از آن دوری ګزیده ام
شناخت من از ګلبدین شناخت امروزی نیست و از اینرو بدا بحالی آنهاییکه در دام ګلبدین در حزب اسلامی افتیده اند .
اګر نویسنده ای مینویسد که « عناصر زر خرید کمونیستی مانند پرویز بهمن وباقی سمندر..»
من به صراحت مینویسم که کمونیست بودن یا ماووییست بودن برای حزب اسلامی جرم شناخته میشود – اما من هیچ فردی را بخاطرداشتن نظریه فکری کمونیستی یا ماوویستی جرم ندانسته ام ونمیدانم .
هیچ فکر واندیشه ای را تا زمانیکه در سطح اندیشه ونظریه مطرح است ، جرم و یا جنایت ندانسته ام و نمیدانم .
– من برای تحقق بخشیدن به آزادی فکر وبیان چهل وشش سال است که نبرد بی امان را ادامه داده ام ومیدهم . از اینرو یکبار دیګر از همه کمونیست ها – ماوویست ها – انارشیستها – تروتسکیستها و لیبرالیستها میخواهم که صفوف خود را در برابر حزب اسلامی افغانستان وګلبدین متشکلترسازید و لحظه ای غفلت ننمایید والی بازهم همه افغانستان را حمام خون میسازند .
من از مبارزه ملی – دیموکراتیک هر عنصر برضد ګلبدین حمایت کرده ام وبازهم مینمایم .
هواداران ګلبدین یکسو از نفی قدرت طلبی وی سخن میرانند و تاحدی غلومیکنند که ګلبدین را « پیغمبر و رسول الله » مینامند – به این میګویند کفر ګفتن !
توجه نمایید :
« این یک حقیقت هست با پیامبران نیز دشمنان همین ګونه برخورد کرده اند »
انهاییکه ګلبدین را رسالت پیامبری میدهند بایست متوجه باشند که به دنبال ابومسلمه کذاب روان اند ـ دجال نه شاخ دارد ونه دم !!؟
ګلبدین را پیامبر نامیدن ودر سطح پیامبر مطرح کردن و با پیامبر مقایسه کردن – در هر سه صورت کفر است – این کفر را بایست افشا کرد وبه جوانان بایست ګفت که :
کلبدین بود ن کم بود که حالا ادعای پیامبری هم دارید ؟
شرم تان باد !
سخنان دیګری دنباله روان ابومسلمه کذاب را در مقاله منتشر شده شش سال سی سال پیش به نقد کشیده ام .
2 سپتامبر 2011, 14:24, توسط ( حقبین )
آقا یا خانم حقپال ! در مورد گلبدین باقی سمندر یک کتاب نوشتند و هنوز هم کله سنگک شده شما باز نشد.. جای تاسف است.
اگر تمام جنایات گلبدین را موجه جلوه دهید باز هم نمیتوانید او را مسلمان و رهبر صادق قالب کنید. زیرا کسیکه از کون خودش محافظت نتواند از اسلام و نهضت نام نهاد اسلامی چگونه خواهد کرد ؟ اگر شما منکر مفعول بودن وی هستید لطفا رابطه وی را با صوفی کرینکار برای ما تشریح کنید تا ما هم از غلط فهمی دور شویم.؟؟؟؟
2 سپتامبر 2011, 14:09, توسط پاچا
سمندر صاحب!
دا حقپال چه اصلی نوم یی صفی الله دي په دنمارک اوسېږی اوتخلص یی صاحبزاده دي دګل بدین یو مزدور دي چه شپه ورڅ دګلبدین په محبت کښی خپل څان تباه کړی. دا سړی د دعوت په ویپناڼه کښی هم کله ناکله دګل بیدین ددفاع پخاطر خپل څان شرموي او اوتی بوتی لیکي. دوی په ریښتیا دګل بیدین په پيامبري باندی ایمان لري چه العیاذبالله هغه بیخی معصوم دی او دمور په نس کښی هماغسی چه معصوم وو ، معصوم دنیا ته راغی او معصوم به د نیا نه لاړشي او تراوسه پوری معصوم دي اوخدای بخښلی دي، د ده مقاله په ریښتاچه ماته جالبه وه
2 سپتامبر 2011, 15:07, توسط ( حقبین )
جناب بهمن احترام متقابل مرا بپذیرید !
شاید از روی نوشته هایم تا حالا با عقاید اینجانب اشنا شده باشید.
پاسخ سوال شما را بنابر احترامی که به شخصیت و استعدادی که دارید مینویسم. اینجانب فقط اعتقادات و باورهایی را که دارم ، مینویسم. شخصیت من تا حالا شکل خود را گرفته و در موقف تذبذب نیستم تا بخاطر خوشی این یا ان ، چیزی بنویسم. در یک مورد با شما همنوا هستم که حالات ایجاب نمیکند تا از نواقص همدیگر بنویسیم که دزد سوم یعنی قبیله گرا ها میدان را بربایند. اما معتقذم نباید انقدر در خود بینی فرو رویم که از بدیهیات هم انکار کنیم. اگر ما گذشته خود را بدیده نقادانه ننگریم هیچ اینده روشن و دور از گزند کیش شخصیت نخواهیم داشت. هیچگاهی به شخصیت مسعود یا دیگر رهبران نام نهاد جهادی توهین روا نداشته ام الی گلبدین که او عاری از شخصیت انسانی است. اما در مورد کردار و رفتار هر فرد باشنده این خطه حق داریم ابراز نظر کنیم و این ضرور هم است. چرا که میشود شناخت ما ناقص بوده و ما را به گمراهی سوق کند. با ابراز عقاید ما دید خود را به اشتراک میگذاریم و یقینا جمعی از نظریات ما را در ارتقا وسعت دید مان یاری خواهد کرد. شما چند روز پیش در پیامی که عنوانی اینجانب نوشته بودید تمام پرچمی ها را محکوم نموده بودید. من به این باور نیستم... اما چرا .. تعدادی از اینها خاین به وطن هم بوده و در جنایاتی هم دست داشتند اما نه به وسعتی که شما مطرح کردید. اما این دید نقادانه شما مرا هیچ نیازرد زیرا شما به اتکا به شمه یی از حقایق این متن رانوشته بودید.... لهذا از شما هم توقع میرود با دید وسیعتر از قبل به مسایل بنگرید. بنده معتقدم اگر دید شما از حدی که برایش قایل هستید به وسعت دید طور مثال باقی سمندر ارتقا یابد شما با استعداد فطری یی که دارید از نویسندگان طراز اول وطن مان خواهید بود.
ذو سال قبل وقتی در کابل پرس? مینوشتم یکی از روز ها جناب بابک روشنضمیر مرامتوجه ساخت که هنوز هم سازمانی و حزبی مینویسم. این مطلب مرا واداشت تا عمیقتر فکر کنم و به کشف انسان جدیدی در خود قادر شدم که ازین بابت از ایشان عمیقا سپاسگذارم. امیدوارم نظر مرا کلانکاری ندانسته بمثابه برادر کوچک تان در رابطه به ان فکر کنید.
با احترام
دوست شما
حقبین
2 سپتامبر 2011, 16:19, توسط بهمن
دوست عزیز جناب حقبین!
احترامات مرا نیز پذیرا شوید ازحسن نظرتان درباره ای این بنده ای هیچمدان سپاسګزارم.
دوست عزیز!
من هرګز طرفدار شخصیت پرستی وبت پرستی نیستم وهرګز برای دفاع ازاشخاص وافراد معین وقت خویش را نمیخواهم ضایع کنم. شما حق دارید هرطوریکه می اندیشید باید بیاندیشید وهیچګاه من یا امثال من حق نداریم که شما را وادار به پذیرش یک تفکر خاص بنماییم.
من معتقد هستم که مسعود مانند بقیه ای سیاست مداران ویا نظامی های که درافغانستان ویا درجهان ګذشته است ضعف ها واشتباهات زیادی داشته است که طبق فرموده ای یکی از دوستان کابل پرسی که حالا نامش فراموشم شده است به هیچ صورتی نقد عملکردهای وی به معنای دشمنی باوی نیست چنانچه که برجسته ساختن نقاط قوت وی نیزنباید به شخصیت پرستی وی تعبیر شود.
دربخش هفتم مقاله ام که اکنون درراه هست شما مطالب مهمی را مبنی براینکه مسعود با رقبای ګلبدینی اش چه تفاوتهای داشت شاید بخوانید.
هدف این است که آقای پایمرد ویاهم مجید تتمدره ای یاهم جلال بایانی ویاهرکس که است تقریبا تاکنون یک پیام را با عبارات مختلف به خواننده ګان عرضه کرده است، آن اینکه مسعود عنصر فروخته شده ای روسها وپاکستانیها واسراییل وهند وفرانسه بوده ، نورمحمد تره کی هیچګاه کیش شخصیت نداشته است، دوستم نیز یک جنایتکار حرفه ایی است، باقی سمندر که خاطرات جوانی اش را درین سایت نګاشته است او هم تاپه ای شورای نظاری خورد ، داکتر فرید یونس درامریکا نیز متهم به شورای نظاری بودن شد، پس شما ازین ګروه چه توقع دارید که باید دربرابر مسعود این ها چه قضاوتی داشته باشند. من تکرارا عرض می کنم که من به هیچ صورتی خواهان چشم پوشی ازاشتباهات مسعود نیستم ولی آیا وقت آن نرسیده است تا یک فرق کلی میان مسعود وګلبدین با داشتن یک منطق روشن قایل شویم؟ البته من نیز باشما درمورد اینکه کرزی از اعطای لقب قهرمانی چه اهدافی را دنبال کرده وبا چه مداری ګری خاص طرفداران مسعود را آله ای بازی خویش ګردانید کاملا موافق هستم وشما تحلیل خیلی خوب کرده اید ، که واقعیت مسله نیز همین است که کرزی با این فرمان خویش هدفش آن بود که یک تیر بزند و دوفاختک شکار کند که کرد او ازیکطرف طرفداران مسعود را در ذهنیت پشتونها کوباند وخود را یک مظلوم واسیر در دست جنګ سالاران جلوه داد ، ودرمجالس خصوصی به باری جهانی ودیګر هم تباران خویش ګفت که وی زیر فشار جنګ سالارها قرار دارد و او مجبور هست که مسعود را قهرمان ملی بنامد وازجانب دیګر تمام سایت های پشتو هرسال بارسیدن روز نهم سپتمبر با بدترین الفاظ نه تنها که مسعودرا بلکه تعداد زیادی ازطرفداران وی را که درزمان طلبه خانه وکاشانه ای شان تباه شده به استقبال می نشینند بناءاګر شما یا آقای باقی سمندر یا داکتر فرید یونس ویا هرکس دیګری که یکروزهم حتی درباره ای مسعود مطابق فکر وبرداشت آنها چیزی نګفته یا ننوشته باشید قابل بخشش نیستید . اګر چیزی نوشتید که مطابق ذوق آنها نبود آنوقت اخوانی هایشان شما را کافر میګویند، کافرهایشان شما را ستمی واخوانی تاپه میزنند چنانچه که همین اکنون آقای باقی سمندر را برچسب شورای نظاری زدند داکتر فرید یونس را درامریکا نیز همکاسه ای مسعود قلمداد کردند، بناء برای من چنان معلوم میشود که قضیه ازحد یک فرد ویا یک جنګ سالار ویا یک قوماندان جهادی اندکی عمیق تر است. ورنه کور هم می داند که آنچه را که آقای سمندر بصورت مستند ازګلبدین نوشته است بوضاحت نشان میدهد که چقدر ګلبدین به منافع وطنی این کشور وفا دار مانده است. کسیکه علنا در روز روشن اعلان میکند که من غلام ایمن الظواهری استم حلقه غلامی را به ګردن خویش می اندازد ولی چشمان تنګ قبیله ګرایان پشتون قدرت دید وی را ندارد. ولی کسی که قربانی این توطیه است ولی پشتون نیست ازنظر پشتونها خاین و وطنفروش تبلیغ میشود. بناء همان قول مرحوم رازق فانی که عجب صبری خدا دارد! با این دیده درایی اینها خواهان همزیستی مسالمت آمیز ویکرنګی نیز میباشند.
بناء به فکر قاصر من ، قانع ساختن پشتونها مبنی براینکه جنایت درافغانستان تسلسل تاریخی دارد مثل این است که شما مشت تان را به دیوار بکوبید. بناء من با احترام به عقاید ونظریات شما درباره ای مسعود، معتقد برانم که جنایتکار خواندن وی با نقد عملکردها ، ودیدګاه های وی کمی ازهم فاصله دارد وبیشتر زمینه ساز یک فضای تبلیغاتی برای تمامیت خواهان پشتون میشود .
با احترام
2 سپتامبر 2011, 15:01, توسط baqi samandar
باقی سمندر
سنبله ۱۳۹۰خورشیدی
اګست سال ۲۰۱۱ میلادی
سلام به همه خوانندګان ارجمند کابل پرس?
سلام به آقای پاچا !
کرانه پاچا خان!
تاسو خپلی دیر ښه وویلی دی - مګر زما جنجال د کلبدین تالی څتی داډي چه هغه کلب الدین ته د انبیا (ع) سره مقایسه کووی . هرڅوک چه داخبره کووی نوددینی علما اوفقها ته شکاره دی چه داسی خبری فقط او فقط کفر ویل دی او بس . ز مونژ دینی و ایمانی وظیفه دادی چه خلکو ته وایو :
د ابومسله کذاب ثانی او دهغه تالی څتی خپل چاپیریال نه ځانته لری وکړی .
چاته چه ته خلک زامنو -کلب الدین وایی اووس دومره بی حیا شووی دی چه د پیغمبری ادعا کووی ومدعا لری .
تا سو پوهیژی چه خنی پنج پیران شته او ځنی قادیانی ملایان و د احمدیه داړه ماران !
احمدیه داړه ماران هم داسی وایی چه :
محمد رسول الله (ص) خاتم نبیین ووا ودخاتم معنی داسی وایی چه هغه آخرین پیغمر نه وو(نعوذ باالله ) مګر خاتم وو . او خاتم ته مهر وایی و دقران عظیم الشان کی استناد کووی چه :
( ختم الله علی قلوبهم غشاوّه ّ ) نو د خاتم معنی باندی تقلب کووی . اووس د کلب الدین چاپیریان دومره غدارانه خبرونه خبروی چه خپل قاید نه ( پیامبر ) بوولی ـ
د خدای نه مرسته غواړم چه ماته دومره توان اوعمر ورکووی چه جهالان او دجالان و او ابومسلمه ثانی کذابانو ته د دوی اصلی ځای چه د تاریخ زباله دان دی - کښیژدو .
په در ناوی
باقی سمندر
3 سپتامبر 2011, 07:02, توسط ( حقبین )
دوست گرانقدر بهمن !
از حوصله لفزایی شما متشکرم. با حفظ داشتن ملاحظاتی درین رابطه ، بیشتر ازین بحث را درین مورد قبل از وقت دانسته و پرداختن به اولویت هایی را که هم اکنون فراراه ما قرار دارد ، اولویت میبخشیم. مسعود یا هر یکی دیگری که به حق پیوسته اند ، دیگر درمیدان عمل وجود فزیکی ندارند و تنها تاثیر ایشان بر ما قضاوت ما در مورد عملکرد ایشان است ، زیرا عملکرد درست ما مستلزم برداشت درست ما از تاریخ است.
به هر صورت تا حد زیادی شما حق بجانب هستید و انرا می پذیرم.
با درود و احترام
3 سپتامبر 2011, 14:30
سمندرخان1!
اوغانی نوشته نکو که همه جا را خسک خاد گرفت !!
سراسر نادرست نوشته کردی !! پاچا خانه درست تر است " نه پاچا خان "!! تاسو خپله " نه خپلی " مردکه را زنکه ساخته یی !!
شه ویلی دی " نه شه وویلی دی "...........................
در باره قادیانی احمدی مرزایی هم گپ های عجیب و غریب نوشته کرده اید انان به سوره جمعه استیناد کرده و ادعا دارند که مهدی اخرالزمان امده و همان مرد یکه تلویزیون دار فراری به انگلستان میباشد , سعودی عرب برای انان ویزه حج نمی دهند , علما سنی وهابی شیعه پاکستان انان را ملحد ذندیق وکفر میخوانند وهابیت و تند روان سپاه صحابه حملات ی بر مراکز انان و شخصیت های کرده رهبران انان تحت حمایه دولت پاکستان و انگلستان و کم وتم کشور های غربی قرار دارند انان فعالیت خود را به هند و پاکستان و بنگله دیش و افریقا گسترش داده اند ...
خطاب دادن داله مار فکر کنم برای انان مناسب نیست داله مار برای گروه های اوغانی راهگیر خود ما ازخوبتر القاب بحساب میاید .
4 سپتامبر 2011, 11:06, توسط اچکزی
علت قتل احمد ولی این بود که وی دانسته بود که سردار محمد با زن وی ارتباط نامشروع دارد. وی میخواست که سردار محمد را در جریان یک توطیه به قتل برساند ولی سردار محمد پیش دستی کرد ووی را به قتل رساند.
16 سپتامبر 2011, 05:05, توسط غبی زی له خواه
اچکزی ماما شه راغلی!!
وایی !!تور گادی " د احک زو" پلار دی!!
غبی زی لخواه