صفحه نخست > دیدگاه > بیعدالتی در افغانستان نهادینه می شود

بیعدالتی در افغانستان نهادینه می شود

سه داستان و یک فرجام
عبدالرحیم احمد پروانی
دوشنبه 8 آگوست 2011

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

این سه ماجرا، مشت نمونه خروار اند. آنچه که به خوبی پیداست، شوربختانه دولت افغانستان با وجودی که ده سال از موجودیتش می گذرد و از امکانات و پشتیبانی گسترده بین المللی در ساحات مختلف برخوردار است نتوانسته آنچنانکه لازم است، به ایجاد سیستمی که بتواند عدالت را در کشور تامین کند موفق شود. از همینروست که در بعضی موارد خبرهایی از مراجعه مردم برخی از مناطق به تشکیلات طالبان برای حل و فصل قضایای شان شنیده می شود. از همینروست که مردم دیگر اعتماد خود را به این دولت از دست داده اند.
گر چه هر سه داستان مختلف اند، اما فرجام آن ها یکی است: بی اعتمادی به دولت که سخت سبب بیشتر لرزان شدن پایه های آن می کند.

سه داستان و یک فرجام

نویسنده: عبدالرحیم احمد پروانی

یک – داستان حلیمه دانشجوی دانشکده طب

حلیمه یکی از پر کار ترین و لایقترین دانشجویان در دانشکده طب کابل است. جوان است و مثل بسیاری از جوانان دگر آرزوهای بیشماری در سر می پروراند. یکی از این آرزوها که برای تحقق آن تلاش شباروزی به خرج می دهد، پوشیدن چپن سفید داکتری است تا روزی از طریق بتواند مصدر خدمات شایان برای مردمش شود.
حلیمه در هر صحبتش با من، در حالی چشمانش از امید و اطمینان می درخشید و در صدایش نشاط موج می زد سخن می گفت. اما دیروز وقتی دیدمش، چشمانش گریه آلود بود. با صدایی لرزانی سلام گفت و هنوز پرسش من که چرا چی شده؟ تمام نشده بود، که سیل اشک از دیده گانش روان شد. به سختی توانستم آرامش کنم. وقتی آرام گرفت، با لحن لرزانی گفت:

  • امتحان داشتیم. من زیاد درس خوانده بودم و مطمین بودم که نمره بلند را در مضمونی که امتحان داشتم، از آن خود می کنم. اما با کمال تاسف استاد برایم از بیست، نزده نمره داد. وقتی من علت را پرسیدم، برایم گفت: من متهم شده ام که به دانشجویان اناث حسن نظر دارم. به همین لحاظ، با وجودی که می دانم سزاوار نمره بیست هستی، یک نمره ات را کم می کنم.

حلیمه این را گفت و باز هم سیل اشکش جاری شد. برایش گفتم مگر یک نمره اهمیت زیادی ندارد. نباید به خاطر یک نمره این قدر ناراحت باشی. شاید استاد حق به جانب باشد. اما او که این بار عصبانی بود گفت:

  • یک نمره شاید برای استاد یا شما اهمیت نداشته باشد، اما برای من اهمیت دارد. برای این سیستم دولتی که دم از عدالت و جامعه مدنی و این ها می زند و به ویژه برای این استاد، استاد سجادی که خود را به مجلس نماینده گان کاندید کرده بود، این یک نمره خیلی مهم است. من با تلاش و پشتکار زیادی درس می خوانم. می خواهم داکتر لایق و فهمیده شوم. توقع دارم که دانشم عادلانه ارزیابی شود. من اجازه نمی دهم حق من به خاطر مصلحت و یا صوابدید افراد، زیر پا شود.

سخنی برای دلداریش نداشتم. راست می گفت. شاید برای نسل من که در زیر شلیک راکت ها و باران گلوله ها و بیم از سوق شدن اجباری به سربازی، با هزار دلهره و نگرانی به دانشگاه می رفتیم، گرفتن یا از دست دادن یک یا چند نمره مهم نبود، نفس رفتن به دانشگاه اهمیت داشت. اما این نسل در حال و هوایی دیگری نفس می کشند، این ها از حق خود سخن می گویند. دغدغه ها و خواست های این ها جدای از خواست ها و توقعاتی است که ما داشتیم.

این را می دانم مرجعی نیست که حق او را از استادش که نزدیک بود به نماینده گی از مردم به مجلس نماینده گان راه یابد؛ باز ستاند، اما این را نیز می دانم که شناختن حق، در نفس خود نویدی است برای فردا. فردایی که همین جوانان امروز نظامی را روی کار خواهند آورد که اجازه چنین حق تلفی ها را ندهد. این فردا آمدنی است، اگر چه روزِ پس از امروز نباشد.

حلیمه قربانی بی عدالتی و خود خواهی فردی گردیده که برای اعاده حیثیت خود، حق دیگری و شاید هم دیگران را زیر پا گذاشته است. اگر انسانی با چنین طرز تفکر به مجلس نماینده گان راه یابد، چه انتظاری از او می توان داشت؟

حلیمه قربانی است. قربانی خودخواهی استادی که فارغ از هر گونه دغدغه بازپرسی, حق دانشجویی را زیر پا می گذارد.

دو – داستان عزیزه، دوشیزه یی در قربانگاه تحجر

داستان عزیزه، داستان دردناکی از ستم و بیدادیست که بر دختران و زنان سرزمین من و تو می رود. عزیزه دختر معصوم و نوجوانیست و یگانه وجه مشترکش با حلیمه دختر بودن و مظلوم بودنش است. چهارده یا پانزده سال دارد. روز چی که سال دقیق تولدش را هم کسی نمی داند. در روستای دور دستی از مربوطات ولایت جوزجان زنده گی می کند، اگر بتوان نامش را زنده گی گذاشت. داستان کوتاه زنده گی او شبیه داستان فیلم های جنایی است که میلیون ها نفر را در شرق و غرب به سالون های سینما ها می کشاند. قصه زنده گی او شبیه داستان کتاب های قصه و افسانه است. او شوربختانه قهرمان داستان غم انگیزیست که فرجامش با همه تلخی هایش قابل پیش بینی است.

عزیزه تازه مرز کودکی را پشت سر گذارده و گام به مرحله نوجوانی گذاشته است. شادمانه در انتظار مراسم ازدواج خواهر بزرگتر خود رجب گل بود. رجب گل خواهرش شش سال با کسی به نام عبدالرحمن نامزد بوده است. انتظار دیر پای رجب گل و خانواده اش بالاخره به پایان می رسد و شب عروسی این دو فرا می رسد. همه اعضای خانواده با حداقل امکاناتی که برای برگزاری چنین مراسم دارند، این رویداد را جشن می گیرند و شاید هم عزیزه در شب عروسی خواهرش زیاد تپیده و خندیده و شادمانی کرده. اما این خوشی دیر پا نبود. خانواده داماد عروس را با خود می برند. یکی از شب های سرد ماه حوت 1389 است. سردی بیداد می کند. اما برای خانواده محمد قل که دخترش را به خانه بخت فرستاده است، یکی از گرمترین، شیرینترین و نیز اندوه بار ترین شب هاست. با وجود اندوه و دلتنگی ناشی از وداع با رجب گل، خانواده عزیزه باز هم خوش اند و شادی می کنند. اما متاسفانه این خوشی و سرور دیر نمی پاید. سرنوشت بدی انتظار خانواده محمد قل را که در بین خوشی و اندوه وداع با دختر جوان خانواده قرار دارند، می کشد. مردانی مسلح فردای آن شب به خانه محمد قل می ریزند و عزیزه را، عزیزه دخترک چهارده – پانزده ساله را با خود گرفته می برند. عزیزه را می برند تا با عبدالرحمن، کسی که شوهر خواهرش شده بود، نکاح کنند. عزیزه چهارده یا پانزده ساله را.

پس از بیست روز موضوع به مقامات دولتی می رسد و متهمین جلب می شوند. آن ها در تحقیقات خود می گویند که رجب گل باکره نبوده، بناء آن ها رجب گل را با شاه نظر که گمان می رفته رجب گل با او در ارتباط بوده تزویج کرده و عزیزه را برای عبدالرحمن گرفته اند. ملایی که این همه نکاح بازی را به راه انداخته از صحنه فرار کرده است. قصه کوتاه که متهمین به جز یک نفر که گفته می شود در این قضیه بیگناه بوده رها شده و موضوع به دادگاه های کابل کشانده می شود. جنبه های حقوقی این قضیه به یک سو که به کجا کشید و یا کشیده می شود و اما قربانی اصلی این داستان غم انگیز، عزیزه است. دخترک چهارده یا پانزده ساله که اختطاف گردیده و به زور و عنف به نکاح شوهر خواهر خود درآمده است.

عزیزه قربانی است. قربانی دولتی که ادعای برقراری عدالت و مساوات را دارد. قربانی رسم و رواج های غلطی است که چون زنجیر به دست و پای مردم ما، به ویژه زنان بسته گردیده و زنده گی را برای شان جهنم ساخته است.

سه – داستان عزیزی بانک، ماجرایی با پیامد های وحشتبار و فرجام ناپیدا

ماجرای عزیزی بانک داستان آشنا و تکان دهنده یی است که نیاز به بازگویی ندارد. ماجرای حیف و میل شدن پول های مردم بینوای کشور ماست. شاید بپرسید که ماجرای عزیزی بانک چه پیوندی با دو ماجرای نخست دارد. پیوند آن در این است که هر سه ماجرا به یک نقطه می رسد، به نقطه یی که در آن به خوبی می توان عدم کارآیی دولت را در تامین حقوق ابتدایی مردم کشور مشاهده کرد.

اگر حلیمه به عنوان فردی مورد ستم قرار گرفت، اگر عزیزه و خانواده اش به تباهی سوق داده شدند، ماجرای عزیزی بانک ملتی را صدمه زد. پیامد های ماجرای عزیزی بانک تازه رخ وحشتناک خود را به مردم نشان می دهد. تازه شکایت هایی از این جا و آن جا در مورد نرسیدن معاشات شماری از وابستگان دولت شنیده می شود. قطع کمک های بانک جهانی یکی از پیامد های خطرناک این اختلاس افسانوی است که ناملایمات بیشماری را نصیب عده زیادی از مردم ما خواهد ساخت. ماه ها از این ماجرا می گذرد، هنوز اقدام قاطعی از مسوولین به مشاهده نرسیده که نشاندهنده باز گرفتن حق مردم از ستاننده گان آن باشد.

این سه ماجرا، مشت نمونه خروار اند. آنچه که به خوبی پیداست، شوربختانه دولت افغانستان با وجودی که ده سال از موجودیتش می گذرد و از امکانات و پشتیبانی گسترده بین المللی در ساحات مختلف برخوردار است نتوانسته آنچنانکه لازم است، به ایجاد سیستمی که بتواند عدالت را در کشور تامین کند موفق شود. از همینروست که در بعضی موارد خبرهایی از مراجعه مردم برخی از مناطق به تشکیلات طالبان برای حل و فصل قضایای شان شنیده می شود. از همینروست که مردم دیگر اعتماد خود را به این دولت از دست داده اند.

گر چه هر سه داستان مختلف اند، اما فرجام آن ها یکی است: بی اعتمادی به دولت که سخت سبب بیشتر لرزان شدن پایه های آن می کند.

آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

  • باقی سمندر
    نهم ماه رمضان- اسد سال ۱۳۹۰ خورشیدی
    نهم ماه اګست سال۲۰۱۱ میلادی

    عدالت پامال است !
    بایست عدالت را استوارو برقرار ساخته وفرجام بد را به آغاز نیک تبدیل کرد

    سلام به خوانندګان عزیز کابل پرس? !
    سلام به آقای عبدالرحیم احمد پروانی !
    آقای پروانی !
    از خواندن نبشته کوتاه ولی بسیارنغز شما یکبار تکان خوردم – ازاینرو این یاد داشت را به خاطر عدالت دراینجا مینویسم واز داد خواهی شما و آن دوشیزه دانشجو وهر داد خواه دیګر حمایت مینمایم .
    ازتلاش دختر خانم دانشجو برای یک نمره بهتر وتلاشش برای تحقق بخشیدن به عدالت وداکتر شدن لایق وخوب در آینده ومصدر خدمت نیک شدن به خود وجامعه خشنودشدم و از بی عدالتی استادش که ګویا سجاد یا سجادی است – برافروخته ګردیده وتکان خوردم .
    عدالت بازهم پیوسته به ګذشته پامال ګردیده است .
    در خبری از دخترخانمی که یکبار بنام عروس بخانه داماد رفته و یکبار بنام عدم باکره بودن به مردک نامرد دیګری نکاح شده بازهم برآشفته ګردیدم و متوجه شدم که دختر دانشجو با داشتن آګاهی برای یک نمره خوبتر- نمره ایکه انرا حق خود میداند – برضد استادخود قد علم میکند و استادش که اهل دانش ودانشګاه است – حق وی را تلف نموده است اما در مورد دختری دیګری که بخانه داماد به عنوان عروس با طی مراسم شرعی وعرف وعادات میرود ولی باغم بیرون رانده میشود ودر قید نکاح دیګری به خانه دیګری روان میشود وباز باغم واندوه فراوان خانوده شان را مبتلا نموده و خواهرش را اختتاف مینمایند تا داماد را خشنود ګردانند – در این حالت دومی به صراحت میبینیم که نا آګاهی هردو دختر از حق شان و ناتوانی پدرومادر و ضعف اقتصادی و نداشتن روابط با زور مندان محل دست بدست هم داده و بی عدالتی را بیشتر از پیشتر ګردانیده است ـ اګر پدر ومادر دختران دومی وسومی آګاهی دیګری غیر از آګاهی کنونی را میداشتند – وخود دختران جوان هم از آګاهی وآزادی فکری برخوردار میبودند و به رسم ورواج ها تن نمی دادند – پس در این صورت دختران دومی وسومی بازهم در کنار ده ها علت – عقب نګداشتن وعقب مانده ګی جامعه ما نقش خود را دارد –
    عقب مانده ګی وعقب نګه داشته ګی با سالها جنګ وآواره ګی و پاشیده شدن شیرازه بسا ارزشهای انسانی باعث ګردیده تا بازهم جهالت برجامعه بیشتر ازپیشتر چیره ګردد – خانواده ها بیشتر تحت تاثیر ترس و لرز وفقر و ناداری به بدترین حالات کشانیده میشوند که شما سه نمونه آنرا یاد نموده اید .
    در اینجا هر سه نیروی دولت جا زده اند –
    نیروی اجرایی که حق دانشجو یا دانشجویان را نمیتواند تامین کنند و دستګاه وزارت تحصیلات عالی افغانستان که در پامال ساختن حقوق دانشجویان بی توجه است و هنوز در جامعه ما متاسفانه زن و دختر را برابر به مرد نمیدانند و از عینک تحقیر به زن ودختر نګاه مینمایند –
    اګر در اروپأ بسا فمینیست ها فلسفه کانت را در مورد زنان به سخریه میګیرند و به حق امانویل کانت را زن ستیز میدانند – در جامعه ما هزاران مرد که اصلن نام امانویل کانت را نشنیده اند و زن ستیز ترین ها اند – در پامال نمودن حق دوشیزګان- خواهران ومادران خود احساس افتخار وسربلندی مینمایند- در اینجا بایست فرهنګ زن ستیزی مورد نقد قرار ګیرد – تا دستګاه تقنینه کشور با دستګاه قضایی نه در ګفتار بل در کردار از زن وحق زن وحقوق زن دفاع نمایند .
    تا زمانیکه در افغانستان زن به معنی اصلی کلمه برابر به مرد شناخته نشود وتمام حقوق اش اعاده نګردد – هزاران بی عدالتی دیګر ادامه خواهد یافت .
    نمونه بانک راشما یاد نموده اید !
    وقتی بانکها در دستګاه دولتی تاحدی تعیین کننده استند وباشند که وزیر ووکیل بدون کمک ایشان به راس قدرت نتوانندتکیه بزنند – در کارتل قدرت نقش بسیار بزرک داشته باشند که دارند – حال مردم روز بروز خرابتر خواهد ګردید-
    تازمانیکه مردم آزاد واګاه مانند شما و مانند دوشیزه خانم دانشجو از حق خود وبرقراری عدالت سخن نګویند و برای عدالت زن ومرد یک مشت ویک پارچه مبارزه مدنی را تا سرحد نافرمانی مدنی پیش نبرند وشجاعت مدنی بیدارنګردد- در جامعه عدالت روز بروز پامال خواهد ګردیدـ
    من با دل وجان ازدرک عدالت خواهانه شما با نوشتن این جملات حمایت خود را اعلان مینمایم .
    من میدانم که قاضی القضات افغانستان که باید سمبول ونماد عدالتخواهی باشد – خود پامال کننده عدالت است - اقای سلام عظیمی مطبعه وزارت معارف افغانستان را غصب کرده ونامش را کذاشته است – مطبعه نبراسکا ـ
    حمایت ګران داخلی وخارجی وی اورا به اریکه نا داوری نګهداشته اند و اقای کرزی هم از وی حمایت میکند .
    ضرر واقعی آقای سلام خان عظیمی برای وزارت معارف افغانستان وشاګردان معارف و دانشکاه های افغانستان بیشتر از یکصد ملیون دالر خساره است .
    آیا شما میدانید که بیشتر از یکصد ملیون دالر پول نقد برای چاپ کتابها از حساب وزارت معارف افغانستان به هندوستان و اندونیزیا و موسسات چاپی خصوصی افغانستان بیرون شده است و هنوز شاګردان از نداشتن کتاب شکایت ها دارند ! حالانکه اګر مطبعه وزارت معارف را از اقای قاضی القضات می ګرفتند وبګیرند – با مصرف ده ملیون دالر بهترین مطبعه را وزارت معارف افغانستان دارا میګردید ومیګردد و با ده ملیون دالر دیکر کتابها چاپ میګردید و با هشتاد ملیون دالر دیګر رخت بیسوادی ار افغانستان کنده میشد – کجاست عدالت وکجاست آګاهی وشعورملی ـ من موضوع مطبعه نبراسکا و غصب نمودن مطبعه را هم برای لوی ثارنوال افغانستان ګفته ام – هم برای وزیر معارف پیشتر یعنی آقای اتمر ګفته ام وهم برای فاروق وردک ګفته ام – در اتاق های رسمی ودر وقت رسمی کارشان .
    اما کی میتواند سلام عظیمی را سرجایش بنشاند ؟ کی میتواند قاضی القضات را بګوید که خودش عدالت را پامال مینماید ؟
    وزیر معارف افغانستان یک شاګرد یست که رشته دواسازی را تمام نګرده وبنام داکتر فاروق وردک وزیر معارف افغانستان است – یکبار بخاطر لویه جرګه – دوماه مصروف کمپاین برای آقای کرزی بود وحالا در کمیسون انتقال قدرت مصروف است وتمام روابط در ارګ بر پایه بی عدالتی استوار است
    وقتی در هر سه قوه – اجراییه – مقننه – قضاییه بی عدالتی و پامال نمودن عدالت بی داد بنماید – باید صد ها دختر دانشجو از حقوق خودومردم دفاع وحمایت کنند-
    وقتی مشاورحقوقی رییس جمهور بنام استانګزی یک انسان معتاد به معنی اصلی کلمه باشد – چګونه عدالت برقرار خواهدګردید ؟
    برای برقراری عدالت بایست رزمید !
    من را در زمره دادخواهان در کنارخود بشمارید تا زمانیکه صف دادخواهان ګسترده نګردد و ندای عدالت خواهی از نیروی بالقوه به نیروی واقعی بالفعل تبدیل نګردد و عدالت در تمام زمینه ها تحقق نیابد .، بایست با تمام قوت ونیرو رزمید .
    فرجام بد را میتوان به آغاز نیک تبدیل کرد و به اینترتیب عدالت را نهادینه ساخت !

    اینست برداشت من در همین لحظه .

    باقی سمندر
    نهم رمضان - اسد سال ۱۳۹۰ خورشیدی
    نهم اګست سال
    ۲۰۱۱

  • salam azizan.... haqh wa hoqhoqh hazareha bad az inke nam aryana tabdil be nalestan shod payeml shod dar zaman abdorahman khonkhar 60% darsad mardom hazare aware shod wa khiliha ham shahid shodan hazareha qhadimitarin sakenin khorasan hastan ...... chira taliban bodhaye bamyan ra weran kardan? bekhatere in bodha sakhte ajdad hazareha bodan wa neshan midadan ke hazareha besh az 3000 hazar sal dar in afghanistan emroze zendeghi mikardan wa baradaran uzbak ham yaki az shakhe haye hazare ha hastan.... hazareha bayad wahdat wa farhange khodeshan ra hefz konad dar harjaye in kore khaki ast ... just wahdat + pirozi ......... hal ke taqhareban 10sal az dowlate reshwakhari migzare ta behal 1metr az sarkhaye bamyan wa hazarejat pokhtakari nashode ha wa hech komake binelmenale be in manateqh narasede wa harsal benamhaye kochi bar sare in mardom bedofa hamle mishawand wa mal wa amwaleshan be qharad borde mishawan wa jawananeshan sar borede mishawan de khateri ke hazare hastan aya in adalat ast?

  • شاید منظور نویسنده محترم کابل بانک باشد نه عزیزی بانک. زیرا گند عزیزی بانک به علت نفوذ دزدان در دستگاه مفسد کرزی اقلا برای فعلا ماست مالی شد.

    • کاملن درست است. منظور از کابل بانک است که بدین وسیله تصحیح گردیده و از خواننده گان گرامی از این بابت
      پوزش می خواهم.

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس