چهار فیلسوفِ شگفت
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
فلسفه به یک تعبیر چیزی جز بیان اندیشه های شگفت نیست وهمین شگفتی ها در ذات فلسفه است که برای مخاطبان جذابیت می آفریند واین جذابیت سبب گرایش بی حدو حصر آنان می شود.
بنابرین فیلسوفان، افرادی اند که باهویت شگفت فلسفی در پشت آرای شان ایستاده اند تا اعجاب مخاطبان شان را بر انگیزند.
باتوجه به آن چه گفته شد، در این نوشته به معرفی چهارفیلسوف شگفت ( اپیکور، ماکیاول، ولتر ونیچه) می پردازم؛ اما با این تفاوت که این معرفی بیشتر به جنبه های نا متعارف گرایش فیلسوفان( که به گونه ای شگفتی آور پنداشته می شوند) می پردازد.
بحث در باره ی این چهره های شگفت به هیچ وجه به معنای رد، نقد وپذیرش جنبه های فکری آنان نیست؛ بل منظورم از سخن زدن در این باره، شناسایی نقاط شگفتی زای این چهره های فلسفی است.
اپیکور:
"اپیکور" در شهر " ساموس" یکی از جزایر یونان در کنار دریایی که موسوم به "واژه" است، زاده شد.
او به لذت جویی از دنیا مشهور است ولُب و فلسفه ی او، تبیلغی است در باره ی لذت جویی انسان از مفاهیم وپدیده های مادی.
بنابراین اپیکور به این باور بود که بهشت در روی زمین است ونه در آسمان. وی با بیان این نکته می خواهد توجه آدمیان را به این مسأله وا دارد که آنان نخست ماهیت این بهشت را در یابند وسپس از ارزش های این بهشت در دنیا، استفاده بیشتر کنند.
او در واقع فیلسوف معتقد به خدانیست؛ اما دو گونه برداشت در باره ی او وجود دارد. شماری از اندیشمندان مسیحی او را به عنوان یک "قدیس" می شمارند وبرخی دیگر او را فیلسوف عیاش، لذت جوو شهوت پرست می پندارند؛ از این رو گفته می شود واژه ی " اپیکور" در زبان های اروپایی چیزی همردیف لذت جو، شهوت پرست وولگرد است.
ایپکور به این باور است که " در تماشاخانه ی زنده گی بهتر آن است که که ناظر باشیم ونه بازیگر بیاموزیم که به در دها و آلام خویش لبخند بزنیم . سعی کنیم همه ناراحتی های روحی خود را تخفیف دهیم ." (1)
اما برخی ها (به ویژه افرادی که با نگاه مثبت به فلسفه ی این فیلسوف می نگرند) به این باور اند که تأکید اپیکور برمقوله ی لذت جویی از دنیا به معنای ترویج بی بند وباری نیست؛ بلکه ذات مفهومی این نگرش " کوشش همآهنگی است برای کاستن تب جهان وتسکین درد های آن".
بی تردید باید گفت که تأکید فلسفی اپیکور برمقوله ی لذت جویی از دنیا واین که بهشت واقعی آدم ها در زمین است ونه آسمان، باوجود مخالف های شدیدی که در پی دارد، نکته ی شگفتی آوری را در فلسفه ایجاد نمود وازاین فیلسوف، چهره ی شگفتی را در حوزه ی فلسفه ترسیم کرد.
ماکیاول:
این فیلسوف که با نگرش های نا متعارف وغیر معمولش شگفتی های فراوانی در عرصه ی فلسفه ایجاد کرد، در سال 1969 میلادی در"فلورانس" چشم به جهان گشود.
ماکیاول کتاب های متعددی در عرصه ی سیاست نوشت وبه گونه ای روش های تزویر، فریب، دسیسه چینی ونیرنگ را در زمینه ی کشور داری مشخص نمود وبا این گونه نوشته ها حکام مستبد وخونخوار را ترغیب به خونخواری بیشتر واستبداد گسترده ترکرد.
فلسفه ی ماکیاول، فلسفه ی جنگ، خونریزی وشرارت است. او در کتاب "شهریار" که خودش آن را نگاشته به پادشاهان گوشنرد می کند: برای آن که مردم همواره از توفرمان بردارباشند، بهتر است آن ها از تو دلهره داشته وبهراسند وهرگز هم دوستدارت نباشند.
روش های ده گانه ی او در عرصه ی حکومتداری مستبدانه که به نام " احکام دهگانه ی وحشیانه" معروف است، این ها اند:
1- تنها در پی منافع وعلایق خودت باش؛
2- هیچ کس را جز خود، احترام نکن؛
3- بدی کن؛ اما چنان نشان بده که قصد انجام کارنیک را داری؛
4- حریص باش ودر جمع کردن مال بکوش؛
5- همواره خسیس باش؛
6- با خشونت وبی رحمی رفتار کن؛
7- با فریب ، نیرنگ وتزویر عمل کن؛
8- دشمنانت را بکش وبنابر ضرورت به دوستانت نیز رحم مکن؛
9- در برابر مردم استبداد وزور گویی را پیشه کن واز نرمی بپرهیز؛
10- به جز از جنگ در باره ی هیچ چیز دیگر فکر نکن.
افزون بر فیلسوفانی مانند "نیچه"، ماکیاول در میان کشور گشایان مستبد مثل: ناپلیون، قیصر، ویلهلم، هتیلر، موسولینی و ... نیز اراد تمندان فراوان دارد.
ولتر:
"ولتر" فیلسوفی بود که می گویند همیشه لبخند برلب داشت واز همین رو بسیاری از دوستانش به او لقب "فیلسوفِ خندان" را داده بودند.
ولتر افزون برنگره های جذایی که در حوزه ی فلسفه از خود به یاد گار گذاشته، در مورد اثبات وجود خداوند (ج) توجیه شگفت فلسفی دارد. او می گوید:" طبعیت کتاب بزرگی برای اثبات وجود خداوند است؛ زیرا این طبعیت است که بزرگی خدا را می نمایاند" ؛ یعنی شکوهی که در خلقت موجود است به روشنی می رساند که این همه شکوه وجلال در فرآیند خلقت توسط پروردگار شکل گرفته است.
او در ادامه می افزاید: " وقتی تقلید از پرده ی رنگین طبیعت را زاده ی مغز هوشمندی می دانیم، آیا می شود گفت این پرده ی رنگین اصیل (طبیعت) بر حسب تصادف واتفاق پیدا شده است . " (2)
بی گمان این اشاره ی ولتر برخلاف نگره ی فلاسفه ی مادی گرااست که پیدایی طبیعت وجهان مادی را زاده ی تعاملات مادی وبرحسب تصادف می دانند.
ولتر از یک نگاه برخلاف اندیشه های زهرآگین "ماکیاول" قرار دارد و در واقع فیلسوفی است که همواره می کوشد، اندیشه ی آزادی، برد باری، عدم سود جویی، اعتماد به خود وصلح را میان مردم ترویج کند.
نیچه:
"نیچه" فیلسوفی است نا متعارف نگر که که در سال 1844 میلادی در "پروس" زاده شد.
او بانگره های نامتعادل ونابود کننده اش، دوستداران ومخالفان زیادی برایش فراهم کرد؛ از همین رو برخی وی را " مردِ بزرگ" وشمار دیگر او را " فیلسوفِ دیوانه" لقب داده اند.
فلسفه ی نیچه افزون براین که شگفتی زا وجذاب است، منهدم کننده وخطرناک هم است.
نیچه مخالف سرسخت مسیح واندیشه های دین مسیحی بود. دیدگاه های قبول شده وعامه پسند را نفی می کردو آرای "ماکیاول"و "شوپنهاور" را دوست داشت.
او در واقع خودش را پیامبر و پیام آور نگرش وآیین جدید می خواند وخدا، عشق ومحبت در اندیشه ی او جایی نداشت.
خود بر تربینی نیچه نسبت به خودش بیش از حد بود. او خودش را برتر از هر چیز وهر کس می پنداشت و قدرت وزور را مظهر عالی عدالت می دانست وحقیقت را چیزی جز قدرت تصور نمی کرد.
نیچه به این باور بود که باید جامعه نوینی را بنیاد گذاشت. از دید او: " این جامعه نوین باید شبیه هرم باشد وبرپایه های محکم استوار گردد. طبقات متوسط در زیر وفرماندهی عالی در رأس آن قرار داشته باشد؛ زیرا تنها چیز مهم، همان منِ برتر و مقدس وخود خواهی متبرک است" (3)
" ابرمرد"ی که نیچه از آن در نگره های فلسفی اش نام می برد، جدا از افراد عادی ومعمولی است.
"ابرمرد" ذهن وی ، شخصیتی است فراتر از آن چه تصورش را می کنیم.
افزون براین چهار چهره ی شگفت در فلسفه، سقراط، افلاطون ، ارسطو، کنفوسیوس، توماس مور، فرانسس بیکن، جان لاک، روسو، کانت، دکارت،راسل، مارکس، ویلیام جمیز، کروچه ، هایدگر، گادامر، ژاک دریدا، سارتر و ... از شگفتی های جهان فلسفه اند که باید در فرصت دیگر به آن ها نیز پرداخته شود.
هر چند بحث در باره ی نقادی وبررسی اندیشه های فلسفی این چهره های شگفت فرصت فراگیر ومنابع گسترده تر را برای استفاده نیاز دارد؛ اما این نبشته سرآغازی پنداشته می شود برای کار های بیشتر وبحث های کلان تر در حوزه ی فلسفه که امید وارم (باتوجه به داشتن فرصت وامکانات بهتر) این مأمول - زود تر- بر آورده گردد.
پانوشت:
1- هنری توماس – دانالی توماس، ماجرا های جاودان در فلسفه، ترجمه ی احمد شهسا، انتشارات ققنوس، چاپ دهم، تهران، پاییز 1389 ، ص 87 .
2- همان کتاب، ص 24
3- همان کتاب، ص ص 322- 323.
پيامها
2 اكتبر 2011, 18:24, توسط Farid Damawand
از محترم جاوید فرهاد جهان سپاس که دراین مقطع از تاریخ ما که همه صحبتها از جنگ و تفنگ است،قلم بر داشته و به معرفی اشخاصی میپرادزند که تا امروز و به یقین در آینده ها هم جهان متآثر از عقائید شان است.از دوستان خواننده آرزوی برادرانه ام اینست که اگر اختلافی با اینگونه نوشته ها دارند قلم برداشته و با کمال احترام به همه و حفظ عفت کلام وقلم به جواب و یا رنگین ساختن بیشتر اینچنین صفحات فرهنگی بپردازند.
فرید دماوند
3 اكتبر 2011, 04:07
این شخص از سواد سیاسی و اجتماعی بهره ندارد و به کاپی نمودن وقت همه را ضایع میساز . سه نفر از جمله نیچه اخوند های عیسی میباشند و نیکول ماکیولی چاپلوسی درجه یک دربار های ایتالیایی و فرانسوی بود در همه عمر خود .
3 اكتبر 2011, 12:36, توسط baqi samandar
باقی سمندر
۱۰ میزان /شهریور سال ۱۳۹۰ خورشیدی
سوم اکتوبر سال ۲۰۱۱ میلادی
سلام به خوانندګان ارجمند کابل پرس?
سلام به اقای جاوید فرهاد
اقای فرهاد
نخست تشکر ازاینکه با تلاش خویش لحظه ما را درخواندن مطالعات خویش سهیم ګردانید .
من هر چهاربخش را در باره هر چهار فیلسوف خواندم . هیچګونه قصد ندارم تا درمورد هر چهار فیلسوف مطلبی بنویسم - برای شما میخواهم خاطر نشان بسازم که تاریخ تولد نیکلا ماکیاول براثر اشتباه تایپی نادرست نوشته شده است وتاریخ تولد ماکیاولی در سال ۱۴۶۹ میلادی بوده است - که در یایان هم توجه شمارا خواهانم .
به اجازه شما میخواهم یک بخش را درباره ماکیاول از ویکی پیدیا در اینجا اضافه نمایم
«ماکیاولیسم (به انگلیسی: Machiavellism)، عبارت است از مجموعه اصول و روشهای دستوری که نیکولو ماکیاولی سیاستمدار و فیلسوف ایتالیایی (۱۴۶۹-۱۵۲۷) برای زمامداری و حکومت بر مردم ارائه داد.
نیکلا ماکیاولی که بنیاد این نظریه خود را پیرامون روش و هدف در سیاست قرار داده، در کتاب خود شهریار (The Prince)، هدف عمل سیاسی را دستیابی به قدرت میداند و بنابراین، آن را محدود به هیچ حکم اخلاقی نمیداند و در نتیجه به کار بردن هر وسیلهای را در سیاست برای پیشبرد اهداف مجاز میشمارد و بدین گونه سیاست را به کلی از اخلاق جدا میداند.
ماکیاولی معتقد است، زمامدار اگر بخواهد باقی بماند و موفق باشد نباید از شرارت و اعمال خشونتآمیز بترسد. زیرا بدون شرارت، حفظ دولت ممکن نیست.
حکومت برای نیل به قدرت، ازدیاد و حفظ و بقای آن مجاز است به هر عملی از قبیل کشتار، خیانت، ترور، تقلب و ... دست بزند و هرگونه شیوهای حتی منافی اخلاق و شرف و عدالت برای رسیدن به هدفش روا میدارد.
این مکتب بر این باور است که رجال سیاسی باید کاملاً واقعبین و مادی و جدّی باشد، آنگونه سختگیر باشد که اگر تکالیف دینی، اخلاقی و احساسات سد راه او شود؛ از آنها صرفنظر کند و هدفی جز رسیدن به مقصود نداشته باشد. »
3 اكتبر 2011, 13:55, توسط صمد
سلام به همه:
زمانیکه این ده رکن ماکیاویلیزم را خواندم، فکر کردم بهتر آنرا کاپی نموده ودر صفحه نظر خواهی بگزارم. سوالم از خوانندگان ارجمند اینست که تنظیم های 7 گانه پیشاوری و 8گانه ایرانی کدام یک ازین ارکان ماکیاولیزم را کم داشتند؟ از گلبدین تا ربانی و خالص و سیاف و محمدی و مجددی و گیلانی و هم مزاری و محسنی و انوری و ....به شمول ملا عمر و حقانی و دوستم؟ کدام یک ماکیاولیست نبود و یا نیست؟
1- تنها در پی منافع وعلایق خودت باش؛
2- هیچ کس را جز خود، احترام نکن؛
3- بدی کن؛ اما چنان نشان بده که قصد انجام کارنیک را داری؛
4- حریص باش ودر جمع کردن مال بکوش؛
5- همواره خسیس باش؛
6- با خشونت وبی رحمی رفتار کن؛
7- با فریب ، نیرنگ وتزویر عمل کن؛
8- دشمنانت را بکش وبنابر ضرورت به دوستانت نیز رحم مکن؛
9- در برابر مردم استبداد وزور گویی را پیشه کن واز نرمی بپرهیز؛
10- به جز از جنگ در باره ی هیچ چیز دیگر فکر نکن.
4 اكتبر 2011, 13:19, توسط ندا شامخ
برای خوانندگان عرض سلام دارم
آنانیکه کمی اندیشه سیاسی دارند ماکیاولی و عقاید فرصت طلبانه اش را بخوبی میشناسند.
جالب است که روزی در کابل از یک مشاور انگیسی که در دولت افغانستان در زمینه بازسازی فعال بود کتاب شهزاده را براسی من تحفه داد و یاد آور شد که این کتاب بهترین تحفه اش برای افغانستان و دست اندرکاران این کشور است.
از انگلیس چه میتوان توقع داشت؟
صمد آغا باید متوجه باشی که در کنار رهبران ۸ گانه و ۷ گانه سایر شکمپرستان مترقی مارکسیست-لیننیست-ماوییست را نیز فراموش نکنی. کرزییست ها که دست همه را از پشت بسته اند.
8 اكتبر 2011, 07:39, توسط میرویس ظاهر .
به نطر مه ماکیاولی در کتاب شهزاده از مرکزیت قدرت در دست یک شخص و یا یک خانواده که امتداد قدرت را در کشوری مانند افغانستان که ملوک الطوایفی مطلق بود و است , خوب گفته است . ماکیاول در ان کتاب انواع سلطنت ها را شرح داده است که یکی و یا دو تا ان واقعاء بدرد مردم بی سواد و جاهل و احمقانه خدا پرست و پی رو ملاه و اخوند پرست و قهقرا گرای افغانستان , میخورد . و در از بدو دوران حکومت جمهوری در افغانستان ما و شما شاهد بودیم که رعایا در افغانستان به خاطر دراز لمیدن در سایه پادشاهی چون ظاهر خان یکی از قهرمانان نیکول ماکیاول , خود را راحتر و استراحت تر و مرفع تر حس مکردند تا دور حکومت داود و یا بهترین دور طلایی حکومت کمونیست ها که حاضر بودند به دولت و حکومت و سرمایه و ثروت , زنده گی فقرا و لخت ها و نوکر های زمین دار های که سالهای به نام اسلام حتی دختران نوبالغ خود را در شب اول در بستر خان و یا فیودال از دختری به نام تبرک میانداختند . یعنی در جامعه که فساد اخلاقی را یا اصول ملوک الطوایفی و یا اخوند ها و ملاه ها به نام اسلام دامن زده بودند . بهتر از طرح های ما کیاول حکومت برای شان میسر نمیایند . امروز واقعاء در مقایسه جهاد با انقلاب خواهد دید که شما در این سال 2011 به امیر عبدالرحمن خانی در افغانستان احتیاج پیدا نموده اید تا با زوری شمشیر و یا تفنگ مردم جاهل و بی سواد کشور را متحد سازد و اگر در انتخابی امیری بر افغانستان دیر جنبیدید پاکستانی که عمرش از بیت الخلاء کوچکتری قشلاق افغانستان نیز کمتر است . ملک شما را به نام اسلام غصب نموده و میخ اخر را بر تابوت یک یک شما خواهد زد . ولی با وجود ضرورت اشد شخصی مانند یکی از قهرمانان ماکیاول در این مملکت من مخالف حکومت های طراحی شده توسط اشخاصی که مفکوره نیکول را حمل میکنند هستم . این نویسند جاوید فرهادی برای این که خود را ادمی فهیمی نشان بدهد از ماکیاول دانشمند ساخته است , در حالیکه ماکیاول یک متملق و چاپلوس درباری بود و کتاب شهزاده او مانند نوشتده های ( طلایه ) فردوسی برای سلطان غزنوی را میماند .