سند چور و چپاول توسط پارلمان
داکتر رمضان بشردوست در گفت و گو با کابل پرس
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
کابل پرس?: داکتر رمضان بشردوست وکيل مردم در پارلمان در گفتگوی اختصاصی با کابل پرس از چور و چپاول گسترده بيت المال مردم گرسنه افغانستان توسط وکلای پارلمان خبر داد. در اين گفتگوی اختصاصی او فاش کرد که برخی از وکلای پارلمان بدنبال ازدياد معاش خود از 1100 دالر به 2730 دالر می باشند. بشردوست در اين رابطه به سايت اينترنی کابل پرس گفت: وکلا با موافقت کميسيون مصونيت و امتيازات وکلا و مصونيت و امتيازات سناتوران تلاش دارند که معاش خود را از 1100 دالر به 2730 دالر افزايش دهند. (اين کار انجام شد)
در حالی که مردم انتظار داشتند پارلمان دوکان تجارت برخی از مقامات عالی رتبه را بسته کرده و مطابق قانون به چور و چپاول خاتمه دهند. اما اعضای پارلمان بجای اين وظيفه مقدس، خودشان می خواهند شريک چور شوند و دهان جوال را بگيرند. هر چه بگندد نمکش می زنند، وای به روزی که بگندد نمک. امروز نمک گنديده است. اگر اين نمک دور انداخته نشود افغانستان بسوی بزرگترين فاجعه بشری در حال حرکت است. بنابر اين انحلال پارلمان افغانستان و استعفای حامد کرزی تنها راه حل بيرون رفت از بن بست موجود است.
اين مطلب از نسخه ی نخست کابل پرس? به اين نسخه منتقل شده است.
کابل پرس مطالب نسخه ی قبلی را به مرور به اين نسخه منتقل می کند.
تاريخ انتشار قبلی: 19 ميزان سال 1385
پيامها
7 جنوری 2008, 21:28, توسط يار محمد
از پارلمانی که همه دزدان،جنايتکاران و طالبان و قاچاقچيان مواد مخدر در آن است توقع بيش از اين نمی رفت.
7 جنوری 2008, 23:25, توسط B.popal
خداوندا تو رحم کن بحال اين مردم ..........وبه اين سرزمين نفرين شده......
8 جنوری 2008, 01:45
وا - حسرتا !
Kabuli
.
8 جنوری 2008, 04:54, توسط شریف
بدبختی این است که در این قضایای اختلاس و حق خوری گرگ و شغال یکدست هستند. در پارلمان نامشروع ما هم طالب است، هم مجاهد، هم کمونیست و هم لیبرال و هم دگر بلا و بتر. ولی در مورد دزدی و مفت خوری همه برادر و شریک هم میباشند.
8 جنوری 2008, 06:18
.
دوستان گرامی!
خوشحالخان ختک را با يقين که بانامش بلد هستيد. در يکی از اشعارش ميگويد که:
پشتون تاجک هزاره واره --- د چور په کار کی سره يو دی
در کار چور و چپاول - پشتون و هزاره و تاجک همه با هم يکيست.
kabuli
.
8 جنوری 2008, 07:02
خوشال خان ختک وقت مباحث ديگر که قوم پشتو را بزرگ همه می داند و وقت شمردن جرم و جنايت شد، آن ها هم هستند.
8 جنوری 2008, 07:43
Dear Kabuli that is really true as we see in this tabelaa khana or parliament you can see from all tribes just they are sitting there to fill their pocket and we have seen two enemy once they were like cats and dogs like Sayaaf and Maqeeq fallen in love with each other only for power and looting
Ikhlas Wardak
8 جنوری 2008, 08:27, توسط کاسترو
رمضان بشردوست تنهاشخصی است که از جنس مردم افغانستان است و درد مردم افغانستان را بشر دوستانه احساس میکند. اما چه فائده وقتی از یک و دو گل بهار نمی شود. با نگاه به وضعیت سیاسی در افغانستان اینگونه میتوان پیش بینی کرد که در افغانستان باوجود این همه افراد دزد و چپاولگر و بی سواد در دستگاه دولتی، نه تنها اینکه هیچ امیدی برای بهبود وضعیت سیاسی و اقتصادی در افغانستان نسیت بلکه بیم آن میرود که مردم افغانستان در آیندهء نزدیک دچار بحرانهای مرگبار اقتصادی خواهند گردید. تنها راه بیرون رفت ازین فاجعه بیمناک این است که دولت آقای کرزی سیاست های خود را در قبال انتصاب کارمندان در دستگاه دولتی عمیقانه تغییر دهد، و سعی کند که بدون در نظرداشت وابسته گی های قومی اشخاص کارا و مسلکی را نظر به استعدادش به سمت مورد نیاز بگمارد تا بهترکاریی این اشخاص مسلکی مسیر وضعیت اقتصادی،فرهنگی،سیاسی را در افغانستان بسوی بهبودی براند. اما از آقای کرزی نظر به وضعیت قدرتی در دولت توقع بیشتر ازین نمیرود،چون ستون قدرت را در دولت فعلی مجاهدین تشکیل میدهند، مجاهدینی که در زدخورد و همدیگرکشی سه دههءاخیر در افغانستان از هیچگونه تخریب و ضرب وشتم دریغ نکردند، تا افغانستان رادر وضعیت ناگوار قرار دادند.
سابقهء شوم این اشخاص بنام مجاهدین اینطور به ما می فهماند که وجود اینگونه افراد در دستگاه های دولتی، باعث پیشرفت نکردن دولت در پروسه های بازسازی و رفاه آوری میگردد.
9 جنوری 2008, 09:58
من در سابق بسيار به رمضان بشردوست عقيده داشتم ولی بعدها كه فهميدم ، او يك آدم پاپوليست ، در مسائل پارلمانی كم سواد ، ماجراجو و در گپ های خود بسيار فير های هوائی و بی جای ميكند .
اينطور اشخاص را تآثيرات شان برای بهبود اوضاع كم و ناچيز است
كريم
8 جنوری 2008, 10:16, توسط B.popal
شعر از کارو
شبی در حال مستی تکیه بر جای خدا کردم
در آن یک شب خدایی من عجایب کارها کردم
جهان را روی هم کوبیدم از نو ساختم گیتی
ز خاک عالم کهنه جهانی نو بنا کردم
کشیدم بر زمین از عرش، دنیادار سابق را
سخن واضح تر و بهتر بگویم کودتا کردم
خدا را بنده خود کرده خود گشتم خدای او
خدایی با تسلط هم به ارض و هم سما کردم
میان آب شستم سهر به سهر برنامه پیشین
هر آن چیزی که از اول بود نابود و فنا کردم
نمودم هم بهشت و هم جهنم هردو را معدوم
کشیدم پیش نقد و نسیه، بازی را رها کردم
نمازو روزه را تعطیل کردم، کعبه را بستم
وثاق بندگی را از ریاکاری جدا کردم
امام و قطب و پیغمبر نکردم در جهان منصوب
خدایی بر زمین و بر زمان بی کدخدا کردم
نکردم خلق ، ملا و فقید و زاهد و صوفی
نه تعیین بهر مردم مقتدا و پیشوا کردم
شدم خود عهده دار پیشوایی در هم عالم
به تیپا پیشوایان را به دور از پیش پا کردم
بدون اسقف و پاپ و کشیش و مفتی اعظم
خلایق را به امر حق شناسی آشنا کردم
نه آوردم به دنیا روضه خوان و مرشد و رمال
نه کس را مفتخواه و هرزه و لات و گدا کردم
نمودم خلق را آسوده از شر ریاکاران
به قدرت در جهان خلع ید از اهل ریا کردم
ندادم فرصت مردم فریبی بر عباپوشان
نخواهم گفت آن کاری که با اهل ریا کردم
به جای مردم نادان نمودم خلق گاو و خر
میان خلق آنان را پی خدمت رها کردم
مقدر داشتم خالی ز منت، رزق مردم را
نه شرطی در نماز و روزه و ذکر و دعا کردم
نکردم پشت سر هم بندگان لخت و عور ایجاد
به مشتی بندگان آْبرومند اکتفا کردم
هر آنکس را که میدانستم از اول بود فاسد
نکردم خلق و عالم را بری از هر جفا کردم
به جای جنس تازی آفریدم مردم دل پاک
قلوب مردمان را مرکز مهر و وفا کردم
سری داشت کو بر سر فکر استثمار کوبیدم
دگر قانون استثمار را زیر پا کردم
رجال خائن و مزدور را در آتش افکندم
سپس خاکستر اجسادشان را بر هوا کردم
نه جمعی را برون از حد بدادم ثروت و مکنت
نه جمعی را به درد بی نوایی مبتلا کردم
نه یک بی آبرویی را هزار گنج بخشیدم
نه بر یک آبرومندی دوصد ظلم و جفا کردم
نکردم هیچ فردی را قرین محنت و خواری
گرفتاران محنت را رها از تنگنا کردم
به جای آنکه مردم گذارم در غم و ذلت
گره از کارهای مردم غم دیده وا کردم
به جای آنکه بخشم خلق را امراض گوناگون
به الطاف خدایی درد مردم را دوا کردم
جهانی ساختم پر عدل و داد و خالی از تبعیض
تمام بندگان خویش را از خود رضا کردم
نگویندم که تاریکی به کفشت هست از اول
نکردم خلق شیطان را عجب کاری به جا کردم
چو میدانستم از اول که در آخر چه خواهد شد
نشستم فکر کار انتها را ابتدا کردم
نکردم اشتباهی چون خدای فعلی عالم
خلاصه هرچه کردم خدمت و مهر و صفا کردم
زمن سر زد هزاران کار دیگر تا سحر لیکن
چو از خود بی خود بودم ندانسته چه ها کردم
سحر چون گشت از مستی شدم هوشیار
خدایا در پناه می جسارت بر خدا کردم
شدم بار دگر یک بنده درگاه او گفتم
خداوندا نفهمیدم خطا کردم
27 فبروری 2008, 23:24, توسط ازاده
واقعا که جای تاسف است که نماینده گان ما هم دست به دست هم داده همرای دوزد یکدست شده است (دهن جوال را بسیار محکم گرفته است مگر خداوند به لطف خودش این دست ها را از دهن جوال خلاص کندو اگر نه ...........) بسیار جالب گفته این شاعر :
عجب شهر وعجایب رهروان یست
عجب تاریخِ تار وداستان یست
دلِ دوزخ که نامش میهنِِ ماست
لجنزاری که گویا گلشنِ ماست
یکی گفتا دیارِ جنگجوی یست
دگرگفتا که مهدِ آبروی یست
یکی گفتا که این افغان زمین است
به قلبِ آسیا زیبا نگین است...
***
بله خاکی که گویا (مادرِ) ماست
(غرور وگوهر وتاج سرِ) ماست
به جز فرزند خوراکی ندارد
به جز خونریزی ادراکی ندارد
دراین وادی به غیراز زهرپاشی
ویا اندشه ی مشکل تراشی
کجا یابی تنی بی مدعا را
ویا اندیشه ی عشق و وفا را
سیه کارانی در ظاهر (علمدار)
علمدارانِ بی فرهنگ وبیمار
به غیرازدست وپا بستن ندانند
به جز تکفیر در گوشی نخوانند
به جای خنده آوار آفریدند
به جای زندگی دار آفریدند
تمام حرمتِ انسانیت را
نمادِ عاشقی وعافیت را
به زندان وقفس تعبید کردند
وحکمِ مرگشان تأیید کردند
***
نه این آواز شورِ سینه ی ماست
نه این جغرافیا آینه ی ماست
نه من اهلِ ستیز و تند خویم
نه بغضِ کینه جوشد درگلویم
نه میلِ شعله درسر برسرِ مااست
نه هرآدم نمایی دلبرِ مااست
درِ زندان را باید کشودن
فقط انسان راباید ستودن
فرو ریزیید این دیوارها را!
عصا سازیید چوبِ دارها را!!!
***
در این ماتمسرا که میهنِ ماست
لجنزاری که گویا گلشنِ ماست
هماء بخت ( مادر) واژگون است
علمدارِ حقیقت غرقِ خون است
به هرشهری که فرزندش امیراست
به مردابی تن مادر اسیر است
دلِ امواج وچشمِ تیزبینش
نگاه های بلند و راستینش
گهی افتاده دردام دلِ سنگ
زمانی پشتِ جالی های خوشرنگ...
18 دسامبر 2008, 02:10
عاقلان پی نقط نروند مگر غیر از این است که اینها با زور پولشان یه اینجا آمده اند.
اینجا میان ولوله ی مردمان شهر..........
اینجا میان تیره ترین آسمان شهر..........
اینجا میان خپ خپ غارتگری ما............
چشمی به حسرت یک لقمه نان شهر...........
از ما گذشت و ندیدیم روز خوش ............
اما به جان همین کودکان شهر..............
این زخم می رود که زمینگیرمان کند ......
فکر دوا و دعایی به جان شهر.............
شعر ازدوست جوانم سید هادی موسوی
18 دسامبر 2008, 16:09, توسط نجیب کامل
سلام.چون اعضای پارلمان همه مسلمان استند و در اسلام هر چیزی غیر انسانی رواح است امیدوارم که خدا شمارا بقهر و غضب خود گرفتار کند و نامی از اسلام شما در دنیا نماند