صفحه نخست > دیدگاه > الگوی فدرال و تئوری دولت سازی در افغانستان

الگوی فدرال و تئوری دولت سازی در افغانستان

گروه های سیاسی بیشتر به ساده سازی بحران و عوامل آن پرداخته و اکثرا با تک عاملی پنداشتن بحران، عمدتا برنامه هایشان را با طرح نمونه های متفاوت از ساختار موجود بطور فارغدلانه مزین ساختند.
یعقوب ابراهیمی
پنج شنبه 29 آپریل 2010

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

اگر دولت را بهم پیوستن جماعات انسانی در سایه ی حاکمیت مستقل سیاسی، دریک قلمرو مشخص زیست محیطی تعریف کنیم، همانا چگونگی این "بهم پیوستن" است که منجر به باز تعریف اشکال گوناگون دولت از درون شناخت اولیه ی ما ازین مقوله میگردد.

عصر مدرن به همان اندازه ای که اندیشه ی انسان را به میدانهای نوینی از آزمون و گفتگو کشاند، هستی شناسی ساختار های زندگی انسان را نیز برهم زد و نوعیت قرار گرفتن انسانها در کنار هم دیگر را از نو طوری تعریف کرد، که در گستره ی آن یافتهای کلاسیک و طبیعت گرایانه از ساختار های سیاسی-اجتماعی به تاریخ واگذار شدند.

باز تعرف مقوله ی دولت بطور "منسجم" با هابز در قرن هفدهم آغاز گردید و بعدا بوسیله ی فلاسفه ی عصر روشنگری انکشاف یافت و با انقلاب کبیر فرانسه به شکل گسترده و عملی بر جوامع انسانی که تا آنزمان بر دیوار های فروریخته ی تفکرات دودمانی-سلطنتی استوار بودند به اجرا در آمد.

بر پایه تفکر نوین لیبرال، اخلاق دینی از اخلاق سیاسی جدا شد، نظریه تطبیق حاکمیت بوسیله ی سطان مطلق که شبح انساني از یک سلطان فرا انسانی بود جایش را بر تئوری جریان حاکمیت از پایین به بالا داد و مقوله ی شهروند و حق شهروندی بطور فراگیر وارد گفتمان سیاسی شد. بدینسان تحول بمیان آمده در اندیشه ی دولت سازی، با ظهور دولتهای جدید در قرن هجدهم شکل عملی به خویش اختیار کرد.

دولتها در جوامع مختلف نه به شکل یکسان، که به اشکال گوناگون و متفاوت از همدگیر بر پایه نیازها و واقعیت های متفاوت آن جوامع ظهور کردند. اما پارادایم اصلی تئوری دولت پس از این دوره در همه اشکال آن همانا دموکراسی و اومانیسم بود. بر پایه همین اندیشه ایالات متحده ی امریکا کالونی های تازه به استقلال رسیده را بوسیله ی قانون اساسی واحد بهم دوخت و همینطور دولت های جدید اروپایی از خاکریز های امپراتوری های "بزرگ" قد بر افراشتند.

اگر دولتهای کنونی را از لحاظ تئوری قدرت به همان دو بخش عمده ( متمرکز و غیر متمرکز) تقسیم کنیم، دولت فدرال نوع ویژه ای از آن دسته دولتهایی است که بر پایه ی تئوری عدم تمرکز قدرت شکل گرفته است.
این گونه، یکی از اشکال اولیه ی دولتهای مدرن و نوع مشخصی از بهم پیوستن جماعات انسانی در قالب ضرورت های کمی و کیفی و زمانی-مکانی است، که با شکل گیری، وضعیت مشخص و جدید سیاسی-حقوقی را هم برای خود و هم برای شهروندان بمیان می آورد. فدرالیسم وسیعترین شکل عدم تمرکز قدرت در عرصه ی سیاسی است و یکی از بارز ترین مدل های نظام دولتی دموکراتیک بشمار میرود.

دولتهای فدرال تا حال بطور عمده با دو گرایش در درون پیش زمینه های قبلا وجود داشته در ساختارهای اجتماعی و فکری جوامع عرض وجود کرده اند: یکی گرایش اتحاد جویی ممالک کوچک در درون یک ساختار کلان برای حضور به عنوان یک قدرت بزرگ در عرصه ی بین المللی، که مبین حرکت از نقطه ی انزوا به نقطه ی تجمع و از کوچکی بسوی بزرگی میباشد. دوم گرایش حفظ هویت های کوچک در سایه ی حقوق شهروندی و در درون یک ساختار واحد و بزرگ دولتی یا همان روحیه ی استقلال هویت های کوچک در قالب یک رژیم حقوقی مشخص است.

حالا اگر با این پیش زمینه به "باور فدرالیسم" در افغانستان بپردازیم، نظریه ی موجود عمدتا با گرایش دوم، یعنی گرایش استقلال مشرب هویتی بمیان آمد. اما بحث هویت در گفتمان افغانی از حد هویت شهروندی به هویت های قومی-منطقوی تقلیل یافت، که عمدتا ریشه در "حس تبعیض" دارد. چنانچه بانیان این گفتمان، ساختار دولتی متمرکز موجود را عامل تمرکز تبعیض آمیز قدرت و همچنان مولد و محرک ذات تبعیض میدانند. شالوده ی این نظریه در افغانستان را به رسمیت شناختن دولتهای خودگران محلی در چارچوب یک دولت غیر متمرکز شکل میدهد، که در قالب چنین حکومتهای محلی "همه پاره های هویتی-قومی" میتوانند "خویشتن گم شده ی خویش" را باز یابند. به سخن دیگر؛ اساس نظریه مطرح شده ی فدرالیسم در افغانستان، تا اکنون همان نظریه ی "فدرالیسم مولتی ناسیونال" بوده است، که باور اتنیکی بر وجهه ی شهروندی در آن غالب است. اگر چه متدولوژی هویتی-بومی در شکلدهی دولت های فدرال نظیر هندوستان موفق به تغییر گفتمان اتنیکی اولیه به گفتمان شهروندی شد، اما در یک چنین فرایندی، مدیریت این متدولوژی و مهندسی هوشیارانه ی برنامه های سیاسی-اجتماعی بر وضعیت، نسبت به زمینه های اجتماعی تشکیل دولت قابل بحث و مکث بیشتر اند.

در وضعیتی که گروه های طرح کننده ی یک الگوی دولتی کوچکترین کنترولی نه بر وضعیت و نه هم بر روش اجرایی الگوی خویش دارند، بالا کردن گفتمان هویتی-اتنیکی به عنوان هنجار و پوتانسیل غالب در تعیین ساختار دولت تنها کاری که میتواند، بی رنگ جلوه دادن گفتمان شهروندی و ماهیت دموکراتیک الگو های مدرن در فرایند دولت سازی است.

از جانب دیگر چون طرح ها و نظریات دولت سازی تا حالا در افغانستان نه بر پایه ی یافتهای علمی و تحلیل های روشمند جامعه شناسیک و نه هم به عنوان برآیند واقعیت هستی اجتماعی و نیاز انسان مطرح بوده اند، که بیشتر ریشه در برداشت های سیاسی متفاوت از وضعیت بحران در این کشور داشته است. بنا گروه ها و سازمانهایی که جهت غالب بحران را زائیده ی شکل و ساختار دولتی در افغانستان دانسته اند، به طرح های بدیل برای نظام متمرکز فعلی دست یازدند. بنا براین طرح های دولت سازی عمدتا به عنوان واکنش در مقابل بحران ارایه شدند، که بیشتر بر همان روحیه ی عدم برابری اقوام در مشارکت سیاسی و حاکمیت مرکزی استوار بوده است.
اما آنچه درین میان از قلم طراحان افتاده است، امکانات و پوتانسیل مدیریتی در افغانستان است، که کارایی و ناکاریی یک نظام سیاسی را خواهی نخواهی رقم میزند. یک ساختار دولتی، ممکن پاره ای از بحران باشد، اما نبود قابلیت برای اداره ی نظام، موفق ترین و نمونه ترین شکلهای دولت داری را به تباهی میکشاند.

اما از آنجاییکه امکانات و قابلیت کافی و متدولوژیک برای تحلیل و تجذیه ی بحران در افغانستان و همچنان ارایه طرح های روشمند مبتنی بر مطالعات علمی از هستی دولت و طرح علمی الگو ها بطور لازم وجود نداشته است، بنا گروه های سیاسی بیشتر به ساده سازی بحران و عوامل آن پرداخته و اکثرا با تک عاملی پنداشتن بحران، عمدتا برنامه هایشان را با طرح نمونه های متفاوت از ساختار موجود بطور فارغدلانه مزین ساختند. الگوی دولت فدرال نمونه ای از همچو نگرشی نسبت به بحران و حل آن در افغانستان با باور ویژه ی سیاسی از مقوله ی فدرالیسم است.

حالا با توجه به طرح موجود "مولتی ناسیونال فدرالیسم افغانی" ذکر این نکته ضروری است، که فدراليسم نظام کنترل و توازنchecks and balance است نه تئوری اقوام. دولت هاي ايالتي در قالب یک دولت فدرال، نه بستری برای تعریف گفتمان های نژادی اند، بلکه تکرار مسؤليت هاي شخصیت حقوقی دولت که به گفتمان کنترل و توازن ياري میرسانند و درواقع بنيان دموکراسي هستند. در ایالات متحده ی امریکا این مجلس، دادگاه های ایالات، حکومت و سیستم مالیات ایالتی هستند که به عنوان نیروی توازن و کنترول در برابر دولت فدرال عمل میکنند. نه زبان اين ايالات با هم فرقي دارد و نه هم قوميت شهروندان آن. پس به این نکته باید توجه داشت، که دولتهای مدرن در هر شکل و شمایلی که هستند بر مبنای حقوق شهروندی شکل میگیرند نه بر مبنای قومیت های بزرگ و کوچک.

بنا تقلیل گفتمان دولت فدرال به عنوان یکی از پیشرفته ترین نظام های موجود دموکراتیک، در چارچوب باور های نژادی-منطقوی، وجهه حقوقی و دموکراتیک این تئوری را در اذهان عامه آسیب میرساند، و طرح آن به این شیوه بجای کاهش تبعیض به تشدید و بیشتر نهادینه شدن تبعیض و بالاخره شدت بحران بجای حل بحران منتج میگردد.

همانطوری که تا حال بحث "اینگونه ی" فدرالیسم در افغانستان عمدتا از سوی احزاب و محافلی تقویت شده است که ریشه های بحران در افغانستان را قومی میدانند، مخالفتهای بوجود آمده در برابر این طرح نیز، از سوی گروه های ناسیونالیست در عدم آگاهی معرفت شناسانه از مفاهیم حقوقی این مقوله و تقلیل این گفتمان در حد یک بحث تبعیض آمیز قومی بشکل کاملا انتزاعی و بی معنا صورت گرفته است. مخالفان؛ یا در نیستی شناخت علمی از ساختار های دموکراتیک، یا با هراس از تکثر قدرت و یا هم بی باور به ماهیت دموکراتیک این مقوله سنگر گرفته اند.

بنا براین تا زمانیکه الگو های ساخت دولت در افغانستان در هر شکل ممکن، از یک ظرفیت شفاف دموکراتیک و مبتنی بر هنجار های مدرن دولت سازی و بدور از تقلیل این گفتمان در حد طرح های اتنیکی و برنامه های تبلیغاتی ارایه نگردند، ابهام و آشفته گی درین زمینه همچنان پایدار خواهد ماند.


فدرالیزم در افغانستان مثل یک بمب آماده انفجار است

فدرالیست های آن دوره – برخلاف فدرالیست های امروزی) مراد بسیار روشنی از فدرالیزم داشتند. آنان خواستار تجزبه افغانستان به چهار کشور پشتونستان، تاجیکستان، هزارستان و ازبکستان بودند.

سه شنبه 27 آوريل 2010, نويسنده: میرحسین مهدوی


آیا نظام فدرالی برای افغانستان کنونی مناسب است؟

افغانستان متأسفانه هنوز آماده گی عینی و ذهنی برای استقبال از نظام سیاسی فدرالی نداشته و اگر تلاشی در این راستا صورت هم بگیرد، منطقاً به شکست مواجه خواهد شد.

دو شنبه 26 آوريل 2010, نويسنده: پیکار پامیر


فدراليزم در افغانستان

آيا مشکلات و نارسایی ها در افغانستان با تغيير سیستم حل خواهد شد؟/ افغانستان چنانکه تاریخ نشان میدهد به اقتدار ملی، رشد و انکشاف صنعتی و کشاورزی ، عدم انسلاک به پیمان های سیاسی و منطقوی، روابط شفاف با همسایگان زیادتر از ترفند های به نام فدرالیزم، سوسیالیزم و یا حکومت های مذهبی نیازدارد.

شنبه 24 آوريل 2010, نويسنده: نعمت الله ترکانی


فدراليزم در افغانستان

جمعه 23 آوريل 2010, نويسنده: یعقوب یسنا


فدراليزم در افغانستان

فدراليزم نوع نظامی است که امروز در اکثر کشور های پيشرفته حاکم است و می تواند برای افغانستان نيز مفيد باشد./ تقسيم بندی بايد به اساس ولايت باشد، نه زبان و قوم، زيرا در آنصورت به کوچ های اجباری اقوام مختلف از يک نقطه به نقطهء ديگر می شود که امکان وقوع حوادث دلخراش خواهد بود.

چهار شنبه 21 آوريل 2010, نويسنده: نجیب روشن


فدراليزم در افغانستان

نظر شما درباره ی فدرالیزم در افغانستان چيست؟/ آيا فدراليزم در افغانستان می تواند به عنوان روشی موثر و مثبت بکار آيد؟ / لطفا پاسخ ها را، در صورت امکان همراه با يک عکس منتشر نشده از خود تا انتهای ماه حمل ايميل کرده و یا با ورود به بخش مدیریت کابل پرس، برای انتشار پیشنهاد کنید.

شنبه 3 آوريل 2010

مطالب مرتبط

واژه های کلیدی

فدرالیسم
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید
Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس