پوهنتون آریانا در پشاور با سرنوشت سه هزار جوان افغان تجارت میکند
عبدالحق دانشمل گرداننده پوهنتون یکی از خلقی های معلوم الحال بوده و هست که از همان اوایل کودتای ننگین هفت ثور جوانان بی گناه ولی بیدار وطن را در پوهنتون ها از صنف بیرون می کشید و به جلادان اکسا و خادیست می سپرد تا برای ابد در پولیگون مرگ خاموش شان کنند.
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
پوهنتون آریانا که درسال 2004 میلادی درشهر پشاور تحت سرپرستی عبدالحق دانشمل به شکل خصوصی اما بدون رسمیت شروع به کار کرده اینک در حدود 2500 تا 3000 محصل اعم از پسر و دختر را در خود جای داده و در چندین بخش (طب، انجینری، حقوق، ژورنالیزم و ...) فعالیت دارد این پوهنتون به تعقیب انتقال «افغان پوهنتون» به خوست عرض اندام نمود و از همان آوان پیدایش که محصلان در چهارطرفش تجمع نمودند با وعده های رنگین و دروغ های مکرر محصلان بی بضاعت را فریب داده و به این امید که امروز و فردا رسمی میشود بر چشم آنان خاک پاشیده و درفکر زراندوزی خویش حتا ماه های رخصتی را نیز نمی شناختند، این داد و ستد که اینک دامنه اش وسعت بیشتری یافته است همانند فساد و بی کفایتی حکومت کرزی هیچ معیار را نمی شناسد و فقط چانه بر سر مقدار پول است چنانچه افراد بدون هیچ گونه مدرک از یک صنف به صنف دیگر در بدل پول ارتقاع می یابند و یا به شکل غیر مستقیم یک شبه به صنف چهارم و پنجم سیر سعودی را طی می نمایند. گرداندگان این پوهنتون که حالا صاحب ثروت بی نظیر در عمر خود شده اند از برکت یک پوهنتون صاحب چندین پوهنتون و مکتب شده از بایسکل به موترهای مدل سال، صاحب خانه های مجلل و به همین رقم به سرمایه گذاری های دیگر نیز پرداخته که تا هنوز پرده ازروی آن برداشته نشده است.
چهار ماه از سال 2010 گذشته و پوهنتون آریانا 6 ساله میشود و چند دوره فارغان را نیز از بخش های انجینری، حقوق و ژورنالیزم بدون مدرک قانونی بیرون داده است اما چه سود وقتی جوان و یا جوانانی در عالم مهاجرت و فشارهای مضاعف فامیلی و محیطی، فقر، تنگدستی و هزار و یک مشکل دیگر که دامنگیر مهاجران ما است عمرعزیز خود را درگرمای سوزان صرف آموزش میکنند تا باشد برای خانواده های شان لقمه نان شرافتمندانه بدست بیاورند و از سوی مشت آدمک های بی کفایت و چرب زبانی که در یاری با حکومت های غرق در فساد افغانستان و پاکستان به غارت خود مشغول اند به سرنوشت شان بازی صورت گرفته قربانی می گردند و مورد بدترین اهانت قرار میگیرند. این محصلان به جای اینکه مورد قدر دانی قرار میگرفتند، به جای اینکه زمینه آموزش و پرورش عالی برای شان مساعد میشد، به جای اینکه از سرگذشت شان در اتاق های گرم مارکیت ها، لیلیه ها و اذیت و آزار شبانه روزی پولیس پاکستان پرسان می شد وبلاخره به جای اینکه در تعلیم شان جدیت بیشتر به خرج داده میشد تا زودتر داکتر میشدند و بر زخم های ملت پینه می گذاشتند، نیازمندی های اولیه مردم را درمناطق دور افتاده رفع میساختند اینک 20 تن اینان که اکثریت شان محصلان طب اند در بندی خانه های پشاور بدون آنکه چیزی از سرنوشت و آینده خویش بدانند در حراست پولیس به سر می برند.
جرم اینان چیست؟ اینان و اکثریت قاطع اینان که اینک روزهای سخت امتحانات را به شکل گنگ و مشوش به پیش می برند و نمیدانند که ستاره بخت شان به کجا خواهد رفت، چندین بار در برابر رییس و چند آدم شراندازش ایستادند و خواهان ثبت رسمی پوهنتون در وزارت تحصیلات عالی افغانستان و خواهان ختم خودسری های بی حد و مرز و قیودات نفرت بار (که به جایش اشاره خواهم نمود) این ملاگک های شروردر داخل پوهنتون شدند.
این محصلان در برابر رییس و اطرافیانش اتحادیه محصلان را بنیاد گذاشتند و بیشتر از رییس جهت رسمیت بخشیدن پوهنتون دویدند و دراین زمینه از هیچ نوع فداکاری دریغ نورزیدند، اینان از کلاه برداری ها و معامله گری های رییس پرده برداشتند چند معاون بزدل را افشا کردند و در مقابل ملاگکی که خزانه دار آقای دانشمل است و ازبرکت فیس محصلان آریانا از پیش نمازی و وظیفه جمع کردن رهایی یافته و صاحب دو زن شده و همراه با دانشمل حج میرود و موتر های مدل روز را هر گاه و بیگاه تبدیل میکند و چنان مغرور است که تو گویی در جهان امروز فقط خدا او را آفریده و بس، از حق مسلم خود دفاع نموده و خواهان برطرفی این ملاگک و برادران که تیکه داران پوهنتون آریانا (مسوول مالی، عضوی هیئت رهبری، کاتین، دکان فوتو کاپی، جمعاوری فیس ها، معاونیت، مشاورت ودر یک کلام همه کاره) به مفهوم واقعی آن هستند، شدند.
سرانجام اینان چند روز قبل یکی از سرسپردگان ملا را که در صنف درسی و در حضور استاد بدون اجازه داخل شده بود و به یکی از مظلوم ترین محصلان دست انداخته و او را توهین کرده بود یک صدا چنان ادب دادند که در همان جریان اعتراف میکند که از سوی اداره به این کار گماشته شده تا آب را گل آلود نموده ماهی شکار نمایند و دراماتیک به تعقیب این برخورد ملا لطیف اله درصنف آمده و به آرامش بی مانند که درخور آن نیست همه را مشغول میکند تا رسیدن پولیس که پیش از پیش به گفته ی شاهدان عینی برنامه ریزی شده بود و پولیس از همین صنف همه را ولچک پیچ به حوزه (تهانه) انتقال میدهد و این داستان ادامه می یابد تا زندان.
محصلان اگر چه در برخوردهای خود خام اند و از آنانیکه حق مسلم شان را زیر پای نموده به نرمی و گذشت خواهان حق خود هستند و تا حال نه شیشه های پوهنتون را شکسته اند و نه جاده ها را آنطوری که شایسته است بند انداخته، نه این ملا و چُوکره هایش را به موقع ادب داده، اما تسلیم هم نشده و در برابر رییس و کابینه ی پوسیده اش صریح و قاطع بوده اند که کافی نیست زیرا رییس کسی نیست که به دشنام و بی عزتی خود بفهمد هوای پول و حمایت پولیس غیرت و وجدانش را (اگر چه از غیرت و وجدان عاری است) چنان در خود پیچیده و دیوانه اش کرده که هیچ چیز را جز پول نمی شناسد و در این زمینه کاسب بی ننگی بیش نیست.
اگرچه تازه تعداد بیشتری به حقایق پی برده و خواهان قاطعیت جدی اند که اگرهمین شهر و شهریار باشد ثابت خواهد شد ولی واقعیت این است که تا حال جریانات پوهنتون پوشیده مانده و زمان بر وفق مراد دانشمل و یارانش چرخیده و می چرخد.
در چند سال اول هرگاه سخن از رسمیت پوهنتون به میان می آمد آقای دانشمل چند قطعه عکس خود را همراه با منفورترین چهره های جنایتکار و وطنفروش مثل ربانی، کرزی، قانونی، محقق، انورالحق احدی، خلیلی، دادفر و... از جیب می کشید و می گفت من همه روزه در تماسم و این هم اسناد، انشاالهث کار ما تمام است و محصلان ساده دل هم که این آدم حراف را کم میشناختند سخت شیفته اش شده باور میکردند که رییس در پی کار پوهنتون جدا در تلاش است که در حقیقت دل به هیچ خوش نمودن بود.
با گذشت زمان دروغ ها و نیرنگ های این آدم گل کرده و شاخ و پنجه کشید و بلاخره محصلان نیز درک کردند که پشت کاسه نیم کاسه ی هست و با تحمل تهدید، لت وکوب، توهین و ... اتحادیه خود را ساختند و در برابر او قد علم کردند که بعد از آن تاریخ تا امروز آریانا پوهنتون شاهد کشمکش ها و توطئه بازی های پی در پی دانشمل و حامی سر سختش ملا لطیف الهح و برادران بوده و این ملاگک به حمایت مالی رییس دانشمل به گونه ی تک فردی استادان لایق و با شخصیت، کارمندان و محصلان دختر و پسر را که در برابر او اندکی بی تفاوت و نه بگویند تهدید، توهین و اخراج می نماید.
اما دانشمل کیست و ملا لطیف الله چگونه ظهور کرد؟
عبدالحق دانشمل یکی از خلقی های معلوم الحال بوده و هست که از همان اوایل کودتای ننگین هفت ثور جوانان بی گناه ولی بیدار وطن را در پوهنتون ها از صنف بیرون می کشید و به جلادان اکسا و خادیست می سپرد تا برای ابد در پولیگون مرگ خاموش شان کنند. ادعا میشود که این شخص در شکنجه و تحقیق زندان نیز نقش داشته، اکنون او همانند "رفقای" دیگرش به حزب اسلامی گلبدین بیعت سپرده، زمانی مجله ی کوچک به نام "معارف" را در پشاور انتشار میداد و دارایی هم نداشت.
این آدم برای رفتن بسوی قبله اش (غرب) از هیچ بی شرمی ابا نورزید هیچ درِ را بی تک تک نماند و حتا حاضر شد دختر 17 ساله اش را به مرد 55 ساله که به گمان اغلب زن سومش می شود وزیراقتصاد عمرزاخیلوال در بدل چند دالرو رفتن به کانادا بفروشد و به همین منوال در مشوره و کمک زاخیلوال، صاحب پوهنتون آریانا شد که در دو بخش پشاور و مردان ماهانه از 3000 محصل فیس جمعاوری میکند، موسسه تحصلات عالی آریانا در جلاد آباد، مکتب آریانا مهاجر در پشاور کورس های انگلیسی و کمپیوتر از همین آقازاده است، این آقا از موترهای مدل بلند در پاکستان و افغانستان خانه و زندگی مجلل نیز برخوردار است.
دانشمل برحسب عادت دیرینه اش یعنی جاسوسباشی ولی این بار به دولت پاکستان، پوهنتون آریانا را بدون مجوز قانونی به بازوی آی اس آی و دیگر گروه های استخباراتی پاکستان پیش برده و می برد چنانچه دو کشور در طول شش سال یک بار هم نتوانستند برای یک روز هم شده دروازه اش را بسته کنند.
ملا لطیف اله "حمید" تیپیک چوچه طالب ایست ساخت آی اس آی و گلبدین او همانند جماعت تبلیغی و امربالمعروف از همه می خواهد تا به وقت معین به نماز حاضر شوند و به دختران پوز بند و لباس سیاه سرتا پا پوشیده را اجباری نموده و از محیط پوهنتون مدرسه بی روح ساخته، همانند جاسوسان همه را زیر چشم کنترول میکند. توهین، تحقیر، لت وکوب جز عادت روزمره اش است این ملا طالب گلبدینی که دستش در زدن خوب دراز و روان است دمش با دم آی اس آی گره محکم خورده با تمام افکار بنیادگرایی اش هیچ گاه برای آقای دانشمل که چندین سکرتر دختر را در دفترش استخدام نموده چیزی نمی گوید و جالب این جاست که این سکرترها به روایت ملا جان اسلامی پوش هم نیست پس وقتی پای پول در میان باشد حتا ملا لطیف الها شرور هم خدا، رسول و سنت را فراموش میکند. این ملا نیز از ثروت باد آورده ی آریانا سفر حج را زد و چند روز قبل دخترک شانزده ساله ای را نیز به همسری خود برای بار دوم نکاح کرد.
اینکه این ملا از کجا به کجا رسید معما است ولی چیزی که او را با دانشمل نزدیک ساخت "یاران پاکستانی" بود. گفته میشود در اختطاف یک سال قبل دانشمل نیز دست داشته است که در بدل پول هنگفت بعد از یک ماه آزاد شد.
ملا لطیف الهد تعدادی از اقاربش را در اطرافش جمع کرده و یک تعداد از محصلان را در بدل فیس مفت اجیر خود ساخته و در برابر محصلانی که ایستادگی کنند استفاده می کند. چنانچه در پوهنتون این خط کشی اظهر من الشمس است.
نمایندگان محصلان چندین سفر جهت پیش برد راجستر پوهنتون به کابل داشتند که در اوایل با مخالفت حکومت کرزی و مداخله مستقیم دانشمل رو برو بودند زیرا این آقا که تازه مزه ی ثروت را چشیده می خواست پوهنتون آریانا به ذوق خودش در خارج از کشور به همین گونه منبع جیب پر کردن باشد و دولت در بخش خصوصی با او جور آمد کند که به گمان اغلب برسر تقسیم جور نیامدند و از سوی دیگر وزارت تحصیلات عالی، تحصیلات عالی برون مرزی پوهنتون های افغانی را بعد از ختم پوهنتون افغان در پشاور به رسمیت نمی شناسد که این ماده جز قوانین تحصلی نیز قید شده است.
تقریبا دو و نیم سال قبل آقای دانشمل زیر فشار محصلان در کاخ ریاست جمهوری در حضور آقای کرزی و چند نفر از وزیران و مشاورانش پوهنتون آریانا را به دولت افغانستان در لفظ اهدا کرد کرزی با پذیرش این جریان امر شفاهی جهت ارزیابی و ادغام پوهنتون آریانا را به پوهنتون های دولتی صادر کرد ولی نشد که نشد.
دانشمل انسانی است فوق العاده دورو و هزارچل، او بارها با محصلان بر سر مسایل به توافقات رسیده ولی به وعده اش وفا ننموده چنانچه بعد از چند روز منکر اهدای پوهنتون شد و گفت کس حق گرفتن مالکیت مرا ندارد. در یک زد وبند ناموفق با زلمی هیواد مل مشاورامور فرهنگی ریاست جمهوری می خواست با سهم دار شدن، پوهنتون آریانا را در بخش خصوصی رسمیت بخشد که بر سرمعامله جور نیامده کار به عقب کشید و هنوز هیوادمل به همان امید سنگ اندازی دارد تا حق ببرد. به گفته ی یکی از نمایندگان محصلان او بارها دوسیه و عرایض ما را از پشت دروازه ی ارگ ریاست جمهوری مسترد کرده است.
باز آقای کرزی در دوران کمپاین انتخاباتی اش به پکتیا جهت بدست آوردن رای به مردم این منطقه مستقیما وعده نموده گفت: در صورتی که برنده این دور نیز شوم پوهنتون آریانا مقیم پشاور را به پکتیا منتقل خواهم نمود و این خبر خوش را من به شما میدهم. ولی تا امروز هیچ اقدام در این زمینه هم نشد.
در اثر سعی و کوشش همین محصلان باز آقای کرزی و کابینه اش پذیرفتند که باید به کار پوهنتون آریانا خاتمه داده شود و به داخل انتقال کند و در حضور شوراهای ولایتی کرزی اعلام داشت که کار پوهنتون آریانا ختم است من سرپرست وزارت تحصلات عالی را مستقیما وظیفه داده ام که اقدام عملی نماید و وزارت تحصیلات عالی نیز پذیرفت که به زودترین فرصت هیئت جهت ارزیابی پوهنتون آریانا به پاکستان اعزام خواهم نمود از آن زمان دو ماه و اندی میگذرد آب از آب تکان نخورده و پوهنتون آریانا در پی سرنوشت خود اینک محصلانش را نه به سوی افغانستان و آینده درخشان بلکه به زندان های پاکستان سوق میدهد. و این در حالیست که دولت خاین کرزی و مهره های مافیایی چون فاروق وردک، خلیلی، فهیم و دیگران در سخنرانی ای نیست که از بذل توجه دولت به تعلیم و تربیه و "دست آورد های بزرگ" درین عرصه بیشرمانه سخن نگویند.
بلی پروسه ی پوهنتون آریانا همسان هزاران وعده ی داده شده ای دیگر گاو شیریست برای عمرزاخیلوال وخسرش و ... که پایان ندارد. این دولت فاسد برای طالبان که سلاح به دست دارند و مردم بیدفاع را همه روزه نشانه می گیرند درکنفرانس لندن صندوق اعانه میگذارد و به زندگی مسالمت آمیز و آرام دعوت شان میکند ولی 3000 محصل که چیزی جز قلم و کتاب ندارند با آن که دوطلبانه حاضر اند به افغانستان برگردند و مصدر خدمت به وطن رنجور و ویران شان شوند بی سرنوشت در لیلیه ها و زندان ها می گذارند به این میگویند دموکراسی افغان امریکایی!!
خلاصه هر قدر مسئله کاویده شود به همان اندازه فساد، گندگی و مافیایی بودن دولت بالا میگیرد که چگونه در جوار چنین حاکمانی بی خبر از همه چیز به حق فرزندان کشور نامردان نامردم ستم و حق تلفی روا میدارند ولی گویی تمامی دولتمداران فقط در پی چور و چپاول و مزدوری برای باداران امریکایی و ناتوی خود اند و اندکترین توجهی به سرنوشت اولاد وطن ندارند.
اینک سوال اینجاست: آیا این محصلا ن در برابر حق مسلم خود خاموش خواهند نشست و یا حرکت بعدی اینان چه خواهد بود؟ آیا گره مشکل با ناف دانشمل تنها گره خورده است یا دست های دیگر نیز در این قضیه همانند هیواد مل و زاخیلوال شامل است؟ آیا محصلان می توانند با مراجعه به دستگاه سرتا پا فاسد کرزی و حواریونش دانشمل و هم پالکی هایش را به میز محاکمه بکشانند و خواهان حق سرنوشت خویش شوند؟ آیا دولت قادر است تا پاسخ درست و قانع کنند به 3000 محصل بدهد یا همانند مسایل دیگر آب به زیر کاه این جریان را هم سرپوش گذاشته از از برابرش بی تفاوت خواهد گذشت؟ اما آنچه مسلم است اکثریت محصلان این پوهنتون اجازه نخواهند داد که مشتی از اراذل خاین بیش از این به سرنوشت اینان بازی کنند.
پيامها
2 می 2010, 12:39, توسط حارث م.
وطنفروشانی چون کرزی، زاخیلوال و دوستان خلقی شان حتی از سر مهاجران بدبخت ما در پاکستان هم دست برداشتنی نیستند، از یکسو آی اس آی از اینان سو استفاده میکند و از جهالت جوانان استقاده کرده آنان را در ماشین طالب کشی شان جذب میکنند ولی آنانی که بخواهند با علوم عصری مجهز و از جهالت و تاریک اندیشی دوری کنند، به این سرنوشت شوم گرفتار میشوند و یک خلقی خاین در همدستی با مافیای قدرت در کابل و آی اس آی در اسلام آباد آنان را به بازی میگیرد.
این جوانان عزیز باید به تلاشهای شان برای افشای این وضعیت و ایستادگی در برابر دانشمل ها باید ادامه دهند، این تنها راه کسب حقوق شان است.
2 می 2010, 14:45, توسط اپریل
دانشمل یک پشتون است و زمانی که خلقی نیز بود یکی از وایستگان رهبران پشتون بود که برای روز مبادا فرار را بر قرار سنجش نموده طالع ازمایی مینمود , ولی خلقی های هستند و بودند که نه تنها با امینی ها و شهنواز ی ها مخالف بودند بلکه از انها فاصله گرفته و امروز نیز در خدمت افغانستان هستند . در طول جریانات سیاسی بسیاری از چهره های کسانی که در رهبریت قرار داشتند تغیر نموده است و ما فقط یک شخص را مسول تمام زیر بنا و یا اساس نامه حزبی سیاسی قرار داده نمیتوانیم , قانوناء مسولیت ها در هر سازمان سیاسی و یا دینی موکل به شخص میشود نه سازمان و یا دین . . ورنه از خرقه محمد که ملا عمر انرا منحیث شاهد جهادی خود به مردم نشان داده بود در قندهار , سیاسیون میتوانند پیراهن پر خون عثمان درست نموده همه و یا هر چه مسلمانیکه در دنیا است جنایت کار و خون اشام و غلط و فاسق و مجنون قلمداد کنند . بهر حال ما شاهد بودیم که در کابل لیسه رحمن بابا و خوشحال خان ختک محل تجمع نو جوانان اخوانی قایم به طریقه مولانا موددی و فضل الرحمن بود . از همین دو مکتب جاسوسان پاکستانی برای تخریبات پوهنتون های کابل و نظم و نسق شهر کابل بین پشاور و کابل در رفت امد بودند , تا اینکه مکتی رحمان بابا را اتش زدند و داخل فاکولته ادبیاب کابل شدند و همین پشتون های که امروز به نام اسلام افغانستان را اتش زدند ( دیروز ) بنام ( اخوالمسلمین ) شاگردان اصیل محمد قطب و موددی کابل را به سه عقرب تبدیل نمودند . به هر حال ما کاری به فعالیت ها خلقی و اخوانی نداریم . وقتی مشکلاتی در فاکولته اریانا اتفاق افتاده است حتماء ( دال مین بال ضرور هی ) . . مثلاء آی اس آی میخواهد از شاگردان فاکولته عسکر مانند عسکر حقانی درست کند تا بتوانند این بار جلال اباد را کاملاء از افغانستان جدا سازند . . و یا میخواهند جلال اباد را پایتخت زمستانی جناب ذرداری بسازند . . که در این صورت دانشمل در قسمت پیش رفت کاری پوهنتون سنگ اندازی را بهتر دانسته است و یا میخواهد که پوهنتون دوباره به خوست بر گردد . در هر حال درین شرایط حساس جنگی افغانستان به چند نفر از جان گذشته و فدایی احتیاج دارد نه به جند نفر کاتب و سر کاتب با مدارک و یا شهادتنامه های درسی از پشاور .
2 می 2010, 15:32, توسط کوهچال
آقای اپریل نمیدانم چه میگوید
دراین مسئله پشتون و غیر پشتون چه رابطه دارد
این آقا مرض دارد بگوید ای که چه بگوید خودش هم نمیداند
فقط باید خود را ظاهر کند که هستم و نادانسته حساسیت نشان بدهد و بس
شما به مسایل اشاره میکنید که بوی بد میدهد آن هم مسایل ملیتی که خوشبختانه ملت ما مشکل ندارد ولی چند آدم مرضدار و قدرت طلب به این سرطان دچار است و دامن میزنند
پس محصلان حرکت خوب را انجام داده در برابر هرکس که باشد چه خلقی منفور و چه اخوانی آدم کش .
4 می 2010, 01:40, توسط اپریل
جنگ افغانستان و مردم افغانستان زیاد تر به سپاه جنگجوی سلطان سکنر مقدونی شباهت دارد . . سکنر وقتی با 42 هزار عسکر جنگی داخل ایران شد . . ولی بعد از مدتی درازی استقامت در ایران عسکر سلطان سکنر به نجار , گلکار , خشت مال , نقاش , اوز خوان , سازنده و نوازنده , پارچه باف , خیاط و امثالهم تبدیل شده بودند . . و اکثر عسکر های سکنر با زنان ایرانی ازدواج نموده صاحب اولاد های متعدد گردیده بودند , تا جاییکه وقتی سکندر امر حمله به افغانستان و هند را داد مثل این میماند که به یک کشور متحرک ویا ( موبایل ) امر حرکت از یک منطقه به منطقه دیگری را داده است , تجسم کنید و یا قبول کنید که امروز هریک ما افغانها ارزوی ازاد ساختن کشور خود را از زیر دست خاصتاء امریکایی ها و عربها و ملاه ها و اخوند های ایرانی و پاکستانی داریم , و در عین زمان سه میلیون ما که باید فوج عظیمی در برابر تحاجم غربی ها و شرقی ها میبود مشغول خواندن درس های ریاضی و هندسه و کمیا و الجبر در کشور های غاصب و متهاجم هستند و سه میلیون دیگر در عزا داری اهل تشیع ایرانی بر فاتحه داماد شان امام حسین شب را به صبح میرسانند و باقی زیاد تر از بیست میلیون جوان درس خوانده در خدمت جوامع اتحادیوان عیسی و عربی و اخوندی و ملایی دور دنیا هستند . واقعاء جالب است . این جنگ که خاموشانه اتش ان در درون یک یک ما زبانه میکشد فقط جنگیده میشود توسط یک عده معلول دست و پاشکسته و باقی مانده از جنگ ها و بمباران قبلی و یک عده گرسنه و بی بضاعت و بی خانه و بی خانمان . فقیر ترین ما حتی با وجودیکه میدانند که سندی و یا شهادتنامه ء در کار نیست خود را از در و دروازه های فاکولتهء که آی اس آی میخواهد از محصلین ان عسکر عظیمی برای قطع پای و دست کشور ما بسازند خود را اویخته اند . . جنان که نگو و نپرس . . حتی حاضر به زندانی شدن هستند ولی در جنگ برای ازادی افغانستان طرفه میروند تا نباشد که کسی انها را بی تمدن و جنگره خطاب نکند . توبه . . دست خالی سکندر که از تابوت بیرون بود در عین رفتن بسوی ابدیت . . باید زیب بیرق افغاسنتان شود به جای شمشیر و منبر . . غم . .