چهرۀ دیگری از سید جمال الدین افغانی/ اسدآبادی
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
جمال الدین افغانی( اسدآبادی) در مقام نخست، سیاستپیشه بوده. اندیشهوری بوده که هیچ نوع پایبندی ای به عقیدۀ اسلامی نداشته. از اسلام به عنوان ابزاری برای مبارزه با قدرت های استعماری( بریتانیا، روس، فرانسه) استفاده می کرده. وی هیچ گاهی در پی اصلاح گری دینی به معنای دقیق این اصطلاح نبودهاست.
منبع: دانشنامۀ خاورشناسان- تالیف عبدالرحمان بدوی
برگردان به فارسی: مهران موحد
شهرت ارنست رنان، فیلسوف و خاورشناس فرانسوی، در کشورهای عربی واسلامی از سال1883 میلادی بدینسو به سخنرانی ای پیوند دارد که وی در دانشگاه سوربن فرانسه به تاریخ 29 مارس، سال 1883، ارائه کرد به عنوان "اسلام و دانش". متن این سخنرانی به تاریخ 30 مارس 1883 در نشریۀ "دیبا" به چاپ رسید. سید جمال الدین افغانی که در آن زمان در پاریس اقامت داشت در طی مقاله ای که به تاریخ 18 میِ همان سال در همان نشریه به نشر رسید حاشیه ای بر سخنان ارنست رنان نوشت . فردای آن روز(19 می) ارنست رنان، به نوشتار سیدجمال پاسخ داد. ارنست رنان در حدود دوماه پیش ازین گفتگوی قلمی از طریق شکری غانم با سیدجمال الدین افغانی آشنا شده بود.
پاسخ سیدجمال الدین افغانی به حرف های رنان بسیار نرم و آشتی جویانه بود، تا جایی که سیدجمال با بسیاری از ملاحظات و دیدگاه های ارنست رنان در باب این که اسلام دانشمندان را سرکوب کرده است خود را همداستان نشان داد. شیخ محمدعبده، شاگرد سیدجمال، که در بیروت اقامت داشت و در صدد برگردانیدن پاسخ سیدجمال الدین به زبان عربی بود تا در نشریات لبنانی چاپ شود هنگامی که از جزئیات پاسخ سیدجمال آگاهی یافت غافلگیر و وحشت زده شد و برای این که نیکنامی استاد خود سیدجمال الدین افغانی را در جهان اسلام را مخدوش نکند از ترجمه و چاپ آن نوشته در نشریه های عرب زبان، صرف نظر کرد.
اکنون می خواهم دیدگاه های مهم و اساسی فیلسوف فرانسوی را که در طی آن سخنرانی مطرح کرد مخصوصا همان بخش هایی را که جنجال برانگیز است در این جا بیاورم:
الف- آن چیزهایی را که عرب ها به نام "دانش های عربی" از آن ها یاد می کنند تنها نامی از عربی بودن دارند( مجموعه آثار ارنست رنان،ج1،ص 954). برای زبان تازی دقیقا همان اتفاقی افتاده که برای زبان لاتین. یعنی این که کتاب های علمی در قرون وسطا در اروپا و نیز در عصر نوزایی و رنسانس و در قرن های شانزده و هفده به زبان لاتین نوشته شده، هرگز به معنای این نیست که "روم" نقشی در پیدایش این علوم داشته است. همین طور کتاب های علمی ای را که دانشمندانی همچون ابن سینا و ابن زهر و ابن رشد و جز آن ها به زبان عربی نوشته اند نباید به معنای این تلقی کرد که نژاد عرب سهمی در تولید این دانش ها داشته است.
این همان چیزی است که ابن خلدون در "مقدمۀ تاریخِ" خود به آن پرداخته و تاکید کرده بر این که حاملان علم و دانش در تاریخ اسلام همگی از اعاجم/ فارسی زبان ها بوده اند و در میان دانشمندان برجسته در تاریخ اسلام، شخصیتی عربی نژاد حضور نداشته است.
ب- اسلام همواره "علم و فلسفه" را تحت فشار قرار داده و به حاشیه رانده( همان منبع، ص 955 به بعد). البته این هم هست که ارنست رنان، تاریخ اسلام را به دو دوره تقسیم می کند: دورۀ نخست از آغاز ظهور اسلام شروع می شود و تا سدۀ دوازدهم میلادی( ششم هجری) ادامه می یابد. دورۀ دوم از سدۀ سیزدهم میلادی( ششم هجری) آغاز می یابد و تا زمان حیات ارنست رنان تداوم پیدا می کند. در دورۀ نخست، گروه ها و نحله های فکری گوناگون در درون جسم اسلام نفوذ کردند از جمله معتزلیان که می توان آن ها را پرچم داران جنبش پروتستانتی در جهان اسلام شمرد. این گروه ها توانستند از خشونت اسلام تا حدودی بکاهند. در این دوره، اسلام از قوانین و ساختار صلب و خشنی برخوردار نبود و نسبت به مخالفان کمتر تعصب نشان می داد. اما در دورۀ دوم، هنگامی که اسلام به دست ملت های تاتار و بربر- که مردمانی قبیله ای و وحشی و برهنه از خرد بودند- افتاد، به دینی خشن تبدیل شد که از پیروانش می خواست متعصبانه و سختگیرانه ایمان بورزند(ص955).
ج- آن عده از آزادگان روشن اندیشی که از اسلام دفاع می کنند، اسلام را به درستی نشناخته اند. اسلام آیینی است که میان آن چه روحانی است و آن چه دنیوی است تفاوتی قایل نیست. اسلام، سیطرۀ هولناک عقیده برهمه چیز است، و سنگین ترین طوق و زنجیری است که پای و دست انسانیت را بسته است. در نیمۀ اولِ "قرون وسطا" اسلام با فلسفه، روادارانه رفتار کرد چرا که نمی توانست جلو انتشارش را بگیرد.ناتوانی اسلام در جلوگیری از رشد و گسترش فلسفه از آن جا ناشی می شد که اسلام در آن زمان، ساختار به هم پیوسته ای نداشت و نیرومند نبود و ابزارهای کافی برای قلع و قمع فلسفه در اختیارش نبود.در آن برهۀ زمانی، ادارۀ پلیس در جهان اسلام در دست مسیحیان بود و مامویت اصلی اش این بود که شیعیان را سرکوب کند. در چنین وضعیتی که جهان اسلام انسجام درونی نداشت و از ساختار نیرومندی برخوردار نبود، اندیشه های فلسفی و دگراندیشانه فرصت عرض اندام پیدا کردند. ولی موقعی که اسلام، پیروان بی شمار متعصب و سخت سر پیدا کرد، همه چیز را نابود کرد. سرکوفت زدن به مخالفان به نام دین و نفاق ورزی و ریا و سالوس به امری معمول تبدیل شد. موقعی که اسلام ناتوان و ضعیف بود، نرم خو و بردبار و آزاد اندیش بود اما به محض این که نیرومند شد خشن و سرکوبگر گشت(ص956).
البته ارنست رنان این را هم می گوید که این رفتار، ویژۀ اسلام نیست بلکه خاصیت هر گروه یا دولتی است که رجال دین بر آن مسلط شوند و زمام امور را به دست بگیرند؛ تفاوتی نمی کند که این گروه یا دولت وابسته به کدام دین است. رنان می گوید:" مسیحیت غربی از حیث سرکوب مخالفان و دگراندیشان، دست کمی از دین اسلام ندارد. تفاوت در این است که مسیحیت غربی نتوانست ارزش ها و روح علمی و خلاقیت را در میان ملت هایی که آن ها را فتح کرد نابود کند، اما اسلام توانست این کار را بکند. در غرب تنها سرکوب دینی در اسپانیا اجرا شد و نظام خشن و سرکوبگری که روح علمی را می کُشت در آن جا روی کار آمد".(956).
" افتخار ورزیدن به اسلام به جهت این که دانشمندانی همانند ابن سینا و ابن زهر و ابن رشد را به جهان عرضه داشته، شبیه این است که آیین کاتولیک به گالیله افتخار کند".(ص 957). منظورش این است که اسلام هیچ نقشی در پرورش کسانی همچون ابن سینا و ابن زهر و ابن رشد ندارد همان گونه که آیین کاتولیک هیچ سهمی در پدیدآمدن گالیله با آن روح کنجکاوش ندارد.
د- با این همه، ارنست رنان، زیبایی ها و جنبه های خوب ادیان را نادیده نمی گیرد. وی می گوید:" حاشا که من سخنی تلخ و گزنده بزنم در بارۀ هر نمادی مذهبی که ضمیر انسان می کوشد آرامش خود را در آن بیابد در جهانی که سرنوشت، مشکلات علاج ناپذیری را فرا راه انسان و سرنوشتش قرار می دهد! اسلام به عنوان یک دین، دارای جنبه های بسیار زیباست. من هیچ گاه به مسجدی داخل نشده ام مگر این که احساس ژرفی مرا فراگرفته. آیا بگویم که چه احساس ژرفی؟ احساس ژرف تاسف بر این که من مسلمان نیستم".
انتقاد اصلی ارنست رنان از اسلام این است که :" اسلام، اندیشۀ آزاد را تعطیل کرده. نمی گویم که اسلام، سرکوب کردن اندیشه های آزاد را خشن تر و جدی تر از دیگر ادیان انجام داده، ولی این سرکوب کردن ها در اسلام، موفق تر از دیگر ادیان به پیش رفته است. اسلام، سرزمین هایی را که فتح کرده به میدانی بسته تبدیل کرده که از خلاقیت روح و خرد هیچ خبری در آن ها نیست"(ص957).
وی می خواهد بیگانه ماندن مسلمانان از علم را این گونه تفسیر کند که:" تفاوت جوهری مسلمان از نامسلمان در این است که مسلمان از علم و دانش بدش می آید و به این باور است که جستجو و کنکاش، متضمن هیچ فایده ای نیست و کار بیهوده و مستلزم کفر است. پژوهش و کنکاش در علوم طبیعی خوب نیست چرا که به مثابۀ رقابت با خداست. علم تاریخ بی فایده است چرا که بسیاری از آن متعلق به پیش از اسلام است و ممکن است طرح دوبارۀ آن، اشتباهات کهنه و فراموش شده را زنده کند"(ص 957).
در این جا ارنست رنان، رفاعه طهطاوی را که چندین سال را در پاریس به عنوان دانشجو و رئیس دانشجویان بورسیۀ مصر سپری کرده بود مثال می زند. رفاعه طهطاوی " پس از بازگشتش به مصر کتابی نوشت که دیدگاه های بسیار عجیب و غریب وی را در بارۀ جامعه فرانسه برملا می کند. اندیشۀ مسلط برذهنش این است که دانش اروپایی، مخصوصا با توجه مبنایی که بر آن استوار است که عبارت است از جاودانگی قوانین طبیعت، همه اش بدعت است. در این جا مناسب است بگویم که در صورتی که از زاویۀ دید اسلام به مساله نگاه کنیم درخواهیم یافت که رفاعه طهطاوی در این داوری خود به اشتباه نرفته است. باوری که آبشخورش وحی آسمانی باشد دائما با بحث و کنکاش آزاد که ممکن است در جاهایی با آن باور مخالفت کند دشمنی می ورزد. پیامد "علم باوری" دور کردن دست های غیبی از زندگی روزمره و جهان طبیعت است که در گذشته گمان برده می شد که دست تصرف خدا در آن جاری است. آزمایش جهان طبیعت و تفحص در بارۀ مسایلی که در دنیای طبیعت رخ می دهد بی گمان سلطۀ عوالم غیبی و معجزات را تضعیف می کند و ساحه اش را تنگ می کند. عوالم غیبی و کارهای خارق العاده و خلاف قوانین طبیعت، بنیاد "لاهوت" را تشکیل می دهد. این که اسلام دشمن علم و فلسفه پنداشته شود چیز عجیبی نیست چرا که خاصیت اسلام همین است(958).
این بود نکات اصلی در سخنرانی ارنست رنان در سوربن. برای این که در بارۀ رنان انصاف را رعایت کنیم لازم است چند نکته را یادآور شویم:
نخست این که: دیدیم که ارنست رنان اسلام را دینی دشمن دانش تجربی و عقلانی می داند. اما وی تنها دین اسلام را متصف به این صفت نمی شمارد بلکه همۀ ادیان را در این رابطه یکی می شمارد. دلیلش هم این است که در هر دینی رجال دین، دانش های عقلی و تجربی را دشمن خود محسوب می کنند به دو انگیزه:
یکی این که خاصیت علوم تجربی آن است که امور خارق العاده و معجزات را از حساب خود خارج می کند و این باور را به شدت نفی می کند که نیروهای غیرطبیعی و فراتر از دسترس ما در دگرگون کردن مجرای حوادث نقشی ایفا کنند. دیگر این که توجه به علوم طبیعی و عقلی باعث می شود که این علوم، نقش دین زندگی مردم کم شود و مردم طوری بار بیایند که به جای این که خود را به طلب نجات و سعادت در آخرت مشغول بسازند، می روند سراغ کارهای دنیوی و می کوشند به زندگی دنیوی مرفه و راحتی برسند.
آن چه را ارنست رنان راجع به اسلام می گوید موضع گیری تندروان اهل سنت و سلفی ها در سرزمین های مختلف اسلامی که مردم را به "اسلام صحیح" فرا می خواندند و فرا می خوانند مورد تایید قرار می دهد. برای نمونه، ابن تیمیه به صراحت می نویسد که:" دانش، تنها همان دانشی است که از پیغمبر اسلام-ص- به یادگار مانده، و جز آن نه دانش است و نه شایسته است که دانش نامیده شود"( رجوع کنید به کتابی که به نام "سنت یونانی در تمدن اسلامی" نوشته ام).
جمال الدین افغانی در تبصره ای که بر سخنان رنان می نویسد و در روز جمعه،18 مایو، سال 1883 در نشریۀ "دیبا" به نشر می رسد، ادعای فیلسوف فرانسوی را دائر برضدیت اسلام با علم می پذیرد ولی این را می افزاید که مخالفت با علم، مختص به اسلام نیست بلکه مسیحیت نیز با علم دشمنی دارد. جمال الدین می نویسد:" حقیقت این است که دین اسلام کوشیده که برای علم خفقان ایجاد کند و از رشد آن جلوگیری کند. البته اسلام در مانع شدن از روی کارآمدن جنبش عقلی و فلسفی در جهان اسلام و منحرف کردن خرد انسان ها از سرگرم شدن به دست یابی به حقایق علمی پیروز هم شده است. اگر اشتباه نکنم عین همین کوشش ضد علم و عقل را آیین مسیحیت هم انجام داده. تا جایی که من می دانم رهبران محترم کلیسای کاتولیک تا هنوز که هنوز است دست از مخالفت و دشمنی خود با علم نکشیده اند. رهبران کلیسا مبارزۀ بی امان خود را برضد آن چه که آن ها روح حیرت و گمراهی می دانند ادامه می دهند"(ص 178، ضمیمۀ خانم جواشون بر کتاب "الرد علی الدهریین"/ رسالۀ نیچریه از جمال الدین افغانی).
در پاسخ به این خرده گیری سیدجمال که چرا ارنست رنان در کنار این که از دشمنی اسلام با علم سخن می زند از خصومت مسیحیت با دانش هم سخنی به میان نمی آورد، رنان اعتراف می کند به این که ایراد سیدجمال به جاست و می نویسد:" به نظر شیخ جمال الدین من جانب انصاف را رعایت نکرده ام وقتی که تنها به ضدیت اسلام با علم تاکید کرده ام و از مسیحیت حرفی نزده ام. بهتر بود این نکته را به خوبی باز می کردم که به باور من، هر دینی که سرچشمۀ وحیانی داشته باشد مجبور است که با دانش وضعی و بشری دشمنی نشان دهد. در این میان، مسیحیت همان کاری را کرده که اسلام. هیچ تردیدی در این نیست. آیین کاتولیک با گالیله رفتار بهتر از آن چه اسلام با ابن رشد انجام داد، از خود نشان نداده است. گالیله حقیقت را کشف کرد در حالی که در سرزمینی کاتولیکی می زیست و با وجود آن که آیین کاتولیک از این کارش خوشحال نبود. همان گونه که ابن رشد برخلاف میل اسلام، اندیشه های فلسفی خود را در جهان اسلام پراکند. این که من در آن سخنرانی خود به تفصیل بیشتری به این نکته نپرداختم از جهت این بود که نظریاتم در باب دشمنی مطلق دین با علم و فلسفه به حد کفایت در گذشته مطرح شده بود و من که در میان کسانی سخن می زدم که از نوشته ها و آثار قبلی ام آگاه بودند نیازی ندیدم به این که آن نظریات را دو باره طرح کنم. بارها گفته ام که که خرد انسانی اگر می خواهد به کار اساسی خود که همانا مستحکم کردن پایه های دانش تجربی و عقلی است بپردازد، باید از هر باوری که مبنایش معجزات و امور خارق العاده باشد رهایی یابد. این امر مستلزم ویران سازی ریشه ای همۀ باورها و بریدن از گذشته نیست. آن چه مطلوب است این است که روشنفکران- چه مسیحی چه مسلمان- به آن حالتی از توازن میان دین و دانش برسند که عقاید دینی خاصیت ضد علم بودن خود را از دست بدهند. این همان چیزی است در تقریبا نیمی از سرزمین های مسیحی اتفاق افتاده. آرزو می بریم که عین همین اتفاق نسبت به اسلام هم بیفتد". (مجموعۀ آثار رنان،ج1،962-963).
دوم این که : ارنست رنان در پاسخی که به انتقاد سیدجمال می دهد روی این نکته تاکید می کند که منظورش از سخنانی که در آن کنفرانس راجع به دشمنی اسلام با علم زده توهین به مسلمانان نبوده بلکه می خواسته بدین وسیله مسلمانان را از زنجیرهایی که به دست و پای آن ها بسته شده و آن ها را از جلو رفتن مانع می شود رهایی دهد. همان گونه که رهبران جنبش روشنگری در اروپا پیروان مسیحیت را از افکار و ذهنیتی که مسیحیت و رجال دین بر آن ها تحمیل کرده بودند و مانع پیشرقت آن ها می شد توانستند نجات بخشند.
رنان می نویسد:" کسانی از آن کنفرانسی که دادم این برداشت را کرده اند که من به پیروان دین اسلام توهین کرده ام. این برداشت، درست نیست.مسلمانان نخستین قربانیان اسلام هستند. من در طی چندین باری که به شرق سفر کرده ام این را مشاهده کرده ام که تعصب دینی و سخت سری مذهبی تنها در شمار اندکی از افراد خطرناک وجود دارد؛ همان هایی که می خواهند با اعمال فشار و زور، دین را بردیگران تحمیل کنند. بزرگ ترین خدمت برای مسلمانان این است که آن ها از زیر یوغ دین آزاد ساخته شوند. من وقتی که آرزو می کنم ملت های مسلمانان- که جنبه های مثبتی هم در زندگی و فرهنگ آن ها یافت می شود- از زیر یوغی که شانه های شان را خم کرده رهایی یابند؛ به نظر نمی رسد که آرزوی بدی برای آن ها کرده باشم. شیخ جمال الدین از من می خواهد که همۀ ادیان را به یک چشم نگاه کنم. خیلی خوب. اگر من برای سرزمین های اروپایی این آرزو را کنم که حضور مسیحیت در آن سرزمین ها کمرنگ شود، آرزوی بدی کرده ام؟( مجموعۀ آثار، ج2، ص 963-964).
منتها ارنست رنان باور ندارد که نهضت و ترقی در کشورهای اسلامی با تایید اسلام رسمی انجام شود. در اروپای مسیحی نیز رنسانس و نوزایی بر اساس تایید کلیسا انجام نشد. رنان می نویسد:" نهضت علمی در اروپا بربنیاد سفارش و تایید کلیسا تحقق نیافت. حتا در همین لحظه که این سطور را می نویسم کلیسا تلاش مذبوحانه می ورزد که آن چه قانون عقلانی برای انسانیت را تبلور عینی می بخشد که همانا دولت سکولار و بی طرفی است که از عقاید و باورهایی که مدعی حق بودن هستند کناره می گیرد؛ به گونۀ کامل متحقق نشود"( همان منبع،ج 2، ص 964).
در این جا بهتر است ملاحظۀ دیگر سیدجمال در انتقاد از سخنان رنان در دانشگاه سوربن مطرح کرده مورد توجه قرار دهیم. رنان طوری حرف می زند که انگار ناممکن است که مسلمانان به مرحله ای برسند که نوزایی علمی و پیشرفت تمدنی انجام شود. در حالی که این نوزایی علمی و پیشرفت تمدنی در میان باورمندان به آیین مسیحیت صورت گرفته. سیدجمال از داوری پیشینی رنان در بارۀ آیندۀ مسلمانان اظهار تعجب می کند. سیدجمال معتقد است که مسلمانان قادر خواهند بود به نهضت علمی و پیشرفت و ترقی دست یابند آن گاه که از چنگال اسلام خود را نجات دهند. همان طور که مسیحیان پس از این که مسیحیت را کنار گذاشتند توانستند عصر نهضت را در اروپا شکل دهند.
جمال الدین در تبصرۀ خود بر سخنان ارنست رنان می نویسد:" اگر این درست باشد که اسلام مانعی فراراه پیشرفت دانش های بشری ایجاد کرده آیا ما می توانیم بگوییم که این مانع برای ابد پابرجا خواهد ماند و از بین نخواهد رفت؟ در این نقطه چه تفاوتی میان دین اسلام با دیگر ادیان است؟ همۀ ادیان ناروادار هستند. البته هرکدام از آن ها به شیوۀ خود. دین مسیحیت ( منظورم جامعه ای است که آموزها و تعلیمات مسیحیت را برگرفته و آن را مطابق زندگی خود دگرگون کرده) از دورۀ نخستی که به آن اشارت کرده ای ( عصر و حیات دین مسیحیت) گذشته و حالا که از چنگال دین رهایی یافته و به استقلال خود رسیده به سرعت برق و باد در جادۀ پیشرفت و دانش گام می گذارد. این درحالی است که جامعۀ مسلمان تا هنوز از قبضۀ آهنین دین اسلام رهایی نیافته. اگر این نکته را مدنظر قرار دهیم که مسیحیت چند سده پیشتر از اسلام در جهان ظهور کرده، من هیچ دلیلی نمی بینم برای ناامیدی از آمدن روزی که جامعۀ اسلامی زنجیرهای دست و پاگیرش را پاره کند و با عزمی راسخ و خلل ناپذیر در جادۀ تمدن و ترقی همانند کشورهای غربی ای که آیین مسیحیت نتوانست آن ها را از رسیدن به ترقی و پیشرفت مانع شود با آن که مسیحیت رفتار خشن و بی تسامحی از خود نشان داد. من هرگز امیدم را در بارۀ اسلام از دست نمی دهم. من در این جا نمی خواهم در برابر آقای ارنست رنان از اسلام دفاع کنم. من می خواهم از چند صد میلیون آدمی دفاع کنم که رواج یافتن باورهایی از قبیل آن چه ارنست رنان، آن ها را ترویج می کند باعث می شود که همچنان در سایۀ نادانی و بربریت بزیند"( ص177-178، ضمیمۀ خانم جواشون بر کتاب "الرد علی الدهریین").
ارنست رنان در پاسخی که به این ملاحظۀ سیدجمال الدین می نویسد می خواهد خود را از اتهام بدخواهی نسبت به پیروان دین اسلام تبرئه کند- همان گونه که سابقا به آن اشاره کردیم- و حدس می زند که که رنسانسی که سیدجمال امیدوار است در کشورهای اسلامی اتفاق بیفتد از سوی اسلام رسمی تایید و تقویت نخواهد شد. همان گونه که رنسانس در جهان مسیحیت با پشتیبانی مسیحیت رسمی صورت نگرفت. رنان چنین می نویسد:" این که شیخ های دین در اسلام در این کار بزرگ سهیم شوند، رویدادی خجسته و مسرت بخش است. ولی بگذار شفاف و روشن سخن بزنم و بگویم که من تردید دارم در این که شیخ های دین این کا را بکنند. ممکن است در آینده شخصیت های ممتازی ظهور کنند ( البته شمار اندکی از آن ها شخصیت ممتازی مثل شیخ جمال الدین خواهند داشت) که خود را از اسلام برهانند همان طور که ما از دست آیین کاتولیک خود را نجات دادیم. در آیندۀ نزدیک پاره ای از سرزمین های اسلامی رابطۀ خود را با دین قرآن خواهند برید. اما من جدا تردید دارم که جنبش نوزایی در جهان اسلام با تایید اسلام رسمی به هدف های خود برسد"( مجموعۀ آثار ارنست رنان،ج 1، ص 964).
در این جا باید این نکته را مطرح کنیم که حاشیه نویسی های جمال الدین اسدآبادی، مشهور به افغانی ( وی هنگامی که در هندوستان بود خود را "افغانی" وانمود کرد تا هویت حقیقی اش پنهان بماند و گرنه روشن است که وی ایرانی است و زادگاهش اسدآباد ایران) بر سخنان ارنست رنان به گونۀ شگفت آوری آزاداندیشانه و بی باکانه است. و این برخلاف آن ذهنیت ثابتی است که از ربع اخیر سدۀ نزدهم، مردم در جهان اسلام نسبت به سیدجمال دارند دائر بر این که وی مدافع سرسخت اسلام و تمدن اسلامی بوده است:
1-وی بسیار به روشنی و شفافیت چنین تصریح می کند :" حقیقت آن است که دین اسلام همواره کوشیده دانش های عقلی و تجربی را در نطفه خفه کند و جلو پیشرفت آن ها را بگیرد. بدین گونه توانسته از بالنده شدن حرکت علمی و فلسفی در میان مسلمانان جلوگیری کند و خرد انسانی را لگام بزند به گونه ای که نتواند حقایق علمی را درک کند"(ص 178 از متنی که در ضمیمۀ خانم جواشون برکتاب "الرد علی الدهریین" آمده).
2- وی اذعان می دارد که دین اسلام- همانند ادیان دیگر رایج در جهان- " یوغ سنگینی است که بر شانه های آدمیزادگان نهاده شده و آن ها را به شدت خوار و زبون ساخته است"( همان منبع، ص 177).
3- سیدجمال ابراز امیدواری می کند که " جامعۀ اسلامی روزی بتواند زنجیرهایی را که بر دست و پایش بسته شده پاره کند و همانند جامعۀ غربی گام با عزمی آهنین و متین در شاهراه تمدن و ترقی بردارد"(ص 177-178).
4- جمال الدین افغانی/ اسدآبادی این سوال را طرح می کند که چرا تمدن عربی/ اسلامی گرفتار فروپاشی شد و در پاسخ، مسبب اصلی این فروپاشی را اسلام می شمارد!. اینک عین عبارتی را که سیدجمال نوشته در این جا می آوریم :" جا دارد در این جا این پرسش را مطرح کنیم که چرا تمدن عربی( اسلامی؟) پس از این که اطراف و اکناف جهان را از روشنایی خیره کنندۀ خود بهره مند ساخت به ناگهان روشنایی اش را از دست داد و چرا بار دیگر نتوانست آن شعلۀ نخستین خود را بازیابد و چرا جهان عرب( جهان اسلام؟) سده هاست که در تاریکی مطلق وحشتناکی مدفون شده؟. بی گمان، این رویداد به اسلام برمی گردد. بله، اسلام در مورد به محاق فرورفتن جهان اسلام مسئول است چرا که پس از این که اسلام نیرومند شد و توانست پایه های خود را مستحکم کند، تلاش ورزید همۀ انواع علوم و دانش ها را از میان بردارد. استبداد زمامداران هم بهترین یاورش بودند برای انجام دادن این کار ( همان منبع، ص184).
5- سپس سیدجمال، خبری را به نقل از جلال الدین سیوطی- البته بدون آن که بگوید که سیوطی در کدام کتابش چنین خبری را ذکر کرده- نقل می کند مبنی بر این که هادی، خلیفۀ عباسی، تنها در بغداد- پایتخت خلافت- پنج هزار فیلسوف را به قتل رساند تا بدین وسیله بتواند نطفۀ علوم را در جهان اسلام نابود کند. سیدجمال در تحلیل این خبری که به نقل از سیوطی می آورد می نویسد:" حتا اگر بپذیریم که تاریخ نویس یاد شده در بارۀ شمار قربانیان از گزافه گویی و اغراق کرده، قدر مسلم این است که خلیفۀ عباسی به سرکوب شدید فیلسوفان دست زده. و این لکۀ ننگی است در تاریخ هر دین و نیز هر ملتی که نظاره گر این گونه جنایت ها بوده است"(184).
بی گمان، نظرات این چنینی سیدجمال بسیار گستاخانه و جسارت آمیز طرح شده. شیخ محمد عبده و شاگردان دیگر سیدجمال الدین که در آن زمان در بیروت اقامت داشتند از دوستان خود در پاریس درخواست کردند که نسخه ای از نوشتار سیدجمال را که در نشریۀ "دیبا" روز جمعه، به تاریخ 18 می ، و به امضای" جمال الدین افغانی" چاپ شده بود برای آن ها در بیروت بفرستند. اما هنگامی که از متن پاسخ سیدجمال به ارنست رنان، فیلسوف فرانسوی، آگاهی یافتند جا خورند و برای این که پرستیژ استادشان در ذهنیت مسلمانان آسیب نبیند از ترجمۀ آن به عربی صرف نظر کردند.
اما سخنان ارنست رنان در کنفرانسی که در دانشگاه سوربن داده بود و به تاریخ 30 مارس،1883، در نشریۀ فرانسوی "دیبا" چاپ شده بود پس از اندک زمانی از چاپ شدن آن در پاریس به زبان عربی برگردانده شد و همراه با ردیه ای که به قلم حسن افندی عاصم برضد آن نوشته شده بود با چاپ سنگی- بی تاریخ- در قاهره به نشر رسید.
با این همه، بهتر است برای فهم درست دیدگاه های جمال الدین افغانی( یا همان درست ترش: اسدآبادی) که در بالا به آن ها پرداختیم به چند نکته اشارت کنم:
الف- سیدجمال این حاشیه را( نمی توان اسم آن چه را وی در پاسخ به رنان نوشته "ردیه" گذاشت چرا که سیدجمال با بخش های زیادی از حرف های رنان موافق است) به زبان فرانسوی و به مردم فرانسه- یا حداکثر به مردم اروپا- نوشته است و نه به مردم مسلمان. از همین رو، به خود این حق را داده مسایلی را بیان کند که یارای بازگو کردن آن ها را برای مخاطبان مسلمانش در صورتی که به یکی از زبان هایی که در میان مسلمانان رایج است( همانند عربی، فارسی، ترکی، اردو) می نوشته نداشته است.
ب- همان گونه که خانم جواشون نوشته( شرح حال جمال الدین افغانی، ضمیمۀ کتاب "الرد علی الدهریین" ازجمال الدین افغانی، مقدمه، ص 13، چاپ پاریس،سال 1943)، جمال الدین خواسته "ارنست رنان را در زمینش مغلوب و منکوب کند". یعنی از آن جا که ارنست رنان دگراندیش بوده و ذهنیتی ضد دینی داشته، سیدجمال هم جدلا حرف های آزاداندیشانه زده است.
ج- سیدجمال به مسیحیت حمله ور می شود به عنوان دین دولت های استعمارگری که کشورهای اسلامی- مثل هند و ایران و مصر والجزائر و...- را یا به صورت آشکار اشغال کرده بودند یا تحت نفوذ خود قرار داده بودند. استعمارگران اروپایی به بهانۀ گسترش مدنیت، می خواستند آیین مسیحیت را گسترش دهند.
د- هم سیدجمال و هم ارنست رنان، "عرب" و "تمدن اسلامی" را درهم آمیخته اند. به نظر می رسد که این درهم آمیختن، آگاهانه صورت گرفته. از همین روست که سخنان هر دو فیلسوف، گرفتار مغالطه های جدی شده است.
در فرجام، یک نکتۀ مهم را نباید ناگفته بگذاریم و آن این که حاشیه نویسی سیدجمال الدین افغانی/ اسدآبادی بر حرف های ارنست رنان، به خوبی ما را از نحلۀ فکری سیدجمال آگاه می سازد. از حاشیه نویسی هایش پیداست که وی شخصیتی دگراندیش بوده و اندیشه ای آزاد داشته. می توان وی را در آزاداندیشی به کسی همچون ولتر- فیلسوف فرانسویِ عصر روشنگری- مقایسه کرد. برخلاف آن چه شاگردش محمد عبده و کسان دیگری که حرف های محمد عبده را تکرار کرده اند گمان کرده اند که سیدجمال را برای مسلمانان به عنوان "اصلاح گر دینی" وانمود کرده اند؛ این حرف ها کاملا با حقیقت اندیشه ها و نحلۀ فکری جمال الدین تضاد دارد. جمال الدین افغانی( اسدآبادی) در مقام نخست، سیاست پیشه بوده. اندیشه وری بوده که هیچ نوع پایبندی ای به عقیدۀ اسلامی نداشته. از اسلام به عنوان ابزاری برای مبارزه با قدرت های استعماری( بریتانیا، روس، فرانسه) استفاده می کرده. وی هیچ گاهی در پی اصلاح گری دینی به معنای دقیق این اصطلاح نبوده. کسانی که چهرۀ وی را دگرگونه نشان داده اند و حقایق را در باره اش تحریف کرده اند و او را به مثابۀ " مصلح دینی" نمایانده اند شیخ محمدعبده و دست اندرکان مجلۀ "المنار" استند. روزنامه نگاران و قلم به دستان سطحی اندیش دیگری هم در مصر و شام سخنان شیخ محمد عبده و یارانش را تکرار کرده اند. باید این اسطوره ای را که به شدت دروغین و ساختگی است درهم شکست؛ اسطوره ای که جمال الدین افغانی را به عنوان " شخصیتی اسلامی" و" اصلاح گری دینی" قالب می زند.
پيامها
7 دسامبر 2011, 02:51, توسط اطلس .
از ظواهر معلوم میشود که هر یک پاکستانی از محمد علی جناح به خاطر ساختن پاکستان ممنون و همیشه قدر دان این شخص هستند . ولی در اصل محمد علی جناح نه تنها کمکی برای مسلمانان هند نکرده است بلکه مسلمانان هند را به امر سر ها و لورد های بکینگهام به دوحصه تقسیم نمود که کاملاء از قدرت سیاسی و اجتماعی مسلمان ها در هند کاست و نه پاکستان امروز دارای قدرتی در دنیا است و نه مسلمانان هند , حتی خانواده بادشاه تیپو سلطان امروز در کلکته از راهی تکسی رانی امرار معاش میناند . این سید جمال الدین اسد ابادی که گاهی ایرانی دعوای ایرانی بودن انرا مینمایند و گاهی افغانها , نه تنها خدمت گار هیچ قومی نبود بلکه تمام عمری خود را در خدمت انگریز سرکار گذشتاند و یکی از پی روان او سر سید احمد خان دوست و رفیق محمد علی جناح میباشد که در اول های شروع جنگی ازادی نام نهاد پاکستان در خدمت انگریز سر کار بود و حتی بر علیه حزب مسلم لیگ میجنگید تا اینکه در یکی از جلسه های کانگرس با محمد علی جناح اشنا شد و رسماء به فروش ناموس یک عده هندوستانی که به زور مسلمان شده بودند توسط پسری شانزده ساله که هنوز دست و چپ و راست خود را نمیشناخت (( محمد بن قاسم )) , زد . به حر حال . در دوره های قرون هفده و هیجده , دور , دوری انگریز سر کار بود و همه مطابق فیش وقت در پای بوسی اقایان انگریز مشغول بودند . یگانه شخصیتی که در مقابل انگریز ها در بر صغیر میجنگید امیر عبدالرحمن خان بود که اگر برادران هزاره با چهار هزار مرد جنگی که توسط حکومت های قاجار اکمالات شده بودند تصمیم حمله به کابل را نمیگرفتند , امروز ما نه تنها سرحدات افغانستان را تا اب های گرم بحیره عرب داشتیم بلکه پنجده و چهار ده و شش ده نیز نزد ما باقی میماند و هندوستان نیز تکه پارچه نمیشد . صلوات محمدی . الله مصل علی و محمد و ال محمد .
7 دسامبر 2011, 06:17, توسط نادر
من تعجب میکنم که چرا دانشمندان ایرانی تا هنوز گاندی را " مال " ایرانی نمی نامند؟ زیرا زمان مناطق شمال و شمال غرب هندوستان نیز جزء از امپراطوری ایران قدیم بود.
واقعاّ که حرص ایرانی مرز نمیشناسد.
7 دسامبر 2011, 18:04
daneshmandan ba masabaye cheragh hastand,, eenke cheragh marbot ba ki ast mohem neest, mohem een ast ke ki az rawshaniye aan estefada mekonad
ok