صفحه نخست > فرهنگ، ادبیات و هنر > شاه شجاع درانی نه نويسنده بود و نه چکامه سرا | ديوان شاه شجاع

شاه شجاع درانی نه نويسنده بود و نه چکامه سرا | ديوان شاه شجاع

ناصر چکاوک
چهار شنبه 28 مارچ 2012

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

اینجا را کلیک کرده و بخش نخست این نوشته را بخوانید!

کاربرد واژه ی ساز

در برگه ۳۹۴ آمده است:
کمانچه بر ابريشم ساز کش
ز سوز دل خويش آواز کش
از يک سوی به همه ی نواخت افزار ها ساز می گويند و از سوی ديگر ساز خود يک نواخت افزار است. در هرات به سرنا، ساز می گويند و به بخشی از ايران و ترکيه به يکی از نواخت افزار های تاری، ساز گفته می شود.
نام بسياری از ساز ها ويژه ی فرهنگ ها و کشور ها می باشد. بيشينه ی از ساز ها در افغانستان نام هندی و در ايران نام پارسی يا عربی دارند. برای نمونه در افغانستان به کمانچه، غچک می گويند. اين ويژگی نيز يکی از فرنود های روشن و آشکاری است، که نشان می دهد، که سروده های اين ديوان نمی تواند از شاه شجاع درانی باشد.
در اين ديوان آمده است، که (برگه ۵۳):
من نه تنها زار و نالانم ز عشق
بلکه قانون و نی و چنگ و رباب

در سرزمين افغانستان و فرهنگ افغانی نواخت افزار قانون، نه در گفتار به کار می رود و نه هم در نوشتار از آن ياد شده است. در افغانستان به جای قانون، سنتور می گويند. اگر اين چکامه را شاه شجاع درانی می سرود، شايد می گفت: بلکه سنتور و نی و چنگ و رباب
و يا به جای (برگه ۴۹):
سرا پا همچو قانون چون ننالم در فراق تو
که هر رگ در تن من هست چون تار رباب امشب
شايد می سرود: سرا پا همچو سنتور چون ننالم در فراق تو ...
در ديوان آمده است، که(برگه ۳۹۴):
کفی زن به دف ناخنی زن به تار
که کار جهان است ناپايدار
نخست در افغانستان کسی دف نمی گويد، دو ديگر در افغانستان دايره زده می شود و تار هم نه با ناخن دست مانند ايران، که با شهباز فلزی نواخته می شود. پس چنين چکامه ی نمی تواند از چکامه سرای افغانی، يا شاه شجاع درانی باشد.
در يکی از سروده های اين ديوان آمده است، که (برگه ۳۹۴):
مغنی به آهنگ صوت عراق
بيفگن فغان اندرين نه رواق

صوت عراق در هنر خنياگری ايران آشنا است، ولی در هنر دو سه سده ی گزشته افغانستان ناآشنا است.
در سروده ی ديگری آمده است، که (برگه ۳۹۹):
مغنی ز يک نغمه ی ارغنون
مرا سوی جانان بکن رهنمون

نخست کسی به افغانستان ارغنون نمی گويد. به جای ارغنون، افغان ها آرگن می گويند، دو ديگر اگر نادرست نگفته باشم، آرگن يا ارغنون با نام و آوازه اش در ميانه ی همين سده به افغانستان آمد.

کار برد واژه های گويشی

در اين ديوان چندين بار گويش ايرانی به کار برده شده است، که اين هم پشتيبانه ی خوبی برای پايداری گمانه ام می باشد(برگه ۵۱):
ز حسن ماه من هنگامه مجلس چنان گرم است
که بر بام فلک تا صبح احسن احسن است امشب

در افغانستان به جای احسن احسن واژه های آفرين و شاد باش را به کار می برند و احسن احسن کسی به کار نمی برد.
واژه ی آری نه در افغانستان به کار برد دارد و نه هم می تواند از زبان شاه شجاع درانی دررفته باشد (برگه ۳۲۶):
آری بود رسم جهان گاهی چنين گاهی چنان
هر چند من ديوانه ام از پرتو جانانه ام

واژه ی بی تميزی هم مانند آری و احسن احسن در دانش نوشتار افغانستان به کار برده نشده است:
(برگه ۲۹۲):
نرگس بباغ دعوی هم چشمی تو کرد
حيران ز بی تميزی اين بی حيا شديم
و چون واژه ی نيم ريشه ی هراتی - مشهدی دارد، در قندهار، پشاور و لودهيانه* ناآشنا است (برگه ۳۳۱):
يکدم نيم بی ياد تو هر چند ا ز ما غافلی
مسکن نموده عشق تو پيوسته چون جان در بدن
در برگه ی ۴۲۸ آمده است:
از بسکه هوات در سرم است
هر سو بروم به جستجويت

در دانش نوشتار ايران و به ويژه زبان گويشی، واژه های هوات، هوام، هواش و ... به کار می رود، ولی در افغانستان اين واژه ها نه در گفتار و نه هم در نوشتار به اين گونه به کار می روند. در افغانستان اگر کسی اين واژه ها را به کار برد، می گويد و يا می نويسد: هوايت، هوايم، هوايش و ...
در برگه ٧٦ آمده است:
قامت سرو تو تا جلوه نما گشته به باغ
قمری نيست که کوکو زن بالای تو نيست
واژه ی کوکو هم بيشتر به گويش مشهد نزديک است و فاخته ها بيشتر در آنجا کوکو می زنند و نه در قندهار و پشاور و يا لودهيانه!
پس واژه های احسن احسن، آری، بی تميزی، نيم، هوات و کوکو نمی تواند از زبان شاه شجاع درانی که هيچگاه به ايران نبوده است، در رفته باشد!
کاربرد نام باستانيان

در برگه ۵۲ آمده است:
کلاه خسروی بر سر بنه ای شاه شجاع الملک
که زير سايه ی بال هما فرق من است امشب
در ديوان چندين بار از رادمردان باستانی مانند جمشيد و فريدون پيشدادی و خسرو، رستم، کيکاوس و کيکباد کيانی ياد شده است. رادمردان باستانی، پادشاهان و پهلوانان روشندل، خردمند، جوانمرد و دلاوری بودند، که پس از هزار ها سال هنوز هم جای شان در دل بسياری تهی است. باستان تباران چکامه سراي، ديرند (دوران) باستان را با پايان فرمانروايی ساسانيان پايان می دهند. ايشان آغاز ديرند نوين را آغاز بدبختی، ويرانگری، بيابانيگری و پايان انديشه ی نيک، گفتار نيک و کردار نيک ميدانند (برگه ۸۸):
روشن دلان ز دهر نمودند انتقال
آيينه و سکندر و جمشيد و جام رفت
اين چکامه سرای که از باستانيان می نويسد، شاه شجاع درانی نيست. اين چکامه سرای، شاه شجاع ديگری از تبار باستانيان و همتبار جمشيد و کيخسرو می باشد.
شاه شجاع باستان تبار، آشتی آميز می سرايد، که روشندلان برفتند و جايشان را تاريکدلان گرفتند. تنها فردوسی توسی است که درفش باستانيان را بر می فرازد و خشونت آميز فرياد می زند (شاهنامه برگه ۹ )
نهان گشت آيين فرزانگان
پراکنده شد کام ديوانگان

هنگاميکه چکامه سرايان از پيشداديان و کيانيان نام می برند، ايشان آگاهانه دلبستگی شان را به باستانيان ورملا می سازند. هوش و روان ايشان به سوی پديده ی گم شده ی می باشد و دل شان از بهر رسيدن به آن می تپد. برای نمونه شاه شجاع باستان تبار می خواهد دلتنگی و افسردگی اش را با شنيدن ديرند باستان به شادمانی دگرگون کند (برگه ۳۹۶):
مغنی بکش ناله ی زير و بم
بيان کن ز حال فريدون و جم
کسی که بخواهد از ديرند باستان آگاه شود، بايد با ايشان همخون، نزديک و همتبار باشد. گمان نمی کنم، که شاه شجاع درانی همتباری با شاهان باستانی داشته بوده باشد (برگه ۳۹۸):
مغنی ز ساز دف و بانگ نی
بيان کن ز احوال کاوس و کی
ز جمشيد و اسکندر و کيکباد
ازان تاجداران عامی نژاد
نام بردن باستانيان در چکامه، به گونه ی آشکار کردن آرزوی درونی چکامه سرای به ديرند باستان می باشد (برگه ۴۳):
رستم دستان ز بيم عشق زار و عاجز است
آب می گردد ز بيمش زهره ی افراسياب
اين چکامه سرای باستان تبار خودش را به گونه ی با باستانيان نزديک می انگارد، که گمان می کند، که اگر جمشيد و فريدون از دردش آگاه شوند، خون می گريند (برگه ۱۷۷):
ای شجاع الملک اگر از درد من آگه شوند
خون صاف از چشم جمشيد و فريدون می چکد
کاربرد واژه ی باده

زاهد به کعبه رفت و برهمن به بتکده
ما را به کوی باده فروشان مقام شد

شاه شجاع درانی هيچگاه نمی تواند به کوی باده فروشان جاي گزيند، زيرا در واقعات شاه شجاع درانی (برگه ۱۱) آمده است، که ... سبب ظاهری در برهمی سلطنت شاه محمود همين بود که مردم قزلباش خمر خواری و بد کرداری و سب اصحاب و کار های ناصواب برملا می کردند ...
کسی که در افروختن آتش به جان شيعيان، ايشان را نه تنها بدکردار، که ميخواره هم بداند، چگونه می تواند پای به کوی ميفروشان بگزارد؟
شاه شجاع درانی که با انگريز ها در زمينه سازی های شوريدن بر شيعيان و بدنامی شان به نام بدکاره و ميخواره دست داشته باشد، نمی سرايد (برگه ۱۰۹):
گه به عشق ميکوشم گه شراب می نوشم
طعنه ام مزن زاهد موسم جوانی هاست
و يا در برگه ۳۱۰:
چه می نازی ای زاهد ز (به) تسبيح و نماز خود
بهشت و حور رضوان از تو و ديدار يار از من
بهر روی، سخن بر سر اينست، که کسيکه می خواهد به پادشاهی برسد و بربادی پادشاهی شاه محمود درانی را در ميخوارگی می بيند، هيچگاه نمی سرايد (برگه ۲۳۳):
بده ساقی شرابی تا کنم نوش
مگر گردد غم حالم فراموش

آنلاین :
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

  • خوب اگر ديوان را به دروغ به نام شاه شجاع کردند و مردم را بازی دادند، خير! چرا تاريخ نويسان زنده و هنوز پا برجا، واقعات شاه شجاع را به درستی نخواندند، که بدانند از کيست؟ هنوز هم شاه شجاع را نويسنده دارند، شرم است!

    • مگر تره کی بابا را نا بغه شرق نگفتند ,مگر بنام بچه بیوه ( تره کی بابا) کتاب ننوشتند .

      تمام بابا های اینها نابغه اند خوشحال بابا ,رحمان بابا , احمد شاه بابا ,................

    • گپ شما کاملا درست است، خلقی پرچمی ها و افغان ملتی ها هر گُه و گندی را به نام نويسنده و فرهنگی به خورد مردم دادند، ولی بدبختانه امروز قلم بدستان و روشنفکران خوبی داريم که ناآگاهانه شاه شجاع را نويسنده و شاعر می نامند.
      از نظر من کار آقای چکاوک تنها نقد شاه شجاع نيست، بلکه نقد تاريخ اجتماعی و تاريخ ادبيات است. بدون آنکه نويسنده های ما ديوان و واقعات را بخوانند، گفته و نوشته اند که شاه شجاع درانی نويسنده است، ولی از درون واقعات شاه شجاع چنان برمی آيد که شاه شجاع درانی سواد هم نداشته است.

    • اوغو خر کور خود را امیرالمومنین جور کرد. چطور شاه شجاع را شاعر جور کرده نمی تانه؟

    • خر کر خود را ولش مشر جور کرد.

  • ity
    خواننده به ترجمان زبان دری و زبان من درآوردی این آقای ناصر چکاوک نیاز دارد تا بسیاری از جملات این نوشته را بفهمد. هرگاه آقای چکاوک ایرانی باشد هرگونه دلش میخواهد فارسی را بنویسد کاری ندارم. اما این نوشته در سایت کابل پرس? ظاهر شده که باید به دری خوب، خوانا و با مفهوم برای خوانندهٔ افغان و با اصطلاحات و کلمات معمول دری در افغانستان نوشته شود نه با اصطلاحات خود ساخته در ایران که در گیرو دار پروسهٔ عرب زدایی از زبان فارسی ابداع شده اند.

    • درود بر کدبان نور خالدی!
      از آن جايی که من با بردگی و بندگی فرهنگی ناسازگارم و آن را نمی پزيرم، می کوشم پارسی ناب بنويسم.
      تا اکنون دوازده شماره از گهنامه ی "بيرنگ" که به زبان ناب نوشته شده است و سه نسک (کدام شاه شجاع؟، آيا شاه شجاع نويسنده بود يا جنگ سالار؟ و فردوسی پس از هزار سال) به چاپ رسانده ام، که هيچ کدام به گردان به زبان تازی زده ی روزمره نيازی نداشته است.
      اينکه شما با واژه ها برخورد "خُرمی" می کنيد و به آن ها مرز خاکی می بخشيد و گفته ی "خرم" را بازگو می کنيد، که "دانش" از آن ايران است و ما نداريم، دشواری کار من نيست!
      پيرامون مرز بگويم که من هيچ گونه مرزی ميان مردم افغانستان و ايران نمی بينم و نمی شناسم. هر چه دل تان می خواهد، بگوييد: افغانی، ايرانی، هندی، پاکستانی و ...
      پيرامون زبان پارسی (دری، تاجيکی، فارسی) يا کمی بپژوهيد و يا به سخنرانی استاد سخن، واصف باختری گوش فرا دهيد: http://www.youtube.com/watch?f...
      بی شرمی پاره ای از مردم مان به جای رسيده است که پاکستانی آدم کُش و خودمردار را برادر و با خود برابر می دانند، ولی ايرانی هم زبان و هم فرهنگ را دشمن و بيگانه می شمارند!
      پدرود
      چکاوک

  • با درود به پارسی زبانان عزیز ایرانی، افغانی، پاکستانی، هندی و ...
    اشعاری که به نام شاه شجاع درانی به چاپ رسیده متعلق به شاه شجاع مظفری پادشاه فارس در قرن هشتم هجری و هم عصر و هم زمان حافظ شیرازی است. ایشان با حافظ شیرازی مشاعره داشته اند و بسیاری از اشعار شاه شجاه مظفری و خواجه حافظ شیرازی به هم شبیه هستند.
    من یک نسخه خطی از دیوان شاه شجاع مظفری را دارم که کتابت آن قبل از زمان شاه شجاع درانی میباشد.
    این سرقت ادبی برای ادبسار افغانستان محل رسوایی است.
    بادرود مجدد
    شهروز معنوی
    ایران. تهران

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس