صفحه نخست > دیدگاه > خود شناسی درفرهنگ محترم الحاج استاد بیانزی

خود شناسی درفرهنگ محترم الحاج استاد بیانزی

پرویز "بهمن"
سه شنبه 8 جنوری 2013

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

نویسندهء دیگر پشتون بنام رحمت ربی زیرکیار، ارگ ریاست جمهوری بی پشتو را درافغانستان مساوی به مرگ تمام پشتونها میداند. آقای زیرکیار بدین باور است که قوم بی اختیار وبی قدرت؛ زبانش نیزدرجوامع بشری کارایی ندارد وهمیشه بحیث یک زبان مسخره وپیش پا افتاده بصورت تدریجی درحال زوال قرار میگیرد. بناء اگر هرکسی میخواهد زبان پشتو تقویت گردد، قبل ازهرچیز دیگر باید تمام سعی وتلاش خویش را متوجه ارگ ریاست جمهوری درافغانستان سازد تا اول آنجا را درقبضهء خویش درآورد وبعد آهسته آهسته به ترویج زبان وآموزش زبان درمکاتب ودانشگاه ها بپردازد. آقای زیرکیار می نویسد که نزده سال قبل ازنوشتن مقاله اش درسایت وطندار نیز این صدا را درپشاور بالا نموده بود که برای پشتونها قبل ازهرچیز دیگر ارگ ریاست جمهوری ضرورت است.
برای معلومات مزید لطفا لینک مذکوررا مطالعه فرمائید:

این اشخاص ونخبه گان پشتون درحال حاضر؛ خواهان ملت سازی براساس هویت قومی وقبیلوی خویش درافغانستان می باشند. ولی این نیزیک حقیقت آشکار است که درسطح توده های عوام ومردم بیسواد اختلافات قومی وتنش های قومی وزبانی به ندرت به چشم میخورد، همان ناقلان پشتون تباری که درزمان امان الله ونادرخان و محمد گلخان مهمند درشمال افغانستان اسکان داده شدند به تدریج هویت قومی وزبانی شان را از دست دادند ودرفرهنگ بومی مناطق متذکره حل گردیدند. مشت نمونهء خروار، گلبدین حکمتیار بحیث یکی ازرهبران اسلامگرا که دراستان قندور زاده شده ودرآنجا وبعد درکابل آموزش وپرورش دیده است تا اوائل حکومت تره کی ازایراد سخنرانی بزبان پشتو عاجز بود، تمام خطابه ها وسخنرانی های گلبدین حکمتیارکه ازنظرقومی مربوط عشیرهء پشتونی ( خروتی)می باشد، تا سالهای هشتاد میلادی دراردوگاه های پناهنده گان همه بزبان فارسی است وچه بسا که خودش نیز این مطلب را دریکی ازسفرهایش به آلمان درسالهای هشتاد میلادی اظهار داشته وبه آن اعتراف نموده است که قادر به ایراد سخنرانی بزبان پشتو نیست ولی حالا درین تازه گیها آنچه ازمقالات کنونی اش برمیاید او خودش را درصف اشخاصی چون پروفیسور مجاور احمدزیار وعبدالرؤف بینوا وصدیق الله ریشتین درآورده است وحتی یک سرو گردن خودش را نسبت به آنها بالاتر میداند وبا نوشتن مقالات دربارهء دستورزبان وگرامر درزبان پشتو میخواهد بحیث یکی ازستاره های فرهنگی درادبیات پشتو لقب (بابا) را کسب نماید.
من نیز برایش درین راه توفیقات مزید میخواهم که این مفسر استاد ندیده و مدرسه نخوانده را به قله های شامخ وبلند ادبیات پشتو مسلط سازد.
باهمه حال ؛ تنش های قومی وزبانی را نخبه گان پشتون درین کشورچند قومی دامن زده اند وتاکنون هم دامن می زنند وازدامن زدن به آن هیچ شرم وحیایی ندارند وآن را جزو افتخارات تاریخی خویش دانسته وبه آن می بالند. ازنظرنخبه گان باسواد پشتون، تمام کشورهای کنونی درقارهء آسیا زبان ملی خویش را دارند وافغانستان نیز کشوری است که مربوط افغانهاست، افغانها دارای کلتور وفرهنگ وزبان مشخص وجدا ازکشورهای همجوار می باشند، بناء ایجاب میکند که حکومت افغانی براساس خواست وضروریات افغانی بوجود بیاید. زبان افغانی یعنی پشتو، هویت افغانی یعنی پشتونوالی و چرخیدن اقوام غیر پشتون به همین محور.
ازنظرناسیونالیستان پشتون، پاکستان کشور اردو زبان است، ایران کشور فارسی زبان و کشورهای ترکمنستان وازبکستان وفیرعیزستان قزاقستان وتاجکستان درشمال افغانستان هرکدام براساس شعاع وجودی ساکنان اصلی آن؛ زبان ملی خویش را تعین کرده اند پس افغانستان نیز باید ازین نعمت خدا داد محروم نگردد وملت سازی براساس هویت پشتونی وافغانی ساخته شود. این برداشتی است که استالین از واژهء ناسیونالیزم داشت وبهمین خاطر برای ایجاد کشور اسرائیل هزاران خانوار یهودی مربوط جمهوریتهای شوروی سابق را اجازه داده تا به فلسطین رفته ودولت ملی خویش را بنام اسرائیل بنا نهند. وهم در درون اتحاد شوروی امارتهای خانشین بخارا وسمرقند را که درتشکیل خلافت عثمانی بنام ماوراء النهر مسمی بود همه را درمیان ازبیکها وتاجیکان وترکمن ها وقزاق ها وقیرغیزها تقسیم کرد وخط فاصلی میان ترکان وتاجیکان وقزاق ها وترکمن ها وقیرغیزها بوجود آورد که تا کنون این جدایی ها سبب اختلاف وکشمکش های قومی میان این کشورهای تازه به استقلال رسیدهء مسلمان گردیده وگاه گاهی اززیرخاکسترسربلند میکند.

بناء مشکل میان لایه های پائینی جامعهء کثیرالقومی افغانستان نیست بلکه مشکل میان نخبه گان وباسوادان پشتون است که بصورت یک جانبه تعریف خیلی فاشیستی ازهویت جامعهء چند قومی افغانستان ارائه میدهند.
سال پار درلندن دریک مجلس خصوصی مرکب از پشتونهای پاکستانی و پشتونهای افغانستانی که بیشتر از استان پکتیا بودند بحثی پیرامون بدبختی های که فعلا دامنگیر پشتونهای دوطرف مرز شده است درگرفت که بنده شخصا آنجا بودم. یک جوان پاکستانی رشتهء سخن را بدست گرفت ومیخواست با دلایل عقلی ثابت کند که مشکل جامعهء پشتون چه در افغانستان وچه هم درپاکستان دربیسوادی است، واینکه پشتونها برای آموختن علم وتکنالوژی وقت شان را کمتر مصرف میکنند برعکس به انجام کارهای ثقیل وطاقت فرسا که پول آور باشد خیلی علاقه مند هستند، بناء تا وقتیکه ملت پشتون وجوانان پشتون به زیور علم وتکنالوژی آراسته نشوند همچنان غلام ودربدر وخوار وذلیل وپراگنده ودست نگر کشورهای بیرونی باقی خواهند ماند. درمقابل؛ جوان پکتیاوال، سخن نفر اولی را به این دلیل که تا وقتیکه یک ملت زبان ملی نداشته باشد آن ملت اسیر وغلام خوانده میشود سخنان جوان پاکستانی را رد نمود. یعنی اینکه تنها سواد کافی نیست بلکه سواد درپهلوی زبان مادری مهم وبا ارزش است.سخنران پکتیاوال خطاب به جوانان پاکستانی درادامه گفت: قبل ازهرچیز دیگر یک ملت بخاطرزبانش زنده است، ملتی که زبان مادری خودرا از دست میدهد آن ملت دیگر زنده نیست واگر زنده هم باشد اسیر است وغلام، بناء برای بیداری پشتونهای پاکستانی مربوط احزاب ملی گرای پشتون اول باید این موضوع تفهیم شود که آنها پشتون استند وزبان شان پشتو می باشد، زبان اردو وانگلیسی زبانهای بیگانه اند، باید مانند جاپان درپهلوی زبان انگلیسی این موضوع برای آنها تفهیم شود که شما پشتون استید وزبان خاص خودرا دارید».

مردم عادی در افغانستان خصوصا درشهرها درگذشته ها باهم مشکل نداشتند. حالا نیز بیسوادهای این جامعه طوریکه دربالا به آن اشاره شد باهم مشکل ندارند، مشکل میان باسوادها ونخبه گان ملی گرای پشتون وطرز دید آنها راجع به ساختارهای قومی وایتنکی وزبانی در افغانستان می باشد، امروز پشتونهای باسواد، درافغانستان خودشان را هم اکثریت میدانند وهم صاحبان حقیقی این ملک که زبان وهویت قومی شان گویا درطول تاریخ این کشور محکوم بوده است.
روی همین ملحوظ است که آقای فضل الله رشتین پسر صدیق الله ریشتین یکی ازمفاخرفرهنگی زبان وادبیات پشتو درخاطرات خویش درسایت دعوت می نویسد:

«درسالهای کودکی ام درکابل که عمرم سیزده سال بود، درمکتب (مدرسه) سیدجمال الدین افغان دانش آموز بودم؛ ساعت پنج عصر بود که پدر مرحومی ام صدیق الله ریشتین خیلی خوشحال بخانه برگشت؛ به اعضای خانواده مژده میداد وبه همه مبارک باد میگفت. مادرم ازش پرسید چرا امروز اینقدر خوشحال استی وچی را مبارکباد میگویی؟ پدرم درجواب گفت که امروز در مجمع عشایرافغانی (لویه جرگه) زبان پشتو بحیث زبان ملی پذیرفته شد؛ بابا ریشتین درمجمع عمومی عشایر(لویه جرگه) درسال 1343 خورشیدی یکی ازنماینده گان عضو درآن مجمع عشایربود که به اثر کوشش وتلاش وی زبان پشتو درآن مجمع بحیث زبان ملی پذیرفته شد، بمن مبلغ پنجصد افغانی پول داد وبرایم گفت : پسرم! برو بازار واین پول را شیرینی وحلویات خریده وبخانه بیاور. من بازار رفتم ویک مقدار زیاد کیک وکلچه وشیرینی وچاکلیت ونقل بادامی خریده وبخانه آوردم؛ یکتعداد دوستان بابا ریشتین برای اظهارخوشی وتبریکی بخانهء ما می آمدند؛ تمام فضای خانهء ما را خوشی وسرور پیچانده بود ، خورد سالان وبزرگسالان همه ازخوشی درلباس نمیگنجیدند؛ این حادثه بزرگترین دست آورد درتاریخ سیاسی افغانستان بود ویکی ازخاطرات خیلی شیرین درتاریخ حیاتم بوده که تاکنون در ذهنم باقی مانده است.»
ما خذ:

حالا که آقای فضل الله رشتین ازفضای معطر وخوشی وسرور خانهء شان درمیان خورد سالان وبزرگسالان بخاطر برسمیت شناختن زبان پشتو درآن سالها حرف میزنند معلوم نیست که درخانه های اقوام وزبانهای دیگر این سرزمین چه میگذشته است. آیا درخانه های هزاره ها وتاجیک ها وازبیکها هم همین خوشی وسرور وفضای معطر مستولی بود ویا برعکس فضای اندوه و ماتم وغم وتشویش اینکه با این زبان ملی؟ تکلیف آنها با ماموران متعصب نره غول اوغان در ادارات دولتی بکجا کشانده میشود و تکلیف اولادهای شان با استادان متعصب وقومگرای پشتون در مراکز آموزشی ودانشگاه ها چه خواهند شد؟
شاید جناب فضل الله ریشتین بحیث فرزند خلف الصدق مولوی؟؟؟؟! صدیق الله ریشتین که حالا ازخاطرات دوران کودکی شان صادقانه حرف زده اند درآن سالها ملامت نبودند زیرا بحیث یک طفل سیزده ساله تصویر روشنی ازملی شدن یک زبان دریک جامعهء کثیرالقومی نداشتند ودرک نمیکردند که تکلیف مردمان غیرپشتون با این اقدام فاشیستی چه می شود ولی دفاع کورکورانهء شان ومباهات ورزیدن شان به همچو اقدامات نابخردانهء یک پدر احمق؛ متعصب ؛ قومگرا وکورمغزجاهل درشرایط حاضر عمق غباوت وسبکسری شان را درقبال زبانها واقوام غیر پشتون نمایان می سازد که بعداز پنجاه سال هنوزهم همان کودک سیزده ساله تشریف دارند.
چهل سال عمرعزیزت گذشت
مزاج تو ازحال طفلی نگشت
امید میرود که جناب فضل الله ریشتین ازاستعمال عبارات بالایی نرنجند وبالای قلب نازک شان فشار نیاید، زیرا به قول محترم استاد معصوم هوتک که به آقای دکتور زیار گفته بود: حق شما بحیث استاد نزد من محترم است ولی احترام حق محترم تر.
ایشان باید این را درک نمایند که استعمال عبارات تند درحق ایشان وپدر مرحومی شان بخاطر خصومتها وکینه های قومی نیست بلکه بخاطر خیانتی است که درحق تاریخ مردمان باهم برادر این سرزمین ازطرف پدرشان روا داشته شده است وفرزند گرامی شان حتی امروز با بی حیایی وپررویی وبدون کوچکترین شرمی از خدا وآزرمی ازمخلوق خدا آگاهانه آن اقدام فاشیستی را یک دست آورد بزرگ تلقی میفرمایند.

بناء توصیهء برادرانهء من به جناب استاد بیانزی نیز این است که قبل ازاینکه جناب ایشان اقوام غیر پشتون را به چشم عزت واحترام بنگرند، دیدگاهشان وطرز دید شان را راجع به هویتهای جامعهء متکثر ازنظر قومی وایتنکی مشخص سازند که آنها دربارهء نام کشور کنونی وهویت تبارها وتیره های غیر افغانی چگونه می اندیشند.
این درحالیست که دیدگاه غیر پشتونها اگر دیروز به سبب ظلم واستبداد خاندانهای پشتون تبار حاکم ؛ آنرا نمیتوانستند اظهارنمایند امروز ازبرکت پیشرفتهای تکنالوژی معلوماتی آنرا به وضاحت وصراحت بیان میدارند. دیدگاه غیر پشتونها دررابطه به کشور وملت سازی درعصر گلوبلازیشن طور دیگری است. آقای وحید غیاثپور کاظمی درتازه ترین مقاله اش درسایت خاوران زیرعنوان : آرزو ازنخبه گان پشتون می نویسد:
« انگلیسها اسم "تکه ای" از خراسان را، افغانستان گذاشتند؛ و مشترکاٌ با روس ها، خراسان بزرگ را تجزیه کردند. (در حقیقت ایران بزرگ) این تکه ها را به گونه ای ترسیم نمودند که هر کشوری با همسایه گانش اختلافات و چالش های پیوسته مرزی، تباری، زبانی و حقوقی داشته باشند، تا در آینده از این طریق به اهداف راهبردی خود برسند. متعاقب آن به هر"تکه ای" از خراسانی تجزیه شده نامی نهادند،
این است که میگوییم:
اسم افغانستان، به هیچ عنوان وجاهت لازم، بار تاریخی، شکوه علمی، عظمت سیاسی، لطافت عرفانی، ماندگاری هنری، قدرت فرهنگی، قدامت تاریخی و وقار ذاتی خراسان را باز تاب نمی دهد و ردای نیست که قامت مردم شجاع این سرزمین تاریخی را بپوشاند.
این حرف به هیچ عنوان بی حرمتی به قوم افغان (پشتون) نیست بلکه یک حقیقت مسلم تاریخی می باشد. چنانچی اسم این کشور افغانستان نبوده "هزاره استان، ترکستان، تاجیکستان...و غیره می بود، باز هم گزینه خوبی برای خراسان نبوده و جز وسیله ای برای استفاده استعمار گران، افتراق، تشتت وبحران آفرینی نمی توانست ارمغانی به بار بیاورد.
چنانچه اسم افغانستان امروزه مورد چنین استفاده ای قرار می گیرد، ضمن این که در داخل کشور از قبولیت عام برخوردارنبوده، یکی از پایه های بحران هویت در کشور می باشد و باید عوض شود، که تمامیت خواهان بااستفاده از این اسم دست به تحریف تاریخ حوزه مشترک فرهنگی می زنند. بحث صاحب اصلی کشور بودن و بحث اقلیت واکثریت راه می اندازند، که دیگران را به رفتن به تاجیکستان، ازبکستان و ایران فرامی خوانند، که بااستفاده از این مدخل، ادعای همتباری با پشتون های پاکستان کرده و با استفاده از نیروهای خارجی ادعا بر تمامیت ارضی کشور پاکستان صورت می گیرد...که صد تا مشکلی دیگر.
ازطرفی از 150 تا 200 سال به اینطرف، قباء قدرت به قامت یک قوم" خاص" در کشور توسط استعمارگران خارجی (انگلیس،روس، پاکستان، امریکا) به منظور رسیدن به اهداف راهبردی مشخص؛ دوخته شده است.
واین باعث یک نوع باور و اعتماد به نفس! اما با اتکاء به قدرت خارجی، د ر بین نخبه گان پشتون شده،هژمونیزم پشتونی را به وجود آورد. از آنجایی که این جریان با واقعیت های موجود قومی،فرهنگی وتاریخی درکشورهمخوانی ندارد،همیشه "هژمونی پشتونیسم" از طرف سایر اقوام باشندۀ کشور طرد و مورد انکار قرار گرفته است. این انکار بر حق برخاسته از دل تاريخ، چیزی نیست جز شرح حال تمامی هنگامه های رقتبار تاریخ معاصر کشور، تاریخی پرماجرا خونین و دردناک که سرتاسر آن مملو از حوادث خونبار، شکست ها، پیروزی ها، جنگ ها و کشتار بوده، همچنان که حکایتی از سر افزاری و حماسه آفرینی فرزندان راستین وطن را در زندان ها و نبردگاه ها پشت سر دارد، این است چهره راستین تاریخ معاصر افغانستان.
یا در حقیقت امر جنگ استقلال و آزادی خواهی اکثریت مردم کشور که با چهره داخلی استعمار خارجی، یعنی استبداد میرزمید ند. از مقاومت مردانی هزاره ها تا خیزش امیر حبیب الله کلکانی، ده ها کودتا ومقاومت انفرادی وگروهی تا به مقاومت بزرگ علیه وحشت طالبانی که در آخرین دهه قرن بیستم طومار فرسوده پنداشت های تک تباری را متلاشی ساخت و ثابت کرد که در دست داشتن امتیاز قدرت سیاسی در مقدرات یک قوم خاص مرقوم نشده است. آن مقاومت بازگفت که بیش ازین، قدرت سیاسی در این سرزمین ملکیت و میراث انحصاری به حساب نمی آید و تفکرات کهنه، جای خود را به عصر مبارزه برای عدالت خالی کرده است. هرچند زمان و محدودیت های رنگارنگ فرصت نداد که رؤیای عدالت محوری در شرایط پس لرزه های انقراض یک سیستم کهنه، تحقق بیابد، اما در مجموع این گذشتۀ تاریخی حقانیت "انکارتاریخی " مبارزه ضد استبدادی سایر قومیت های کشور؛ وباطل بودن تفکر پشتونیسم را به اثبات رساند.
مجموعه جنگ ها و زور آزمایی های اجتماعی تاریخی و سیاسی نشان می دهد که نوعی بیداری و آگاهی و احساس هویت در همه جا بروزکرده، اکنون دیگر نمی توان در افغانستان مانند گذشته قدرت را به نفع یک قوم به دست گرفت و بر مردمان اقوام دیگرحکومت کرد. افغانستان فعلی نیاز به یک ساختار ملی تازه و به شکلی از حکومت که تنوع واقعی آنرا بنمایاند، نیاز دارد. در کشور چند تباری مانند افغانستان، همه باید در سامانه سیاسی و اداره مملکت حضور شایسته خود را متبارز سازند، والا، تشنج ادامه خواهد یافت ومقاومت حتمی است.
کشور و نظام در عرصه‌های مدیریتی، سیاسی،امنیتی، اقتصادی و حتی اجتماعی و فرهنگی با چالش‌های زیادی روبرو است. تشدید ناامنی‌های اجتماعی و نابسامانی‌های اقتصادی همه ریشه در افراط گرایی‌هایی پشتونیسم در گذشته و حال دارد. نخبه گان قوم پشتون با سیاست های غلط و همسو با استعمار گران زمینه ساز مداخله کشور های خارجی در کشور گردیده، که داستان پر آب چشمی است که بخش بزرگی از تیره روزی ها و سیه بختی های ما برخاسته از آن است وسیاست مداران و نخبه گان پشتون مسئولیت تاریخی لشکر کشی روس ها، پاکستانی ها و آمریکایی ها را به افغانستان در کار نامه خود دارند ودر پیشگاه تاریخ و مردم کشور مسئول عمل بی خردانه خود می باشند.
نخبگان فکری و سیاستمداران پشتون اگر می خواهند در کشورصلح و آرامش برقرار شود و تجزیه نشود، باید به بازنگری ریشه یی و بنیادی دیدگاه های کنونی شان در قبال تمامی مسایل بپردازند. از جمله:
رفع بحران با پاکستان وحل مسئله دیورند، از توسل به نیرو های خارجی بخاطر رسیدن به قدرت و فراموش نمودن افسانه واهی «اکثریت» که موجب فزونخواهی و برتری جویی تباری و زبانی و زمینه ساز نا به هنجاری ها، نارسایی ها و بسا نا به سامانی های دیگر می گردد و پذیرش تز همزیستی دادگرانه مسالمت آمیز با دیگران نیاز دارند. تا از این راه به شکستن بن بست زیانبار موجود بر سر راه روند ملت سازی و دولت سازی در کشور برسیم، چه تفکر حاکم بر نخبگان پشتون، با تاسف هنوز هم بر بنیان همان بینش منحط و واهی سراب گونه در دوره جنگ سرد و آمارهای موهوم استوار است که تا کنون بارها قدرت های بزرگ و نیز پاکستان از آن برای دستیابی به منافع آزمندانه خود به زیان ما بهره گیری ابزاری ناروا نموده اند.
ما تجارب ذی قیمتی را در 40 سال‌ آزگار پشت سر گذاشته‌ایم و غلط بودن بسیاری باور ها به اثبات رسیده است، وضع فعلی کشور اقتضا می‌کند این تجارب در کنار یکدیگر قرار گیرند. باید مجموع گفتمان‌های گذشته یعنی گفتمان حزب دموکراتیک و سقوط آن،دوران جهاد، دوران مقاومت و گفتمان ده سال اخیر را به عنوان تجربه و سرمایه پیشین مبنای نظر قرار داده و تلاش کنیم شرایط کشور و نظام از وضع فعلی رهایی یابد، چرا که این وضعیت قابل تحمل و البته قابل دوام نیست.
اگر در چنین مقطعی بلبشو نخبگان و دلسوزان واقعی نظام و مردم به این اقدام دست نزنند و از یک همگرایی و هم افزایی در جهت بهبود بخشی شرایط کشور و عبور دادن نظام از بحران پیش آمده فعلی(با توجه ویژه به منش بیمار و خطرناک پشتونیسزم) که عمدتا هم سیاسی است تلاش نکنند آیندگان آنها را نخواهند بخشید. ختم.

حالا پرسشی که مطرح میشود این است که آیا دیدگاه نخبه گان پشتون دررابطه به ملت سازی در افغانستان باسرشت وطبعیت پشتونها سازگاری دارد ویا نه؟
آیا میتوان ناله ها وفریادهای نخبه گان پشتون را صدای دل هرپشتون تلقی کرد؟
محمودخان اچکزی رهبر حزب عوامی پشتونخواه درپاکستان ویکی ازاعضای مجلس سنا درپاکستان درین باره میگوید:
محمود خان اچکزی: من راجع به ناسیونالیزم پشتون درافغانستان نمیخواهم چیزی بگویم ولی آنچه که به ناسیونالیزم پشتون در پاکستان تعلق میگیرد باید بعرض برسانم که حق طلبی با نفرت قومی تفاوت دارد، ما هرگز طرفدار ترویج نفرت قومی نیستیم که کی سندی است، کی بلوچ است وکی پنجابی است، هرکسی که درمحدودهء ایالت ما زنده گی میکند ما اورا ازخود می شماریم ولو اینکه هرکسی باشد . درفرهنگ ما پشتونها چیزی بنام نفرت قومی وتنفر ازانسانهای دیگر بدلیل اینکه مربوط کدام زبان وقومیت مشخص باشند وجود ندارد. تاریخ پادشان وسلاطین پشتون درهندوستان نشان داده است که مردمان پشتون،همیشه اهل صفا ، مروت ، مدارا وعشق ومحبت بوده وبا هرگروه قومی وزبانی طرح دوستی وخویشاوندی ریخته اند. به هرزبانی که قادربه تکلم بوده اند به همان زبان بدون هیچگونه نفرت وکینه ایی سخن زده اند وحتی شعرسرائیده اند وآن را مال خودشان حساب کرده اند. پشتونها مانند دیگرانسانها خواهان همزیستی مسالمت آمیز با دیگرانسانها می باشند. برداشت من ازیک پشتون خوب و نمونه این است که او باید فطرتا مرد ویا زن آزادی دوست، خوش طبع، زحمتکش وحق پسند باشد، پشتونوالی بمعنای تعرض وتجاوز به حقوق دیگران نیست، پشتونوالی صداقت درگفتار وکردار، دفاع ازحقوق مظلومین، ایستادن درکنار مظلوم، پناه دادن به انسانهای بی پناه که بهردلیلی به خانهء یک پشتون پناهنده میشوند و درکل میتوانم بگویم که پشتونوالی مجموعه ای ازیک سلسله قوانین وضوابط اخلاقی نا مکتوب است که یک پشتون ملزم به رعایت آن می باشد. پشتونوالی نفرت از انسانها نیست. امروز درمیان قبایل پشتون بسا بلوچها، ترک تباران چغتایی وجود دارند که بمرور زمان پشتون شده اند، آنها بهترازهرکس دیگری مردمان آزاده وبا تهذیب ا ستند ، خودشان را مانند ما پشتون میدانند زبان شان پشتو است وبهترازهر پشتون دیگر به این زبان عشق می ورزند، می نویسند وحتی قرآن را برای ما همین علمای ترک تبار جعتایی به پشتو ترجمه نموده اند، من خودم در دوران کودکی ام پیش یک ملاصاحب سبق میخواندم که ترک تبار بود ازاو قرآن آموختم ، ترجمه وتفسییر قرآن را برایم آموخت تاهنوزاولادها ونواسه های اش به فضل خداوند زنده استند ودرقندهار کار وبارشان خیلی خوب است، و ماهم آنها را مانند خودما پشتون حساب میکنیم. بهمین ترتیب بسا هزاره ها، تاجیکان ازبیکها وغیره درطول تاریخ باما بهردلیلی جغرافیوی یا سیاسی ویا تاریخی که بوده خون شریک شده اند، بناء من درعصر حاضر از پشتون وپشتونوالی تفسیر دیگری دارم ودیگران نیز پشتونوالی را نباید نفرت قومی تفسیرنمایند.خداوند مخلوقات خویش را گوناگون آفریده است تا یکدیگرشان را بشناسند نه اینکه با یکدیگر بنام زبان وقوم به کلهء یکدیگر بکوبند ویکی دیگری را قتل عام نمایند. امروز درهندوستان به صدها وهزاران خانوار پشتون تبارزنده گی دارند که یک حرف پشتو نمیدانند ولی همین قدر میدانند که آنها دراصل (پتان) استند و ازهمین قندهار وکویته وغزنی وزابل پدران شان بدلایل مختلف مهاجرت کرده اند. در تاریخ ملل واقوام هیچ چیزی ثابت وپایدار نیست. درهرعصروزمانی ملتها واقوام مثل آب دریاها گاه بهم پیوند میخورند وگاه یکی بادیگری مدغم میشوند وزمانی شکل دیگری را بخود میگیرد. چنین چیزی یک امرطبیعی به نظر میخورد.»

آنلاین :
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

  • حامدکرزی، طالبان واردوی ملی
    حامدکرزی رئیس جمهور مصلحتی افغانستان که با وجهه قومی زمامدارکشورشد درطول یازده سال گذشته باتمام توان ازطالبان جنایتکا آشکارا وپنهان حمایت کرد ونگذاشت که نیروهای بین المللی به طورباید وشاید این گروه تروریستی راسرکوب کند.
    اما اکنون که زمزمه خروج نیروهای بین المللی برسرزبانهاست بسیاریها آگاهانه ویا نابخرانه چشم امیدبه اردوی ملی دوخته ا ند . اما غافل ازاین که طالبان و80 فیصد اردوی ملی دو روی یک سکه اند. ترکیب قومی بزرگتری معیاراستخدام دراردوی ملی است وفیصدی ترکیب هم برگرفته ازدایرت المعارف نشرشده اکادمی علوم میباشد که درآن پشتونها اکثریت مطلق اند.
    به نظرمن پس ازسال 2014 بزرگترین تهدید اردوی ملی می باشد درصورتیکه با سلاح پیشرفته تجهیزگردد.
    مسئولین نیروی نظامی شکایت دارند که غربیها آنانرابا سلاح پیشرفته تجهیزنمیکنند. واقعیت این است که دادن سلاح پیشرفته بدست آنانیکه ذهن واندیشه شان مالامال ازتحجرگرایی، تعصب، جهل وآدم کشی است بسیارخطرناک است. مردمیکه ارزش قبیله ای رابرتمام ارزشها رجحان میدهد وهرازگاهی همکارانش رابکام مرگ می فرستد به دیوانگانی میمانند که توانایی گردانندگی سلاح مدرن راندارند. چیزیکه غربیها خوب میدانند.

  • کابیل پرس هزاره رگی طوفان میکنید وقتی ازمزاری میخکوب ازخلیلی زایمان لوچ زن وازمحقق رقص مرده چیزی به روی این سایت پلید نبیشنته شود انرا به زودترین فرصت ازصفحه دور میکند اما اگر به قوم دیگران دشنام بد ورد که شایسته یک انسان و یک نویسنده نه میباشد انرا ماها به روی صفخه نگاه نیکنید مرگ به متعصب

  • مرا اشتباه نفهمید، من نه با بهمن کدام خصومت شخصی دارم، نا با آن کسانیکه بهمن علیهء شان اینجا مقاله های 12 صفحه ئی مینویسد، کدام دوستی. این افراد را اصلاّ نمی شناسم که در باره شان قضاوت کنم، و نه حوصله تشبث در باره تفاله های خلقی/پرچمی دارم. اما همینقدر میدانم که این دامنه همان خصومت های رهبران شان سر قدرت بود/است، که در نتیجه همدیگر را کشتند، و تفاله هایشان همان خصومت ها را در سایت ها ادامه میدهند. اما برای مردم افغانستان رهبران هردو جناح ِ یک حزب وطنفروش و نوکر روس ها اند که باعث کشتار یک میلیون انسان بیگناه و چهار میلیون مهاجرشدند. رهبران هردو جناح این حزب منفور تهدابگذاران همه دربدری ها و ویرانی های مردم ستمدیده این کشور در سی و چند سال اخیر هستند.
    اما درین زودوخورد علیه خلقی ها نفرت بهمن مقابل اقوام پشتون آنقدر زیاد است، که در عین پراگراف نفرت درونی اش را مخفی کرده نمیتواند. تضاد های درونی بهمن فقط در همین صفحه اول برملا میشود (حوصله خواندن بقیه این سریال را نداشتم). بهمن در صفحه اول پراگراف اخیر مینویسد:
    " لعنت فرستادن به حاکمان پشتونی ازقلم من نه بخاطر این است که آنها پشتون بودند بلکه بخاطر این است که آنها بالای انسانهای وطن خویش ستم روا داشته اند".
    اما در اخیر همین پراگرف مینویسد:"
    درقاموس زبان انگلیسی معنای واژهء افغان به شکل تصویری آن ترجمه شده است که افغان یک نوع سگ می باشد که ازنظر علم ژینتک سگشناسی؛ نسبت به دیگر سگ ها خیلی شجاع و با وفا تشریف دارد".
    یا در یکی از پیام هایش در گذشته چنین مینویسد:
    " من تاکنون پشتونی که پشتونیست نباشد، آنرا کمتر دیده ام ولی اگر بالفرض چنین انسانهای با وجدان پیدا شوند من
    ایشان را انسانهای باوجدان وآزاده می نامم نه پشتون".
    به نظر من این طرز تفکر بهمن سند یست برای فاشیزم قومی، برای راسیسزم و طرز تفکر ضد انسانی جناب ایشان.
    مشابه این اظهارات را از زبان هتلر و وزیر پروپاگند او بنام گوبلز در باره یهودی ها میتوانید در تمام اثار تاریخی بخوانید. نازی ها یهودی ها را به سگ و حشرات مضر تشبیح میکردند، که برای نابودی حشرات باید از گاز های مسموم کننده استفاده شود/ که کردند. و در لوحه ها بالای دوکان ها و مغازه ها نوشتند، "سگ ها و یهودی ها اجازه داخل شدن را ندارند."
    اگر دلسوزانه قضاوت کنیم، باید به سلامت روانی این آدم ها شک کرد.

    • نادرک بی منطق!
      من اگر دلسوزانه قضاوت کنم حالت روانی خودت خیلی ها قابل تشویش است؛ خودت بخاطراینکه بخواهی مرا موجود متنفرازیک قوم بخصوص مانند استاد بیانزی جلوه دهی؛ جملات را به شکل ناقص آن روایت میکنی.
      گویند در روزگاران قدیم دریکی از از روستاهای افغانستان بین کدام طالب که زیاد تنبل بود وبیدار شدن هنگام نماز صبح برایش خیلی سنگینی میکرد وملای استادش مشاجره ای لفظی درگرفت که چرا صبح وقت به نماز برنمی خیزد. طالب بیچاره درجواب گفت درآن وقت این آیهء قرآن را درخواب کسی درگوشم میخواند که : <فویل للمصلین> که ویل وعذاب باد برنمازگذاران. بناء من می ترسم که این عذاب و ویل نصیب من نشود ازآنرو بخواب میروم. ملا گفت هر وقتی که آن آیه را کسی درگوشت خواند، خودت نیز به آواز بلند آیهء بعدی اش را برایش بخوان که :< الذین هم عن صلاتهم ساهون الذین یراؤون ویمنعون الماعون> یعنی آن نمازگذارنیکه درنمازهایشان همیشه سهو میکنند چون برای رئا وتظاهر نمازبرپا میدارند ومانع رساندن وسایل کمکی بمردم می شوند.
      حالا روایت نمودن جملات من توسط نادرک بی عقل مثل همان استدلال طالب است که یک جمله را می نویسد ولی جملهء بعدی را قصدا نمی نوسید.
      ولی من برایش به تکرار میگویم نادرک بی عقل!
      افغان ویا ابگان ویا پتان ویا پشتون فقط نام یک قوم بخصوص است؛ اینکه درزبان انگلیسی یک نوع سگ را به این نام گذاشته اند این هم یک واقعیت است. ولی تاکید من بالای آنانی است که به این نام جعلی قداست بخشیده اند ومیخواهند چنین نام را بالای دیگران به زور واجبار تحمیل نمایند. من نوشته ام که اگر سخن ازاجبار نام یک قوم بالای دیگران باشد وتنها این نام شایستهء هرنوع افتخارات تاریخی باشد؛ بناء اول به استناد قاموس زبان انگلیسی این نام معنی سگ را میدهد وثانیا ازنظر قومی مطابق فرمودهء آقای وحید عیاثپور این نام هرگز وجاهت وبزرگی تاریخی سرزمین مارا بازتاب نمیدهد کما اینکه نامهای تاجکستان وازبکستان وغیره نیز درسطح بین المللی ازهویت مشترک باشنده گان این سرزمین نماینده گی نمیکند. درینجا فاشیسم قومی را درکجای آن شما یافته اید؟
      بلی! آنانیکه ظلم کرده اند، وحاکمان قبیلوی این سرزمین بوده اند مربوط افاغنه بوده اند، آیا درین شما شک دارید؟ اینکه بالای قوم خود نیز ظلم وبربریت روا داشته اند نیز یک واقعیت تاریخی است. ولی پیام من چیست؟
      من به مظلومان همان قوم نیز میگویم بیائید که ازخیر این نام مبارک بگذریم، یکدیگرخویش را بحیث باشنده گان اصلی سرزمین مشترک خویش برسمیت بشناسیم. وهیچ کس ما حق سروری وباداری بالای دیگرمان را نداشته باشیم. نام هیچ کدام ما را بالای دیگرما نگذاریم هیچیک ما درین کوشش نباشیم که دیگر مانرا به زور واجبار درخویش مدغم واستحاله نمائیم. این افکار ونظریات با گوبلز وهتلر چه مشابهت وسنخیت دارد؟
      اگر مشابهت هم داشته باشد عکس آن صادق است. هتلر زمانی که بقدرت رسید دمار ازروزگار یهود برآورد، نظامهای قبیلوی پشتون نیز چون قدرت بدست شان رسید، دمار ازروزگار دیگران وحتی مخالفان هم تبار خودشان برآوردند. من طرفدار عدالت وبرابری استم درحالیکه طرف مقابل من از زورگویی وادغام واستحالهء جبری صحبت میکند. پس بفرما بنویس کی با هتلر وگوبلز مشابهت دارد؟

    • به این گویند: سفسطه یا سفسطه گوئی!
      دشنام دادن هم یکی از خواص شایسته همیشگی بهمن.

  • با عرض سلام خدمت کابل پرسیان عزیز.
    به توجه محترم نادر . به هیچ وجه نمیتوانیم بپذیریم که اقای بهمن به مسیله از روزنه ه رقابت ههای حزبی وتنظیمی پرداخته امده باشند/ بنده بر این باورم که طی پنجاه سال اخیر داعیه فاشیزم قبیله را گه نادر باتیم محمد گل مهمندی اش به تعقیب دسردار داود شاخه خلق حزب خلقبرهبری ترهکی وامین بعدها گلبدین وحزبش وسرانجام طالبان پی گرفته اند .هیچ فرقی بین نگرش های یک خلقی دو اتشه .طالب. اعضای حزب اسلام گلبدین و طالبا ن وجود ندارد.بناه استباط من از نبشته اقای بهمن نقدد دیدگاه فاشیست افراد حزب اسلامی است .و این یک واقعیت مسلم جامعه ماست .دشمنی وخصومت گلبدین با امر مسعود واستاد ربانی وسایرین اساس قومی داشت نه ایدلوزیکی. فقط دشنام نثارم نکنید نقد اگر میکردید میپذیرم.

  • به این مطلع یکی غزل از حمزه شینواری توجه فرمایید :
    ته که شه پشتون شوی نو انسان به شی
    بیا که شه انسان به شوی مسلمان به شی !!
    بدین ترتیب شاعرنامدار پشتون آدم بودن و مسلمان بودن را مشروط به | پشتون| بودن می سازد . تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل !

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس