هشدار استاد دانشگاه استرالیا: هزاره ها در خطر نابودی قرار دارند
استاد دانشگاه استرالیا و کارشناس مسایل افغانستان می نویسد ممکن است Julia Gillard (نخست وزیر جدید) (با آغاز مجدد پرونده های پناهجویان پیش از شش ماه) در انتخابات مقداری رای از دست بدهد اما او عکس آنچه هزاره هایی که در هنگام آمدن او به دفتر نخست وزیری کشته شدند، سرش را از دست نمی دهد.
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
کابل پرس?: William Maley استاد دانشگاه در استرالیا و یکی از کارشناسان مسایل افغانستان در تازه ترین نوشته ی خود در نشریه The Australianهشدار داده است که هزاره ها در افغانستان هدف حملات مرگبار طالبان می باشند. اين استاد دانشگاه با اشاره به خبری از خبرگزاری رویترز می نویسد 24 جون 2010 روز بدی برای Kevin Rudd (نخست وزیر پیشین استرالیا) بود و روزی بدتری برای 11 هزاره ی افغانستان. طالبان 11 هزاره را در ولایت ارزگان سربریدند و سرهای بریده ی آنان را کنار جسدشان گذاشتند.
يک نویسنده ی نيويورک تایمز هم با تاکید بر اینکه 11 هزاره در ارزگان به قتل رسیده اند، اشاره می کندکه این منطقه تحت کنترل پشتون های طالب است. William Maley در مقاله ی خود به کشتار گسترده ی هزاره ها توسط طالبان اشاره کرده و می نویسد چهره ی آسیای شرقی هزاره ها يکی از فاکتورهایی ست که آنان را به سادگی هدف حمله ی تبعیض آمیز قرار می دهد.
اين استاد دانشگاه استرالیا ادامه می دهد که در آگوست سال 1998 طالبان، دو هزار هزاره را در سه روز به قتل رسانده اند. چیزی که احمد رشید خبرنگار معروف پاکستانی از آن به عنوان "کشتار دسته جمعی در درنده خویی اش" یاد می کند.
William Maley می افزاید پس از سال 2001 بسیاری از هزاره ها به آینده ای بهتر در افغانستان امیدوار شدند اما این امید در مجموع مُرد و بسیاری از بدنبال هزاره ها مکانی امن خارج از افغانستان هستند و در سال های اخیر بسیاری به استرالیا روی آورده اند.
اين استاد دانشگاه می افزاید متاسفانه استرالیا دیدی غیر واقعی درباره ی هزاره ها پیدا کرده و Kevin Rudd که تا 24 جون سال 2010 نخست وزیر استرالیا بود، در آخرین روزهای نخست وزیری مقرره ای را به تصویب رساند که بر اساس آن بررسی پرونده های پناهجویان افغانستان به مدت شش ماه به تاخیر خواهد افتاد.
طبق این مقرره در مدت شش ماه تا بررسی جدید اوضاع افغانستان، هیچ پرونده ای از پناهجویان افغانستان به شمول اقلیت هزاره بررسی نمی شود و پس از شش ماه اين بررسی ها با معلومات جدید از افغانستان آغاز خواهد شد. يکی از دلایل مهم تصمیم دولت Kevin Rudd، علاوه بر نزدیک شدن به انتخابات ریاست جمهوری استرالیا، معلوماتی ست که فرستادگان دولت افغانستان به دولت استرالیا ارایه کرده اند. نمایندگان دولت افغانستان بويژه نمایندگانی از وزارت امور مهاجرین به کشورهایی که "کشورهای امن سوم " محسوب می شوند سفر کرده و معلوماتی را به مقامات این کشورها ارایه می کنند که بیشتر آن عاری از حقیقت می باشد. این نمایندگان به کشورهای دیگری مانند نروژ و سویدن نيز سفر کرده و باعث تغییراتی در سیاست های پناهنده پذيری اين کشورها شده اند. نمایندگان دولت افغانستان بويژه در معلوماتی که ارایه می دهند می گویند که هزاره ها در وضعیت بسیار خوبی بسر می برند. هزاره ها می توانند با توجه به مناطق امنی که دارند، درس خوانده و به کار و فعالیت بدون هيچ تهدیدی ادامه دهند. با اين وجود اخبار و گزارش ها کاملا خلاف آنچه نمایندگان دولت افغانستان ادعا می کنند می باشد. علی رغم اینکه مناطق هزاره نشین دارای امنیت ويژه ای می باشد، اما اين امنيت هر از چند گاه مورد حمله قرار می گیرد. ادامه ی حملات کوچی- طالبان به مناطق مختلف ولایت میدان و غزنی و کشتار و غارت و آتش زدن اموال و دارایی های مردم هزاره يکی از نمونه های آن است. مردم در ولایت دایکندی علاوه بر اینکه قربانیان تبعیض حکومت مرکزی می باشند، هر از چند گاه با تهدید جدی طالبان روبرویند. رسانه های مختلف بین المللی خبرهایی را هر از چند گاه منتشر می کنند که هزاره ها به شکل ويژه مورد هدف گروه هایی مانند طالبان قرار می گیرند.
استاد دانشگاه استرالیا و کارشناس مسایل افغانستان در انتهای نوشته ی خود می نویسد ممکن است Julia Gillard (نخست وزیر جدید) (با آغاز مجدد پرونده های پناهجویان پیش از شش ماه) در انتخابات مقداری رای از دست بدهد اما او عکس آنچه هزاره هایی که در هنگام آمدن او به دفتر نخست وزیری کشته شدند، سرش را از دست نمی دهد.
پيامها
3 جولای 2010, 19:53, توسط khorasan
هزارهها یکی از قومهای افغانستان خراسان قدیم هستند که بنابر برخی منابع جمعیت آنها تقریباً ۲۷٫۵ درصد جمعیت این کشور را تشکیل میدهند.
پس از وقوع انقلاب اسلامی در ایران سیل مهاجرت به ایران بیشتر شد. در افغانستان از گذشته به آنها ظلم بسیاری وارد شده و تاکنون ادامه دارد یکی از بدترین ظلمها به آنها کشتار و اخراج انها از مناطق سکونتشان در زمان عبدالرحمان یکی از شاهان افغانستان میباشد در آن دوره تقریبا 62 درصد مردم هزاره قتل و عام شدند.[۸]
http://www.youtube.com/watch?v...
درگذشتههای دور هزارهجات کنونی بنامهای زیر یاد شدهاست: به گفته (بلیو) غر مارث که این نام در کتاب مقدس نیز آمدهاست –به قول مرحوم غبار نویسنده افغانستان در مسیر تاریخ، نزدیک ۵۰۰ سال پیش از هزارهجات به نام «ستا گید یا» نام برده شدهاست شاهان هزارهجات قبل از اسلام به نامهای شیران بامیان از اولاده کوشانی ویفتلی و بعدآ به نامهای هزار بنده – شار و ریو شاران یاد میشدند که عمدتآ در دو نقطه تاریخی این سرزمین به نامهای (پشین) یا افشین یکاو لنگ کنونی و (سورمین) سر پل فعلی که پایتخت تابستانی و زمستانی ایشان بودند حکومت میرا ندند.
کنت کورت و بطلیموس مورخین عهد سکندر کبیر، فریبه جهانگرد فرانسوی، هنری فیلد کریستیاتس محقق دنمارکی و جورج راورتی، از مورخان غربی. مقدسی، مولف گمنام حدودالعالم در ۹۵۹ میلادی، ابی بکر مشهور به ابن فقیه، ابن خرداد در ۹۲۰ میلادی، ناصر خسرو بلخی از مورخین اسلامی و همچنان هیوان تسنگ راهب چینی از موجودیت غرج الشار، غرجه، غرجستان، شاران غرجستان و موجودیت هزارهها در غرجستان به کرات یاد نمودهاند.
حکمرانی شیران بامیان توسط غزنویان ساقط و بعد از آن غوریها شنسبیها – خوارزمیها در هزارهجات حکومت کردند با شکست خوارزمشاه شهر غلغله توسط لشکر چنگیزخان تخریب و به بامیان آسیب زیادی وارد گشت. اولاده چنگیزخان چندین قرن در بامیان و دیگر مناطق غرجستان حکومت کردند و بعدآ اولاده تیمور لنگ در ین ساحه تسلط یا فتند و در زمان سلطان حسین با یقرا - امیر ذوالنون ارغون از طایفه ارغون از مغلان ایلخانی ایل ترخان اولین حاکم وامیر سلسله امرای ار غونیه در هزاره جات بود وی توانست قلمرو خود را تا کابل –قندهار– سند و فراه توسعه دهد. امرای ارغونیه مردمان دادگر- دانش پرور – هنر دوست بودند و مجمو عآ از سال ۸۸۴- الی- ۹۶۴ – هجری قریب به هشتاد سال با سیاست و فراست حکومت کردند. امرای ارغونیه از جمله نیاکان مردم هزاره یعنی هزاره هامغل خالص ان بودهاست که در هزارهجات حکومت مستقل و دارای قلمرو وسیع را تشکیل و با درایت کامل اداره مینمودند.
مورخین عرب و خراسان هزارهجات را به نامهای غرجستان – غرج الشار – گرستان یاد کردهاند و حدود اربعه آن را از جانب غرب به هرات و باد غیس و از طرف شرق به کا بل – از سمت شمال به جوز جان و از سوی جنوب به غزنی پیوست دانستهاند. به قول ابن حقول تاریخدان عرب غرجستان کشوری بزرگی بودهاست که موسوم به مملکت غرجه یاد شدهاست. در اغلب کتب تاریخ عرب و خراسان هزارهجات به نام غرجستان یاد شده که وسعت آن خیلی از وسعت کنونی آن فراتر بود و شامل غور – بامیان وغز نی میشد. مرحوم اکادمیسین پوهاند عبدالاحمد جاوید در یکی از مقالههایش تحت عنوان بحثی پیرامون اقوام و طوایف افغانستان مینویسد:
طوریکه دیدیم سرزمین خلج نزدیک کابل و غزنی بودهاست و خلجها درهمین حدود میزیستند و هنوز در زمین داور علاقهای به نام خلج معروف است. اما در اینکه تلفظ صحیح به فتح دوم است یا سکون آن اختلاف است. این کلمه هنوز در هند و افغانستان با سکون دوم و و در ایران به فتح دوم تلفظ میگردد. اصطخری, ابن حوقل و یاقوت حموی چنانکه دیدیم حرف دوم را ساکن ضبط کردهاند و اما منینی حرف اول و دوم را به فتحه نوشته و به گمان اغلب به سکون دوم درستتر مینماید. خاصه اگر بپذیریم که کلمه غلجی همان خلجی است و ریشه آن را از غرچ بدانیم. اما بنابر عقیده بعضی اگر آن را از شکل ترکی قلچ تصور کنیم تلفظ آن با فتح دوم خواهد بود. (۲۳) عقیده نگارنده این است که این کلمه ترکی نبوده خاصه با قلج ترکی ارتباطی ندارد و غالباً کلمه خلج شکل دیگر غرچ است. کلمه غرچه در ادبیات فارسی دری بمعنای کوهی مقابل روستایی آمده و از لحاظ اتساع معنی بمعنای ساده و ابله نیز به کار رفتهاست. چنانچه درین دو بیت:
http://www.youtube.com/watch?v...
هزارهها در سه مرحله، «زمان نادرشاه افشار، ناصرالدین شاه قاجار بعد از کشتار هزارهها توسط عبدالرحمان» به ایران مهاجرت کردهاند. رضاشاه نام این قوم مهاجر به ایران را از «هزاره» و «بربری» به خاوری تغییر داد
http://www.bbc.co.uk/persian/a...
4 جولای 2010, 12:06, توسط sardar
در افغانستان نه تنها سرنوشت هزاره ها در خطر است بلکی سر نوشت تمام افغانها در خطر جدی قرار دارد،هزاره ها باز هم خوب است که رهبران دلسوز دارد مانند اقای محقق که روزقبل باز اعلان جهاد نمود ومیخواهند یک بار بازهم افغانستان را به خون حمام بخا طر دونفر کاندید وزیر هزاره تبدیل نما ید، وحق خود را از راه زور وسلاح میخواهند ولی سایر افغانها کسی را نه دارد که در فکر سرنوشت شان شوند.من از نویسنده این مضمون خواهش دارم که درمورد سرنوشت تمام افغانها باید توجه کرد نه تنها ازیک قوم ویک قبیله .
4 جولای 2010, 15:29, توسط Bina
راستى كه درصدسال جندين بار زن و مرد بير جوان انها بيدون برسان قتل عام شده اند.و هميشه از جانب فاشيستان بشتون بوده.نفوس درين كشور معلوم نيست . زيرا كشور سرحد ندارد.بشتونهاى افغانى براى بشتونهاى باكسانى افغان خطاب ميكنند و انها را جز خاك افغانستان ميدانند ,درحاليكه انها خود را بكستانى ميدانند و باسبورت ان كشور را دارند و به ان ميبالند.يك حالت سر دركمى است .بشتونهاى ما سر دركم اند.انها خود هم در اتش جهل ميسوزند. انها از خود و بيكانه خودرا تشخيص نميتوانند بكنند. انها بدست بشتونهاى باكستانى اسير هستند از خود اختيار خودرا ندارند. بس درين منجنيق همه ميسوزند.ولى هزاره ها يك كناه ديكر هم دارند كه انها شيعه هم هستند بدين لحاظ دشمن درجه يك انها وحابى هاى عربستان سعودى ان خربولاى عياش بى دين ولامزهب هستند به بول و فرمايش انها طالبان و بن لادن دوازده هزار نفر از برادران هزاره را در مزار شريف قتل عام كردند و جيزش را هم با خود بردند قندهار از انجا كسى نيامد.اين فاجعه در جندين شهر افغانستان تكرار شده است.بوليس خر ايران تنها هزاره هارا افغان ميداند و بيوسته به ازيت وازار انها ميبردازد.اكر حقوق بشر واقعى است بس بايد ازين قوم دفاع شود اولاد انها تحت بوشش و اعشه و اباطه دولت درس و تعليم بياموزند وكرنه انها اكثرا غريب هستند توان تعليم را ندارند. توانا بود هركه دانا بود...دانايي خو از هوا نميايد,شرايط كاردارد.همينكار را بشتونها ميكنند.بدرش مصروف كشت و قاجاق هيرويين است اولاد هايش از طرف دولت افغانملتى تحت برورش قراردارد تا راه فاشيستى اجداد خودرا ادامه بدهد.
4 جولای 2010, 17:22, توسط khorasan
تاجیکان مردمی آریایی ایرانیتبار و فارسیزبان هستند که از کهنترین زمان در آسیای مرکزی و افغانستان زندگانی میکنند و امروزه افزون بر این مناطق، در ایران و در ناحیۀ سینکیانگ چین نیز به سر میبـرند[۱].
تاجیکان افغانستان در دو سوی مرز ایران و افغانستان به پارسیوان یا فارسیبان، و در شرق و جنوب افغانستان به نام دهقان*[۱] و دهوار مشهورند
خاستگاه واژهٔ تاجیک نامعلوم است. شرح و بیان معنای این واژه تاریخی در چند مقالۀ علمی تحلیل و بررسی شدهاست. در اینجا دیدگاههای چند تن از دانشمندان به طور فشرده در مورد تاریخ واژهٔ «تاجیک» درج شدهاست:
تاجیک نام قبایل «داها» بوده، پارتها و اشکانیان «دئی»، «تاجیک» و «دجیک» خوانده میشدند.
تاجیک نامی است که ترکها بر ایرانیان نهادند. از آنجا که ایرانیان پارسی کلاهی تاج مانند بر سر مینهادند.
تاجیک از «تای» است و همریشه با کلمه یونانی «تگاس» به معنای پیشوا و «ددیک».
تاجیک از ریشه «تژی» در زبان سکایی است.
تاجیک همریشهاست با نام مردم ایرانی «تات». (رد شده)
تاجیک صفت منسوب است از واژه «تاج».
تاجیک صفت منسوب است از نام قبیله عربی «طای». (رد شده)
تاجیک صورت دیگری از «تازیک» و «تاژیک» به معنای «عرب» است. (رد شده)
بر اساس چند پژوهش خاورشناسان تاریخ تشریح واژهٔ «تاجیک» در نیمه اول قرن ۱۹ مورد توجه دانشمندان غرب قرار داشتهاست. در سال ۱۸۲۳ م. کلاپروت در یک مقاله اش «در مورد مردم بخاراً با استناد به تحقیقات به چاپ نرسیده ژ. سن مارتن آورده که «تاجیک» (فارسی زبانان ساکن فارس، افغانستان، تخارستان و ماوراء النهر) همان نام قبایل «دئی» بوده، پارتها و اشکانیان که «دئی»، «تاجیک» و «دجیک» خوانده میشدند، با این نامها یاد میگردیدند. سه شکل آوایی این نام «دئی»، «تاجیک» و «دجیک» از نگاه آواشناسی قابل قبول است. از این جا چنین برمی آید که پارتها خود را تاجیک مینامیدند.
گروهی دیگر از دانشمندان بر این باورند که «تاجیک» واژۀ ایرانی شرقی است٬ که شاید توسط باشندگان آسیای میانه بر عربهای فاتح منطقه اطلاق میشده و ریشۀ این واژه به طایفهٔ عربی «طای» (تازی) برمی گردد و این واژه از قرن یازدهم به بعد به مردم ایرانی مشرقی اطلاق میشده. این فرضیه با آوردن چندین دلیل قاطع در آغاز سالهای ۵۰ رد شد. یکی از دلیلهای استوار در مورد ارتباط نداشتن نام تاجیک با تازی (عرب)٬ نامیدن تاجیک بر ساکنان آسیای میانه (همسایگان مردم چین) و (حتی باشندگان داخل ایران) توسط تبتیها میباشد که این دلیل قبلا نامعلوم بود.
دانشمند دیگر آ. برنشتام پیدایش نام تاجیک را قبل از دوران عرب دانسته آن را به زبان تاجیکی کهن مردمان تخارستان به هزارساله قبل از میلاد نسبت میدهد و نام تاجیک را از ریشه «تژی» در زبان سکایی میداند.
عدهای از دانشمندان غرب و چند تن از دانشمندان روس بر اساس شکل فارسی میانه واژهٔ تاجیک یا تازیک به معنای «عرب» نام تاجیک را نیز به عرب نسبت دادهاند. اما این همگونی یا شباهت آوایی در ربط دادن نام این دو مردم مختلف را گروه دیگر دانشمندان با آوردن دلیلها رد میکنند.
ارتباط نام تاجیک با «تات» نیز از نگاه زبان شناسی و تاریخی رد گردیدهاست. در تحقیقات بعدی در رابطه با واژهٔ تاجیک٬ بنیاد ایرانی این واژه را همچون نام مردمان آریایی این سرزمین ثابت میکند. فرهنگنامههای پارسی دری یا کلاسیک نیز در شرح نام تاجیک معلومات آوردهاند که ذکر چندی از آنها به خاطر ارتباط نداشتن آن به «تازی» به معنای عرب مهم میباشد. از جمله «تازیک – غیر عرب و غیر ترک» (شرفنامه منیری)؛ «تازیک و تاژیک بر وزن و معنی تاجیک است که غیر عرب و ترک باشد» (برهان قاطع)؛ «طایفه غیر عرب باشد»، «آن که ترک و مغول نباشد، »در لغات ترکی به معنی اهل فارس نوشته اند" (غیاث اللغات، آنندراج). در برخی فرهنگ نامهها شرح دیگر این نام نیز جای دارد.
در لغتنامهٔ انگلیسی آکسفورد تاجیک را «یک پارسی» و کسی که نه عرب و نه ترک باشد٬ تعریف شدهاست.
بهار در سبکشناسی آورده: ایرانیان از قدیم بمردم اجنبی «تاچیک» یا «تاژیک» میگفتهاند، چنانکه یونانیان «بربر» و اعراب «اعجمی» یا «عجم» گویند. این لفظ در زبان فارسی دری نو، «تازی» تلفظ شد و رفتهرفته خاص اعراب گردید، ولی در توران و ماوراءالنهر لهجهٔ قدیم باقی و به اجانب «تاچیک» میگفتند و بعد از اختلاط ترکان آلتایی با فارسیزبانان آن سامان، لفظ «تاچیک» بهمان معنی داخل زبان ترکی شد و فارسیزبانان را «تاجیک» خواندند و این کلمه بر فارسیان اطلاق گردید و ترک و تاجیک گفته شد. [۳]
بهرحال٬ اثبات اینکه واژهٔ تاجیک پیش از تسخیر آسیای میانه توسط ترکان کاربرد داشته بسیار مشکل است و اینکه از قرن پانزدهم به بعد باشندگان ایرانی منطقه خود را تاجیک مینامیدند تا خودشان را ترکها تمیز دهند. همنچنان که شاعر میر علیشیرنوایی هم این را گفتهاست.
در ادبیات ترکی-فارسی فاتحان تیمور و بابر٬ واژهٔ تاجیک به منشیهای فارسی زبانی اطلاق میشده که به زبان عربی تحصیل کردهاند. در دورهٔ صفوی٬ «تاجیک» به مدیران و نجیب زادگان دربار اطلاق میشده که به جنبش قزلباش مرتبط بودند.
استاد محیط طباطبائی پژوهشگر و محقق تاریخ ایران میفرماید: «ایرانیان را در جنوب سرزمین پهناور ایران بزرگ به جهت تمایز از اقوام عرب، عجم مینامیدند و همان قوم بزرگ ایرانی در شمال ایران زمین و به منظور تشخیص از اقوام ترک، تاجیک نامیده میشد. پس تاجیک همان عجم و پارسی زبان است.»
به گفته میرزا شکورزاده، پژوهشگر تاجیک و نویسندهٔ کتاب «تاجیکان در مسیر تاریخ»، بر اساس پژوهشها مردم پارسیگوی در بسیاری از نقاط آسیای میانه، ایران و افغانستان و حتی کشمیر و کاشغر خود را «تاجیک» معرفی کردهاند. واژه «تاجیک» در ادبیات کلاسیکی فارسی زیاد کاربرد شده و کاربرد آن غالبا در برابر ترک و عرب صورت گرفتهاست:
مثلاً سعدی میگوید:
شاید که به پادشاه بگویند، ترک تو بریخت خون تاجیک.
و یا جامی اشارهای دارد در باره علیشیر نوایی که:
او که یک ترک بود و من تاجیک، هردو داشتیم خویشی نزدیک.
و باز سعدی در جای دیگر میگوید که:
نگار ترک و تاجیکم کند صد خانه ویرانه، به آن چشمان تاجیکانه و مژگان ترکانه.
همین طور، وقتی که ما به متون چه نثر و چه نظم فارسی مراجعه میکنیم، درمی یابیم که در تمامی این متنها، از روزگار سعدی به دوران ما، کلمه «تاجیک» جایگزین کلمه «پارسی» و «فارسی زبان» بودهاست. نه کلمه «پارسی» یا «ایرانی» یا «فارسی زبان» بلکه محض کلمه «تاجیک کاربرد شدهاست.»
بر این اساس واژهٔ تاجیک میتواند مترادفی برای «پارسی» باشد و تاجیکها زیرگروهی از اقوام ایرانیتبار و اقوام ایرانیزبان هستند
4 جولای 2010, 17:23, توسط khorasan
تاجیکها اقوام آریایی هستند که هزارهٔ دوم پیش از میلاد مسیح در آسیای میانه و باختر (بلخ) (بلخ امروزی) مستقر شدند. ریشهٔ نیاکانی تاجیکها به ایرانیان شرقی یعنی باختریها٬ سغدیها٬ پرنیها و داها میرسد٬ این بدین معناست که نیاکان تاجیکها در عهد باستان به زبان پارسی کهن یعنی زبان کهن ایرانی جنوب غربی سخن نمیگفتند بلکه زبانهای شرقی ایرانی نظیر سغدی، باختری، خوارزمی، سکایی و دیگر رایج بودند. کاربرد زبان پارسی (دری) توسط تاجیکها به دوران گسترش امپراتوری ساسانیان و متعاقباً انقراض آن بهوسیلهٔ تازیان مسلمان برمیگردد که تعداد زیادی از پارسیها به آسیای میانه و حتی به چین پناه میبرند. عدهای از این پارسیها به حیث جنگجویان تازه مسلمان شده و برای ترویج اسلام به این منطقه وارد میشوند. نتیجهٔ این مهاجرتهای گستردهٔ پارسیها (مسلمان و غیر مسلمان) است که تاجیکها علاوه بر اشتراک نیاکانی ایرانی-شرقی٬ ریشهٔ نیاکانی پارسی مهم نیز دارند تاجیکها گروههای عمدهٔ قومی در تاجیکستان٬ شمال شرق افغانستان بویژه در شهرهای کابل٬ مزار شریف و هرات هستند. در ازبکستان بیشترین جمعیت شهرهای سمرقند و بخارا را تشکیل میدهند و به شمار زیاد در استان سرخاندریا در جنوب و در امتداد سرحدات شرقی ازبکستان با تاجیکستان زندگی میکنند. در گذشته تاجیکها در مناطق وسیعتری از آسیای میانه سکنی داشتند ولی بسبب تهاجم گستردهٔ ترکان از شمال و شرق به این منطقه جابجا شدند.
امروزه تاجیکها حدود ۷۹٫۹ ٪ جمعیت تاجیکستان و بنابر منابع مختلف ۲۷٪ [۴] ۳۳٪ [۵] ۳۷٪ [۶] و ۳۸٪ [۷] از جمعیت افغانستان را تشکیل میدهند. بر اساس آمار رسمی ازبکستان تاجیکها ۵ ٪ جمعیت کل این کشور را شامل هستند. اگر چه این تعداد مشمول بر آن دسته از تاجیکهایی که زبان مادریشان ازبکی است و تاجیکهایی که بدلایل مختلف خودشان را ازبک معرفی میکنند٬ نمیباشد. بر این اساس تاجیکها شاید حدود ۱۵ تا ۳۰ ٪ جمعیت ازبکستان را تشکیل دهند.
تخمین زده میشود حدود ۵۰۰۰۰۰ تا یک میلیون تاجیک در غرب پاکستان (استان مرزی شمال غربی) زندگی کنند که بخاطر جنگ پناه آوردهاند و بقیه باشندگان بومی مناطق مختلف از جمله چترال (رجوع شود به زبان واخی) و شمال کشمیر هستند.
اگر چه بدخشان٬ تخار٬ کاپیسا٬ بلخ٬ جوزجان٬ پروان٬ کابل٬ غزنی٬ غور٬ فراه و هرات مناطق عمدتاً تاجیک نشین نامیده میشوند اما تاجیکها تقریباً در همهٔ ولایات افغانستان زندگی میکنند. مناطق شمالی و مرکزی لغمان٬ سرخرود در ننگرهار٬ گردیز در پکتیا٬ اورگون در پکتیکا و نواحی توپخانه در قندهار مناطق تاجیک نشین یا دری زبان هستند. در ولایات لوگر٬ وردک و غزنی افغانستان٬ کم و بیش٬ یک یا دو سوم جمعیت این مناطق را تاجیکها تشکیل میدهند
4 جولای 2010, 17:25, توسط khorasan
از دیدگاه ظاهری٬ بیشتر تاجیکها متعلق به نژاد مدیترانهای هستند که شاخهای از نژاد سفید (قفقازی) محسوب میشود. با اینکه متوسط تاجیکها دارای مو و چشمان تیره با پوست گندمگون تا سپید هستند٬ رنگ مو و چشمان روشن در بین آنان کمیاب نیست٬ به ویژه در مناطق کوهستانی مانند بدخشان. برخی از تاجیکهای آسیای میانه دارای آمیزهٔ ترکی-مغولی هستند٬ در حالیکه تاجیکهای کوهستان نشین مناطق دورافتاده بیشتر به باشندگانی میمانند که پیش از تازش و مهاجرت ترکان و مغولان میزیستهاند. همچنین اقلیت کمی از تاجیکهای افغانستان دارای آمیزهٔ ترکی-مغولی (شاید بدلیل آمیزش با هزارهها و یا ازبکها) هستند نوشتار اصلی: فارسی
زبان تاجیکها فارسی است که در افغانستان٬ دری و در تاجیکستان٬ تاجیکی نامیده میشود. فارسی زبانی هندواروپائی از شاخهٔ هندوایرانی و زیرشاخهٔ زبانهای ایرانی است. فارسی تاجیکی زادهٔ زبان فارسی است که همراه با دری از لهجههای شرقی فارسی محسوب میشوند.
در تاجیکستان٬ زبان روسی نیز در امور دولتی و تجاری بطور گسترده کاربرد میشود
تاجیکان پیرو مذهب سنی اسلام هستند٬ اگر چه اقلیتهای کوچک اسماعیلی و شیعه دوازده امامی نیز در دستههای پراکنده وجود دارند. علاوه بر این٬ جوامع کوچک یهودی (مشهور به یهودیان بخارایی) از دوران باستان در شهرهای سمرقند و بخارا٬ و به تعداد کمتر در شهرهای هرات و کابل و جاهای دیگر زیستهاند. در قرن بیستم یهودیان تاجیک به کشورهای اسرائیل و ایالات متحده آمریکا مهاجرت میکنند٬ اگر چه بیشتر این مهاجران پیوندهای خود با زادگاهشان را حفظ کردهاند. با توجه به ظهور مسیونرهای (مبلغین) مسیحی در آسیای میانه از زمان فروپاشی شوروی٬ جمعیت تاجیکان مسیحی تقریباً وجود دارد فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و جنگهای داخلی در افغانستان باعث احیای ملی گرایی تاجیکان در منطقه شدهاست. به ویژه تاجیکستان نقطهٔ کانونی این حرکت بوده. دولت تاجیکستان با آگاهی تمام کوشیدهاست تا میراث امپراتوری سامانیان٬ نخستین حکومت تاجیک مسلط بر منطقه را پس از حملهٔ تازیان دوباره زنده کند.
در سالهای ۱۹۲۴ میلادی سمرقند و بخارا دو شهر عمدهٔ تاجیکنشین با سیاستهای شوروی پیشین از تاجیکستان جدا گشته و به ازبکستان پیوست. دولت ازبکستان با سیاست فارسیستیزی خود همچنان محدودیتهای آموزشی و رسانهای سختی بر ضد زبان فارسی پیاده کردهاست.
تاجیکان یکی از ۵۶ ملیت رسماً شناخته شده در جمهوری خلق چین هستند. این گروه با جمعیت ۴۱، ۰۲۸ (۲۰۰۰)٬ عمدتاً در استان غربی سینکیانگ چین زندگی میکنند و ۶۰ ٪ آنان در بخش خودمختار تاجیک نشین تاشقُرغان (تاشکورغان) باشنده هستند. برخی از پژوهشها آنان را مجموعهای از چندین گروه قومی ایرانی شرقی میپندارند که منسوب به تاجیکهای
4 جولای 2010, 18:03, توسط khorasan
چرا این دو ملت بزرگ یعنی تاجیک ها و برادر هزاره ها فقط چند تا نماینده در مجلس دارند ؟از تاجیک ها 66 نما ینده در مجلس از برادر ها هزاره 31 نماینده است در مجلس از فا شیستان قبیله 120 نما ینده است در مجلس 33 نمایند ه از دیگر اقوم این سرزمین است.
جمعیت فارسی زبان ها در این سرزمین 65 درصداست ولی متأسفانه
این فاشیستان قبیله هم دولت و هم مجلس اشغال کردن !!!!!!!!!!!!!پس باید چه کار کرد ؟
از زمانی که اوغانها از کوه سلیمان به سرزمین های اطراف آن سرازیر شدند ، سلسله ی تجاوزگری و اشغالگری و چپاولگری ایشان تا به همین امروز ادامه دارد و مردمان غیر پشتون از دست آنها در رنج و عذاب می باشند . به ویژه پس از آن که دو صد شصت سال پیش قبایل اوغان ( پشتون ها ) موفق به ایجاد یک دولت غاصب و تجاوزگر در خاک پاک خراسان شدند ، دیگر کسی رنگ آرامی و خوشی و پیشرفت و ترقی را در ساحه ی جغرافیایی تحت حاکمیت منحوس اوغان ها ندیده است .
یکی از ارمغان های شوم و مصیبت بار حاکمیت اوغانشاهان پدیده ای به نام " ناقلین " بوده است . شاهان جنایتکار پشتون برای تحت فشار قرار دادن و سرکوب و بی خانمان ساختن مردمان تاجیک و اوزبیک و هزاره ، هزاران هزار پشتون را از مناطق شرق و جنوب اوغانستان و همچنان از آن سوی خط مرزی دیورند ، به مناطق شمالی ، ساحات مرکزی و تخارستان ( بخش شمال کشور ) ، انتقال دادند و برای شان زمین های مردمان بومی آن جا ها را تقسیم کردند و خود مردمان تاجیک و اوزبیک و هزاره را بی خانمان ساختند . داستان های ظلم و جنایتکاری شاهان خاین اوغان صرف در همین مورد بی شمار است .
حقیقت این است که بخش زیاد زمین های که پشتون ها در ساحات زیست کنونی شان در دست دارند ، غیر از بخش های کوه سلیمان ، دیگر همه زمین های اشغالی تاجیکان و مردمان بومی دیگر می باشند که در اثر تجاوزگری ها و جنگ های متوالی در طول چند قرن به زور غصب کرده و در آن جا ها ساکن شده اند . اما مسکن گزین شدن پشتون ها در مناطق مرکزی و شمال اوغانستان به صورت برنامه ریزی شده از طرف دولت های اوغانی به طور گسترده در صد سال اخیر انجام شده است که این ها به نام " ناقلین " یاد می شوند . یعنی کسانی که از شرق و جنوب به مناطق مرکزی و شمال اوغانستان نقل داد شدند و خانه و زمین و زنده گی مردم بومی را به زور و جبر اشغال نمودند و از همان وقت تا کنون به مکیدن خون مردم غیر پشتون در آن مناطق مشغول می باشند .
کوچی های اوغان نیز یک بلا و مصیبت دیگری اند که بالای مردم غیر پشتون هر سال نازل می شوند و زنده گی مردم را تیره و تار می سازند . هم ناقلین غاصب و طفیلی ، هم کوچی های تجاوزگر و وحشی ، همیشه از طرف دولت های پشتونی مورد حمایت عام و تام قرار گرفته اند و به همه جنایت ها و بیرحمی ها و وحشی گری های شان از جانب دولت ها مهر تایید نهاده شده است .
ما به این باوریم که مردمان تاجیک و هزاره و اوزبیک و دیگرانی که مورد ظلم و بی رحمی ناقلین و کوچی ها قرار گرفته اند ، برای دفاع از خود و برای بازپس گرفتن زمین و جایداد خود ، دیگر هیچ راه ندارند جز این که مصیبت ناقلین و کوچی ها را به زور دفع سازند و از میان بردارند .
ما تجاوزگری و وحشت افگنی کوچی های ظالم را در مناطق مرکزی و دیگر بخش های کشور نکوهش می کنیم و موجودیت ناقلین طفیلی و غاصب را در زمین های مردم غیر پشتون یک لکه ننگ می دانیم . از نظر ما ، مردمان غیر پشتون این حق را دارند که ناقلین را دو باره به جایگاه اولی شان برگردانند و زمین و جایداد خویش را از چنگ شان رها سازند و همچنان این را حق مسلم مردم غیر پشتون می دانیم که نگذارند پای کثیف کوچی های تجاوزگر و قاتل به خاک شان نهاده شود . وقتی که دولت پوشالی و مزدور پشتونیست های غدار از ناقلین و کوچی ها به مثابه ابزار فشار و سرکوب دیگران کار می گیرند ، دیگران هم باید از چنان یک دولت سیاهکار هیچ توقع برای تامین عدالت و انصاف نداشته باشند . امید بستن به تامین عدالت از جانب دولت اوغان سالار که خود حامی و تجهیز کننده ی کوچی ها و ناقلین می باشد ، یک کار نادرست می است . همان گونه که دولت پوشالی کرزی در سال های گذشته هیچ کاری برای جلو گیری از فاجعه ی تجاوز کوچی ها نکرد ، امسال و سال دیگر نیز هیچ کاری به سود مردمان غیر پشتون در این زمینه انجام نخواهد داد .
اوغان ذلتی ها ، سورخلقی ها و دیگر پشتونیست های دزد و قاچاقبری که در اوغانستان حاکمیت را به دست دارند ، نه تنها هیچ تمایلی به جلو گیری از تجاوز کوچی ها ندارند ، بلکه کوچی ها را تقویت ، حمایت و تشویق می کنند که هر سال بیشتر از پیش بر شدت کشتار و وحشی گری خویش بیافزایند . همچنان ، دولت کرزی و پشتونیست های رنگارنگی که با آن همپیمان اند ، از اوغان ذلتی ها گرفته تا گلبدینی ها و طالب ها ، همه بر اساس دستورات کتاب مقدس شان ( دویمه سقوی ) به صورت بسیار جدی و قاطعانه خواهان این استند که ناقلین رانده شده از شمال را به آن جا برگردانند و در عین حال صد ها هزار نفر دیگر از پشتون های مناطق شرق و جنوب و حتی پشتون های آن سوی مرز دیورند را به مناطق تاجیک ها ، اوزبیک ها و هزاره ها در شمال ، مرکز و غرب اوغانستان ، سرازیر سازند و همان طرح " ناقلین " دولت های پشتونی قبلی را به شدت و قوت بیشتر ادامه دهند .
مردمان غیر پشتون باید در برابر این توطئه ها هوشیار باشند و از خود واکنش های مناسب نشان دهند و نگذارند که همان اندک زمین و جایدادی که در اختیار شان قرار دارد مورد چپاول و تاراج اوغان ها قرار گیرد . ما این را به خوبی میدانیم که تجاوزگران اوغان ، زبان نرم را نمی فهمند ، کسی نمی تواند آن ها را با سخن خالی ، با گریه و زاری ، با عریضه نویسی و گردن پتی به جاده ی خردمندی و عدالت و انصاف رهنمون گردد . تنها زبانی را که آنها می فهمند و بالای شان تاثیر دارد ، زبان زور است . تا وقتی که خوب محکم و پخته بر دهان شان کوبیده نشود ، به هوش نمی آیند و در همان شتر جهل و خودپرستی و افزون خواهی و فاشیزم سوار استند و هر کسی که در دم شان بیاید زیر پا می کنند .
برای دفع تجاوز کوچی ها و شکست برنامه ی ناقلین و پایان دادن به حاکمیت ظالمانه ی تک قومی و اوغان سالاری، ما به یک مبارزه و مقاومت گسترده و همه جانبه نیاز داریم . برای اینکه بتوانیم حقوق مردم خویش را به دست آوریم ، باید توانایی به کاربست تمامی اشکال مبارزه و مقاومت دادخواهانه را داشته باشیم . تا زمانی که اوغان سالاری در کشور ما حاکم باشد ، تا زمانی که مردمان غیر پشتون در اسارت قرار داشته و گروگان قبیله و قبیله پرستان باشند ، تا زمانی که مشکلات حاکمیت سیاسی و مناسبات قومی و اجتماعی به صورت عادلانه و شایسته حل نگردد ، همین اوغانستان خواهد بود و همین اوغوکراسی و کشور توسط اوغان ذلتی ها و پشتونیست های تمامیت خواه و فاشیست به سوی ازهمپاشیده گی بیشتر ، به سوی بی ثباتی بیشتر و سر انجام به سوی تجزیه و چند پارچه شدن سوق داده خواهد شد
4 جولای 2010, 18:18, توسط khorasan
پَشتونسازی اصطلاحی است که برای روندی که منجر به تغییر هویت مناطق غیر پشتوننشین به هویت پشتون است اطلاق میشود.انجام مهاجرتهای اجباری برخی از گروههای قومی و ملیتی در افغانستان یکی از روشهای پشتوسازی بودهاست.بهعنوان مثال سیاست انتقال گروههای قومی پشتون به سمت شمال افغانستان در دورهً صدارت محمد هاشم خان میتوان ذکر کرد.
در زمان صدارت نامبرده ریاست ناقلین در چارچوب وزارت داخله ایجاد شد که محمد گل مومند بسمت وزیر داخله ایفای وظیفه مینمود. ریاست مذکور وظیفه و تطبیق اسکان قبایل آنطرف سرحد آزاد جنوب افغانستان را در نواحی سمت شمال بعهده داشت به آرزوی آنکه بتواند گروه قومی پشتون را در افغانستان توسعه بخشد. نامبرده برای تشویق هرچه بیشتر ناقلین زمینهای درجه اول نزدیک سرآب را برای آنها توزیع میکرد.[نیازمند منبع]
همچنان در گذشته مالیاتی گزاف و کمرشکن و غیر عادلانه بنام «مالیهً خس بری» بالای زمینداران محلی سمت شمال توسط حکومت وقت توأم با انتقال ناقلین پشتون در آن مناطق تحمیل میشد که از عهدهً پرداخت آن برآمده نمیتوانستند، و ناگزیر جایداد و اراضی خود را به قیمت ارزان فروخته و از حق ملکیت خود محروم ساخته شده و مجبور ساخته میشدند تا محلات آبایی و اصلی خود را ترک کرده و در دامنهً کوههای خشک و لم یزرع مسکن گزین شوند.[نیازمند منبع] در سالهای ۱۳۱۶-۱۳۱۷ خورشیدی (۱۹۳۷-۱۹۳۸ میلادی) دولت افغانستان دانشجویانی را برای آموزش دیدن در زمینه نظامی به اروپا و آمریکا فرستاد. بنا بر سیاست پشتونسازی، فرزندان مردم هزاره، قزلباش (ایرانیتبار و فارسیزبان) و شیعهها از شرکت در این دورههای آموزشی محروم شدند.[۱]
در سال ۱۳۱۸/۱۹۳۹ بر پایه دستور دولتی زبان تدریس در همه دروس مدارس سراسر افغانستان از فارسی به پشتو تبدیل شد.[۲] کمبود منابع به زبان پشتو و عدم آشنایی بخش بزرگی از مردم افغانستان با این زبان، باعث فلج شدن نظام آموزشی و گسترش بیسوادی شد. پس از چندین سال و اعتراضات عمومی سرانجام در زمان وزارت نجیبالله خان توروایانا، وزیر معارف وقت، آن وزارتخانه ناچار شد تدریس به زبان فارسی را به مناطق فارسیزبان افغانستان بازگرداند. از آن پس مقرر شد در مناطق فارسیزبان کلاسها و دروس به فارسی باشد و پشتو به عنوان یکی از درسها آموزش دادهشود و در مناطق پشتوزبان زبان تدریس پشتو باشد.[۳]
از سال ۱۳۱۸ خورشیدی برای کارمندان ورازتخانهها، بانکها و دیگر ادارات افغانستان به صورت اجباری دورههای زبان پشتو گذاشتهشد. این دورهها تا ۱۳۵۷ خورشیدی ادامه یافت ولی با ناکامی روبرو بود. کمتر کسی از فارسیزبانان که این دورهها را گذارندند قادر به نوشتن و خواندن پشتو در سطح کافی بودند
روش دیگر پشتو سازی عبارت از تغیر نام محلهای مختلف به نامهای جدید پشتو است. به عنوان نمونه میتوان به تغیر اسم این مناطق اشاره کرد:
تغیر نام سبزوار درهرات به شیندند
تغیر نام شهر مرزی قرهتپه که کلمهای ترکمنی است به تورغندی
در زمان امانالله شاه یکی از افراد او به نام وزیر محمدگل مهمند نایبالحکومه ولایت بلخ شد. وی سیاست پشتوسازی را در این ولایت پیشه کرد و اقدامات زیر را انجام داد:
غصب ۵۰ هزار جریب زمین آبی تاجیکان و ازبکان و توزیع آنها میان پشتوهای آوردهشده به منطقه. اختصاص مالچرها (مراتع) به پشتوها.
نابودسازی آثار تاریخی بلخ از جمله سنگنوشتهها و سنگ مزارهای زرتشتی و سغدی پیش از اسلام.
سوزاندن ۲۳۷ دستنویس کهن فارسی، عربی و ترکی.
مدارس منطقه تا سال ۱۳۴۵ تنها مجاز به آموزش به زبان پشتو بودند.
تغییر بیشتر نامهای جغرافیایی منطقه از فارسی و ترکی به پشتو از جمله: چارباغ گلشن (شینکی)، دلبرجین (شلخی)، پلاسپوش (زوزان)، چهلستون (غندان)، بوینهقره (شولگره)، آدینهمسجد (چاربولک)، سمرقندیان (زرغونکوت)، کدوخانه (باندهگی)، دهدراز (غشی)، چقیش (استولگی)، یولبولدی (لیندی)، کول انبونه (مندتی) و...
در آن دوره، پس از پشتوسازی نامها در ولایتهای بلخ، جوزجان، سرپل و فاریاب، هر فرد بومی که نام بومی مکانها را به زبان میآورده جریمه نقدی میشدهاست
نوشتار: ترکیب اتنیکی (قومی و ملیتی) نفوس افغانستان، نوشتهً فتح محمد سامع، استاد پیشین دانشگاه کابل
4 جولای 2010, 18:37, توسط khorasan
تعریف کلمه پشتون یا پختو نکه به زبان پشتو تکلم میکند,دارای خصوصیات و عنعنات مخصوص به خود بوده وعلاوه بر زبان مشترک دارای ریشه و شجره خونی یا عرقی مشترک نیز میباشند . بناء این تعریف اخص و اول برای پشتون میباشد و آن عده از گویندگان پشتو را که هم ریشه (تبار) نیستند در بر نمیگیرد.
تعریف دوم تعریف عمومی است: به هر آنکس که با زبان پشتو ,عادات و عنعنات پشتون بزرگ شده باشد و زبان اولش پشتو باشد, پشتون اطلاق میگردد, صرفنظر از علایق عشیروی, خونی وتباری.
تعریف معاصر واژه پشتون: جامعه کنونی پشتون را یک کتله زبانی ( جمع شده زیر چتر لسان پشتو ) تشکیل میدهد, نه یک گروپ خونی, تباری , قومی,عشیروی یا قبیلوی, که بر مبنای این اصل واژه پشتون معنی (پشتو زبان) را افاده میکند نه (پشتون تبار را) که شامل تاجک, ترک,مغول و... پشتو زبان نیز میگردد. جامعه پشتون یا( پشتو زبان) به دو بخش و هفت شاخه عمده و بخشهای کوچک دیگر تقسیم گردیده است که به استثنای سربن, غرغشت, و بیتن بقیه از نظر شجره,عشیره, روابط خونی ویا تباری هیچ پیوندی باهم نداشته و فقط زبان مشترک سبب ایجاد هویت مشترک پشتون گردیده که روی این اصل همه خودرا پشتون میخوانند. اما در داخل نظام قبیلوی مسئله فرق میکند وآنجا نظام شجره, عشیره , روابط خونی, بزرگ و کوچک بودن, قوی و ضعیف بودن قبیله , و درجه بندی طبقاتی , اصالت و عدم اصالت اتنیکی بنوعی مشهود است.
... پَشتون یا پَختون، (به اردو: پَتان) در کشورهای افغانستان٬ پاکستان و هند زندگی میکنند.
بخش پاکستانی (قبلا هند بریتانیایی) شامل منطقهای از چترال در شمال تا سیبی در جنوب غربی میگردد. این منطقه در پاکستان بنام منطقه مرزی شمال غرب (صوبه سرحد شمالغرب) نامیده میشود. اما این منطقه همچنان مشهور به افغانیه است که این نام بیانگر روابط قومی باشندههای آن با پشتونهای افغانستان است.
اکثر پشتون ها مسلمان بیشتر پیرو مذهب سنی حنفی واقلیتی کوچکی شیعه اثنی عشری هستند و علاوه بر زبان پشتو كه از شاخه زبانهای اندواروپایی است به زبانها فارسی اورمری هندوکوهی (شامل پشتون های خیبر ) و اقلیتی ناچیزی به اردو ( در پاکستان و هند ) صحبت مىكنند.
پشتونها به دو طائفه بزرگ تقسيم مىشوند:
غلجایی (خلجی) كه از جمله قدیمترین اقوام بوده که تواریخ مختلف در از آنها یاد آوری شده و سلسله های پادشاهی سوری لودی خلجیه تغلقیه سیدها هوتک مربوط همین قوم می باشد
زدران منگل خلجی درانی هوتک اندر کاکر احمدزی سربنی پوپل سوری گدون لودی احمدزی ستانکزی محمدزی یوسفزی بنوچی سواتی سهاک شینوار ابدالی بارکزی از جمله گروهها و ایلهای مهم قوم پشتون هستند.
مردم پشتون عمدتاً زارع يا دامدار و عدهای از آنها نیمه كوچنده هستند. از اين گروه نیمى با گلههایشان کوچ میکنند و نیمى دیگر درمحل باقیمیمانند و در زمینهایشان زراعت میكنند.
افغان واژهٔ دیگریست که توسط فارسی زبانان افغانستان به اقوام پشتو زبان در قدیم گفته میشد. اما قانون اساسی افغانستان هر یک از شهروندان افغانستان را صرفنظر از قومی که بدان تعلق دارد «افغان» اطلاق میکند
خاستگاه اصلی پشتونها منطقه رشتهکوه بابا در ولایت کنونی غور افغانستان بودهاست.[۱] مردم شبه قاره هند به آنها پتان نیز میگویند.[۲]
اصل و نسب پشتونها از طرف محققان، تاریخنگاران و زبانشناسان به گونههای مختلفی تعبیر شدهاست.
6 جولای 2010, 12:02, توسط khorasan
وحشیگری قوم مزدور نگاه کنند در این ویدئو http://www.youtube.com/watch?v=guwr...
او غان یعنی خود فروخته
7 جولای 2010, 18:43, توسط akbar
هرگز نباید با پشتونها پیمان بست چونکه دقیقا زمانیکه پشتون ها قران کرد باید مردم مطمئن باشید که یک جنایتی در کار است! و هرگز نباید به قسم پشتون ها باور کرد!
8 جولای 2010, 17:50, توسط khorasan
قتل عام مردم هزاره ومعضلهء کوچیها درین ساحه
تاریخ افغانستان از واقعیت های ظالمانه مشبوع است - زمامدار در جامعه قبیلوی مظهر وخلیفه دین و روحانی مجری احکام � تلقین گروتفسیر کننده دین است تا ریخ قبیلوی گنجا یش نو پذیر ی را ندارد ومعبد کهنه ها و مدفن نو ها است. بایاد آوری این رویدادهای تلخ تاریخ به این نتیجه روشن میتوان دست یافت که بدون تأمین برابری حقوق سیاسی میان گروههای قومی واقلیتها ی ملی ومذهبی افغانستان جامعه ء بلادیده ما از ستم اجتماعی ونابرابری ملی نجات ورهایی نمی یابند فرآیند رشد مستقل ملی ووحدت ملی کشور کثیرا لملة ما کند و رنجهای مردم ما دراز تر میشود. - رویدادهای چنددهه اخیر بوضوح کامل آشکار ساخت که سلاطین، شاهان وامیران به مقصد جاودانه ساختن تاج وتخت و قدرت برای خاندان خود ها و برای بهره کشی ازتوده های مردم کشور، فرزندان وطن را در جهل وتاریکی قرون وسطایی نگه میداشتند.
طوریکه امیر عبدالرحمن بیش از شصت ودو فیصدنفوس مردم هزاره را قتل عام کرد و عده کثیری خانواده های مردم هزاره را از مناطق هزاره نشین ولایات ارزگان � زابل - قندهارو هیلمنداز زاد گاه وسرزمین آبائی شان مجبور به کوچ اجباری نمودند. بدون شک امیر عبدالرحمان سیاه ترین چهره و جابر ترین فرد در تاریخ سیاسی معاصر افغانستان است.او برای تثبیت و استحکام قدرت خویش بیشترین کشتار و بد ترین جنایات را مرتکب گردید. 62فیصد جامعه هزاره به دست او قتل عام گردید. هزاره جات با تمام منابع اقتصادی، انسانی و فرهنگی آن نابود و تاراج شد و بیشترین ساحات و زمینهای های حا صل خیز آن توسط لشکر امیر پس از نابودی و فرار ساکنان آن برای همیشه غصب شد. � نسل کشی و بدرفتاری عبدالرحمن خان در مقابل مردم زحمتکش هزاره و آواره ساختن آنها از محل بود و باش شان و مباح ساختن تصاحب دارايی منقول شان بنام غنيمت و توزيع زمين مزروعی وعلفچر آنها به فاتحين، گناه نابخشودنی و خصومت نژادی است و چگونه اين زيان به بازمانده گان آن مردم جبران می گردد ؟! چنانچه که اکنون هم تنازعات و اختلافات برسر همان علفچرها که پيامد عملکردهای زمامداران پيشين است وجود دارد. جنون و جنایت عبدالرحمان تا آن حد بوده که از سر انسان کله منار بسازد.در کتاب" کله منار ها در افغانستان" موارد متعدد از کشتار و کله منار های که توسط امیر عبدالرحمان بنا شده ذکر گردیده است ولی عبدالرحمان در خاطراتش فقط به یکی از آنها اعتراف نموده است.در جنگهای هزاره جات "از طرف دشمن سه هزار نفر درمیدان جنگ کشته شد...من حکم دادم منار از سر های مقتولین دشمن سا زند تا بقیه خائف شوند."(تاج التواریخ ص 39)
در زمان نادر خان نا رضایتی ها بالا میگرفت و اژدهای خون آشام خانواده نادری سردار محمد هاشم صدر اعظم هر روز سرهای مبارزین ضد استبداد ووطنپرستان و بخصوص مبارزین مردم هزاره رااز تنها ی شریف شان جدا میکرد و بازار چوب زدن ها � قین وفانه ها � روغن داغ کردن ها- واسکت بریدن ها- ناخن کشیدن ها � چانواری کردن ها و به دار آویختن ها کاملآ گرم بود. درین بازار خونین - فقط تاجران خون و جواسیس نفع سرشاری بدست می آورد وبه مقام وجا ه و جلال دست می یافتند.براساس مشوره انگلیس ها خانواده ء نادر خان مثل دیوانه کور شمشیر بدست برجان روشنفکران انقلابی افتاد و تا توانست کشت.وبسیاری را توسط زهر مسمو م میکر د واز بین می برد و کشور را به گورستان بزرگ تبدیل کرده بود..
ماه ثور سال 1358 �ش. عبدالله امین رئیس تنظیمیه شمال دولت وقت در هنگام قیام مردم هزاره برضد دولت وقت در دره صوف - با میان و تاله وبرفک گفته بود که سر مردم هزاره از من ومال وناموسش از شما سپاهیان دولتی است بر اساس همین شعار خا ینانه و ضد بشری صد ها تن از قیام کننده گان ومردم ملکی بی گناه در ولسوالی دره صوف ولایت سمنگان � در ولسوالی تاله وبرفگ ولایت بغلان وهم چنان در مرکز ولایت بامیان بطور جمعی قتل عام گردیند. و مطابق همین شعار کشتار جمعی که در ین مناطق انجام شد هر گز فراموش مردم هزاره نمیگردد. این همان اعلان امیر عبدالرحمن خان که تقریبآ یک قرن پیش در باره مردم هزاره کرده بود که توسط عبدالله امین تکرار گردید