کودکان در دفاع از حقوق هندوها و سیکهـ ها
نامه ای به وکلای پارلمان افغانستان که امروز در گردهمایی کودکان مقابل پارلمان توسط میترا وحیدی خوانده شد
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
نامه ای به وکلای پارلمان افغانستان که امروز در گردهمایی کودکان مقابل پارلمان توسط میترا وحیدی خوانده شد.
من دختری 11 ساله هستم و از سیاست چیزی نمیدانم. این روزها از تلوزیون میبینم که حرفهای زیادی دربارهی هندوها و سیکهـ ها زده میشود. از پدر و مادرم پرسیدم که آنها چه میخواهند؟ آنها گفتند ما خبر نداریم! وقتی رفتم مکتب، از معلم خود پرسیدم که چرا هندوها و سیکهـ ها هر روز اعتراض میکنند؟ آنها از دولت چه میخواهند؟ معلم ما گفت که حقشان را میخواهند. باز پرسان کردم اگر حقشان را نمیدهند، چرا به کشور خود نمیروند؟ معلمم گفت، عزیزم، اینها از همین کشور هستند و سابقهی بسیار زیادی در این کشور دارند. مثل دیگر مردم این سرزمین عسکری کردهاند، مالیات میدهند و تذکره دارند.
باز پرسان کردم کدام حق آنها را خوردهاند، معلم صاحب؟ گفت دخترم، بعضی خدانترسها خانهها و دکانهای شان را گرفتهاند. جایی که مردههای خود را میسوزانند را گرفتهاند و نمیگذارند که مردههای خود را بسوزانند. گفتم معلم صاحب، چرا مردههای خود را میسوزانند، ما که داخل قبر میگذاریم؟ جواب داد، عزیزم، دین آنها فرق میکند. در تمام دنیا دینهای زیادی هست که هر کدام مراسمشان فرق میکند. در دیگر کشورها چند دین هست که طرفداران هر کدام کار خود را میکنند. معلم صاحب، وقتی مراسمشان فرق میکند، با هم جنگ نمیکنند؟ گفت نه، وقتی همگی برای یکدیگر احترام بگذارند، کسی دعوا نمیکند.
این روزها میگویند ما نماینده میخواهیم، خوب چرا مثل دیگران نماینده انتخاب نمیکنند؟ معلم با خنده گفت، مردم کشور میدانند که هندوها و سیکهـ ها شهروندانی از کشور ما هستند که در پارلمان نماینده ندارند. قانون انتخابات کشور ما میگوید هر کس تنها میتواند از ولایت خود نماینده انتخاب کند. آنها در چند ولایت تقسیم هستند و تعدادشان آنقدر نیست که در هر ولایت نماینده داشته باشند. پس برادران و خواهران سیکهـ و هندوی ما که در ولایات مختلف زندگی میکنند، نمیتوانند برای یک نماینده رأی بدهند. ما کودکان تعحب کردیم که چرا بعضیها نباید نماینده داشته باشند تا مشکلات مردم خود را حل کنند.
میگویند شما را مردم انتخاب کردهاند. بسیار خوب، ما خوشحالیم که شما نمایندهی مردم هستید و مشکلات مردم را حل میکنید. من نمیگویم که شما برای مردم کار نکردید. اما وقتی این فرمان را به اولسی جرگه آوردند، اکثر اعضای مجلس به آن رأی منفی دادند. یعنی این که ما تعیین شدن نماینده برای آنها را قبول نداریم. چرا شما این کار را کردید؟ اگر یک نماینده از این مردم کشور تعیین میشد، از حق شما که کم نمیشد. به شما ضرری هم نمیرسید، پس چرا نمایندهی آنها را قبول نکردید. شنیدم که بعضی از اعضای اولسی جرگه خوب از آنها دفاع کردند. مجلس سنا هم همگی فرمان رییس جمهور را قبول کردهاند. اینها که دفاع کردند آدمهای خوبی نیستند؟ مگر هندوها و سیکهـ ها چه گناهی کردهاند که نماینده آنها را قبول نمیکنید؟
من از معلم تاریخ پرسان کردم که هندوها و سیکهـ ها از چه وقت به کشور ما آمدهاند؟ به من گفت که هندوها و سیکهـ ها از هزاران سال پیش در این کشور بودهاند. در اوایل دین مردم کشور ما هندو بوده است. بعدها زرتشتی و بودایی شده است. آخر هم اسلام از عربستان آمده است. بعضیها در این سالها دین خود را تغییر دادند و بعضیها روی دین خود ماندند. سیکهـ ها و هندوهای کشور ما از افغانستان هستند و هزاران سال است که در این کشور زندگی میکنند و هیچ ربطی به کشور هندوستان ندارند. تنها دین آنها با دین مردم هندوستان یکی هست، مثل این که مردم مسلمان ما با عربها و ایرانیان و پاکستانیها دین مشترک دارند. مگر میشود مسلمانهای کشور خود را بگوییم شما از عربستان سعودی یا ایران هستید؟ پس درست نیست که به هموطنان سیکهـ و هندوی ما گفته شود که شما از هندوستان هستید.
در سالهای جنگ داخلی، هموطنان سیکهـ و هندوی ما را زیاد اذیت کردند و خانههایشان را به زور گرفتند. جایی که مردههای خود را میسوزانند، از آنها گرفتند. حالا که در کشور ما دولت را مردم انتخاب میکنند و نمایندههای مردم در پارلمان هستند، هموطنان سیکهـ و هندو از دولت میخواهند تا حق آنها را بدهند و خانهها و دکانهایشان را به آنها بازگردانند. وقتی آنها بعد از 11 سال توانستند با رییس جمهور ملاقات کنند، از ایشان خواستند تا به مشکلاتشان رسیدگی شود. رییس جمهور هم فرمان داد که یک نماینده از سیکهـ ها و هندوها در اولسی جرگه باشد تا به مشکلاتشان رسیدگی شود.
با خود فکر کردم که چرا بعضیها با داشتن یک نماینده از مردم سیکهـ و هندو مخالفت میکنند. وقتی از همین کشور هستند، عسکری کردهاند، برای دفاع از کشور شهید دادهاند، مالیات هم میدهند و تذکره هم دارند، حق دارند که نماینده هم داشته باشند. چرا آدمهای بزرگ خوش ندارند تا با هم مثل برادر و دوست زندگی کنند؟ چرا باید بعضی از مردم کشور ما محروم باشند و حقی نداشته باشند؟ چرا بعضی از بزرگها به بچههایشان میگویند که بچههای آنها را در مکتب و سرک اذیت کنند؟ چرا نمیخواهیم با هم دوست باشیم و شریک غم یکدیگر شویم؟ معلم دینیات ما میگفت، در دین ما گفته شده که طرفداران دیگر دینها را اذیت نکنیم. همهی مردم دنیا با هم برادر هستند و از طرف یک خدا آفریده شدهاند. ما باید دین خود را دوست بداریم و به آن عمل کنیم. مگر در دیگر کشورهای اسلامی مسیحی و یهودی نیستند؟ ما نشنیدیم که دیگر کشورهای اسلامی آنها را اذیت کنند. مگر در کشور هندوستان که اکثریت مردمش هندو و سیکهـ هستند، مسلمانها حق ندارند؟ من شنیدم که در هندوستان رییس جمهورش مسلمان بوده است. وقتی طرفداران دینهای دیگر با مسلمانان رفتار خوب میکنند، ما مسلمانها هم باید با طرفداران دینهای دیگر رفتار خوب کنیم.
آن شب خوابم نبرد و فکر میکردم که اگر من هندو و سیکهـ میبودم، چقدر اذیت میشدم. مرا در مکتب ریشخند میزدند. در کوچه هم مرا اذیت میکردند. خدایا من دوست ندارم که کسی را اذیت کنم. خدایا در دل این آدمها رحم بینداز تا کمی با آنها محبت کنند. چرا ما مسلمانها که زیاد هم هستیم، حق آنها را بخوریم؟ بچههایشان وقتی اذیت میشوند، چقدر در خانه گریه میکنند. شاید بترسند که از خانه بیرون بیایند.
خدایا ما کودکان کسی را اذیت نمیکنیم و ما دوست داریم با هموطنان خود دوست باشیم و به آنان کمک کنیم. از شما بزرگها هم میخواهیم که صدای ما کودکان را بشنوید و اینقدر به آدمهای ضعیف ظلم نکنید، خدا خوش ندارد به یکی از بندگانش ظلم شود. راستی اگر کسی بچههای شما را اذیت کند، چه کار میکنید؟ بچههای آنها هر روز اذیت میشوند. آنها هموطنان ما هستند و از همین آب و خاک میباشند. ما بچههای خورد دلمان به حال آنها میسوزد و برای همین امروز در هوای سرد جمع شدهایم و از شما میخواهیم که بگذارید یک نماینده در اولسی جرگه داشته باشند تا خودشان مشکلات خود را حل کنند.
پيامها
1 جنوری 2014, 17:25, توسط jiran
دوست من ، دختر خوشگل ناز تو در عالم کودکی که نمیتوانی در ان سر زمین چه میگذرد و کی چی میکند از رهبران قدرت دولتی گرفته تا اشخاص
فرد عادی همه انها در دنیای خودشان غرق هستند به فکر مردم بیچاره خود نیستند و چه رسد به مردم که مطابق دین و ایین شان نیستند ، دل می سوزاند
انها دین خودشان را بالا تر از کرامت انسانی میداند انها چه از انسانیت میدانند و تنها خودشان را می بیند نه کسانی که هم کیش شان نیستند .
1 جنوری 2014, 17:38, توسط پیام زن ههههههه
از فهیم و دار و دسته شورای نظار پرسان کنید که وقت جنگهای دهه هفتاد چگون هموطنان هندو را تاراج کردند؟!
2 جنوری 2014, 10:31, توسط \چتل سینگ
مذاهب جعلی و قلابی که نه اساس فلسفی دارد ونه بنیاد منطقی ونه خدمت و نظم نسق را در جامعه انسانی پیشکش میکند مانند مذاهب جعلی وهابی .سیکیزیم.قادیانیزیم.بهاییزیزم. اینها مانند مکروب های در جامعه بشریت است که تنها باعث سر در گمی و جهالت و نا پاکی و ترور و اختناق بشریت میشود . و خصوصا در افغانستان وهابیت باعث بوجود امدن افراطیت شده و سیکها با مانند مو وسوزاندن مرده ها باعث تعفن و الودهگی هوا شده .و قادیانیزم و بهاییزیم باعث مسخ و بیراهه جلوه دادن دین اسلام و سایر ادیان الهی شده است. وسیگها زاده و مردم بومی پنجاب هند است و بخاطر منافع مالی و زر اندوزی و تجارت ساکن دیگر جاها شده و عجب تمسخر امیز اینکه مهمان خود را صاحب خانه میداند.
3 جنوری 2014, 17:26, توسط داراسینگه
از دین اسلام کرده دین بی معنی و پسمانده در دنیا وجود ندارد. بیرحم ترین، وحشیترین،پسمانده ترین مردم دنیا مسلمانان هستند.ما همه انواع اسلام را در افغانستان دیدیم، از شیعه گرفته تا وهابی و سنی وغیره... ن تیجه اش همین است که امروز داریم...بهتراست برادران هنود و سیکه به خارج بروند، زیرا درین مملکت بدبخت آینده ندارند
3 جنوری 2014, 19:31, توسط فرزند خدا
آقای بنام چتل سینگ!
طوری از جعلی بودن مذاهب حرف می زنی که گویا دین اجدادت حقیقت یونیورسل است. همه مذاهب میراث جهالت بشر است، زمانی که یک شارلاتان مثل موسی یا محمد یا ابراهیم... جهالت حاکم بر جامعه را به خوبی درک کرده است در صدد کنترول آن بر می آید و دینی را می سازد که سر تا پا دروغ و جعل است. شاید ادیان، یکی مفهومش بیشتر از آن دیگری باشد، اما این به معنای حقانیت آن دین نیست. شما سعی کن چند کتاب در مورد فلسفه ادیان بخوان تا بیشتر حاصلت شود. اگر ادیان را از نگاه مفهومش رده بندی کنی اسلام بسیار بسیار پر برکت در ردیف آخر خواهد بود. مفهومی که در این ادیان غیر سامی (این سوی دجله و فرات) وجود دارد در هیچ یک از ادیان فرومایه ابراهیمی نمی توانی بیابی. اگر هم چیز میزی پیدا کردی ما را هم خبر کن.
4 جنوری 2014, 13:12, توسط لنگوته یی چتل سینگ بوی ناگ سینگ
فرزند خدا شمابیدینرا به دانش تاریخ فلسفه چی شما بیدین ها خواهر مادر ندارید بروید به بی باوری و بیدینی باز هم با خواهر مادر تان همبستر شوید چون به خدا باور ندارید. داراسینگه بهتر است اصلیت خود را منکر نشوید و خود را زاده پنجاب هندوستان بگوید مهمانزاده صاحب خانه حساب نمیشود. شما هر جا برویدمانند افغانستان بر سر مردم نخود های عادی را سرخ سبز رنگ کرده سر مردم بنام دوا یونانی فروخته نمیتوانید و زر اندوزی وتجارت که در افغانستان کردید به چال نیرنگ فریب در هیج جا نخواهد توانستید باز هم همانطور یکه از امدن شما کسی خبر شد از رفتن تان هم کسی خبر نشده با بود نبود تان نه چیزی کم میشود نه
4 جنوری 2014, 13:13, توسط لنگوته یی چتل سینگ بوی ناگ سینگ
فرزند خدا شمابیدینرا به دانش تاریخ فلسفه چی شما بیدین ها خواهر مادر ندارید بروید به بی باوری و بیدینی باز هم با خواهر مادر تان همبستر شوید چون به خدا باور ندارید. داراسینگه بهتر است اصلیت خود را منکر نشوید و خود را زاده پنجاب هندوستان بگوید مهمانزاده صاحب خانه حساب نمیشود. شما هر جا برویدمانند افغانستان بر سر مردم نخود های عادی را سرخ سبز رنگ کرده سر مردم بنام دوا یونانی فروخته نمیتوانید و زر اندوزی وتجارت که در افغانستان کردید به چال نیرنگ فریب در هیج جا نخواهد توانستید باز هم همانطور یکه از امدن شما کسی خبر شد از رفتن تان هم کسی خبر نشده با بود نبود تان نه چیزی کم میشود نه زیاد.
5 جنوری 2014, 10:44, توسط کمال کابلی
کمار
الهی ، همه سنگ های که به سوی تو پرتاب شده
به سر و صورت من بخورد
برادر هندو
در برابر تو ، به خدا
از خودم می شرمم
در قلب من باش
همیشه
کمار .......
نگو نمیشه
میشه
5 جنوری 2014, 11:00, توسط کمال کابلی
« ....
اولین روزی که به مکتب رفتم در چوکی اول جا خوش کردم . معلم پیر که بعد ها از طرف شاگردان « قاری صاحب » نامیده میشد ، به صنف آمد و اولین کارش پرسیدن نام شاگردان و اسم محل زیست شان بود . از نام و محل زیست من فهمید که از محله ای شیعه نشین کابل آمده ام . او جای مرا با دو پسر بچۀ هندوی هم کلاسی عوض کرد که باشندۀ هندوگذر بودند هر دو .
به باور کودکی من ، هندوان نجس و کافر بودند و تماس لباس و دست با آنان ، کاملاً بی نماز و نجس می گردید .
بیچاره شده بودم . وختی به صورت معصوم طفل پهلوفیل هندویم نظر انداختم ، او معصوانه و با ترحم به رویم لبخند زد و دو دندان طلای دهنش برق زد . پسانها نام او را پرسیدم ، گفت :
« کمار » نام دارم ، مسکونه شوربازار .
وختی رخصتی ، کمار و برادرش پهلو به پهلوی ما تا سینما پامیر می آمدند و بچه های رهگذر به طرف ما سنگ پرتاب می کردند . « ولی » پسر کاکایم به تعقیب هرکدام شان میدوید و بسوی هریک شان محکم سنگ پرتاب می کرد . هر بار که مورد حملۀ مهاجمی قرار می گرفتیم ، کمار و برادرش ، خودشان را به ما میچسپاندند و در پشت سری ما پنهان میشدند . پسانها با این دو هندوبچه ی هم صنف رفیق شدیم و بعضی روزها آنان را تا سری چوک همراهی می کردیم .
سالها از آن ایام گذشت و من از فاکولته طب فارغ شدم و روزی گذرم در سرای شازده برای تبدیلی اسعارافتاد . حین عبور از دروازه ، یکنفر مرا به نام صدا زد . دیدم یک مرد جوان هندو . نزدیکم آمد با آغوش باز و دهن پر لبخند .
از دندان طلایش شناخته گفتم : « کمار » ؟
او مرا سخت در آغوشش گرفته گفت :
« بلی سخی جان ، من کمار هستم . »
هر دوی مان را گریه گرفت . سر و صورت هم را بوسیدیم و از یافتن همدیگر ، نهایت خورسند شدیم . »
5 جنوری 2014, 11:46, توسط کمال کابلی
گرچه مذهب مختلف شد هیچ کس بیگانه نیست
باغبان را در چمن هر گل به رنگی دیگر است
کمار
الهی ، همه سنگ های که به سوی تو پرتاب شده
به سر و صورت من بخورد
برادر هندو
در برابر تو ، به خدا
از خودم می شرمم
در قلب من باش
همیشه
کمار ....
دیگه نگو نمیشه
به خدا
میشه
5 جنوری 2014, 12:58
کمال کابلی اینقدر هندو پرست استی یکدفعه به هندو ها کون نداده باشی در مقابل پول.