طغیان گری ارازل واوباش
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
سه سال پیش در چنین روزها بود که رسانه های داخلی و خارجی که برای افغانستان نشرات داشتند سرخط مهم تر از «اعتصاب غذایی دانشجویان دانشگاه کابل» نداشتند. واین عصیان همه تیترهای دیگر را به حاشیه رانده بود، وهمه رسانه ها موافق، مخالف و بی طرف مبنی برنوع نگاه شان به مسئله به اطلاع رسانی وتحلیل این طغیان عظیم می پرداختند.
چهره های آفتاب سوخته و رنجور زیرآفتاب داغ جلو درب شورای ملی صفکشیده بودند،و درازای ازدست دادن جان شان خواهان دادرسی و اجرای عدالت بودند. درفضای که حرف زدن از عدالت فراتر از تیترهای روزنامه ای و گفتگوهای داغ تلویزونی نرفته است، بپای اجرایی شدن آن جان خودرا گرو گذاشتن تنها از پس کسان بر می آید که ایمان راسخ به هدف والا داشته و رگ رگ وجود خود را مالا مال از اکسیر نایاب عدالت جویی نموده باشند.
این جنبش میمون هیچ گاه از سوی کسانی که منافع خودرا درحفظ جو موجود می دیدند به گرمی استقبال نشد. و گردن فرازان دربرابر اختناق وجور از سوی « انگل های » نظام قبیله ای « ارازل واوباش » لقب گرفتند. و این هیچ جای بحث وپرسش نیست، زیرا تابه حال تغذیه ای آمیب گونه و گردن کلفتی از سهم قبیله ارزش بی بدیل بوده است که حرف گفتن از آن تابو و ایستادن در برابر آن کوچک ترین ازایش یدک کشیدن عناوین چون دیوانه، ارازل و... است.
جمعی که از جسم مریض جامعه ای به نام افغانی شکم گنده می کنند و از سفره ای که نظام فاسد اداری وسیاسی از جان ومال مسکینان جلوی شان پهن کرده به عیش نوش می پردازند، غیر منطقی به نظر می رسد که با تزریق پادزهر به این جسم مریض و اصلاح بستر نظام سرموافقت بشورانند و از دست دادن لقمه ای خودرا تماشا کرده وبی محابا از کنار حوداث بگذرند که هرآن به زیرکشیدن وبازخواست از آنان را نزدیک می کنند. بل هرکوشش را درجهت تغییر وضع موجود درگلو خفه کرده و با چهره حق به جانب و اشک های تمساحی هرآن درپی تخریب وبدنامی حرکت های اصلاحی اند.
با همه حرف و حدیث ها، حرکت اصلاحی دانشجویان معترض شوک عظیم را در بدنه خفته ای جسم روشنفکری وارد آورد و گفتمان وسیع را درزمینه پرسش وکنکاش از چیستی نظام تحصیلی و فرهنگی افغانستان بوجود آورد، باورمندی به پیروزی حرکت مدنی درافغانستان را که هرگز امیدی بدان نه بود به همراه داشته و هویت از دست رفته ای دانشجورا بازگرداند. دانشجوی که باید برای حرف نه گفتن و پرسش نه کردن سرکوب ویا تخدیر میشد، با عصیان به همه چیز نه گفت و با این نه گفتن غوغای عظیم را برپا کرد. چشم وگوش همه که تنها برای نگریستن فساد وجور باز بود و خواهان دست غیب که همه چیز را به یک باره گی تغییر دهد، ناگه بدان سوی کشیده شد که نظاره نکردند و بجای منتظر ماندن آمدن دست از غیب خود دست وآستین بالا زدند وفریاد در آوردند تا نسل اندر نسل طنین انداز شود.