صفحه نخست > دیدگاه > فاشیست مشرب های " اوغان " از چه می ترسند؟ (2)

فاشیست مشرب های " اوغان " از چه می ترسند؟ (2)

وقتی انوار الحق احدی؛ منحیث یک تحصیل کرده و روشنفکر و غرب دیدۀ جامعۀ پشتون، در مقالاتش تنها راه حل مشکل افغانستان را همانا حاکمیت بی چون و چرای پشتون ها معرفی می کند، ...
ا. بلوط
سه شنبه 29 دسامبر 2009

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

در بخش اول این بحث نگارنده کوشیدم تا روشها و شیوه های محیلانۀ توطئه پردازان فاشیست را در حد توان به معرفی بگیرم، و اینک بحث را پی میگیرم و کوشش می کنم هرچه بیشتر پرده از روی ترفند ها و حیله گری های این گروه افراطی های بیمار بردارم.

در بخش اول آمد که شیوۀ اصلی کار فاشیستان اوغانی؛ همان تراشیدن دشمن موهوم است !

مثلا ساختاری را که تقریبا 16 سالی ازرسماً ملغا شدن و عدم فعالیت سیاسی – نظامی اش میگذرد، مسبب همۀ بدبختی های اجتماعی ، اقتصادی و فرهنگی و نظامی معرفی کردن.

وقتی استدلال و منطق مطروحه در اتهام نامه های ایشان را به خوانش بگیری، اکثراَ دیده میشود که ایشان چند نکته را منحیث اساس تفکر و بینش خویش در مورد همۀ مسایل از تاریخی و اجتماعی و نظامی تا اقتصادی و فرهنگی قرار داده، بعد به صدور رای می پردازند!

وقتی به فجایع صورت گرفته توسط شاهان، امیران، سران، سرداران و در مجموع حکام " پشتونی " در ازمنۀ تاریخی اشارتی میرود، ولو این اشارت هشدار گونه و برای عبرت آموزی باشد؛ فاشیستان قلم بدست به دفاع و توجیه و تخطیه حقایق می پردازند و بما حالی میکنند که :

" حق با نظام است، نه نظام با حق. حق آنجاست که قدرت آنجاست، حق را با نظام می سنجند نه نظام رابا حق." *

مثلا از دید یک جانبه و غیرعلمی و غیرجانبدارانه محققین قبیله، هرچه نادرسفاک و غدارکرده، حق داشته !
به این دلیل که اولا یک سقا زاده که نسب والای پشتونی ندارد چگونه جرئت و جسارت نموده و شوق پادشاهی کرده!

دیگر اینکه وقتی نادر غدارقدرت را گرفت و برجمجمه های هموطنانش پایه های نظام مستبد و خونریز را استوار ساخت، بدون شک حق با نادر سفاک بوده؛ زیرا همو رهبری نظام را داشته و از دید تئوریسن ها و فلافسفۀ قبیله همین داشتن رهبری به نادر یا هر خائین و وطنفرش دیگری از جمع پنبتانه این حق را میدهد که کله منار ها برافرازد و غارت کند!

با آنکه امروزه اهل تحقیق و تدقیق متوجه این امر شده اند که روش فاشیستان اوغانی، از چپی تا راستی و از طالب تا دموکرات در مسایل فکری و پژوهشی، چگونه است؛ ولی آنچه به نظر نگارنده بیشتر قابل توجه است این نکات خُرد کش و برخلاف عقل است :

فاشیست مشربان اوغان، برای فروشکستن رقیب هیچ کاری را نا مجاز نمیدانند(از دروغ زدن و افترا و پرونده سازی و آبرو ریزی تا ضرب و جرح بدنی ) گماشته و قاتل فرستادن به جان رهنورد زریاب، و تعیین جایزه برای سر لطیف پدرام گواه مدعای ماست!

"حمله را بهترین دفاع میدانند.

نزدیک شدن به قدرت بهترین تاکتیک آنهاست.

تراشیدن دشمن موهوم بهترین گریزگاه شان است.

ترویج کینه و نفرت را کارگر تر از عشق و محبت میدانند.

و تکیه برتئوری توطئه بهترین تحلیل آنهاست. "**

بلی عزیزان؛ تراشیدن دشمن موهوم و تکیه بر تئوری توطئه جوهر اصلی کار فاشیستان اوغان است، برای تحریک و تهییج احساسات همتباران شان که گویا اگر دیر بجنبند شورای نظار و " ستمی ها " کار آنها را خواهند ساخت!

اینها قبل از اینکه توجه کنند مثلا چرا مردم مناطق دشت ارچی، بنگی، چاه اب و در مجموع تخارستان، چندی قبل به تعدادی کوچی نما و مهاجر نما که گویا پس از بیست و پنج سال مهاجرت به سرخانه و زمین شان برگشته بودند، در افتیدند و به آنها اجازه جابجایی دو باره در آن مناطق را ندادند، با عجله و برای به خطا بردن حواس مردم زاری و نوحه سرمیدهند که ای وای " ستمی ها " و " شورای نظاری " ها فرزندان بومی این سرزمین را به خانه و کاشانۀ شان راه ندادند! و بعد هم چند تا عکس از چند تا زن و طفل مفلوک چادر نشین، که از پدر در پدر به همان زندگی کوچ نشینی عادت کرده اند، در اینجا و آنجا که به این بیچاره گان رحم شود!

آخرین سندی که در دسترس مردم قرار گرفت،همانا نظام نامۀ جابجایی ناقلین در قطغن بود از دولت امانیه !
و آنهم چه نظام نامه و با چه نظم و عدالتی !

زمین های قابل ذرع و زیر آب مردم را از آنها گرفته و برای کس دیگری دادن، و مالک زمین را به حیث دهقان وابسته به زمین و در خدمت ارباب تازه ار راه رسیده ، گماشتن میشود یک گره کور تاریخی – اجتماعی که به مجرد فرصت یافتن سر باز میکند و بی شک از درون آن خون بیرون میاید!

تا حرف میزنی، میگویند ما قباله شرعی داریم!
آخ چه منطقی ! آخر وقتی دولتهای جبار و نا بکار و ناعاقبت اندیش پشتونی، قادر بودند تا هست و نیست مردم را مصادره کرده به همتباران خودشان بدهند، ترتیب چند هزار قباله مگر کار دشواری بود؟؟

یا همین حالا و در عصر حاضر که انسان را شبیه سازی میکنند؛ ترتیب چند میلیون قباله شرعی که ازنگاه شکل ظاهری و نسخه خطی شبیه قباله های مثلا دوران احمد شاهی ، یا امانی باشد کار بسیار ناممکنیست؟

بعد باردیگر و بدون اینکه به عمق اتهاماتی که می بندند توجه کنند، " ستم ملی " را موجب بمیان آمدن کشیدکی های قومی معرفی کرده، چند تا شعار احساساتی در باره وحدت ملی و " غیرت اوغانی " که ایکاش واقعیت داشته باشد، سرمیدهند و کار را تمام شده اعلام میکنند!

در حالیکه در پشت پرده توطئه خطرناکتر تهیه می بینند؛ مردم را به آرامش دعوت می نمایند.

تا آنجا که میدانیم حزب، سازمان، تشکل، و جریان سیاسی که نام رسمی آن " ستم ملی " بوده باشد، ثبت نیست و وجود نداشته !

پس ستم ملی کیست و کجاست ؟ هدف فاشیست ها همانا محفل انتظار، به رهبری مرحوم طاهر بدخشی و یاران آگاه و با بصیرت سیاسی او، است !

طاهر بدخشی و مولانا باعث پیشگامان نهضتی بودند، که برای اولین بار از موجودیت ستم گستردۀ ملی در جامعۀ ما سخن گفتند و برای همۀ مبارزین چپی که اندیشۀ غالب آن روزگار بود، میگفتند که پا به پای مبارزۀ طبقاتی، مسئله ملی هم باید مورد دقت و توجه قرار گیرد و برایش راه حل جستجو گردد!

منظور آنها هم از ستم ملی، چیزی نبود جز همان سلطۀ گری حکام پشتونی که با استفادۀ از تمام نیرو در تلاش غلبه بخشی قوم خویش بر دیگر اقوام بودند و رواج بی عدالتی استخوان سوز در اجتماع که متاسفانه تا امروز هم موجود است و حالا اشکال و ابعاد جدیدی بخود گرفته است.

برنامه و استراتیژی ستم ملی مبارزه برعلیه بیعدالتی سیستماتیک بود!

حقوق افراد ( شهروندان ) باید تضمین شود نه از " اقوام "!

هیچ قومی برملیت وقومیت دیگری برتری و امتیاز نداشته باشند!

خدمت سربازی و تادیۀ مالیه و شهریه باید همگانی و برای تمام ساکنین آن قلمرو وضع شود !

چنین نباشد که مردم پکتیا به دلیل خدماتی که برای نادر خان کرده بودند؛ از خدمت سربازی و پرداخت مالیه و شهریه معاف شوند و باقی اقوام بار گران پرداخت مالیه را بردوش بکشند!

یعنی در مجموع محفل انتظار براساس تفکرعدالت اجتماعی،خواستار " فرصت " های برابر در همه عرصه ها و برای همۀ شهروندان بودند. زیرا آنها منحیث کسانی که خود شاهد بیعدالتی گسترده در اجتماع شان بودند، می دیدند که مراتب عالی دولتی، فرصت های بهتر تعلیمی و تحصیلی، فرصت های بهتر شغلی و حیات بهتر اجتماعی منحصر به یک قوم بود و دیگران حظی و بهره یی از نعمات مادی و خدمات اجتماعی " دولت " نداشتند!

کوتاه سخن تا آنجا که در مقالات و نوشته های رهبران محفل انتظار، که از جانب حاکمیت منحط به " ستم ملی" معروف گشت، متوجه میشویم، محفل انتظار خواستار ایجاد یک دولت ملی، براساس عدالت اجتماعی بودند.

رهبران ستم ملی که خود شاهد عملکرد مردم ستیزانۀ حکام پشتونی بودند؛ عواقب ادامه آن سیاست ها را با درک و بصیرت سیاسی ی که داشتند همیشه گوشزد می نمودند و بالاخره هم در راه حق طلبی و عدالت خواهی جان دادند و اینک همه شاهدیم که " ستم ملی " وجود داشته و دارد!

حالا حق طلبی و عدالت خواهی، نه از نگاه عقلی مانعی دارد و نه از نظر شرعی قبحی !

پس چرا در میان آن همه گروه های چپی در آن روزگار، محفل انتظار، و شاخه های که بعدا از پیکر آن منشعب گشتند مورد بی مهری و غضب نظام های خود کامه قرار گرفت ؟؟؟

یقیناَ بزرگترین دلیل و علت آن را میتوان در برنامه های حق طلبانه و عدالت خواهانه آن سازمان ها جستجو کرد، که قدرت حاکمه را به لرزه انداخت، زیرا میدانستند که نتیجۀ مبارزات " ستم ملی " بالاخره به مردم آگاهی می بخشد و مردم که از قبل نیز دل خوشی از حکام جبار نداشتند، روزی برعلیه آنها برخواسته و گریبان شانرا خواهند گرفت!

بناَ چاره را در تکفیر و زندانی ساختن و نابودی آنها جستند !

حالا هم که فاشیستان سخن از " ستم ملی " میگویند؛ ناخود آگاه اشاره به جریان فکری ی دارند که در اثر تحولات پیگیر در اجتماع در حال قوت گرفتن است !

جریان فکری یی که ما جلوه های روشن آنرا همه روزه در تلاش و تپش اقشار و لایه های اجتماعی به گونه های مختلف به تماشا می نشینیم.

علت اینکه کرزی و کمیسیون متخلف و متقلب انتخاباتی او؛ با آنکه رای مردم را در پیش چشمان آنها وقیحانه دزدیدند، اما با آنهم " رای " کم آوردند، و اجبارا و با اکراه به دور دوم انتخابات تن در دادند، را باید در همین حق جویی، عدالت خواهی و آزادی طلبی مردم جستجو کرد.

اینست آنچه فاشیستان اوغان را به هراس می افگند!

بیداری و بیزاری مردم از جعل و تزویر، از ریا وسالوس و جفا گری و بیعدالتی و عدالت ستیزی حاکمیت و حکام!

پس تا ستم و ستمگر در اجتماع حضور و وجود دارند، جریان ضد آن نیز جاری خواهد بود!

وقتی انوار الحق احدی؛ منحیث یک تحصیل کرده و روشنفکر و غرب دیدۀ جامعۀ پشتون، در مقالاتش تنها راه حل مشکل افغانستان را همانا حاکمیت بی چون و چرای پشتون ها معرفی می کند، و از دیگراقوام و ملیت های ساکن در کشور می طلبد به " هویت اوغانی " کشور و اکثریت اوغانی ساکن در آن، احترام بگذارند، واین اندیشۀ تباهی آور با واکنش های از جانب متفکرین و آگاهان دیگر ملیت ها مواجه میشود، بلافاصله پای شورای نظار و ستم ملی از سوی فاشیستان معلوم الحال بمیان کشیده شده و قضیه ماست مالی میشود!

مردم اگربه دفاع از میراث فرهنگی و زبان و هویت شان حرفی گفتند، میشوند " ایران پلو " و ستمی و شورای نظاری!

اگر از نامردمی های حکام پشتونی در 261 سال گذشته تاریخیِ، حرفی بیمان آمد، باز هم ستم ملی و شورای نظار!

کاش در عوض صرف انرژی برای تراشیدن دشمن موهوم و تئوری های تازه به تازه توطئه علیه اقوام دیگر، باری هم بزرگان و سیاسیون و اهل اندیشۀ اوغان کارنامه های آبا و اجداد خود شانرا باز نگری نموده و با دیدۀ نقد به آن می نگریستند،تا با جستجوی کژی ها و کاستی ها در آن از تکرار آنها جلو میگرفتند، شاید پیش زمینۀ تفاهم ملی و "وحدت ملی " که این همه برایش گریبان می درند آماده می شد!

متاسفانه چنین روش و نگرش در میان آگاهان جامعۀ پشتونی کمتر به مشاهده رسیده است.

ایشان از کوچک و بزرگ شان اجازه دارند که ازهرآدرس و منبری به آدرس اقوام دیگر، اهانت کنند، طعنه بگویند، و حتی تهدید نمایند و تا کسی به دفاع برخواست تکفیر کنند و ستمی و شورای نظاری بخوانند!

روستارتره کی حق دارد که کتاب به دنبال کتاب همان یک حرف را تکرار کند که جامعۀ افغانستان یک جامعۀ قبیلویست و در آن میان اکثریت قبایل پشتون اند، پس اطاعت از همان اکثریت راه حل مشکلات ماست!

حتی با یک مقایسۀ عجولانه هم میتوان نادرست بودن این منطق را ثابت کرد!

بقیه اقوام کشور از مراحل زندگی بدوی و قبیلوی گذشته اند؛ اما پشتون ها به دلایل مختلف زندگی در همان عصر را ادامه میدهند!

نگاهی به وضع زندگی اقوام غیر پشتون ساکن در مناطق شمال و شمال غرب، و جنوب غرب و مرکزی به وضاحت بما میگوید که کیها در عصر نیاندارتال ها بسر میبرند، و کیها سعی دارند با زمان همراه شوند!

طرز تفکر و برداشت قبیلوی از دین و دنیا زمنیۀ آن گشته است که گروه های انتحاری از مناطق مرزی و قبیلوی و جنوبی در حال افزایش باشند، و به همانگونه ذهنیت قبیلوی درخشونت و وحشت طالبان نقش اساسی دارد!

زن ستیزی ، زن برده گی و ادعای مالیکت برجان زن، نیز زادۀ ذهنیت قبیلوییست، وما جلوه های بیمار آن را در عملکرد طالبان با زنان به تماشا نشستیم!

آژانس خبری ایرین طی گزارش دوشنبه (27 آگست 2007) خبر حیرت انگیزی را در مورد زنان افغانستان با عکس ‏مربوطه اش منتشر کرده است.
این خبر حکایت از چهار بار فروخته شدن زنی در شینوار توسط شوهرش دارد!

بینظیر پس از آنکه شوهرش اولش او را می فروشد و بعدا آن مردان او را تا چهار بار دیگر به فروش میرسانند، توسط شوهر اولش به بهای خیلی بیشتر از آنچه به فروش رفته بود باز خریده میشود!

اما شوهرش در عالم بیخبری زنش را پس از تادیۀ قیمت او و بعد از آوردن او بخانه می شناسد که آنگاه معامله صورت گرفته و برای پشیمانی دیر شده است!

پس اصلاح ، به فراموشی سپردن، نقد و مبارزه علیه چنین رسم و رواج های غیرانسانی در اولویت برنامه های آگاهان جامعۀ پشتونی باید قرار داشته باشد، نه برنامه ریزی برای به بند کشی اقوام دیگر.

زیرا عصر امروز، عصر ارتباطات و انفجار اطلاعات و دانش است؛ و دانش وقتی به مردم منتقل شد به نیرو مبدل میشود!

بناَ بهتر است فاشیست مشربان " اوغان " از دروغ پردازی و توطئه سازی ها کاسته، به این بیندیشند که چگونه میتوانند به کاروان زمان بپیوندند و راه های تفاهم و همباوری با دیگر اقوام را جستجو کنند.

با برتری جویی، سلطه طلبی و تمامیت خواهی نمیتوان اعتماد و باور باقی اقوام و ملیت های ساکن در کشور را جلب نمود و با توسل به حیله های دو پهلو محالست دولت ملی و وحدت ملی ساخت!

در فضایل هیچ فضیلتی کاملتر از فضیلت عدالت نیست.

ا.بلوط

آنلاین :
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

  • جناب عطاخيل ! نام های مستعار شما روز به روز توسعه ميبايد ! بهرحال، حمله به رهنورد زرياب ساخته خود زرياب است و هم پياله گان او و انگيزه آن شايد مظلوم نمايی است ! هيچ ديوانه ای ( تروريست ؟) در روز روشن داخل بلاک مکروريان نميشود و از همسايه ها نشانی کسی را نميپرسد که قرار است به دست او کشته شود يعنی نميگويد ، «کجاست زرياب تا اورا بکشم !» در مورد لطيف جان پدرام که باری در مصاحبه با راديو مونت کارلو ، مشکل روشنفکران افغان را مبارزه با « ارتجاع مذهبی» قلمداد کرد ه بود و اکنون در خطمشی رياست جمهوری اش برای « مجاهدين» يک وزارتخانه جداگانه ، مطالبه فرمود و ازميان شاهان پشتون ، امان الله خان را که شمه ای آزاد انديش و ترقيخواه بود ، ديوث و پدرلعنت خواند چه بگويم ، حيف فشنگ و ساچمه ، برای کشتن اين جانور هفت رنگ و حقه باز! شما که حکومت کرزی و قبيله سالاران را لايق ملت بزرگ تاجک (!) نميدانيد؛ خدا ناخواسته اگريک غير قبيله ، مثل عبدالله عبدالله ، آصف محسنی و آصف آهنگ برسرير حکومت نشست ، چه تضمينی وجود دارد که تظاهرات ارتجاعی ، خرافی و ضد کرامت انسانی ، کمرنگ شود ؟ مگر کارنيوال عاشورا ی پارسال و امسال و امثال آن، از ترفند های قبيله چه کم دارد؟ خودزنی برای يک عرب که به دست عرب ديگری ۱۴۰۰ سال قبل کشته شد، نمايش خرگاه و شمايل واسب و اسباب قبيله های عرب ، و پيکر های خونين و هراسناک را به تماشای نوجوانان افغان گذاشتن ، کار قبيله است يا کار اقوام ساکن و بقول شما متمدن (!) يا کار روحانيون وابسته به ايران ؟ شما ايران و پاکستان را ( دشمن موهوم) ميناميد ، آيا ايران ، دشمن موهوم است؟ جناب عطاخيل ! اگرقلم روستار ترهکی و اعظم سيستانی برای منافع قبيله کارميکند ، قلم هارون امير زاده ( اهل هرات و وابسته به قوم متمدن وساکن !) و شرکاء چرا به نفع يک جريان بدنام جهادی و عقب گرا بکار می افتد ؟ و منافع ملی و انسانی به قربانگاه ميرود ؟ نوشته های شما و فرشته حضرتی ، از سوراخ سوزن به دنيای وسيع نگاه ميکند و اين خاصيت فلمزنان مزدور و مردم گريز است . بهروز

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس