اینجا هیچ کجا امن نیست!
نويسنده: مصطفی
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
همه می دانیم که افغانستان چقدر خراب است. نیازی نیست که بگوییم شاید چند قرن زمان لازم است تا بتوانیم خود را به جایی برسانیم که از آنجا تمام کردیم. به هر منطقه ، گوشه و زاویه که می نگری به اندازه کافی دلیل برای مایوس شدن می یابی.
چندی قبل یکی از تلویزیونها گزارشی از زندان پلچرخی کابل تهیه کرده بود.وقتی تصاویر پخش شده از این زندان را با چیزهایی که درباره آن شنیده بودم با دیگر جاههای افغانستان مقایسه کردم صد بار قربان خاک باد ، بوی تعفن و ازدحام کشنده کابل شدم. دریکی از بخشهای این گزارش اشاره شده بود که نزدیک به یکصد زن در آنجا و در بخش زنانه آن دوران حبس خود را سپری می کنند. اولین چیزی که به ذهنم رسید این بود که این زنان زندانی چقدر درآنجا احساس امنیت می کنند؟ خودتان می دانید که چرا این سوال به ذهنم رسید.
و همه هم می دانید که متاسفانه در برخی از نقاط افغانستان هم جنس بازی درمیان مردان به عنوان پدیده بدی نگریسته نمی شود و فیروز جان قندوزی در مدح و ثنای این عمل ننگین چندین شعر و سرود خوانده است و کستهایش گرما بخش محافل می باشد. حالا تصور کنید در زندان پلچرخی چه حال باشد. مردانی که زندگی را به پروراندن شکم و زیر شکم پرداخته اند و حالا از تمامی نعمات و لذتهای خارج از زندان بی بهره اند فکر می کنید به چه کسی رحم خواهند کرد؟
شاید بگویید مگر زندان زندان بان ندارد؟
چرا دارد.
ولی فرق زندان بانها با زندانیان فقط در نوع لباسشان است. افکار همان افکار، غرایض سرکش همان و اراده سست و قانون شکنی همان.
دیگر اعتراض سازمانها ونهادهای مدافع حقوق بشر مبنی بربدرفتاری با زندانیان ونبود امکانات کافی در این زندان به امری تکرای تبدیل شده است بدون اینکه گوش شنوایی پیدا شود.
اخرین مورد از شاهکارهای مقامات مسئول و زندان بانان این زندان که از رسانه ها به نشر رسید تجاوز به زندانیان زن توسط برخی مقامات زندان پلچرخی بود که منجر به باردار شدن چندین زن زندانی شده است.
طبق گفته های فوزیه کوفی نماینده پارلمان افغانستان وعضو کمیسیون زنان این نهاد، که از بخش زنانه زندان پلچرخی کابل بازدید کرده است ، وقتی زنان این زندان بیمار می شوند و به دوا و داکتر احتیاج پیدا می کنند توسط دوا بیهوش می شوند و... الی آخر.
یکی از زنان این زندان چندی قبل به جرم کشتن نزدیک به بیست راننده تکسی گرفتار شد و فکر می کنم برای سالیان سال میهمان این زندان باشد. او که نامش لرزه بر اندام هر کسی می انداخت حالا با دیدن یک زندان بان مردنی به گوشه ای می خزد و بند تنبانش را صد گره کور می زند.
این تازه زندان پلچرخی کابل است بزرگترین و مجهزترین زندان افغانستان که هر از چند گاهی توسط برخی از مسئولین نهادها وارگانهای دولتی و غیردولتی از آنجا بازرسی هم می شود. فکرش را بکنید که در زندانهای دیگر ولایات چه می گذرد؟
مقامهای وزارت عدلیه هم به مانند سایر رجال کشور که همیشه خود و نهاد تحت ریاستشان را عاری از هرگونه خطایی می پندارند ، اینبار هم شانه از زیر این اتهام خالی کرده اند و آنرا بهتان شمارده اند
وقتی کسی جرمی مرتکب می شود باید توانش را بپردازد. زندان یکی از جاههایی است که زندانی برای تادیب به آنجا روان می شود تا به دور از تمامی فرصتهایی که او را به سوی جرم سوق می دهد خود را برای از سر گیری زندگی دوباره و عاری از جرم آماده کند.
شما فکر می کنید کسی که سر از زندانهای افغانستان در می آورد ، پس از سپری کردن دوران محکومیتش می تواند به فردی مفید برای جامعه تبدیل شود و یا زنی که نمی داند فرزندش به کدام زندان بان تعلق دارد پس از آزاد شدن چه خواهد کرد؟
.