اسلام و فلسفه

جعفر رضایی
دوشنبه 13 جون 2011

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

مطلب ذیل تلخیص و فشردۀ دیدگاه آرامش دوستدار در مورد فلسفه نمی باشد و بلکه بخشهای از ملاحظات اوست.

چون هدف اصلی فراهم نمودن زمینۀ آشنایی با اندیشه های آرامش دوستدار هست، لذا مطلب بدون هیچگونه دخل و تصرف از متن کتاب "امتناع تفکر در فرهنگ دینی" برگزیده و تایپ شده است. در نسخه ابتدایی این مطلب صفحات دقیق کتاب نیز تایپ شده بود. اما برای جلوگیری از سرقت آن، که حالا با کمک کمپیوتر فقط با فشردن یک دگمه انجام می گیرد، از نشر آن صرف نظر شد و در عوض فقط نام کتاب بعنوان نمایه درج شده است.

نشر چاپی و یا الکترنیکی این مطلب بدون درج لینک کامل این صفحه اجازه نیست و مبادرت به آن سرقت است.

جعفررضائی

اسلام و فلسفه

نویسنده: آرامش دوستدار

فرهنگ یونانی، از این نظر که هم هنر داشته، هم تراژدی، هم کمدی، هم دانش به معنای تجریدی-اصولی آن و هم فلسفه، میان فرهنگها پدیده ای منحصر به فرد است اگر تصادفی نباشد. یونانیان طبیعتاً دانش را از اقوام پیشینتر نیز آموخته اند. اما در آموختن، آنطور که نیچه می گوید، بارآور بوده اند. بارآوری در آموختن در اینجا یعنی آموخته های جزئی را به یک مخرج کلی و اصولی رساندن و به آنها شمول بیشتری دادن. از این پنج زمینه، یعنی هنر، تراژدی، کمدی دانش و فلسفه هیچیک نسبت به دیگری اصل یا فرع نبوده است. همۀ آنها با هم، در کنار هم و احیاناً در تضاد با هم کلیت فرهنگ یونانی را می ساخته اند. از دورۀ هومانیسم و رنسانس به بعد در همۀ این زمینه ها فقط اروپاییان شاگردان واقعی یونانیان بوده اند. فقط آنان کوشیده اند و توانسته اند با آموختن از یونانیان روی پای خود بایستند، زمینه های نامبرده را گوناگون تر کنند و دامنۀ آنها را بگسترانند و در آنها به همان ژرفی بنگرند که زمانی آموزگارانشان می نگریستند. به همین سبب نیز اورپاییان که تنها شاگردان واقعی یونانیان بوده اند، شاگرد آنان نمانده اند. باید بشود حدس زد که "بارور آموختن و شاگرد نماندن"، با توجه به تنها مورد استثنایی آن غرب (اروپا و امریکا) در رویداد فرهنگها، چندان آسان و عادی نمی تواند باشد. هنر، تراژدی و کمدی برای فرهنگ اسلامی ما تا همین امروز بیگانه مانده اند. و به دشواری می توان فرهنگی را جدی گرفت که دستش در این سه زمینه خالی و پر مدعا هم باشد. تراژدیهای شاهنامه، که با تراژدی یونانی خویشاوندی ندارند، استثنایی ایرانی اند و نمی توانند کمترین رابطه ای با اسلام برقرار کنند. به همین جهت ما تاب و استعداد آموختن و پروردن نوع تراژدی شاهنامه را هم در فرهنگ اسلامی مان نداشته ایم. شخصیتهای شاهنامۀ فردوسی با خویشتنهای کاملاً متمایز و خوداستوارشان با این شدت و حدت فقط در شاهنامه زاده و زیسته اند. آنچه بعدها می آید دیگر شخصیت مستقل ندارد و هرچه بوده باشد در آتش بی خویشتنی عرفان ما سوخته و دود شده است. با این تجربۀ درونفرهنگی انکارناپذیر هیچ معلوم نیست که فرهنگ اسلامی ما اگر در هنر، تراژدی و کمدی هم از یونانیان تقلید می کرد، چیزی بهتر از این می شد که با "فلسفه" اش به تنهایی شده است: هنر، تراژدی و کمدی از یکسو و اسلام از سوی دیگر! ترکیبی از این ناجورتر و مضحکتر هم می شد تصور کرد؟ اما بر خلاف چنین ناموزونی و تنافری، فرهنگ اسلامی ما نیاز مبرم داشته که فلسفۀ یونانی را در قالب پنداشتهای دینی اش بریزد، تا هم سر و صورتی "سنجیده" به دینش بدهد و هم در برابر دینهای کهنی چون زرتشتی، یهودی و مسیحی خود را به دلیل و برهان مجهز نماید.

مطالب مرتبط:

آنلاین :
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

  • آغا جان !

    این مطالب را مدت ها قبل روی سایت خویش گذاشته بودم . زیر عنوان
    « خدای یونانی و ارسطویی ، وواجب الوجود اسلامی » دنباله آن : یعنی :
    ( مناسبت خدایان و انسان در جهان هومری ) ( خدایان یونانی از جهان طبیعت اند ) ( خدای شنونده و خدای گوینده ) ( تفاوت خدای زرتشتین با خدای اسلامی ) ( سقوط از دوستی خدا به بنده گی او ) ( خردمندی ویژه گی خدای زردشتی ) ( دستبرد اسلامی فلسفه در مکان و زمان ارسطویی ) .... را که در روز های پسین خواهم آورد . هر دوی مان از یک منبع بهره برده ایم . وانگهی ، جناب بابک بامدادان « آرامش دوستدار » استفاده از دیدگاه هایش را به کسی اجاره نداده است . پس چرا « سرقت ادبی » ؟؟!
    تو ، راستی زنده باشی .
    کمال کابلی .

    • دوست عزیز منظور شما را از سرقت ادبی نفهمیدم. من نام نویسنده و نام کتاب را یادآوری نموده ام. در ضمن، شما در وبلاگ تان روایت "نا معتبر" ماجرای الموت را نشر نموده اید، چیزی که آرامش دوستدار به آن اعتراض دارد.

  • با درود .
    از ظاهر امر پیداست که از مجموع آثار « آرامش دوستدار » آن سرور گرامی مجذوب « امتناع تفکر در فرهنگ دینی » باقی مانده اند ورنه صاحب آن اثر در کتاب « درخشش های تیره » ضمن بررسی اصلاح دینی از نظر فتحعلی آخوند زاده ( ماجرای الموت ) را به حساب « پروتستانتیسم اسلامی » مورد تجزیه و تحلیل قرار داده که همانا آرزو و آرمان آخوند زاده ، برابری حقوق زن ومرد ، کشف حجاب ، مفهوم آزادی و بشریت و دانش آموزی به معنای نوین آن بوده و اصل ماجرای الموت در متن حوادث مربوط به اسماعیلیه را نخست عطاالملک جوینی در تاریخ جهانکشای و نیز جامع التواریخ رشید الدین فضل الله به تفصیل ذکر گردیده که نا معتبر نیست . آرامش دوستدار به ماجرای الموت اعتراض ندارد بلکه با اصلاح دینی موافق نیست و اعدام آن را خواستار است . لیکن در عصری که آخوند زاده میزیسته است تبیین پروتستانتیسم اسلامی کم اهمیت تر از پروتستانتیسم ولتر در مسیحیت نبوده است .
    و اما در مقدمه نوشته شما چنین تذکار رفته است :
    « ... نشر چاپی و یا الکترنیکی این مطلب بدون درج لینک کامل این صفحه اجازه نیست و مبادرت به آن سرقت است.
    جعفررضائی »
    قبل از شما همین مطلب را چند ماه پیش با ذکر نام نویسنده آن به تفصیل روی سایت خودم گذاشتم . مگر می شود به آن سرقت گفت ؟
    همت یاران بلند و روزگار خوش .
    کمال کابلی .

    • دوست گرامی اولاً من این مطلب را به هیچ صورت از وبلاگ شما نگرفته ام. من تنها پس از خواندن پیام شما به وبلاگ تان همین امروز رفتم. نشانی ها: اول، شما خط وسط(هایفن) میان کلمات تجریدی-اصولی را تایپ نکرده اید. دوم، زیر عنوان خدای یونانی... "65 اسلام و فلسفه" را هم فراموش نموده و تایپ نکرده اید. سوم، آدرس این مطلب را هم بگویم که صفحه 249 است. نسخه که من از روی آن تایپ نموده ام چاپ اول، پاریس، خرداد 1383 است. بهرحال، تایپ یک پارگراف مطلب شاید به این همه توضیحات ضرورت نداشته باشد. اینرا بخاطر آن میگویم که من در نظر دارم که در آینده از همین فصل مطالبی در مورد "ابن سینا"، "رازی" و "تفاوت های خدای یونانی و ایرانی و سامی" تایپ و نشر نمایم. لذا، لطفا مرا بازهم متهم به کاپی و غیره ننمایید.

      در مورد ماجرای الموت آن قسمت لعابدار را که شما در وبلاگ تان گذاشته اید روایت مورد انتقاد آرامش دوستدار است. به نظر او آخوندزاده بخش عمده این ماجرا را ساخته و ماجرای الموت به هیچ وجه با آن شاخ وبرگ که آخوندزاده به آن داده نبوده است. لطفاً آثار آرامش دوستدار را آنگونه که او منظور دارد بخوانید. نباید از یاد برد که او نه علی دشتی است، نه شجاالدین شفا و ... او به تمامیت این فرهنگ از دوران کوروش گرفته تا به امروز اعتراض دارد. او در جایی این فرهنگ تاریخمند ایرانی را که نادانهای ما به تقلید ناسیونالیست های ایرانی کورکورانه به آن می بالند، در کلیتش سیاه چال اندیشه می داند.

  • با درود دوباره .
    حتمن تقصیر ازاین طرف است که نمی تواند آنچه را می خواهد بگوید به دیگران بفهماند . گنگ خواب دیده ، عاجز زگفتن و خلق از شنیدنش . آخر کجا متهم کرده ام ، نوشتار شما از وبلاگ اینطرف کاپی گرفته شده است ؟! لا حول والله .
    این قلم همه آثار زیر نام های « بابک بامدادان » « الفبا » « آرامش دوستدار » را خوانده و روی میز آماده دارم . اینگونه آثار نیچه گونه با نام های مجهول از طرف یک کمیته نشر می گردد ، نه یک شخص . همانند ماهنامه ( بیداری ) و ( خردنامه ) در لاس انجلس که همه نویسنده گان آن روشنگران ایرانی « نه یهودی » برون مرزی اند . بازتاب و تایپ دیدگاه هر یک اثر مورد نظر در صلاحیت جناب شما و دیگران نیز است ، نه در انحصار یک فرد . البته نه زیر نام « نویسنده » .
    باز هم تایپ و نشر بفرمایید ، خدا برکت .
    داستان « لعاب دار ؟! » الموت هم ساخته و پرداخته آخوند زاده نیست . اگر خواسته باشید گزارش معتبرش را از رشید الدین فضل الله در جامع التواریخ و تاریخ جهانگشای عطا ملک جوینی خواهم آورد .
    خیر پیش .

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس